«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)
س۲۳: رهبر ما با آنکه حزبی سکولار و دمکرات دارد و برای دموکراسی تلاش می کند اما نماز می خواند و کافر نیست و نباید بر علیه آنها قیام کرد و جنگید، صحابه از پیامبر پرسیدند بر علیه حاکم بجنگیم که از او خوشمان نمی آید؟ پیامبر می گوید: نه، تا زمانی که بینتان نماز می خوانند. این در مسلم آمده است و خودتان هم گفتید. پس چرا بر علیه حکومتهای سکولار و احزاب سکولار آزادی خواه هستید که نماز هم می خوانند؟
ج: کفار سکولار دسته ای از کفار ۵ گانه ی آشکاری هستند که جزو طاغوتهای میان انسانها به شمار می روند و در کنار شیطان باید قبل از ایمان به الله به این کفار ۵گانه کفر کرد که عبارتند از: ۱- الَّذِينَ هَادُوا [یهودی ها]۲- وَالصَّابِئِينَ [مندائیان یا ستاره پرستان] ۳- وَالنَّصَارَىٰ [مسیحی ها] ۴- وَالْمَجُوسَ [زرتشتی ها] ۵- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا [مشرکین= احزاب = سکولاریستها] (حج/۱۷)
الله تعالی در مورد رسالت تمام پیامبران می فرماید: وَ لَقَدْ بَعَثْنا في کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ (نحل/۳۶) ما به میان هر ملّتی پیغمبری را فرستادهایم (و محتوای دعوت همه پیغمبران این بوده است) که الله را عبادت کنید و از طاغوت دوری کنید. پس دوری از طاغوت و نفی این کفار یک مقدمه است جهت ورود که در قالب کفر به طاغوت مطرح شده است و الله تعالی می فرماید: فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انْفِصَامَ لَهَا (بقره/۲۵۶) بنابراین کسی که کفر به طاغوت کند و به الله ایمان بیاورد، به محکمترین دستاویز درآویخته است اصلاً گسستن ندارد.
تمام این طاغوتها غیر از سکولاریستها (مشرکین/ احزاب) نماز خواندن بخشی از اصول عقاید و برنامه های آنهاست اما دین سکولاریسم چیزی به نام نماز ندارد و نماز از اصول مورد پذیرش سکولاریستها نیست، با این وجود چون در میان سکولاریستها کسانی وجود دارند که بعضی از قوانین شریعت اسلام را انکار می کنند و بعضی دیگر را قبول دارند «وَمِنَ الْأَحْزَابِ مَن يُنكِرُ بَعْضَهُ» (رعد/۳۶) ممکن است در میان اینها افرادی پیدا شوند که نماز بخوانند یا روزه بگیرند یا خود را پایبند به عبادتهایی بدانند، همچنانکه ممکن است سکولاری پیدا شود که خودش را ملزم به نماز خواندن به سبک یهودی ها یا نصرانی ها یا زرتشتی ها یا صابئین کند؛ با این وجود اینها کفاری هستند که قبل از ایمان به الله باید به اینها نیز کفر کرد و حتی از خود این سکولاریستهای نجس: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ (توبه/۲۸) و نظامهای حکومتی اینها نیز برائت کرد: إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ (ممتحنه/۴) در حالی که از سایر کفار برائت نمی شود بلکه تنها از عقایدشان برائت می شود.
