«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)
س۹: لا اکراه فی الدین با اصرار حکومت بر اجرای احکام تضاد ندارد؟
ج:الله تعالی می فرماید:لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (بقره/۲۵۶) اجبار و اکراهی در (ورود به) دین نیست، چرا که هدایت و راه راست و راه نجات از گمراهی و سرگردانی و راه کج و راه هلاک مشخّص شده است، بنابراین کسی که کفر کند به طاغوت ( شیطان و در میان انسانها کفار ۵گانه ی آشکار: ۱- الَّذِينَ هَادُوا [یهودی ها]۲- وَالصَّابِئِينَ [مندائیان یا ستاره پرستان] ۳- وَالنَّصَارَىٰ [مسیحی ها] ۴- وَالْمَجُوسَ[زرتشتی ها] ۵- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا [مشرکین= احزاب = سکولاریستها] (حج/۱۷)) و این طاغوتها را زیر پا بگذارد و دفن کند و نادیده بگیرد و به دنبال آن و به الله ایمان بیاورد، به محکمترین دستاویز چنگ زده است (و او را از سقوط و هلاکت میرهاند و) اصلاً گسستن ندارد و الله شنوا ودانا است
دین هم یعنی: ۱- قدرت حاکمیت ۲- قانون و برنامه ۳- اطاعت کردن و فرمانبرداری ۴- مجازات و پاداش. زمانی که شخص وارد دین اسلام می شود و جماعت و دارالاسلامی توسط مسلمین شکل می گیرد و یکی از شهروندان دارالاسلام می شود در واقع این ۴ معنی و مفهوم دین را از دین سکولاریسم و سکولاریستها (=مشرکین=احزاب) گرفته و به دین اسلام داده است و شخصی هم که ۱- آگاهانه ۲- عمداً ۳- به میل خودش و اختیاری وارد حاکمیت یکی از دارالکفرهای سکولار می شود چه بخواهد چه نخواهد این ۴ معنی و مفهوم دین را به سکولاریسم و سکولاریستها می دهد و به این شکل وارد دین سکولاریستها می شود؛ لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ (کافرون/۶) که در برابر کفار سکولار و دین سکولاریستی آنها گفته می شود در اینجا درک و فهم می شود.
اگر کسی معنی کامل دین را متوجه نشود به سادگی در فهم «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» دچار اشتباه می شود و چنین متوهم شود که «کلاً» در پذیرش یا عدم پذیرش دین مختار و آزاد است در حالی که بالاجبار شخصی که در مجتمعات تحت حاکمیت یکی از احزاب دین سکولاریسم زندگی می کند یا در جوامع تحت حاکمیت یکی از شریعتهای اسلام زندگی می کند «در عمل» تابع دین آنهاست، چه بخواهد چه نخواهد، و انسان بی دین مطلقاً وجود ندارد و آزادی شخص مثلاً در دارالکفرهای سکولار تا این حد است که مختار است در «قلب و زبان» یکی از شریعتهای دین اسلام را قبول کند یا یکی از احزاب دین سکولاریسم را اما در «عمل» مجبور به پذیرش ۴معنی و مفهوم دین سکولاریسم است.
البته ماهیت عقیده و امور قلبی و ذهنی به گونه ای است که نمی توان کسی را مجبور به پذیرش اموری در این زمینه کرد و ماهیت آنها اجبار بردار نیست و پذیرش امور عقیدتی و قلبی نیز مثل کسب علم دست دیگران و حتی دست خود شخص نیست بلکه بعد از یاری و اذن الله به مقدمات و اسبابی وابسته است که شخص تهیه کرده و تصدیق یک عقیده و یا کسب یک علم ثمره ی این مقدماتی است که شخص تدارک دیده است و چنانچه این مقدمات و اسباب در مسیر صحیح نباشد شخص به عقیده ی صحیح و علم مورد نظر دست پیدا نمی کند و به اصطلاح رفوزه می شود، اما اگر مقدمات و اسباب مناسب و صحیح فراهم شدند نه خود شخص و نه هیچ عبدی نمی تواند مانع نتیجه و تصدیق و کسب عقیده و علم شوند؛ در مساله ی یادگیری سواد خواندن هم قاعده همین است، همینکه اسباب یادگیری الفبا و کلمات را فراهم کردی و قادر به خواندن شدی اگر تابلو یا نوشته ای را جلو شما بگذارند نه خودت و نه هیچ عبدی نمی تواند مانع از این شود که شما این مطلب را نخوانی؛ شما مسیری در یادگیری خواندن را طی کرده ای که چه بخواهی چه نخواهی منجر به خواندن مطالب خواهد شد و کسی نمی تواند و حتی خودت هم نمی توانی مانع از خواندن این نوشته هایی که می بینی شوی. مقدماتی برای خواندن مطالب فراهم کرده ای و نتیجه ی حتمی و قطعی آن هم همین است.
