«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)
س۱۴: آیا این حکومت ایران که با ربا و اختلاس به این جدی مبارزه نمی کند چرا موضوع حجاب را پیگیری می کند؟
ج: صرفنظر از صحت و سقم این ادعای شما باید بر اساس قاعده ی:لاَ إِسْلاَمَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ، وَلاَ جَمَاعَةَ إِلاَّ بِإِمَارَةٍ، وَلاَ إِمَارَةَ إِلاَّ بِطَاعَةٍ.[۱] عرض کنم که زیر بنای «اهل جماعت»شدن به اطاعت کردن از حاکمیت بر دارالاسلام در معروف و امور شرعی بر می گرد و شخص اهل جماعت باید در هر امر شرعی اطاعت خودش را به حاکمیت بر دارالاسلام داده و در اجرا کردن و عمل به این امور شرعی یاریگر جماعت و دارالاسلام باشد. در چنین مواردی اطاعت از جماعت و حاکمیت بر دارالاسلام اطاعت از الله و رسولش صلی الله علیه وسلم است چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَ مَنْ أَطَاعَ الإِمَامَ فَقَدْ أَطَاعَنِي وَمَنْ عَصَى الإِمَامَ فَقَدْ عَصَانِي.[۲]هرکس از من اطاعت و پیروی کرد (او در حقیقت) از الله اطاعت و پیروی کرده است، و هرکس از من نافرمانی کرد (او در حقیقت) از الله نافرمانی کرده است، و هرکس از امام و رهبری (الجماعه در معروف و غیر معصیت الله) اطاعت و پیروی نمود، (اودر حقیقت) از من اطاعت و پیروی نموده است، و هرکس از امام و رهبر (در معروف) نافرمانی کرد (او در حقیقت) ازمن نافرمانی کرده است.
ابنُ هُبَيرة می گوید: تمام امرایی که حاکمیت و مسئولیتش از شرع رسول الله صلی الله علیه وسلم است از جانب رسول الله صلی الله علیه وسلم است، پس اطاعت از چنین امیری اطاعت از رسول الله صلی الله علیه وسلم است.[۳]
در این صورت از چنین حاکمیتی مادام که ما را به گناه و معصیت الله دستور نداده اند «ما لَمْ يُؤْمَرْ بمَعْصِيَةٍ»[۴] اطاعت می کنیم و آنها را در عمل به قوانین شریعت الله یاری هم می دهیم مثل انجام فریضه ی جهاد که «از زمانی که الله جل جلاله رسولش رسول الله صلی الله علیه وسلم را مبعوث کرده تا برپا شدن قیامت با «أولي الأمر» از رهبران مسلمین باقی است و هیچ چیزی آنرا باطل نمی کند.»[۵] این حکم واضح شریعت در یاری دادن حاکمیت بر دارالاسلام توسط مومنین «اهل جماعت» است.
در کنار این، مگر وجود مشکلات و حتی مفاسدی اداری و اجرائی در مسائلی، مجوزی برای سایر جرائم و فحشاء و هرزگی است؟ یعنی چون فلان مفسده ی اقتصادی وجود دارد شخص نمی تواند در مورد سایر مفاسد، امر به معروف و نهی از منکر کند؟ یعنی این احمقها فکر می کنند راه ریشه کردن بعضی از مفاسد اداری و اجرائی و مشکلات اقتصادی رواج سایر مفاسد عقیدتی و اخلاقی و رفتاری است و راه ریشه کردن این چند مفسده ای که وجود دارند اعتراض به واجب بودن سایر امور شرعی و ضربه زدن به سایر واجبات شرعی و ضروریات زندگی مومنین است؟ قطعاً خیر، اصلاً مساله ی اینها بر سر اصلاح فلان مشکل اقتصادی یا اداری و اجرائی نیست بلکه هدف ضربه زدن به اصل حاکمیت قوانین شریعت الله و جماعت و دارالاسلام و حاکم کردن قوانین سکولاریستی و جایگزین کردن دارالکفری سکولار به جای دارالاسلام کنونی است.
