شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :امام حسین(ع) برای ما مساله ای غیر حکومتی است نه سیاسی، اگر بخواهید مثل ایران حکومتیش کنید بر اساس مذهب خود شما که سنی هستید و بر اساس سخن بزرگان شما مثل ابن عمر باید بگوئید امام حسین(ع) خوارج بوده و حتماً حق با یزید بوده، برای ما گریه ثواب دارد و گناهان را پاک می کند پس لطفاً با سیاسی کردن کار امام حسین(ع) این  گریه را هم از ما نگیرید

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

س۳۷ : امام حسین(ع) برای ما مساله ای غیر حکومتی است نه سیاسی، اگر بخواهید مثل ایران حکومتیش کنید بر اساس مذهب خود شما که سنی هستید و بر اساس سخن بزرگان شما مثل ابن عمر باید بگوئید امام حسین(ع) خوارج بوده و حتماً حق با یزید بوده، برای ما گریه ثواب دارد و گناهان را پاک می کند پس لطفاً با سیاسی کردن کار امام حسین(ع) این  گریه را هم از ما نگیرید.

ج:  زمانی که حاکم دارالاسلام می میرد باید شورای اهل حل و عقد یا همان شورای اولی الامر یا خبرگان رهبری یکی را به رهبری انتخاب کنند، این «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ » روشی بوده که از زمان ابوبکر تا حسن بن علی ادامه داشت؛ با حاکمیت «مُلْكًا عَاضًّا»[۱]معاویه و از بین رفتن سنت «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ » و جایگزینی بدعت بزرگ شاهیگری، شورای اولی الامر به همراه نظارت عمومی هم که از مشخصه های «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ » هستید نیز از بین رفتند و بدعت وراثت جایگزین شد و معاویه با قدرت اسلحه و پول و تزویر خواست برای پسرش یزید بیعت بگیرد.

بیعت با زور و تغلب و سلطه پیدا کردن بر حاکمیت هم باید از تمام قدرتهای کوچگ و بزرگ جامعه گرفته شود و تا زمانی که حاکمیت با غلبه و زور نیز مستقر نشده هر گونه جنگی بین مدعیان قدرت صرفاً جنگی داخلی جهت کسب قدرت حکومتی است و هیچ یک خوارج یا اهل بغی و … محسوب نمی شود؛ چون زمانی به شخص گفته می شود خوارج که مسلحانه بر علیه حاکمیت مستقر بر جامعه قیام کرده باشد، اما از سال ۶۰ق که قیام حسین بن علی شروع می شود تا سال ۷۳ق که حاکمیت عبدالله بن زبیر از بین می رود دارالاسلام به مدت ۱۳ سال دارای یک حاکمیت واحد نبود بلکه مدعیان قدرت و حاکمیت وجود داشتند.

حسین بن علی به گواهی خود شیعیان برای خلافت اسلامی قیام کرد و خودش را از یزید شایسته تر به  خلافت و بیعت می دانست و زمانی که از او درخواست می کنند که بیا و به یزید بیعت بده می گوید:  شخصى مثل من هرگز با كسى مثل او (يزيد) بيعت نمى كند، ما و شما فردا كنيم و ببينيم كه «أَيُّنا أَحَقُّ بِالْخِلافَةِ وَالْبَيْعَةِ»[۲] كدام يك از ما به خلافت و بيعت شايسته تر است.

پس اصل مساله کلاً بر سر حاکمیت و بیعت است، رسول الله صلی الله علیه وسلم ام الفساد را تغییر حکم و حاکمیت معرفی کرده بود، یعنی از تغییر حکم و حاکمیت تا ترک نماز که شخص به کلی از اسلام خارج می شود هر چه مفاسد هست به خاطر همین تغییر در حاکمیت و حکم بوده است و چنانچه خواهان از بین رفتن تمام این مفاسد هستیم باید بار دیگر حکم و حاکمیت به سبک رسول الله صلی الله علیه وسلم «ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّة»ِ برگردد .

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: لَتُنْقَضَنَّ عُرَى الإِسْلَامِ عُرْوَةً عُرْوَةً، فَكُلَّمَا انْتَقَضَتْ عُرْوَةٌ تَشَبَّثَ النَّاسُ بِالَّتِي تَلِيهَا، وَأَوَّلُهُنَّ نَقْضًا:الحُكْمُ، وَآخِرُهُنَّ: الصَّلَاةُ،[۳]دستگیره های اسلام یک به یک شکسته می شوند،هرزمانی که دستگیره ای نابود شود مردم به آنچه نزدیک آن است چنگ می زنند، اول آنها شکستن حکم است و آخر آنها نمازاست.

مومنین در زمان حاکمیت معاویه «سنتِ» خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ حسن بن علی را از دست دادند و بر اساس قاعده ی «أنَّ الضَّروراتِ تُبيحُ المحظوراتِ» به دستگیره ی «بدعتِ» حرام شده ی حکومت بدیل اضطراری اسلامی «مُلْكًا عَاضًّا» چنگ زدند؛ حالا حسین بن علی می خواهد این بدعت بزرگ را از بین ببرد و بار دیگر سنت جدش رسول الله صلی الله علیه وسلم در مساله ی حاکمیت را زنده کند که خود به خود سایر سنتهای فراموش شده ی ریز نیز زنده می شوند و به همین ترتیب سایر بدعتهای پائینتر از این هم نابود می گردند.