پس بر من و شما و هر انسانی لازم است قبل از استناد به احادیث و حتی قبل از استناد به قرآن ابتدا ایمان را یاد بگیرد که محتوا و مفهوم مفاد ندای: أيُّها النَّاسُ قولوا لا إلَهَ إلَّا اللَّهُ تُفلِحوا.[۱] یا همان شهادتین: أشهَدُ أنْ لا إلهَ إلَّا اللهُ، أشهَدُ أنَّ مُحمَّدًا رسولُ اللهِ؛ می شود: فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ (بقره/۲۵۶) کفر به طاغوت (لا اله) و ایمان به الله (الا الله) . زمانی که اینگونه ایمان را یاد گرفتیم بعد از آن هر چه قرآن و احادیث را یاد بگیریم بر ایمانمان اضافه می شود به قول صحابه: تعَلَّمنَا الإیمانَ، ثُمَّ تَعَلَّمنَا القُرآنَ، فَازدَدنَا إیمَانَاً.[۲]
واضح است با کفر به طاغوت دیگر ترکیباتی مثل یهودی مسلمان یا زرتشتی مسلمان یا سکولار مسلمان و غیره وجود ندارد، شخص در دنیا یا جزو مسلمین است یا جزو یکی از این کفار است و دسته ی ترکیبی سومی وجود ندارد: هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كَافِرٌ وَمِنْكُمْ مُؤْمِنٌ ۚ(تغابن/۲) و بر اساس قاعده ی نفی سبیل «وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا» (نساء/۱۴۱) هیچ راهی وجود ندارد که از چنین راهی کفار بر مسلمین مسلط و حاکم شوند بخصوص کفار نجس سکولار؛ این یک نکته، نکته ی بعدی به مساله ی نماز خواندن حاکم مسلمان بر جماعت و دارالاسلام بر می گردد که لازم می دانم به صورت مختصر این حدیث را با احادیث دیگری توضیح دهم:
رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: بهترین رهبرانتان کسانی اند که شما آنها را دوست می دارید و آنها شما را دوست می دارند، و شما برای آنها دعا می کنید و آنها برای شما دعا می کنند، و بدترین رهبرانتان کسانی اند که شما با آنها بغض و کینه می ورزید و آنها با شما بغض و کینه می ورزند، و شما آنها را لعنت و نفرین می کنید و آنها شما را نفرین و لعنت می کنند، گفته شد: ای رسول الله، آیا با شمشیرآنها را بدور نیندازیم؟ (رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: لَا، مَا أَقَامُوا فِیکُمُ الصَّلَاةَ، نخیر، (با شمشیر به جنگ آنها نروید) تا زمانی آنها در میانتان نماز را برپا داشتند، و چون از رهبرانتان چیزی (ناپسند و خلاف شرع) دیده که آن را نمی پسندید، پس آن کارش را ناپسند بدارید، وَلَا تَنْزِعُوا یَدًا مِنْ طَاعَةٍ و دستی ازاطاعت و فرمانبرداری بیرون نکشید. [۳]
در جای دیگری احمد بن حنبل در المسند خود روایت دیگری را به همین مضمون از ابو سعید خدری نقل کرده است: که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: در آينده اميراني خواهند آمند كه با آن ها نرم برخورد مي كنيد (و احساس آرامش دارید) و به آن ها اطمينان داريد و نيز اميراني خواهند آمد كه از آن ها متنفر هستيد و با آن ها به سختي برخورد مي كنيد (و احساس عدم آسایش می کنید). گفتند: آيا با آن ها بجنگيم؟ فرمود: لَا مَا أَقَامُوا الصَّلَاةَ؛ خير تا زماني كه نماز را برپا می دارند. [۴]
تنها عامل ظاهری جهت شاسائی اینکه شخص وارد اسلام شده است نماز است، زمانی شخص با نماز خواندن که جزئی از اسلام است نشان داد مسلمان است یعنی نشان داده است که تابع تمام قوانین شریعت الله است نه فقط نماز، و این دلیل بر اهمیت و جایگاه و محوریت نماز است. در اینجا نماز جزء است که به کل اشاره دارد. مثلاً الله تعالی می فرماید: کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ (قصص/۸۸) همه چیز جز ذات او فانی و نابود میشود. یا می فرماید: وَلاَ تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ (انعام/۵۲) کسانی را (از پیش خود) مران که سحرگاهان و شامگاهان پروردگارشان را به فریاد میخوانند (و همهوقت به عبادت و عبادت الله مشغول هستند و) قصد و منظورشان (تنها) او است. در اینجا «وجه» به ذات الله اشاره دارد نه چهره. یا زمانی که الله تعالی می فرماید:إِنَّ اللّهَ لاَ يَخۡفَىٰ عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الأَرْضِ وَلاَ فِی السَّمَاء (آل عمران/۵) شکّی نیست که هیچچیز نه در زمین و نه در آسمان بر الله پنهان نمیماند (در اینجا منظور از زمین و آسمان کل دنیاست و جزء بر کل دلالت دارد). مثال در این زمینه زیاد است اما ملموستر و عامیانه عرض کنم: زمانی که به یکی می گوئید: گردنم را آزاد کن، یا حلالم کن منظور این است که شما را ببخشد و شما را عفو کن. در اینجا «گردن» جزئی است که به کل، یعنی: «شما» اشاره دارد.