همه می دانیم که دین اسلام مجموعه ای است از اجزای مختلف با احکام مختلف؛ و شخص مسلمان یا حاکمیت بر جماعت و دارالاسلام ممکن است ضمن اقرار به کل دین و اقرار به عمل به کل قوانین شریعت الله در مواردی دچار « كُفْرٌ دُونَ كُفْرٍ»[۶] شود یعنی مسلمانی باشد که دچار کفر و گناه و جرمی غیر از کفر بواح شود و قرار نیست اگر شخص سهل انگار یا گناهکار یا حاکمیتی در « مُلْكًا عَاضًّا» یا «مُلْكًا جَبْرِيّاً» و یا حتی «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّة»ِ[۷] که قانون اساسی آن بر اساس شریعت الله بر اساس شورا یا هر یک از مذاهب اسلامی است اما سهل انگارانه و گناهکارانه به حکمی از دین و قوانین حاکم بر دارالاسلام عمل نکرد پس نباید به سایر اجزاء و بخشهای دین نیز عمل کند.
بله، این صحیح است که: من كفرَ بحرفٍ من القرآنِ ، أو بآيةٍ منه فقد كَفَرَ به كلَّه.[۸] هر كس به حرفى از حروف قرآن يا به آيهاى از آن كفر ورزد، به همه قرآن كفر ورزيده است. و کسی که تنها یکی از قوانین شریعت الله را قبول نداشته باشد و قانونی دیگر را جایگزین کند بدون شک کافر است حالا چه رسد به کفار سکولار که بسیاری از قوانین شریعت الله را کنار زده و قوانین دیگری را جایگزین می کنند و با قدرت اسلحه چنین قوانین کفری را بر مسلمین تحمیل می کنند و با مومنین شریعت گرا که خواهان بازگشت قوانین شریعت الله هستند با خشونت هرچه تمامتر می جنگند.
چنین کافر مرتدی که ۱- آگاهانه ۲- عمداً ۳- به میل خودش و اختیاری دچار کفر بواحی شده «إلَّا أنْ تَرَوْا كُفْرًا بَواحًا، عِنْدَكُمْ مِنَ اللَّهِ فيه بُرْهانٌ».[۹] اگر مثل منکرین زکات و یا مثل مسلیمه ی کذاب هم به اکثریت مطلق قوانین شریعت الله عمل کنند اما تنها یک قانون یا چند قانون شریعت الله را کلاً از دستور کار و اداره ی زندگی درونی و ظاهری خود خود حذف کنند و کنار بزنند هیچ چیزی از آنها پذیرفته نمی شود و باید با آنها وارد جهاد شد و شر چنین کفاری را از سر مسلمین برداشت چون: «أَجْمَعَ الْعُلَمَاءُ عَلَى أَنَّ الْإِمَامَةَ لَا تَنْعَقِدُ لِكَافِرٍ وَعَلَى أَنَّهُ لَوْ طَرَأَ عَلَيْهِ الْكُفْرُ انْعَزَلَ»[۱۰] علماء اجماع دارند که امامت و رهبریت برای کافر منعقد نمی شود و چنانچه رهبر مسلمانی هم کافر شود از مقامش عزل می گردد؛ و تمام اهل علم بر این امر اجماع دارند که به هیچ عنوان کافر ولایت و سرپرستی بر مسلمان ندارد[۱۱] و « يَنْعَزِلُ بِالْكُفْرِ إِجْمَاعًا ».[۱۲] در اینجا فقط ترک حکم و حکم نکردن به حکمی از احکام الله و گناهکار بودن درکار نیست بلکه مبارزه با قانون و حکم الله و حذف این قانون یا قوانین شریعت الله و جایگزین کردن قوانین کفری سکولاریستی یا غیر سکولاریستی درکار است و بین این دو بسیار فرق هست.
یعنی، حتی اگر همچون حاکمیت زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم بر قریش و دارالکفر مکه ما شاهد جامعه ای کافر سکولار یا غیر سکولار باشیم که در آن «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قریش/۴) نیز وجود داشته باشد؛ به عبارتی دیگر در چنین دارالکفری گرسنگی وجود نداشته باشد و رفاه و سیری حاکم باشد و ترس برای ساکنان کافر سکولار یا غیر سکولار آن وجود نداشته باشد و امنیت و دموکراسی مستقیم سکولاریستها حاکم باشد باز باید جهت اختصاص دادن عبادت در شکل کامل آن یعنی در مسائل عقیدتی و قلبی و زبانی و بدنی و مالی با چنین جامعه و حاکمیتی درافتاد تا اینکه به «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَٰذَا الْبَيْتِ» (قریش/۵) برسیم و باید بر علیه چنین حاکمیتی قیام کرد حتی اگر بر اثر این قیام مشکلات اقتصادی و اجتماعی و گرسنگی چون شعب ابی طالب و فرار به دلیل اینهمه محدودیت و شکنجه به حبشه و مدینه و سپس مشکلات اقتصادی اصحاب صفه و جنگهای احزاب (سکولاریستها) و غیره نیز پیش بیاید.