 اگر مسلمانان به جای سرگرم شدن در مسائل جانبی و ریز فقهی شخصی به رفع عوامل بوجود آورنده منکرها  مشغول می شدند، و با آن مبارزه می کردند، این همه منکر در طول اینهمه قرون گذشته به تدریج گسترش پیدا نمی کرد. البته حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی و در یکی دو قرن گذشته، طاغوتهای حاکم بر مسلمین هم بر اثر غفلت و ناآگاهی مومنین و به اولویتهای امر به مرعوف و نهی از منکر سعی کرده اند مسلمین را از کانالهای مختلف و توسط جاهلین میان مومنین و بخصوص سربازان جنگ روانی خود به مسائل ریز و جانبی غیر از پرداختن به منکر بزرگ حکومتهای موجود مشغول کنند؛ به همین دلیل است که می بینیم خیلی از این منکرهای کوچک و بزرگ در اثر غفلت و ناآگاهی که طاغوتیان برای گسترش حاکمیت خویش در جامعه ایجاد کردند، بوجود آمده اند.

اجرای اسلام و عینی شدن اسلام بعد از تکمیل شدن آن به وجود جماعت گره خورده است چنانچه عمر بن خطاب می گوید: لاَ إِسْلاَمَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ، وَلاَ جَمَاعَةَ إِلاَّ بِإِمَارَةٍ، وَلاَ إِمَارَةَ إِلاَّ بِطَاعَةٍ.[۴] قطعاً اسلام وجود ندارد مگر با جماعت و جماعت وجود ندارد مگر با رهبریت و رهبریت وجود ندارد مگر با فرمانبرداری و اطاعت. اطاعت، رهبریت، جماعت؛ زمانی که این جماعت و حاکمیت بر دارالاسلام دچار بیماری و بدعت باشد قطعاً اسلام کامل هم در جامعه پیاده نمی شود؛ پس تنها گزینه برای اجرای کامل اسلام از بین بردن بدعت حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی و بازگرداندن حاکمیت به سبک و روش و منهاج رسول الله صلی الله علیه وسلم است، چیزی که حسین بن علی به خاطر آن قیام کرد.

علاوه بر این، یکی از مفاد صلح حسن بن علی با معاویه این بود که «لَیْسَ لِمُعَاوِیَةِ بْنِ أَبِی سُفْیُانَ أَنْ یَعْهَدَ لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ عَهْداً، بَلْ یَکُونُ الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِهِ شُوْرَی بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ»[۵] بعد از خودش ولی عهدی تعیین نکند بلکه امر حاکمیت به شورای مسلمین واگذار شود؛ اما معاویه برای بعد از خودش پسرش یزید را ولی عهد می کند و می خواهد برایش بیعت بگیرد[۶]؛ اما این بیعت گرفتن تکمیل نشد و معاویه مرد. 

بعد از مرگ معاویه، هم خلاء حاکمیت وجود داشت و قدرت حکومتی مستقر نشده بود و هم بر اساس برآوردهای حسین بن علی زمینه و شرایط مناسب برای: مَن رَأَى مِنكُم مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بيَدِهِ،[۷] قیام و عوض کردن بزرگترین منکر و بدعت یعنی حاکمیت شاهیگیری به معروف حکومت اسلامی بر منهاج و روش نبوت با دست وجود داشت؛ اما دیگران معتقد بودند که هنوز شرایط و زمینه های قیام فراهم نیست.

امام طبری و ابن کثیر و الإمام الشعبي (۲۱ -۱۰۳ق) و دیگران نقل می کنند که: چون حسين عليه السلام خواست كه از مكّه به سوی کوفه بيرون رود، محمد بن علی ابن ابی طالب برادر حسین و ابن عباس و عبدالله بن زبیر و عبد اللَّه بن عمر به نزد حسین می آیند تا او را از این قیام منصرف کنند؛ عبدالله بن عمر می گوید: اى ابا عبد اللَّه! كجا مى‏روى؟ حسین گفت: «اينها، بيعت‏ها و نامه‏هاى مردم عراق است كه به من رسيده است»[تعداد نامه ها از ۵۰ تا ۱۵۰ نامه ذکر شده است[۸] و تعداد بیعت دهنگان هم  نفر بیشتر از ۳۰ هزار نفر بود[۹]]. ابن عمر گفت: [از من بشنو، بمان و بيرون نرو[۱۰]] آيا به سوى مردمى مى‏روى كه پدرت را كشتند و برادرت را رها كردند، در حالى كه آنان از آن دو، بيش از تو پيروى مى‏كردند؟ عبد اللَّه سعی کرد كه مانع سفر حسین شود؛ امّا چون نپذيرفت، در آغوشش كشيد و بین ابروان او را بوسید و گفت: تو را كه كشته مى‏شوى، به الله مى‏سپارم .[۱۱]

عبدالله بن عمر هرگز نمی گوید که قیام شما برای بازگرداندن حاکمیت به سبک رسول الله صلی الله علیه وسلم اشتباه است یا شما شایستگی این کار و جایگاه را نداری، بلکه می گوید که با این افراد عهد شکن نمی توان چنان کار بزرگی را انجام داد.

خروجی و درسِ یادِ قیام حسین انجام غیرتمندانه ی فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر در سطح حکومتی از کانال شرعی آن و تمرکز بر نابودی بزرگترین بدعت و منکری است که با حاکمیت معاویه  شروع شده و تا کنون منبع و مادر تمام بدعتها و منکرات دیگر در میان مسلمین شده است.

خروجی بحث در مورد قیام امام حسین «أَيُّنا أَحَقُّ بِالْخِلافَةِ وَالْبَيْعَةِ» مساله ی بازگرداندن حاکمیت به  روش و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم و تمرکز بر این امر مهم انقلابی است که باعث زنده شدن منهج حکومتی اسلامی و عینیت یافتن و پویایی اسلام کامل در زندگی دنیوی انسانها ودمیدن روح تازه ی  حرکتی و جهادی در میان مومنین «اهل جماعت» و آزاد سازی مجدد زمین از لوث حاکمیت کفار می شود،  کاری که مومنین صدر اسلام تنها در یک نسل و با چند هزار مجاهد انجام دادند و تا کنون صدها نسل با میلیونها مسلمان و هم اکنون با بیشتر از ۲ میلیارد مسلمان نتوانسته اند حتی کاری در حد و اندازه ی کار اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم را در آزادسازی زمین انجام دهند چه رسد به اینکه بخواهند قدمی بیشتر بردارند.  