فرق بین انسان و جن با حیوان و سایر موجودات در اختیار است و انسان با اختیاری که دارد می تواند مقدمات خواندن مطالب را فراهم کند و ثمره ی آنرا ببیند، عسل بخورد و منتظر نتیجه اش باشد یا سم بخورد و نتیجه اش را ببیند، الله که این اختیار را به بنده اش داده به معنی رضایت او به سم خوردن بنده اش نیست همچنین راضی به کافر شدن بنده اش نیست و تنها دین اسلام را حق می داند: إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ ۗ (آل عمران/۱۹) و هر کسی غیر از اسلام دینی دیگر را انتخاب کند هرگز از او پذیرفته نمی شود، و او در آخرت از جمله ی کسانی است که ضررمند و بازنده شده اند : وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (آعمران/۸۵) پس شخص با آنکه الله به چیزی غیر از اسلام راضی نیست اما با اختیاری که دارد در انتخاب عقیده و دین می تواند با مقدماتی که چیده عقاید مختلفی را انتخاب کند و قطعاً نتیجه ی این مقدمات و عقیده را در دنیا و قیامت ببیند. به همین دلیل کسانی که:
– مقدمات هدایت را با ایمان به آخرین شریعت اسلام و انجام عمل صالح فراهم کرده اند الله تعالی نیز آنها را به سبب ایمانشان هدایت می کند: إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدیهِمْ رَبُّهُمْ بِإیمانِهِمْ (یونس/۹)
– کسانی که در پی کسب رضایت الله هستند مستحق هدایت می شوند: یَهْدی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ (مائده/۱۶) کسانی که سینه خود را برای پذیرش هر آنچه از سوی الله آمده است باز گذاشته و تسلیم حقی است که از سوی الله آمده است با این مقدماتی که خودش فراهم کرده است مستحق هدایت می شود: فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ (انعام/۱۲۵)
– کسانی که اهل پرهیز از الله هستند و با ایمان به غیب و برپا داشتن نماز و انفاق به آنچه بر پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم و سایر پیامبران ناز شده ایمان دارند و همچنین به قیامت یقین دارند: الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ. وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ. زمینه ها و مقدمات و اسباب هدایت را فراهم کرده اند: أُولَٰئِكَ عَلَىٰ هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (بقره/۳-۵) اینها کسانی هستند که الله سرپرست و ولی آنهاست و الله آنها را از تاریکی های مختلف تولید شده توسط طاغوتها به نور که یکی است هدایت می کند: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ (بقره/۲۵۷)
کسانی هم که مقدمات گمراهی را با:
- ستمکار بودن فراهم کرده اند که بزرگترین ظلم و ستم این است که شخص قانون و برنامه و چیزی را شریک الله و قانون شریعت الله کند و بخشی یا تمام قوانین شریعت الله را رد کند و کنار بزند «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ ۗ»(انعام/۲۱) و با این مقدمات خودش را جزو ظالمین قرار دهد و الله ظالمین را هدایت نمی کند: وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (بقره/۲۵۸)
این ظالمین هم کسانی هستند که طاغوت (شیطان + کفار پنج گانه آشکار ۱- یهودی ۲- نصرانی ۳- صابئین مندائی ۴- زرتشتی ۵- سکولاریستها) را به سرپرستی خود انتخاب کرده اند و الله تعالی این موجودات را با این مقدماتی که چیده اند همین طاغوتها آنها را از نور اسلام که یکی است به تاریکی های مختلف و متعدد تولید شده توسط خودشان می کشانند: وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ (بقره/۲۵۷) در اطراف ما از شخص کافر سکولار ظالمتر وجود ندارد و ظلم این کافر سکولار از ظلم مسلمان قاتل و دزد و شراب خور و زناکار و در کل از مسلمانی که تمام مفاسد و ظلمهای غیر مکفره ی دنیا را انجام داده است بیشتر است، حالا این کافر سکولار می آید و مثلاً می گوید من مخالف دزدی یا فلان ظلم فلان مسلمان یا فلان حاکم بر دارالاسلام یا فلان حکم اسلامی هستیم؛ بیچاری نجس، ظالمتر از خودت وجود ندارد که قوانین شریعت الله را کنار زده ای و تابع قوانین سکولاریستی شده ای آنوقت ادعای مبارزه با ظلمهای کوچک موجود در دارالاسلام جهت تولید دارالکفری سکولار که بزرگترین ظلم است را داری؟ احمق خودتی.
پس اولین وظیفه ی شخص تهیه ی مقدمات مناسب است و نتیجه هم نه دست خودش است نه دیگران بلکه باذن الله نتیجه متناسب با اسباب اتفاق می افتد و نه خود شخص و نه هیچ کسی نمی تواند عقیده و امور قلبی را برخودش تحمیل کند چون امور قلبی و تصدیقی و عقیدتی و ایمانی اجبارپذیر نیستند اما امور ظاهری و عملی چطور؟
مثلاً خود شخص به خاطر دور کردن شر یک مسلمان بد دهن، در ظاهر به او احترام می گذارد در حالی که در قلب این صفت بد دهنی چنین مسلمانی را دوست ندارد: إنَّ من شِرارِ النَّاسِ الذين يُكرَمونَ اتِّقاءَ ألسِنَتِهم؛[۱](اتِّقاءَ شرِّهم)[۲] و نمی توانی شخص را مجبور کنی همچنانکه به این مسلمان بد دهن یا دارای اعمال شر در ظاهر احترام گذاشته در قلب هم همینگونه باشد؛ یا نمی توانی یکی را مجبور کنی که فرد دیگری را دوست داشته باشد اما می توانی مجبورش کنی که با آن شخص در ظاهر اظهار دوستی کند و در زبان یا در عمل نشان دهد که آن فرد را دوست دارد. یا نمی توانی شخص را مجبور کنی که معتقد شود که ۲ضربدر۲ می شود ۵، اما می توانی مجبورش کنی که در زبان بگوید ۲ضربدر ۲ می شود۵؛ البته مسلمین ذلیل شده ی در دارالکفرهای سکولار و همچنین دارودسته ی منافقین ذلیل شده ی موجود در دارالاسلام، در ظاهر مجبور به پذیرش و عمل به قوانین حاکم بر جامعه هستند نه در اعتقاد و به صورت قلبی و حتی ذهنی.