مومنین در دارالکفری که عبادت در مسائل عقیدتی و قلبی و زبانی و بدنی و مالی مختص الله نباشد اصلا ً آنهمه رفاه و نبود گرسنگی «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ» و به آنهمه امنیت و نبود ترس برای افراد آن جامعه «آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» اهمیت نمی دهند بلکه جهت مختص کردن عبادت به الله و خالص کردن تمام اجزای دین برای الله، اصل نظام کفری آنها را هدف می گیرند حتی اگر به قیمت گرسنه شدن و فقر و ناامنی دنیوی برای خودشان و همان جامعه ی کفری ختم شود.
کفار هم به دلیل فلان مسائل اقتصادی و حجاب و مسائل جنسی و غیره با ما درگیر نمی شوند و اینها همه اش بهانه است بلکه اصل حاکمیت و عبادت مومنین بر اساس قوانین شریعت الله را هدف گرفته اند و می خواهند حاکمیت و قوانین برای خودشان باشد و مردم اطاعتشان را از الله و قوانین و حاکمیت مبتنی بر قوانین الله بگیرند و به آنها بدهند و آنها بر اساس این قوانین و توسط این حاکمیتی که دارند مجرمین و متخلفین را مجازات کنند و به کسانی که از حاکمیت و قوانین آنها اطاعت می کنند پاداش می دهند.
پس هم ما و هم آنها اگر صادق باشیم و بر اساس عقایدمان عمل کنیم اصل نظام و حاکمیت همدیگر را هدف گرفته ایم و گیر دادن به فلان مساله ی اقتصادی یا اجتماعی یا فرهنگی و سیاسی و غیره بهانه و مقدماتی برای نابودی و تخریب این حاکمیت هستند.
در این صورت باید بین این دو نوع حاکمیت بر مسلمین یعنی حاکمیت مسلمین بر دارالاسلام و حاکمیت کفار اصلی یا کفار مرتد بر مسلمین فرق گذاشت و سوال شما در مورد مسلمین و حاکمیت بر دارالاسلام اینگونه شایسته بود که می پرسیدی اگر اجرای فلان حکم، شرعی است و اسلام به آن دستور داده است چرا پدر، مادر، برادر، خانواده، جامعه و حاکمیت هر یک در حیطه ی وظایف خود جهت اجرائی شدن آن پیگیری های لازم را انجام نمی دهند؟
شخص مسلمان ممکن است انسان بی غیرت و سهل انگار و دنیا دوستی باشد که از مردن در راه الله کراهیت دارد و وارد معامله ی با الله جهت فروش نفسش و خرید بهشت نشود و با آنکه توانائی دارد به جهاد نرود که فرض عین است اما اگر نماز خواند یا زکات داد یا سایر فرایض را انجام داد یا خواست مدرسه ای بسازد یا هزینه درمان یک بیمار یا بدهی یک بدهکار را بدهد یا سایر امور خیر را انجام دهد نباید کارهای شرعی و نیکش را نکوهش کرد و آنها را بی ارزش کرد بلکه باید در انجام آن کارهای خیر حمایت و یاری هم شود.
یا اتفاق می افتد که شخص مسلمان معذور است و نمی تواند بعضی از اجزا و قسمتهای یک واجب و حکم را انجام دهد؛ به بهانه عدم توان بر برخی قسمتها، نباید کل واجب را ترک کند، اگر ایستاده نمی تواند نماز بخواند، نشسته بخواند یا درازکش یا تنها با اشاره چشم اما حق ترک آنرا ندارد. اگر توان ساختن ساختمانی با فلان مشخصات را ندارد نباید از ساختن سرپناهی با امکانات کمتر هم دوری کند و خودش و خانواده اش را آواره و بی سرپناه کند.