کسی هم که با نماز خواندن وارد اسلام می شود یعنی تابع تمام قوانین و شریعت اسلام است و در این حدیث، نماز جزئی است که «کل» اسلام را می رساند هر چند که شخص در عمل به این کل دچار گناه و سهل انگاری هائی شود که او را از دایره ی اسلام خارج نکند. علاوه بر این، که به علم بلاغة بر می گردد، [۵] این احادیث را با سایر احادیث روشن کنیم بهتر به مفهوم احادیث پی می بریم (یعنی تفسیر حدیث با حدیث) تا اینکه یک حدیث را بگیرید و بر اساس عقل خودتان به تفسیر و تأویل آن بپردازید.
با آنکه ترک کردن نماز کفر بواح و آشکار است،[۶] و اجماع صحابه در این زمینه وجود دارد[۷] با این وجود در اسلام برای رهبریت و مسئولین حکومتی که اهل نماز است و با ترک نماز کفر بواح مرتکب نشده است، اصل، عمل به قوانین شریعت الله است چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: إنْ أُمِّرَ علَيْكُم عَبْدٌ مُجَدَّعٌ، -أسْوَدُ -، [كَأنَّ رَأْسَهُ زَبِيبَةٌ[۸]] يَقُودُكُمْ بكِتابِ اللهِ، فاسْمَعُوا له وأَطِيعُوا.[۹] اگر غلام حبشی سیاهی که انگار سرش مثل مویژ یا انجیر خشک است (کنایه از این است که اگر از لحاظ جسمی حقیر بود[۱۰]) امیر و حاکم شما شد و شما را طبق قانون قرآن رهبری میکرد، از او حرف شنوی داشته باشید و از او اطاعت کنید. امام مالک می گوید:«لا يكون أحدٌ إمامًا أبدًا إلا على هذا الشرط».[۱۱] هیچ کسی هرگز نمی تواند رهبر شود مگر به این شرط. یعنی شرط : يَقُودُكُمْ بكِتابِ اللهِ. شما را طبق قانون قرآن رهبری میکرد.
در تمام نظامها قانون همین است؛ شرط ماندگاری یک کمونیست سکولار بر حاکمیت چین یا کره شمالی و غیره این است که بر اساس قوانین کمونیستی مردم را رهبری کند و اگر بخواهد بر اساس قوانین بورژوائی و کاپیتالیستی که مخالف قوانین کمونیستی هستند حکم کند فوراً برکنار می شود و اصلاً برای کسی قابل تصور نیست برای حاکم کمونیستها شدن فقط همین کافی است که آتئیست و ماتریالیست باشی و بعد می توانی به هر قانونی خواستی عمل کنی! این توهمی است که تنها توسط منافقین میان مسلمین که دشمنان داخلی و پنهان هستند:هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ (منافقون/۴) همچون خوراک مسموم ترکیبی به خورد مسلمین داده شده. حتی یک سکولار لیبرال هم برایش قابل تصور نیست که کسی بر او حاکم شود که بر اساس قوانین مورد پذیرش سکولارهای لیبرال حاکم بر جامعه اش حکم نکند و مثلاً بر اساس قوانین سکولارهای کمونیست بر او حکم کند چه رسد به این برایشان قابل تصور باشد که یک مسلمان بر اساس قوانین شریعت اسلام که مخالف قوانین سکولاریستی آنهاست بر آنها حکم کند.
این یک قاعده ی مورد پذیرش تمام عقاید و نظامهاست؛ بر این اساس است که رسول الله صلی الله علیه و سلم می فرماید: إنَّ هذا الأمْرَ في قُرَيْشٍ، لا يُعَادِيهِمْ أحَدٌ إلَّا كَبَّهُ اللَّهُ في النَّارِ علَى وجْهِهِ، ما أقَامُوا الدِّينَ.[۱۲] این حاکمیت و قدرت حکومتی در قریش می ماند، هیچ کسی با آنها دشمنی نمی کند مگر اینکه الله او را بر روی صورتش در آتش می اندازد، تا زمانی که دین را برپا می دارند. برپا داشتن دین توسط حاکمیت هم یعنی همان مافهیم و معانی ۴گانه ی دین: ۱- قدرت حاکمیت ۲- قانون و برنامه ۳- اطاعت و فرمانبرداری ۴- مجازات وپاداش بر اساس این قوانین و توسط این حاکمیت.