کسانی از مسلمین که جزو این زنان و مردان و کودکان بیچاره ی اهل عذر: إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا (نساء/۹۸) نباشند که هیچ راهی برای هجرت پیدا نکرده اند و «اطاعت» خودشان را ۱- آگاهانه ۲- عمداً ۳- به میل خودشان و اختیاری به حاکمیت و قوانین هر یک از کفار ۵گانه ی ۱- الَّذِينَ هَادُوا ۲- وَالصَّابِئِينَ ۳- وَالنَّصَارَىٰ ۴- وَالْمَجُوسَ ۵- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (سکولاریستها/احزاب) بدهند و سرپرستی این کفار را به جای مومنین بپذیرند و به دارالاسلام با تمام مشکلاتش هجرت نکنند در ظاهر یکی از همین کفار محسوب می شوند: وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ (مائده/۵۱) هرکس از شما اینها را به سرپرستی بپذیرد بدون شک او از زمره ایشان بشمار می آید و یکی از اینها محسوب می شود و خودش را شبیه آنها کرده است «مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ فَهُوَ مِنهُم»[۳] و اگر با این جرم بزرگ در دارالکفرها بمیرند و به دارالاسلام هجرت نکنند و اهل الجماعة نشوند بدون شک اجباراً به بسیاری از قوانین شریعت الله نمی توانند عمل کنند و این غیر معذورین باید در برابر این ظلم بزرگی که به خودشان و سپس جماعت مسلمین و دارالاسلام کرده اند بهای سنگینی را بپردازند که الله تعالی در موردشان می فرماید: إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ ۖ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ ۚ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا ۚ فَأُولَٰئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرًا(نساء/۹۷) بیگمان کسانی که فرشتگان (برای قبض روح در واپسین لحظات زندگی) به سراغشان میروند و ( میبینند که به سبب ماندن در کفرستان، و هجرت نکردن به دارالاسلام) بر خود ظلم کردهاند، بدیشان میگویند: کجا بودهاید ( که اینک چنین بیدین و توشه مردهاید و بدبخت شدهاید؟ عذرخواهان) گویند: ما بیچارگانی در سرزمین (کفر) بودیم ( و چنان که باید به انجام دستورات و قوانین الله عمل نکردیم! فرشتگان بدیشان) گویند : مگر زمین الله وسیع نبود تا در آن کوچ کنید؟ جایگاه آنان جهنم است، و چه بد جایگاهی و چه بد سرانجامی!
این سرانجام اخروی این مسلمین ذلیل شده است حالا بماند آنهمه ذلت و خودسانسوری و تبعیض و محرومیت و ظلمی که در دنیا و توسط این کفار و بخصوص کفار سکولار متحمل می شوند؛ کفار سکولاری هم که در دارالاسلام مجبور به آنهمه نقش بازی کردن و خودسانسوری و ذلت می شوند نیز در قیامت جایگاهی بسیار بدتر از همنوعان سکولار و سایر کفار آشکاری دارند که بدون تحمل اینهمه ذلیلی دنیوی و نقش بازی کردن بر اساس عقاید خودشان زندگی کرده اند چون: إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ(نساء/۱۴۵) بیگمان منافقان در اعماق جهنم و در پائینترین مکان و درکات آن هستند.
پس، عقیده تحمیل شدنی نیست اما در جوامع مختلف «عمل» بر اساس قانون، اجباری و تحمیل شدنی است و حاکمیت بر جوامع مختلف بر اساس قوانینی که بر جامعه حاکم هستند می تواند شهروندان را ملزم و مجبور به اطاعت از قوانین کند؛ تمام حدود اسلامی و تمام مجازاتهایی که توسط دارالاسلامها انجام می شوند نیز اجباری هستند، شخص دزد اصلاً دوست ندارد زندانی شود یا دستش قطع شود اما اجباراً و برخلاف میلش هم زندانی می شود و هم توسط حکومت اسلامی بر منهاج نبوت دستش قطع می شود، شخص قاتل و جاسوس و تاجر مواد مخدر و غیره هم از اجرای حکم بر آنها خوششان نمی آید اما اجباراً حکم بر آنها اجرا و تحمیل می شود. این قاعده ی مورد پذیرش تمام جوامع اسلامی و غیر اسلامی است، و بدون جبر و زور حکومتی، جامعه نه دارای امنیت است و نه قابل اداره؛ اگر نظامهای قضائی بوجود آمده اند در کنارش انواع نیروهای امنیتی و نظامی و انتظامی نیز جهت نظارت بر اجرای این قوانین و اجرای آن بر مردم نیز به وجود آمده اند و برای تمام جوامع، لازم بودن اجبار در «عمل» بر اساس قوانینشان قابل قبول و امری پذیرفته شده است.