زمانی که گفته می شود حسین با قیامش می خواست اسلام را زنده کند یعنی همین؛ و تا زمانی که این کار نیمه تمام حسین تمام نشود مومنین هرگز به وعده های الله در حاکمیت بر زمین و کسب عزت و قدرت راستین و تشکیل جامعه ای اسلامی بر روش و منهاج نبوت دست پیدا نخواهند کرد.

 پس اگر در کنار حسین و ادامه دهنده ی راه حسین هستی که منهج  صحیح  اسلامی در مساله ی امر به معروف و نهی از منکر و تمرکز بر بزرگترین و اصلی ترین منکر است، نه در کنار یزیدهای زمان و حتی بدتر از یزیدهایی که می بینیم، «اهل جماعت» شو،  محرک و انگیزه تو در یاد حسین این باشد و با صبر و غیرت بر هدفی تمرکز کن که حسین به خاطرش قیام کرد و به این شکل قیام حسین را زنده نگه دار و اجازه نده دارودسته ی منافقین وغلاة با توهمات و خیالاتی که در طول قرنها جهت انحراف مردم از مسیر و منهج جهادی حسین بافته اند با این چیزهای پست و بی ارزش و خرافاتی تو را به  بیراهه ببرند و  با تلاش چند قرنه و بی وقفه ای که جهت گم کردن هدف قیام حسین در تولید انواع انحرافات و خرافات کشیده اند حتی تو را به خدمت به بدتراز یزیدیان زمان بکشانند.

 به قول آیت الله مطهری: از مسئله عزاداري و گريه كردن بر امام حسین(ع)  سوءاستفاده و به تعبير بهتر برداشت بد و ناصواب بشود. امام حسین(ع) براي مبارزه با گناه قيام كرد، نه اينكه سنگري باشد براي گنهکاران. این فکر که امام حسین(ع) خود را فدا کرد تا گناهان امّت بخشوده شود و امام کفّاره گناهان امّت باشد، نظیر اعتقاد باطلى است که مسیحیان نسبت به حضرت مسیح(ع) داشتند و می گفتند مسیح(ع) با تن دادن به صلیب باعث پاک شدن گناهان پیروان خود شد و آنان را رستگار کرد و حضرت عيسي(ع) را فديه و كفارة گناهان مسيحيان مي‌دانند. معتقدان این تحلیل با تمسک به تعابیرى چون «یا بابَ نجاهِ الْأُمَّهِ» چنین برداشت کردند که امام حسین(ع) نیز با استقبال از شهادت موجب بخشوده شدن گناهان فاسقان و فاجران امّت و در نتیجه سبب نجات آنان شده است؛ در عوض امّت با برپایى مجالس عزا از امام تشکّر و سپاسگزارى کرده و مستحقّ رستگارى مى شود.[۱۲] این یعنی ساقط کردن تکالیف اللهی و باز کردن درهای فساد عقیدتی و رفتاری و انواع ظلم و بی عدالتی و به انحراف کشاندن آشکار هدف قیام امام حسین.

گریه کردن را مثل شادی امری فطری بدانیم که شریعت اسلام با آن مبارزه نکرده است بلکه آن را در مسیر صحیح و مورد رضایت الله تعریف و مرزبندی و مدیریت کرده است. رسول الله صلی الله علیه وسلم بر شهدای موته گریه کرد[۱۳]همچنانکه بر مرگ فرزندش ابراهیم[۱۴] و بر مرگ دخترش گریه کرد؛[۱۵] ابن حجر عسقلانی از ابن بطال و غیره روایت می کند که این احادیث می رسانند که در چنین حالاتی گریه مباح و حزن و نارحتی هم جایز است.[۱۶]

جابر بن عبدالله و عمه اش در هنگام  شهادت پدرش در جنگ احد  گریه کردند،[۱۷] یا عمر زمانی که زندگی  ثروتمندان و شاهان معاصرش را می دید و در عوض اثر حصیر را بر پشت رسول الله صلی الله علیه وسلم می دید و می دید که در منزل رسول الله صلی الله علیه وسلم غیر از مقدار کمی جو وجود ندارد گریه کرد،[۱۸] یا می بینیم که حفصه ام المومنین رضی الله عنها به خاطر اینکه  رسول الله صلی الله علیه وسلم به عنوان شوهرش از او ناراحت بود گریه می کند،[۱۹] یا ام المومنین عایشه به خاطر تهمتی که به او زده بودند به مدت طولانی گریه می کرد،[۲۰] یا می بینیم که ابن عباس به خاطر مصلحت مسلمین و اینکه رسول الله صلی الله علیه وسلم با آنکه درخواست لوح و دوات کرده بود: أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا، اما موفق به نوشتن آن نشد گریه می کند؛[۲۱] یا ام ایمن رضی الله عنها به خاطر قطع  شدن وحی به دلیل وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم گریه می کند و دیگران را هم به گریه می انداخت؛[۲۲] یا می بینم که فاطمه رضی الله عنها به خاطر نزدیک شدن زمان مرگ پدرش رسول الله صلی الله علیه وسلم گریه می کند؛[۲۳] یا  باز ابوبکر را می بینیم که به خاطر مرگ رسول الله صلی الله علیه وسلم  گریه می کند؛ [۲۴] یا می بینیم که کسی چون ام المومنین عایشه رضی الله عنها به خاطر یک عذر شرعی که از طواف مکه منع می شود گریه می کند،[۲۵] یا  پیامبری چون ابراهیم  که به خاطر خشوع از الله دعا و گریه می کنند: إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لأوَّاهٌ حَلِیمٌ ‏(توبه/۱۱۴) واقعاً ابراهیم بسیار آه گویان و با گریه و تضرع، دست ‌بدعا؛ و فروتن و شکیبا بود.‏ که در تفسیر (الأوَّاه) در صحیح البخاری آمده است: الأوَّاه: کسی  که  با دعا و گریه ی زیاد تضرع می کند.[۲۶]