حاکمیت بر دارالاسلام هم که سرپناهی برای تمام مومنین و حافظ اسلام کامل و دین کامل است به همین گونه است. می دانیم که بعد از حکومت اسلامیعَلَى مِنْهَاجِالنُّبُوَّةِ که بهترین و سالم ترین کانال و مطلوب نهائی مومنین است مومنین به حکم ضرورت شاهد دو سبک حکومتی خواهند بود: ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا عَاضًّا، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا جَبْرِيّاً . و به دنبال این حاکمیتها که هر دو را در تاریخ خود، مثل: اموی ها و عباسی ها و غیره تجربه کرده ایم ما بار دیگر به همان حکومت اسلامی بر منهاج نبوت دست پیدا می کنیم.ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ. [۱۳]
در این حاکمیتهای مستبدی که عده ای از آنها « مُلْكًا عَاضًّا » مثل اموی ها فقط حاکمیت را می خواستند و کاری به عقاید مردم نداشتند و عده ای علاوه بر این، عقاید و رفتارهائی خاص را مثل معتزلی ها بر مردم نیز تحمیل می کردند « مُلْكًا جَبْرِيّاً » ما شاهد منکرات زیادی در زمینه ی حکومت داری بوده ایم که اولین منکرات جایگزین کردن «بدعت»های وراثت و فردگرائی به جای «سنت» شورا و نظارت همگانی توسط این حاکمیتهای اهل بدعت بود.
در میان این حکومتهای اهل بدعت کسانی چون معتصم عباسی معتزلی وجود داشتند که آنهمه در حق مخالفین عقیدتی خودش مثل احمد بن حنبل ظلم می کردند اما در عین حال اهل غیرت و دفاع از ناموس مسلمین در برابر کفار اشغالگر بود.
ما خواهان از بین رفتن مفاسد اداری و حکومتی مجریان جماعت و دارالاسلام و اجرائی شدن تمام قوانین شریعت الله در شکل صحیح و شرعی آن هستیم و اینکه حاکمیت بر دارالاسلام به تکالیفش در شکل کامل آن عمل کند و خواهان بازگشت حاکمیت به ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ هستیم تا صاحب ساختمانی کامل با امکانات کامل باشیم اما فعلاً دارای ساختمانی با امکانات محدودی هستیم و در حال ارتقاء و تکامل آن به مطلوب خودمان هستیم و اگر کاری را که نمیتوان به شکل کامل انجام داد، نباید از اساس ترکش کرد اگر حق تو نزد فلان شخص ۵ میلیون است و تنها به ۴ میلیون آن دست پیدا می کنی و قادر به گرفتن کل حقت نیستی نباید لج کنی و دست از همه بکشی. این مثل روزه نیست که بگوئی یا روزه کامل یا هیچ.
بر اساس آیه ی « فَاتَّقُوا اللّه مَا اسْتَطَعْتُم » و حدیث « وإذَا أَمَرْتُكُمْ بِأَمْرٍ فَأْتُوا منه ما اسْتَطَعْتُمْ »[۱۴] نزد اهل فقه قاعده ای تحت عنوان: «مَا لَا يُدْرَكُ كُلُّهُ لَا يُتْرَكُ كُلُّه» به وجود آمده است به این معنی که: آنچه از امور حلال و مباح که کل آن درک نمیشود کل آن ترک نمیشود و بعضی از آن و مقدار کمی از آن که حاصل میشود ترک نمیشود و به همین مقدار تا به دست آوردن کل آن قناعت می شود.
ما هم اکنون در برابر دارالاسلام و جماعتی هستیم که بر اساس: الْإِمَامَةُ: مَوْضُوعَةٌ لِخِلَافَةِ النُّبُوَّةِ فِي حِرَاسَةِ الدِّينِ وَسِيَاسَةِ الدُّنْيَا. [۱۵] حراست و پاسداری از هر چهار معنی و مفهوم دینمان یعنی ۱- قدرت حاکمیت ۲- قانون و برنامه ۳- اطاعت کردن ۴- مجازات و پاداش جهت اداره ی امور دنیویمان را به آن سپارده ایم، و در برابر، ما هم باید بر اساس شریعت الله و به اندازه ی توانائی به تمام وظایف خودمان در برابر آن عمل کنیم و در تمام امور شرعی و خیر، به اندازه ی توانائی، چنین حاکمیتی را یاری برسانیم و از آن اطاعت کنیم اما به جای کل موارد، ما شاهد چند مورد شرعی هستیم که باید یاری شود و ما در همین چند مورد که توانش را داریم و برایمان امکان پذیر است باید یاریش دهیم.