اما شبهه و مکر و فریبی که سکولاریستها برای عده ای تولید کرده اند این است که: در جوامع سکولار شخص در انتخاب دین آزاد است و حتی می تواند بی دین باشد! پس در دارالاسلام نیز که قانون اساسی آن بر اساس دین اسلام است اینها نیزباید آزاد باشند که آنرا قبول کنند یا رد کنند و اجباری نباید وجود داشته باشد!.
اینها در همان قدم اول جاهل به معنی و مفهوم دین در منابع عربی و قرآنی هستند و خیال می کنند دین فقط به معنی آنچیزی است که از سوی الله نازل شده باشد و شخص نمی تواند دین تولید کند و جاهل به این حقیقت هستند که سکولاریسم نیز دین بشری تولید شده توسط سکولاریستها(= مشرکین= احزاب) است و اینها که وارد دین سکولاریسم شده اند تحت هیچ شرایطی حق ندارند برخلاف قوانین و برنامه های سکولاریستیِ حاکم بر جامعه عمل کنند و اگر آزادند که به صورت قلبی و درونی و ذهنی و عقیدتی یکی از شریعتهای آسمانی را بپذیرد یا نپذیرند و تابع یکی از شریعتهای آسمانی شوند و انتخاب این موارد میلی است، اما اگر یکی از اینها را هم انتخاب کردند آزادی عمل آنها به این شریعتهای آسمانی که انتخاب کرده اند تا جائی است که مطابق قوانین سکولاریستی حاکم بر جامعه باشد و مخالفت و تضادی با قوانین سکولاریستی حاکم بر جامعه نداشته باشد و نمی توانند مثلاً بگویند من باید آزاد باشم آنگونه که اعتقاد دارم باید عمل کنم یا چون الله و پیامبرش صلی الله علیه وسلم چنین گفته اند پس من می توانم به حرف اینها عمل کنم هر چند مخالف قوانین دین سکولاریسم باشد! نه؛ عمل به هر قانونی که مخالف قوانین سکولاریستی باشد در جوامع سکولار ممنوع و جرم است و حاکمیت سکولاریسم هیچ گونه دهن کجی به قوانینش را تحمل نمی کند و با زور اسلحه و قدرت نظامی و امنیتی و دستگاههای قضائی و انواع مجازاتها به عنوان عواملی بازدارنده چنان ترسی در جامعه ی تحت حاکمیت خودش تولید کرده است که کسی حتی جرئت گفتن چنین سخنانی را نداشته باشد.
با آنکه اعتقاد به هر یک از شریعتهای آسمانی یک سری ملزومات و اعمال مختلف و خاص و امر و نهی های خاصی را به دنبال دارد اما آزادی پیروان این شریعتهای آسمانی در جوامع سکولار تا این حد است که امروز به صورت ذهنی و قلبی و درونی مثلاً تابع یهودیت شوند و فردا تابع نصرانیت و پس فردا تابع شریعت پیامبرخاتم صلی الله علیه وسلم و روز دیگر تابع زرتشتی گری و غیره شوند و به همین شکل دلبخواهی این شاخ به آن شاخ بپرند و از فعالین جنگ روانی و توهین کنندگان بر چند تا از این شریعتهای آسمانی هم شود اما در هر حال از آزادی «عملی که مخالف قوانین سکولاریستی حاکم بر جامعه باشد» محروم هستند و یا ممکن است هیچ یک از این شریعتهای آسمانی را قبول نکنند و شب و روز هم بر علیه این شریعتهای آسمانی و حتی خود الله و پیامبران و کتابهای آسمانی تبلیغ منفی و حتی توهین کند و انواع کفریات را انجام دهد و آزادی کفر داشته باشد اما آزادی عوض کردن دین سکولاریسم به یکی از شریعتهای دین اسلام را ندارند و حق تعویض دین سکولاریسم به هیچ از اینها را ندارند و دیکتاتوری مطلق قوانین سکولاریستی بر تمام شهروندان جوامع سکولار حاکم است و در عمل به قوانین سکولاریستی «اجبار» وجود دارد و مجبور به اطاعت از قوانین سکولاریستی هستند.