رسول الله صلی الله علیه وسلم [۲۷] و اصحاب او هم در نماز به خاطر خشوع از الله گریه می کردند،[۲۸] یا انس بن مالک به خاطر اینکه یک نمازش از سروقتش ضایع شده بود گریه می کند،[۲۹]یا می بینیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم در هنگامی که قرآن را قرائت می کردند یا دیگران قرآئت می کردند با تدبر در آیات به گریه می افتادند[۳۰] چنانچه بخاری هم در صحیحش بابی تحت عنوان «گریه کردن هنگام قرائت قرآن»[۳۱] قرار داده است، امام نووی هم برای احادیث صحیح مسلم عنوانی تحت نام: «فضل گوش دادن به قرآن و درخواست قرآئت قرآن از حافظ جهت شنیدن و گریه کردن در هنگام قرآئت و تدبر»[۳۲] به وجود آورده است.

عبدالله بن عروة بن زبیر می گوید: به جده ام اسماء گفتم: اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم زمانی که قرآن را می شنیدند چگونه بودند؟ گفت: یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم هنگامى که قرآن بر آنها تلاوت مى شد – همانگونه که الله آنها را توصیف کرده است – چشمهایشان اشکبار مى گشت و لرزه بر اندامشان مى افتاد.[۳۳] حتی اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم در هنگام خطبه ها و سخنرانی های رسول الله صلی الله علیه وسلم از خشیت الله و ترس از الله گریه می کردند،[۳۴]یا حاطب بن ابی بلتعه نیز زمانی که می بیند با این نامه ای که برای کفار سکولار قریش فرستاده دچار چه جرم بزرگی شده گریه می کرد.[۳۵]

در روز محشر که هیچ سایه ای جز سایه- عرش- الله وجود نخواهد داشت هفت صنف در زیر سایه او خواهند بود…و- یکی از آنها- شخصی است که در تنهایی و خلوت خود الله را به یاد می آورد و اشک چشمانش سرازیر می شود: رَجُلٌ ذَكَرَ اللَّهَ في خَلَاءٍ فَفَاضَتْ عَيْنَاهُ.[۳۶]

گریه کردن از بیم مبتلا شدن به عاقبت بد؛ عبدالله بن عمر می گوید: وقتی رسول الله صلى الله علیه وسلم از وادی حَجُر (سرزمین قوم ثمود) می گذشت فرمود: لا تَدْخُلُوا مَسَاكِنَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ إلَّا أَنْ تَكُونُوا بَاكِينَ، أَنْ يُصِيبَكُمْ ما أَصَابَهُمْ،[۳۷] به وادی آنهایی که (با کافر شدن) بر خود ستم کرده اند- داخل نشوید مگر گریه کنان؛ تا عذابی که بر آنها نازل شده است بر شما نازل نشود. عبدالله بن عمر می گوید: سپس رسول الله صلی الله علیه وسلم سر خود را پایین انداخت و بر سرعت خود افزود تا از وادی حَجُر گذشت.

اما در برابر می بینیم که الله تعالی به کفار سکولاری که پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم را مسخره می کردند و خود پیامبر صلی الله علیه و سلم و آیات الله را تکذیب می کردند به عنوان یک هشدار و تهدید می فرماید:

  •  قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ‏ (انعام/۱۱) بگو: در زمین بگردید و سپس بنگرید و دقّت کنید که سرانجام آنان که (پیغمبران  و  پیام الله را) تکذیب می‌کرده‌اند چه شده است‌؟!‏
  • قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ (نمل/۶۹) بگو: در زمین بگردید و بنگرید که سرانجام کار  مجرمین و گناهکاران به کجا کشیده و عاقبت ایشان چه شده است.‏

این گریه کردن مومن از ترس مبتلا شدن به عاقبت بد کفار است اما می بینیم که کسی چون سعد بن ابی وقاص که در مکه مریض شده بود و از ترس اینکه در مکه که از آن هجرت کرده بود بمیرد گریه می  کند و رسول  الله صلی الله علیه وسلم دست بر سینه و شکم  سعد می کشد و دعا می کند: اللهمَّ! اشْفِ سَعْدًا، وأَتِمَّ لهُ هِجْرَتَهُ.[۳۸] پروردگارا سعد را شفا بده و هجرتش را تکمیل کن.

هجرتش را تکمیل کن یعنی چه؟ یعنی در مکانی که از آن هجرت کرده او را نکش.ابن عمر می گوید: مردی از آنان که در مدینه به دنیا آمد در همانجا درگذشت، رسول الله‌ صلی الله علیه وسلم بر وی نماز گزارد و گفت: «لَيْتَهُ مَاتَ فِى غَيْرِ مَوْلِدِهِ». ای کاش در جای دیگر غیر از محل تولدش می‌مرد. مردی گفت چرا ای رسول الله؟! فرمود: «إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا مَاتَ غَرِيباً قِيسَ لَهُ مِنْ مَوْلِدِهِ إِلَى مُنْقَطَعِ أَثَرِهِ فِي الْجَنَّةِ».[۳۹] وقتی که انسان در جایی غریب بمیرد از محل تولد وی تا آخر مسیرش، به سوی بهشت در حقش سنجیده می‌شود.