آیا یک سکولار بر اساس قوانین شریعت الله حکم می کند و برای حاکم شدن قوانین شریعت الله تلاش می کند؟ قطعاً خیر؛ پس چه چیزی باعث شده که عده ای این توهم به سرشان بزند و دچار این توطئه و خیانت شوند که یک کافر یهودی با قوانین تورات یا یک کافر نصرانی با قوانین انجیل یا یک کافر سکولار با قوانین سکولاریستی و غیره می تواند بر مسلمینی که خودشان صاحب قانون و برنامه هستند حکم برانند و حاکم شوند؟
[۱] ابن الملقن،البدر المنير۱/۶۸۰ / ابن حزم، المحلى ۹/۱۱۲
[۲] الألباني، صحيح ابن ماجه۵۲ / كنَّا معَ النَّبيِّ صلَّى اللَّهُ عليهِ وسلَّمَ ونحنُ فتيانٌ حزاورةٌ فتعلَّمنا الإيمانَ قبلَ أن نتعلَّمَ القرآنَ ثمَّ تعلَّمنا القرآنَ فازددنا بِه إيمانًا/ الوادعي، الصحيح المسند ۲۷۳
[۳] مسلم ۱۸۵۵ / «خِیَارُ أَئِمَّتِکُمُ الَّذِینَ تُحِبُّونَهُمْ وَیُحِبُّونَکُمْ، وَیُصَلُّونَ عَلَیْکُمْ وَتُصَلُّونَ عَلَیْهِمْ، وَشِرَارُ أَئِمَّتِکُمُ الَّذِینَ تُبْغِضُونَهُمْ وَیُبْغِضُونَکُمْ، وَتَلْعَنُونَهُمْ وَیَلْعَنُونَکُمْ»، قِیلَ: یَا رَسُولَ اللهِ، أَفَلَا نُنَابِذُهُمْ بِالسَّیْفِ؟ فَقَالَ: «لَا، مَا أَقَامُوا فِیکُمُ الصَّلَاةَ، وَإِذَا رَأَیْتُمْ مِنْ وُلَاتِکُمْ شَیْئًا تَکْرَهُونَهُ، فَاکْرَهُوا عَمَلَهُ، وَلَا تَنْزِعُوا یَدًا مِنْ طَاعَةٍ»
[۴] احمد بن حنبل، مسند أحمد، مسند المكثرين من الصحابة مسند أبي سعيد الخدري رضي الله عنه (حديث رقم: ۱۱۲۳۱ )/ تَكُونُ أُمَرَاءُ تَلِينُ لَهُمْ الْجُلُودُ وَتَطْمَئِنُّ إِلَيْهِمْ الْقُلُوبُ وَيَكُونُ عَلَيْكُمْ أُمَرَاءُ تَشْمَئِزُّ مِنْهُمْ الْقُلُوبُ وَتَقْشَعِرُّ مِنْهُمْ الْجُلُودُ قَالُوا أَفَلَا نَقْتُلُهُمْ قَالَ لَا مَا أَقَامُوا الصَّلَاةَ .
[۵] نايف معروف، ﺍﻟﻤﻮﺟﺰ ﺍﻟﻜﺎﻓﻲ ﻓﻲ ﻋﻠﻮﻡ ﺍﻟﺒﻼﻏﺔ ﻭﺍﻟﻌﺮﻭﺽ، دار النفائس للنشر والتوزيع، ۱۹۹۳؛ ﺹ ۱۰۳
[۶] أضواء البيان للشنقيطي (۴/۳۳۶).