اصلاً معقول نیست که اینها قوانینی را برای تمام عرصه های زندگی تدوین کنند و بعد در آخر هم بنویسند که مردم در عمل به این قوانین آزادند، اگر خواستند، عمل بکنند، و اگر نخواستند و میلشان نکشید به این قوانین ماعمل نکنند و تابع قوانینی که دوست دارند شوند!
پس شخص نمی تواند بگوید من امروز این ۴ معنی و مفهوم دین : ۱- قدرت حاکمیت ۲- قانون و برنامه ۳- اطاعت کردن و فرمانبرداری ۴- مجازات و پاداش را یا حتی بخشی از آنها را به سکولاریسم می دهم و آزادم فردا آنرا به یهودیت یا نصرانیت و غیره بدهم و آزادم بر اساس قوانین سکولاریستی عمل کنم یا بر اساس قوانین یکی از این شریعتها! یا بیائید رفراندوم بگذاریم تا ببینیم قوانین و حاکمیت سکولاریستی باشد یا غیر سکولاریستی! این برای هیچ یک از شهروندان جوامع سکولار نه قابل تصور است و نه عملی. پس شخص هرگز در عمل بین پذیرش سکولاریسم با غیر سکولاریسم آزادی و اختیار ندارد و اجباراً باید در عمل، سکولاریسم و قوانین سکولاریستی را اطاعت کند. الان متوجه شدید که حدود و حدود آزادی در کشورهای سکولار تا کجاست؟
در منهج اسلامی و حکومت اسلامی بر منهاج نبوت با آنکه سکولاریستهای نجس «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ» (توبه/۲۸) از حق زندگی در دارالاسلام و حتی بر روری زمین هم محروم هستند اما کفار اهل کتاب ( یهود و نصارا) و شبه اهل کتاب مثل زرتشتی ها که اهل ذمه شده اند می توانند در مجتمعات خود از خودمختاری برخوردار باشند و در امور آموزشی و قضائی و اقتصادی و اجتماعی و… بر اساس آنچا معتقد هستند عمل کنند و یا بدون کوچکترین ترس و واهمه ای از یهودیت یا نصرانیت و غیره به اسلام یا هر چیزی غیر از سکولاریسم تغییر مذهب بدهند و در مجتمعات خود نه تنها آزادی عقیده و بیان بلکه آزادی عمل نیز داشته باشند چیزی که اصلاً برای جوامع سکولار قابل تصور نیست.
در این صورت «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ»، اکراه و اجباری در داخل شدن به «اصل دین» وجود ندارد، به زبان ساده هم یعنی اجباری نیست که شما وارد دین اسلام شوی اما اگر وارد شدی چه؟ نوبت به اجرای احکام و امر و نهی ها می رسد؛ اجباری نیست شما وارد یکی از احزاب دین سکولاریسم شوی اما اگر وارد شدی چه؟ نوبت به اجرای قوانین سکولاریستی می رسد؛ اجباری نیست شما وارد یکی از کشورهای اروپای سکولار یا آمریکای سکولار شوی و سایر کشورهای سکولار شوی اما اگر وارد شدی چه؟ نوبت به اجرای احکام و اینکه چه چیزی در این کشور سکولار آزاد و چه چیزی ممنوع و چه کاری را می توانی انجام دهی و چه کاری را نمی توانی انجام دهی می رسد؛ در تمام این موارد باید «اجباراً» اطاعت خودت را به قوانین آنها بدهی و «اجباراً» به قوانین آنها عمل کنی، اینکه این حاکمیت اسلامی یا سکولار بر اجرائی شدن قوانینش دقت نظر داشته باشد و قانونمدار باشد دلیل بر حاکمیت نظم بر آن و جلوگیری از بی نظمی و اغتشاش در جامعه است و یک امتیاز محسوب می شود نه عیب.