در هر حال به قول ابن تیمیه که در زندان بود و می گوید: بر من واجب است، باید از الله و رسولش اطاعت کنم و همچنین از اولی الامر اطاعت کنم زمانی که من را به اطاعت از الله دستور دهند. [۱۶] آیا امر کردن به اجرائی شدن فلان حکم شریعت توسط حاکمیت بر دارالاسلام و جماعت امر الله و رسولش صلی الله علیه وسلم نیست؟ آیا نباید از امر الله و رسولش صلی الله علیه وسلم اطاعت کرد و به اندازه ی توانائی آنرا انجام داد هر چند از سوی یک مولوی و مُلای فاسق و حاکم جائری و یا از سوی یک بچه گفته شده باشد؟
حق ما این است که حکومتی اسلامی بر اساس منهاج نبوت و ساختمانی کامل با امکاناتی اساسی چون سیستم شورا و نظارت عمومی داشته باشیم که برای بازگشت آن و ساختن این ساختمان و سرپناه تلاش می کنیم اما در وضع موجود و در این مسیر تکاملی و ارتقاء بخشی که در آن قرار گرفته ایم به اطاعت از امور شرعی و اجرای قوانین و احکام شرعی که توسط این دارالاسلام و جماعتی که ما اهل این جماعت شده ایم مکلفیم و باید به اندازه ی توان آنرا در اجرای این حدود و قوانین شرعی یاری داد و اطاعت خود را در غیر معصیت الله به آن داد.
نکته ی مهم این است که حاکمیت بر دارالاسلام به قوانین شریعت الله به صورت کامل ایمان دارد و قانون اساسی آن شریعت الله است اما در اجرای این قانون سهل انگاری می کند یا دچار ظلم و گناه می شود و به خاطر شهواتی به قانون شریعت الله حکم نمی کند یا مثل قاضی که رشوه گرفته و یا تابع کینه و هوای نفس و تکبر شده است و حکمی دیگر صادر می کند یا مومنی که به ناحق به مومن دیگری فحش می دهد یا با او می جنگد «سِبابُ المُسْلِمِ فُسوقٌ، وقِتالُه كُفرٌ»[۱۷] که این: هو به كُفرٌ، وليس كمن كفر بالله واليومِ الآخرِ وملائكتِه وكتبِه ورسلِه[۱۸]؛ این «كُفرٌ دونَ كُفرٍ» که کفر اصغر است فرق دارد با دارالکفری طاری که دچار کفر اکبر شده و در سرزمینهای مسلمین احکام کفر و بخصوص قوانین سکولاریستی در مسائلی معین را جایگزین قانون شریعت الله و حکم شریعت الله کرده اند. مثلاً در مسائل خانوادگی مثل طلاق و ازدواج و احوال شخصیه قوانین شریعت باشد اما در روابط بین الملل و اجرای حدود و سایر قوانین حقوقی و کیفری و جزائی و اقتصادی و غیره قوانین سکولاریستی حاکم باشد.