سعد بن ابی وقاص برای از دست دادن چنین ثواب و پاداشی گریه می کرد، کعب بن مالک هم از اینکه در غزوه تبوک تخلف کرده بود و در جنگ مسلحانه ی مجاهدین شرکت نکرده بود و خودش را شبیه دارودسته ی منافقین کرده بود گریه می کند؛[۴۰] یا عبدالرحمن بن عوف از محاسبه ی نعمتها و ثروتی که به او داده شده اما به امثال مصعب بن عمیر و حمزه عموی رسول الله صلی الله علیه وسلم داده نشده بود گریه می کند؛[۴۱] یا در هنگام زیارت قبور که مرگ را به ما یادآوری می کند هم  رسول الله صلی الله علیه وسلم و هم اطرافیان او گریه می کنند.[۴۲]

در تمام این موارد کاملاً واضح و مشخص است که شخص مومن به چه دلیلی گریه می کند، توهم ابتدا دلیل گریه ات را مشخص کن؛ این اولین قدمی است که باید برداری؛ گریه ی تو باید به منزله ی آه و حسرتی باشد در برابر کوتاهی ها و بی توجهی هایی که در ادامه ی مسیر حسین جهت رسیدن به حکومت اسلامی بر روش و منهاج رسول الله صلی الله علیه وسلم انجام داده ای؛ بر کم کاری ها و غفلتهای خودت در ارتقاء و تکامل جماعت و دارالاسلام کنونی به حکومت اسلامی بر منهاج نبوت گریه کن و با این گریه ها و اظهار پشیمانی به جبران نارسائی هایت رسیدگی کن و در مسیر جهادی حسین قرار بگیر و به این شکل به حسین لبیک بگو و به این شکل یاد و هدفی که حسین به خاطرش قیام کرد را زنده نگهدار، و اشکی که می ریزی چنان تو را دگرگون کند و چنان غیرتی را در تو به وجود آورد که از تمام نارسائی ها و حتی از تمام تفرقها دست بکشی و «اهل جماعت» شوی و سمع و طاعه و حرفشنوئی و اطاعت کردن کردن خودت را به جماعتی بدهی که می خواهد این مسیر حسین را در رسیدن به حکومت اسلامی بر منهاج نبوت ادامه دهد نه اینکه با رفض و رد کردن جماعت و اهل تفرق شدن روز به روز از جماعت و امام حاکم بر جماعت دورتر شده و عملاً یکی از دارودسته ی منافقین و حتی بخشی از جبهه ی کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار و مرتد محلی بر علیه دارالاسلام و مسیر و هدف حسین شده باشی و بعد با چند قطره اشک ریختن خیال کنی به سبک نصرانی ها(مسیحی) گناهانت ریخته می شود؛ الله تعالی به خاطر دلیل و هدف مشروع ثواب می دهد نه اینکه شخص در مسیری بر خلاف قانون و شریعتش حرکت کند و جاهلانه امید و توقع و انتظار نابجا از الله داشته باشد.

گریه و اشک شما به عنوان یک «فرع» زمانی مفید است که شما «اصل» را داشته باشی که همسنگر شدن با حسین در حرکت به سوی بازگرداندن حاکمیت بر اساس منهج و روش رسول الله صلی الله علیه وسلم است. نیکی کردن به پدر و مادر و رسیدگی به نیازمندان و صدقه دادن و دوری از مصرف مسکرات و زنا و قمار و دزدی و امثالهم و توبه از این جرمها و عدم بازگشت به این جرمها و در صورت توانائی بعد از توبه اصلاح تخریباتی که انجام داده ای: إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا فَأُولَٰئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ ۚ (بقره/۱۶۰) خوب است، اما اگر شخص«اصل» را نداشته باشد که اسلام است تمام این اعمال خوب، بیهوده و باطل می شوند و سودی برای شخص ندارند؛ الله تعالی در مورد اعمال نیک کفار می فرماید: وَقَدِمْنَا إِلَىٰ مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا (فرقان/۲۳) ‏ما به سراغ تمام اعمالی که (نیک بوده و در دنیا) آنان انجام داده‌اند می‌رویم و همه را همچون ذرّات غبار در هوا پراکنده می‌سازیم (و ایشان را از اجر و پاداش آن محروم می‌کنیم. چرا که نداشتن ایمان، موجب محو و نابودی احسان، و بی‌اعتبار شدن اعمال خوب انسان می‌گردد).‏

الله تعالی نمی فرماید این کارهای نیک این کفار بد است؛ کار باطل، باطل است و نیاز به باطل کردن مجدد ندارد بلکه الله تعالی این کارهای خوب آنها را باطل می کند حتی اگر این کار خیر چیزی مثل ساختن و یا تعمیر مساجد الله باشد چنانچه در مورد سکولاریستها که در میان این سکولاریستها افرادی وجود دارند که تنها با بخشی از قوانین شریعت الله مشکل دارند و تنها بخشی از قوانین شریعت الله را نمی پذیرند نه همه ی آنرا: وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ يُنْکِرُ بَعْضَهُ (رعد/۳۶) می فرماید:

  • مَا كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ شَاهِدِينَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُوْلئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِی النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ (توبه/۱۷) ‏سکولاریستهائی که به کفر خویش گواهی می‌دهند (همینکه می گویند ما این بخش از قوانین شریعت الله در امور حکومت داری و اداره ی زندگی دنیوی را قبول نداریم و قوانین ساخته ی خودمان را قبول داریم بر کافر بودن خودشان شاهادت و گواهی می دهند) حق ندارند مساجد الله را (با عبادت یا تعمیر و تنظیف و خدمت) آباد کنند. آنان اعمالشان هدر و تباه است (و اجر و مزدی به کارهایشان تعلّق نمی‌گیرد) و جاودانه در آتش جهنم ماندگار می‌مانند.‏
  • –          أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَبَاطِلٌ مَّا کَانُواْ یَعْمَلُونَ (هود/۱۶)‏ آنان کسانی هستند که در آخرت جز آتش جهنم بهره و سهمی ندارند، و آنچه (از خوبی و نیکی) در دنیا انجام می‌دهند، ضایع و هدر می‌رود (و بی‌اجر و پاداش می‌شود) و کارهای (نیک) شان پوچ و بیسود می‌گردد.