ما به عنوان مومنین «اهل جماعت» در دارالاسلام دارای سرنوشتی مشترک هستیم و حق نظارت عمومی هم از دلایل فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر همین پیوند سرنوشت است حالا اگر در این کشتی که اعضای دارالاسلام در آن سوار شده اند و در میان این دریای متلاطم یکی بلند شود و بگویم من جای خودم را سوراخ می کنم و کسی نمی تواند جلو آزادی من را بگیرد؛ اگر با زور و اجبار جلو این «عمل» مجرمانه ی او گرفته نشود بدون شک و به تدریج همه غرق خواهند شد.
پس «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» به این معنی نیست که شخص می تواند در کشور و سرزمینی خاص و یا در یک حزب سیاسی و یا حتی در یک تیم ورزشی یا کارخانه صنعتی و کشاورزی و غیره هر کاری دلش خواست انجام دهد، این برای هیچ عقل سالمی قابل تصور و پذیرش نیست. هر کشور و یا هر حزب سیاسی یا تیم ورزشی و یا هر فعالیت اقتصادی و صنعتی و غیره برای خودش دارای قوانین خاصی است که باید توسط اعضای آن رعایت شوند.
- پس اینکه کشوری بگوید اجباری در داخل شدن به اینجا وجود ندارد اما اگر وارد شدی باید تابع قوانینم شوی و قوانین را بر تو اجرا می کنم، این دو سخن با هم تضاد دارند؟ خیر.
- اگر حزبی سیاسی گفت اجباری در وارد شدن به حزب نیست اما اگر وارد شدی باید تابع قوانین شوی و قوانین حزبی بر تو اجرا می شوند، این دو سخن با هم در تضاد هستند؟ خیر.
- اگر یک باشگاه فوتبال اعلام کند اجباری در وارد شدن به تیم ما نداری اما اگر وارد شدی باید تابع قوانین فوتبال شوی و قوانین فوتبال بر تو اجرا می شوند، این سخنان با هم در تضاد هستند؟ خیر. هیچ یک در تضاد نیستند بلکه یک امتیاز و بیان یک واقعیت حاکم بر زندگی اجتماعی انسانهاست.
پس به همین سادگی ها نیست که بگوئی چون اجباری در وارد شدن به دین نیست حالا اگر وارد شدم نباید قوانین را بر من جاری کنید و من تابع قوانین نمی شوم! آیا هیچ احمقی پیدا می شود که چنین سخنی را در اروپا و آمریکا و سایر کشورهای سکولار یا حتی در یک حزب یا تیم ورزشی هم بزند؟ قطعاً خیر. اما در دارالاسلام و سرزمینهای اسلامی به دلیل ۱- ضعف قدرت بازدارندگی اجتماعی نهاد خانواده و ۲- و ضعف قدرت بازدارندگی اجتماعی مسلمین و بخصوص به دلیل ۳- ضعف قدرت مدیریتی حاکمیت بر جماعت و دارالاسلام چنین احمقهای بی در و پیکری که تماماً از دارودسته ی منافقین سرچشمه گرفته اند پیدا می شوند، و به راحتی با قانون شکنی به خود اسلام هم حمله می کنند و در ادامه ی این سناریو و سریال چند قسمتی که بازی می کنند به سادگی برای قوانین سکولاریستی و جامعه ای سکولار تبلیغ می کنند و نشان می دهند که هدف اینها از اینهمه فیلم بازی کردنها و وراجی کردنها و حاشیه روی ها چه بوده.
جالب است بدانید این احمقها در هیچ کشور سکولاری جرئت گفتن این سخن را جهت توجیه قانون شکنی های خود ندارند چون باید بالاجبار تابع قوانین حاکم بر آن جامعه شوند و باید قوانین را بپذیرند آنهم با زور اسلحه نه با زبان خوش؛ قانون شکنی کردی باید مثل یک مجرم حساب پس بدهی؛ به همین دلیل به جوامع سکولار حق می دهند که با قانون شکنها اینگونه برخورد کنند اما زمانی که نوبت به رعایت قوانین حاکم بر دارالاسلام می رسد با چنگ زدن به صدها شبهه و بهانه سعی در قانون گریزی و توجیه جرم قانون گریزی خود دارند و این حق را همچنانکه به دارالکفرهای سکولار در اجرای قوانین داده اند به دارالاسلام نمی دهند.