این عباس می گوید: من كفر بحرفٍ من القرآنِ، أو بآيةٍ منه فقد كفر به كلَّه.[۱۹] کسی که به یک حرف از قرآن یا یک آیه کفر کند و آنرا نپذیرد در واقع به کل قرآن کفر کرده و آنرا نپذیرفته است. حالا تصور کنید کسی بیاید و بگوید من اینهمه قانون شریعت الله را برای امور حکومتی و اداره ی نظام داخلی و روابط بین الملل دارالاسلام و جماعت مسلمین قبول ندارم و آنها را به بهانه های مختلف عوام فریبانه کنار بزند و به جایش قوانین سکولاریستی را جایگزین کند و با قدرت نظامی و حکومتی این قوانین سکولاریستی را تطبیق دهد و بر مومنین تحمیل کند و با تمام کسانی که خواهان بازگشت قوانین شریعت الله است بجنگد؟
چنین حاکمیتی دچار کفر بواحی شده و تبدیل به حرامی شده است که شایستگی حاکمیت بر دارالاسلام و مسلمین را از دست داده است و باید بر علیه آن قیام کرد و نمی توان گفت که مثلاً در فلان امر خیر و شرعی یاری اش می دهم و اطاعتم را به او می دهم و در سایر موارد که گناه هستند و یا در سایر مواردی که اجرا نمی کند معذور هستم و… چون در هر حال یاری دادن امر حرام به خاطر اینکه بخشی از آن خوب است جایز نیست. نوشیدن خمر به خاطر اینکه منافعی هم دارد حلال نیست. ما به انجام دادن بعضی از حلال که توان انجام دادن کلش را نداریم سفارش شده ایم نه به انجام دادن بخشی از حرام. قانونی کردن حکم به غیر ما انزل الله از جملۀ محرمات و منهیات و کفر بواحی است که به دست مسلمین دلیلی قاطع و روشن می دهد که باید بر علیه چنین حاکمی قیام کرد و دارالاسلام را از وجود او و قوانینش نجات داد. یعنی با چنین دارالکفر طاری که حرام است نمی توان مثل دارالاسلامی که حلال است معامله کرد که تمام قوانین این دارالاسلام بر اساس اجماع شورای اولی الامر یا یکی از مذاهب اسلامی بوده و اسلامی است اما در اجرای بعضی از این قوانین دچار سهل انگاری یا گناه شده اما بسیاری دیگر از قوانین شریعت الله را انجام می دهد که باید در این مواردی که انجام می دهد هم اطاعت خود را به جماعت مسلمین داد و اهل جماعت شد و هم به اندازه ی توانائی چنین حاکمیتی را در تطبیق و عمل به قوانین شریعت الله تعالی یاری داد.
[۱] سنن الدارمي، مقدمة باب في ذهاب العلم، ۲۵۷- ۲۶۵/ ئەبوداوود (۳۶۶۴)، ئەحمەد (۲/۳۳۸)، داریمی (۲۵۷)، ابن عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله ۳۲۶/ عَنْ تَمِيمٍ الدَّارِيِّ ، رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، قَالَ : تَطَاوَلَ النَّاسُ فِي الْبِنَاءِ فِي زَمَنِ عُمَرَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، فَقَالَ عُمَرُ : يَا مَعْشَرَ الْعُرَيْبِ ، الْأَرْضَ الْأَرْضَ ، إِنَّهُ لَا إِسْلَامَ إِلَّا بِجَمَاعَةٍ ، وَلَا جَمَاعَةَ إِلَّا بِإِمَارَةٍ ، وَلَا إِمَارَةَ إِلَّا بِطَاعَةٍ ، فَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى الْفِقْهِ ، كَانَ حَيَاةً لَهُ وَلَهُمْ ، وَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى غَيْرِ فِقْهٍ ، كَانَ هَلَاكًا لَهُ وَلَهُمْ)
[۲] سنن ابن ماجه ۲۸۵۹ / تحفة الأشراف: ۱۲۴۷۷/ مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَمَنْ أَطَاعَ الإِمَامَ فَقَدْ أَطَاعَنِي وَمَنْ عَصَى الإِمَامَ فَقَدْ عَصَانِي
[۳] الإفصاح (۶/۱۷۵)./ في هذا الحَديثِ ما يَدُلُّ على أنَّ طاعةَ اللهِ عَزَّ وجَلَّ في طاعةِ رَسولِه صلَّى اللهُ عليه وسلَّم، وعِصيانَ اللهِ في عِصيانِ رَسولِه صلَّى اللهُ عليه وسلَّم، وأنَّ طاعةَ الأميرِ من جانِبِ رَسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم، وكُلُّ أميرٍ وِلايَتُه من شَرعِ رَسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم، فإنَّه من جانِبِ رَسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم، فطاعَتُه طاعةٌ لرَسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم
[۴] البخاري ۲۹۵۵، ومسلم ۱۸۳۹
[۵] شرح أصول اعتقاد أهل السنة للالكائي، ج ۱ص ۱۹۹ / “لا نكفِّر أهل القبلة بذنوبهم، ونَكِل أسرارهم إلى الله – عز وجل – ونقيم فرض الجهاد والحج مع أئمة المسلمين في كل دهرٍ وزمان، ولا نرى الخروج على الأئمة، ولا القتال في الفتنة، ونسمع ونطيع لمن ولاَّه الله – عز وجل – أمرنا، ولا ننزع يدًا من طاعة، نتَّبعُ السنَّةَ والجماعة، ونجتنب الشذوذ والخلاف والفُرْقة. وأنَّ الجهاد ماضٍ منذ بعث الله – عز وجل – نبيه – عليه الصلاة والسلام – إلى قيام الساعة مع أولي الأمر من أئمة المسلمين، لا يُبطله شيء.