مسلمانی هم که مرتد می شود و بعد از اسلام تابع یکی از کفار آشکار پنج گانه ی: ۱- الَّذِينَ هَادُوا [یهودی ها]۲- وَالصَّابِئِينَ [مندائیان یا ستاره پرستان] ۳- وَالنَّصَارَىٰ [مسیحی ها] ۴- وَالْمَجُوسَ[زرتشتی ها] ۵- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا [مشرکین= احزاب = سکولاریستها]  (حج/۱۷)  می شود تمام اعمال خوبش باطل و بیهوده می شوند چون «اصل» را از دست داده و با این فروعیات به جائی نمی رسد؛ الله تعالی می فرماید: وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّىَ یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَمَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ‏ (بقره/۲۱۷) ( مشرکان= سکولاریستها = احزاب) پیوسته با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند، ولی کسی که از شما از دین خود برگردد و در حال کفر بمیرد، چنین کسانی اعمالشان در دنیا و آخرت بر باد می‌رود، و ایشان یاران آتش (جهنم) می‌باشند و در آن جاویدان می‌مانند.‏

پس گریه یک مومن به عنوان یک «فرع» برای کم کاری ها و سهل انگاری هایی که در ادامه ی مسیر جهادی امام حسین انجام داده است خوب است اما به شرطی که «اصل» را داشته باشد که هم مسیر و همسنگری با حسین در جهاد جهت بازگرداندن حاکمیت بر منهاج و روش رسول الله صلی الله علیه وسلم است.

اینجاست که در این زمینه می رسیم به این سخن آیت الله خمینی بنیانگذار دارالاسلام کنونی ایران که در مورد کارکرد حکومتی مجالس یادبود حسین می گوید: شما انگیزه این گریه و این اجتماع در مجالس روضه را خیال نکنید که فقط این است که ما گریه کنیم برای سیدالشهدا. نه سیدالشهدا احتیاج به این گریه‏ها دارد و نه این گریه‏ها خودش ـ فی نفسه ـ کاری از آن می‏آید، لکن این مجلس‌ها مردم را همچو مجتمع می‏کنند و یک وجهه می‏دهند،.. یک وجهه، طرف یک راه می‏روند… این جنبۀ سیاسی این مجالس بالاترِ از همۀ جنبه‏های دیگریِ که هست… مسئله، مسئله گریه نیست. مسئله، مسئله تباکی نیست. مسئله، مسئله سیاسی است که ائمه ما با همان دید الهی که داشتند، می‌خواستند که این ملتها را با هم بسیج کنند و یکپارچه کنند از راه‌های مختلف. اینها را یکپارچه کنند تا آسیب پذیر نباشند.[۴۳]

الله تعالی خطاب به مومنین هم می فرماید: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکمْ (محمد/۳۳) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از الله اطاعت کنید و از رسول اطاعت کنید و اعمال خود را باطل نکنید. پس مومنی که ۱- آگاهانه۲- عمداً ۳- به میل خودش و اختیاری اطاعت خودش را از الله و از رسول الله صلی الله علیه وسلم می گیرد و به قوانین هر یک از کفار ۵گانه ی آشکار: ۱- الَّذِينَ هَادُوا [یهودی ها]۲- وَالصَّابِئِينَ [مندائیان یا ستاره پرستان] ۳- وَالنَّصَارَىٰ [مسیحی ها] ۴- وَالْمَجُوسَ [زرتشتی ها] ۵- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا [مشرکین= احزاب = سکولاریستها] (حج/۱۷) می دهد اعمال خیر خودش را باطل می کند هر چه می خواهد باشد و مسلمانی که پائینتر از این، مرتکب گناهانی می شوند به همان میزان باعث از بین رفتن کارهای خوب خود هم می شوند وهمچنانکه کارهای خیر باعث پاک شدن گناهان می شوند:إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ (هود/۱۱۴) به همین شکل گناهان نیز باعث پاک شدن اعمال نیک و سبک شدن ترازوی اعمال می گردند؛ پس مهم است که برایت روشن شود که «اطاعت» خودت را به چه کسی داده ای به الله و قوانین شریعتش یا به غیر الله حتی اگر نفس خودت باشد، و در این مورد خاص باید برایت مهم باشد که در کدام مسیر و سنگر قرار گرفته ای و هدف و «اصل»ی که برایش اشک می ریزی چیست؟ چون هر گونه سهل انگاری در مورد تابلوی ایستگاهی که در آن ایستاده ای ممکن است سوار ماشین و قطار و مترویی شوی که تو را از مسیری که می خواهی آنرا طی کنی و به هدفی که می خواهی برسی دور کند و خودت ندانی و به این شکل نادانسته و بدون آنکه متوجه شوید تمام تلاش و زحمات شما بر باد رود: أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (حجرات/۲)

حسین با قیامش می خواست بدعت و منکر حکومت بدیل اضطراری اسلامی «مُلْكًا عَاضًّا» معاویه بر جماعت و دارالاسلام را تبدیل کند به سنت «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ » جدش و آشکارا هدف قیام خودش را با عبارت «أَيُّنا أَحَقُّ بِالْخِلافَةِ وَالْبَيْعَةِ» بیان می کند؛ این پیام قیام حسین است که خیلی ها صرفاً به خاطر زنده نگه داشتن این پیام جانشان را از دست دادند؛ خوب، تو از خودت بپرس الان در کجا قرار گرفته ای؟ تابلوی ایستگاه بالاسرت چیست و تو قصد داری به چه مسیری بروی و به کدام سمت در حرکت هستی؟ مسیر حسین و تمام مومنین شریعت گرای اهل جماعت واضح و مشخص و ثابت است، دست یابی مجدد به وعده ای که رسول الله صلی الله علیه وسلم به مومنین آگاه و صادق داده است: «ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» بازگشت حاکمیت بر اساس منهج و روش رسول الله صلی الله علیه وسلم و حاکمیت شورا و نظارت همگانی و تطبیق کامل قوانین شریعت الله. این «اصل» و مسیری است که حسین و تمام مومنین صادق آگاه در آن حرکت می کنند و کسی که با انجام هزاران «فروعیات» مسیری غیر از این مسیر را طی کند ربطی به قیام حسین و حرکت در مسیر منهج صحیح اسلامی دعوت و جهاد ندارد هرچند ادعاهای دروغین زیادی هم داشته باشد.