[۷] الصلاة وحكم تاركها) لابن القيم (ص: ۳۳/ إنَّه لا حَظَّ في الإسلامِ لِمَنْ أضاعَ الصَّلاةَ : أخرجه مالك في (الموطأ) (۱/۳۹)، وابن سعد في (الطبقات الكبرى) (۴۰۹۲)، والخلال في (السنة) (۱۳۸۸)، والطبراني في (المعجم الأوسط) (۸۱۸۱). قال الهيثمي في (مجمع الزوائد) (۱/۳۰۰): رجاله رجال الصحيح. وصحَّح إسنادَه على شرط الشيخين الألبانيُّ في (إرواء الغليل) (۱/۲۲۵)./ أخرجه الترمذي (۲۶۲۲)، والمروزي في (تعظيم قدر الصلاة) (۹۴۸)، والخلال في (السنة) (۱۳۷۸)، والحاكم (۱۲) باختلاف يسير. صحَّح إسنادَه النوويُّ في (الخلاصة) (۱/۲۴۵)، والعراقي في (طرح التثريب) (۲/۱۴۶)، والسخاوي في (الأجوبة المرضية) (۲/۸۱۹)، وابن باز في (مجموع فتاواه) (۸/۱۶)، وصحَّح الحديثَ الألبانيُّ في (صحيح سنن الترمذي) (۲۶۲۲). قال محمد بن نصر المروزيُّ: (قال أبو عبد الله: سمعتُ إسحاق، يقول: قد صحَّ عن رسول الله صلَّى اللهُ عليه وسلَّم أنَّ تارك الصلاة كافرٌ، وكذلك كان رأيُ أهل العلم من لَدُن النبي صلَّى اللهُ عليه وسلَّم إلى يومنا هذا، أنَّ تاركَ الصلاة عمدًا من غير عذر حتى يذهب وقتُها كافرٌ). (تعظيم قدر الصلاة) (۲/۹۲۹). / قال ابنُ القيِّم: (وأمَّا إجماعُ الصَّحابة؛ فقال ابنُ زنجويه: حدَّثَنا عمرُ بن الربيع، حدَّثَنا يحيى بن أيُّوبَ، عن يونس، عن ابن شهاب، قال: حدَّثَني عُبيدُ الله بن عبد الله بن عتبة، أنَّ عبد الله بن عباس أَخبَره أنَّه جاءَ عُمرَ بن الخطَّاب حين طُعِن في المسجد، قال: فاحتملتُه أنا ورهطٌ كانوا معي في المسجد حتى أدخلناه بيته. قال: فأمَرَ عبدَ الرحمن بن عوف أن يُصلِّي بالناس. قال: فلمَّا دخلنا على عُمر بيتَه غُشِي عليه من الموتِ فلم يزلْ في غشيته حتى أسفر، ثم أفاق، فقال: هلْ صلَّى الناس؟ قال: فقلنا: نعم، فقال: لا إسلامَ لِمَن ترَك الصلاة، وفي سياق آخَرَ: لا حظَّ في الإسلام لمن ترَكَ الصلاة, ثم دعا بوَضوء فتوضَّأ وصلَّى… “وذكر القصة”. فقال هذا بمحضَرٍ من الصحابة ولم يُنكروه عليه). (الصلاة وأحكام تاركها) (ص: ۵۳). / قال الشوكانيُّ: (“وعن عبد الله بن شَقيق العُقَيلي، قال: كان أصحابُ رسول الله صلَّى اللهُ عليه وسلَّم لا يرون شيئًا من الأعمالِ تركُه كفرٌ غير الصلاة؛ رواه الترمذي”، الحديث رواه الحاكمُ وصحَّحه على شرطهما، وذكره الحافظُ في التلخيص، ولم يتكلَّمْ عنه، والظاهر من الصِّيغة أنَّ هذه المقالة اجتمع عليها الصحابة؛ لأنَّ قوله: “كان أصحابُ رسول الله” جمْع مضاف، وهو من المُشعِرات بذلك). (نيل الأوطار) (۱/۳۶۳).
[۸] بخاری۶۹۳-۶۹۶
[۹] مسلم ۱۸۳۸/ الألباني، صحيح الجامع:۱۴۱۱
[۱۰] المفاتيح (۴/۲۸۶). / هذا مُبالَغةٌ في تَركِ حَقَارةِ الحاكِمِ، وإن كان حَقيرَ الصُّورةِ
[۱۱] الصواعق المحرقة، لابن حجر الهيتمي (١/٣٧)، وقد أورده بعد ذكر شرط أبي بكر في خطبته بعد تولي الخلافة: «أطيعوني ما أطعتُ الله فيكم»، «إنما أنا متبع، ولست بمبتدع، فإذا أحسنتُ فأعينوني، وإذا أنا زغت فقوّموني».
[۱۲] بخاری ۷۱۳۹-۳۵۰۰