[۶] الألباني، الإيمان لابن تيمية ۳۱۰ /تفسیر ابن کثیر (ج۶ ص۱۶۳)/ ابوبکر خلّال در «السنّة»، (۱۴۱۹) / ابن بطه در «الإبانة» / محمد بن نصر مروزی در «تعظیم قدر الصلاة» (۵۶۹) / ابن ابی حاتم در «تفسیر» (۶۴۳۴) / حاکم در «المستدرک» (ج۲ ص۳۴۲) / عبدالرزاق صنعانی در تفسیر خود (۷۱۳) / ابن جریر طبری نیز در تفسیر خود (ج۸ ص۴۶۶) / قلتُ لابنِ عباسٍ : ( وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللهُ ) فهو كافرٌ ؟ قال : هو به كُفرٌ ، وليس كمن كفر بالله واليومِ الآخرِ وملائكتِه وكتبِه ورسلِه/ این کفر، کفری نیست که آنها – یعنی خوارج – در نظر دارند. این کفر، کفری که انسان را از دین خارج کند نیست: {کسانی که مطابق احکامی که الله نازل نموده است، حکم نکنند، کافرند}، کفری غیر از کفر اکبر است
[۷] مسند أحمد ابن حنبل ۱۸۱۲۳
[۸] ابن جرير الطبري، تفسير الطبري ۱/۳۰
[۹] رواه البخاري (۷۰۵۵) ومسلم (۱۸۴۰).
[۱۰]النووي، أبو زكريا، شرح النووي على مسلم ج ۱۲ ص ۲۲۹
[۱۱] ابن القيم، أحكام أهل الذِّمَّة (۲/ ۷۸۷) نقله عنه إنَّه قد “أجمع كلُّ مَن يُحفَظ عنه مِن أهل العلم أنَّ الكافر لا ولايةَ له على المسلم بِحال
[۱۲] ابن حجر عسقلانی، فتح الباري” (۱۳/ ۱۲۳). إنَّ الإمام “ينعزل بالكفر إجماعًا، فيَجِب على كلِّ مسلمٍ القيامُ في ذلك، فمَن قوي على ذلك فله الثَّواب، ومَن داهن فعليه الإثم، ومن عَجز وجبَتْ عليه الهجرةُ من تلك الأرض
[۱۳] مسند أحمد ابن حنبل ۱۸۱۲۳ / تَكُونُ النُّبُوَّةُ فِيكُمْ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا عَاضًّا، فَيَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ الله ُأَنْ يَرْفَعَهَا ، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا جَبْرِيّاً ، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا ، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ، ُثمَّ سَكَتَ.
[۱۴] بخاری۷۲۸۸/ مسلم ۱۳۳۷/
[۱۵] الأحكام السلطانية للماوردي ص۳/ الإمامة موضوعة لخلافة النبوة في حراسة الدين وسياسة الدنيا / ابن خلدون في تاريخه (١/٢٣٩)
[۱۶] ابن تيمية – أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني، مجموع فتاوى ج۳ص۲۴۸/ علي أن أطيع الله ورسوله وأطيع أولي الأمر إذا أمروني بطاعة الله، فإذا أمروني بمعصية الله فلا طاعة لمخلوق في معصية الخالق .
[۱۷] بخاري ۴۸، ومسلم ۶۴
[۱۸] الألباني، الإيمان لابن تيمية ۳۱۰
[۱۹] ابن جرير الطبري، تفسير الطبري ۱/۳۰