 کسانی که مثل دارودسته ی مرتدین رجوی ادعای سکولاریسم و کنار زدن قوانین شریعت الله را داشته باشند و جهت عوام فریبی نوحه خوانی و سینه زنی و … داشته باشند دغلبازانی هستند که «اصل» را رها کرده اند و در دشمنی آنها با مسیر حسین که حاکمیت کامل قوانین شریعت الله بود کوچکترین شکی وجود ندارد، یا دارودسته ی منافقین و غلاتی که با وجود فراهم شدن تمام زمینه های انقلاب اسلامی و حرکت رو به جلو باز مردم را یا خنثی کرده اند یا در برابر حاکمیت بر جماعت و دارالاسلامی قرار داده اند که برای اولین بار در طول تاریخ و بعد از حسن بن علی یک مجتهد بر آن حاکم شده و تلاش دارد مسیر نیمه تمام حسین و امثال حسین را از کانال شرعی آن به اتمام برساند.

نگاه کن و هشیار باش که تابلوی بالای سرت متعلق به یکی از احزاب سکولار یا یکی از خنثی کننده ها و اهل تفرقی نباشد که تو را در نهایت به مسیر ردکننده ها یا روافضی می کشاند که در حساسترین موقعیتهایی که رهبرانشان به آنها نیاز داشتند اینها کناره گیری کردند و نظاره گر شدند و حتی جبهه ی دشمنان این رهبران را تقویت کردند.

دقت داشته باش: ممکن است تو سوار قطار مدینه به مکه شده باشی و هر کسی بگوید که اگر مشکلی پیش نیاید ان شاء الله تو به مکه می رسی اما به شرطی که در ایستگاههای بین راهی پیاده نشوی؛ حواست باشد فقط هم مسیر شدن با حسین و «اهل جماعت» شدن هم شرط نیست بلکه در کنار اینهمه شبهات و وسوسه های دنیوی و مشکلات،ادامه ی مسیر و مثل اهل کوفه نشدن هم مهم است.   

در این صورت به خودت بیا و با مشخص کردن هدف شرعی حسین که به خاطرش قیام کرد و شهید شد و با ادامه ی مسیر جهادی حسین، بر نارسائی ها و کوتاهی ها و سهل انگاری هایت در طی کردن این مسیر حسین جهت رسیدن به حکومت اسلامی بر منهاج نبوت توبه و گریه کن:

  •  باید اهل جماعت می شدی اما به دلیل انحراف از منهج صحیح اسلامی و بر اساس شبهات و تبلیغات رسانه ای بی سابقه ی «مثلث دروغساز» و هوای نفست اهل تفرق شدی،
  • –          باید با منکرات موجود در دارالاسلام مبارزه می کردی و سعی در اصلاحگری و ارتقای این حاکمیت به حکومت اسلامی بر منهاج نبوت می کردی اما یا خودت دچار انواع منکرات و اختلاسها و مفاسد شدی یا نظاره گر و تماشاچی بودی،
  • می توانستی بر اساس منهج صحیح اسلامی و رهنمودهای رهبرت حداقل در جنگ روانی با جبهه ی متحد کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار و مرتد محلی و دارودسته ی منافقین داخلی مشارکت داشته باشی اما خودت هم به سبک دارودسته ی منافقین شگردت شده عیب و ایرادگیری علنی و رسانه ای کردن این عیبها و حتی بزرگ نمائی این نارسائی ها و عیبها و غُر زدن و دامن زدن به روحیه ی ناامیدی در میان مومنین اهل جماعت و در نهایت خدمت به جبهه ی جنگ روانی دشمنان دارالاسلام که همان دشمنان اصلی منهج صحیح اسلامی و مسیر صادقینی چون حسین است

 پس گریه کن، اما بر تمام این انحرافات و کجروری ها و سهل انگاری ها و کوتاهی هائی که داشتی و اگر این گریه تو را در مسیر هدفی  که حسین به خاطرش قیام کرد قرار داد در این صورت انتظار ثواب از الله داشته باش و جلسات شما هم تا رسیدن به این هدف «ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» و تا زمانی که به این هدف که همان هدف حسین هم بود نرسیده ایم تبدیل می شوند به امری که برای تحقق هدفی شرعی یا به حکم ضرورت و اضطرار، ابداع شده است که سابقه ای در گذشته نداشته است و مثل هفته محمد بن عبدالوهاب (أسبوع الشيخ محمد بن عبد الوهاب) در عربستان سعودی که از ۱۴۰۰ق هر سال یک هفته با انواع مقالات و سخنرانی ها و مسائل تبلیغی و رسانه ای به معرفی افکار و اندیشه های محمد بن عبدالوهاب اختصاص داده می شد[۴۴] و بعد از رسیدن این هفته به اهدافش آنرا تعطیل کردند؛ پس شما هم با حفظ هدف حسین که منهج صحیح اسلامی هر مومن صادقی است و با ذکر مطالبی در راستای ذکر مصیبتی که بر حسین و یاران و اهل بیتش در طی کردن این مسیر وارد شد – مثل همان ذکرنامه ای که ماموستا نجم الدین فرج کریکار فک الله اسره بیان کرده اند-؛ و با ذکر مطالبی در راستای « خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» که حسین به خاطرش قیام کرد این جلسات را تا زمان رسیدن آن به «ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» که وعده ی جد حسین است ادامه دهید که تنها به عنوان یک ابزار و وسیله برای رسیدن به هدفی شرعی است که قانون شریعت الله این هدف را تعیین کرده است؛ و ابزار شما هم در این حالت ضرورت و اضطراری که در آن قرار گرفته ایم بدعت از لحاظ شرعی نیست بلکه حتی اگر در همین مسیر مشخص حسین قرار بگیرد می تواند به عنوان یک سنت حسنه در تزکیه و بازگشت به خویشتن و اهل جماعت شدن و کسب عزت و غیرت و شهامت و صبر و دوری از تفرق و بی ابهتی و ذلیلی هم محسوب شود.   