نکته ی دیگر اینکه انتخاب دین اختیاری است اما به محض وارد شدن به آن، انتخاب اجزای دین اختیاری نیست؛ نمی توانی بگوئی من این بخش از دین را قبول دارم و به آن تمایل دارم و به آن عمل می کنم اما فلان بخش یا اجزای آنرا قبول ندارم یا به آن تمایل ندارم و به آن عمل نمی کنم؛ شخصی از دارودسته ی منافقین ممکن است کل دین اسلام را قبول نداشته باشد اما در هر حال آن بخش از دین که جنبه ی فردی ندارد و در خلوت نیست بلکه بروز اجتماعی دارد را انجام می دهد تا در دایره ی مسلمین قرار بگیرد و مثل یک مجرم با او برخورد نشود.
افرادی از دارودسته ی منافقین که رفتار آنها در دارالاسلام منجر به ضرر رساندن به هویت و اراده ی اسلامی و ارزشهای جامعه می شود باید مهار شوند چون در تمام کشورها جلوگیری از ضرر جامعه در مقابل آزادی و تعرض فرد، از بینات است و در همه جای دنیا حتی در کشورهای سکولار لیبرال که آنهمه بر آزادی فردی تأکید دارند این اصل قابل پذیرش است.
همچنانکه جوامع سکولار غربی با سکولاریزاسیون خود در تمام سطوح تلاش دارند برای پذیرش و نهادینه کردن سکولاریسم زمینه سازهای لازم را انجام دهند و با هر چیزی که جلو این پروسه و برنامه ی آنها را بگیرد مخالفت می کنند برای یک حاکمیت اسلامی نیز ساخت بستری که مهیای دینداری و نهادینه کردن ارزشهای اسلامی باشد یک وظیفه است و باید هر آفت و علف هرز و مانعی که در مسیر راهش به وجود می آیند را پاکسازی کنند.
حتی در نگرش جهانی دموکراسی خواهان نیز قانون مشروعیتش را از رعایت مصلحت اکثریت می گیرد. یعنی اقلیت به حکم عقلِ خودشان، لازم است حق اکثریت را رعایت کنند؛ تمام مسلمین خواهان تطبیق قانون شریعت الله هستند و این قوانین هم بر اساس مصلحت مومنین و اعضای دارالاسلام است پس شهروندان دارالاسلام ملزم به رعایت قانون اساسی حاکم بر جماعت و دارالاسلام هستند.
دارودسته ی منافقین هم تحمل می شوند و با آنها مثل مومنین جاهل و گناهکار مدارا می شود، این مدارا با سهل انگاری و بی تفاوتی و کنار آمدن با انحرافات تفاوت اساسی دارد؛ در اینجا مدارا صبر فعال و آگاهانه در برابر آنهاست؛ اما تا چه زمان؟ تا زمانی که به درجه ساختار شکنی نرسیده اند که در این مرحله تنها با قهر و قدرت و زور باید با آنها برخورد کرد چه ضرار سازها باشند چه سایر انحرافات ساختار شکنانه باشد در هر حالت باید با قهر و قدرت و زور با آنها برخورد کرد چون تنها همین زبان را متوجه می شوند نه هزاران آیه و حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم را.لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ (حشر/۱۳) هراس شما در سینههای ایشان، بیش از هراس آنان از الله است! این بدان خاطر است که ایشان مردمان نفهمی هستند.
[۱] شعيب الأرناؤوط، تخريج سنن أبي داود 4793 / بخاری۶۱۳۱ – ۶۰۳۲-۶۰۵۴/
[۲] شعيب الأرناؤوط، تخريج المسند لشعيب ۲۴۷۹۸
[۳] أبو داود (۴۰۳۱) واللفظ له، وأحمد (۵۱۱۴) و العراقي، تخريج الإحياء ۱/۳۵۹ / أحمد شاكر، تخريج المسند لشاكر۷/۱۲۲ / الألباني، صحيح الجامع ۲۸۳۱