به عنوان مثال شما لازم است حداقل برای این مساله گریه کنی که حسین در روز عاشورا و در چنان شرایطی نماز جماعت خواند اما تو بدون عذر در خانه ات نمازت را خوانده ای، یا به یزید و شمر ۱۴۰۰ سال پیش گیرداده ای و یزیدها و شمرهای زمان را نمی شناسی و حتی ابزار دست یزیدها و شمرهای دوران و حتی ابزار دست کفار اصلی و مرتدین داخلی شده ای آنوقت با چند روز عزاداری آلوده به جاهلیت نصرانیت و ایران باستان و غیره خودت را از واجبات شرعی معاف کرده ای و مثل نصرانی ها شده ای که خیال می کنند کشته شدن عیسی کفاره ی گناهان آنهاست و حسین هم کفاره ی اینهمه گناه شما را می دهد و…

اگر مثل کعب بن مالک و ابولُبابه و حاطب بن ابی بلتعه و دیگران به خاطر اشتباهات و نارسائی های خودت در برخورد با جماعت و اهل جماعت دچار پشیمانی شدی و گریه کردی و به مسیر صحیح برگشتی پس تا می توانی به حال خودت گریه کن شاید الله تعالی تو را ببخشد.

این را به یقین بدان که حسین شهید دراه الله است و مثل تمام شهداء خوشحال، چنانچه الله تعالی می فرماید: وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (آل‌عمران/ ۱۶۹) ‏و کسانی را که در راه خدا کشته می‌شوند، مرده مشمار، بلکه آنان زنده‌اند و بدیشان نزد پروردگارشان روزی داده می‌شود (و چگونگی زندگی و نوع خوراک ایشان را الله می‌داند و بس).‏

‏ فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ‏(آل‌عمران/ ۱۷۰) آنان شادمانند از آنچه الله به فضل و کرم خود بدیشان داده است، و خوشحالند به خاطر کسانی که بعد از آنان مانده‌اند (و هنوز در راه الله جهاد می کنند و به فوز شهادت نائل نشده‌اند و) بدیشان نپیوسته‌اند. این که ترس و هراسی بر ایشان نیست و آنان اندوهگین نخواهند شد .  

‏ یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ ‏(آل‌عمران/ ۱۷۱) شاد و خوشحالند به خاطر نعمتی که الله بدانان داده است و فضل و کرمی که او بدیشان روا دیده است ، و خوشوقت و مسرورند از این که (می‌بینند) الله اجر و پاداش مؤمنان را ضائع نکرده و هدر نمی‌دهد.‏

این جایگاه و وضعیت حسین و یکی از پیامهای حسین برای کسانی است که قصد ادامه ی راه ناتمام او را دارند.

پس گریه ای که هم  در حالت شادی و هم در حالت حزن و نگرانی انجام می شود عیب و ممنوع نیست اما نوعی از گریه کردن وجود دارد که هم عیب  است و هم نهی شده است. زمانی  ‌که رسول الله صلی  ‌الله‌ علیه‌ و ‌سلم معاذ را به‌ سوی یمن فرستاد درحالی‌که معاذ بر مرکبی سوار بود و رسول‌الله‌ صلی‌ الله‌ علیه‌ و  سلم پیش پای معاذ پیاده می‌رفت، و در آخرین سفارش‌هایش فرمودند: ای معاذ! شاید سال آینده نتوانی مرا دیدار و ملاقات کنی و شاید از کنار مسجد و قبرم عبور کنی، پس معاذ به‌خاطر ناراحتی از فراق و دوری از رسول‌الله صلی ‌الله ‌علیه‌ و‌سلم با صدای بلندی گریست. رسول الله  صلی ‌الله‌  علیه ‌و ‌سلم فرمودند: لَا تَبْكِ يَا مُعَاذُ، گریه نکن ای‌معاذ، لَلْبُكَاءُ، به الله قسم گریه بلند و یا اینکه فرمودند: إِنَّ الْبُكَاءَ، مِنَ الشَّيْطَانِ، همانا گریه بلند از جانب شیطان است. آنگاه رسول‌الله صلی‌الله‌علیه ‌و‌سلم با نگاهش متوجه جهت دیگری شد سپس چهره‌اش را به‌سوی مدینه گردانده و فرمودند: إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِي الْمُتَّقُونَ مَنْ كَانُوا وَحَيْثُ كَانُوا.[۴۵] به‌درستی نزدیک‌ترین مردم به من -ازنظر محبت و جایگاه در بهشت- پرهیزگاران و متقیان‌اند، هرکسی که باشد و هرکجا که باشد.

این  نوع گریه با صدای بلند نهی شده است که از شیطان است و شیعیان هم روایتی دارند که همین مطلب را می رساند که: البُکاءُ مِنَ‏ الرّحمة و الصُّراخُ مِنَ الشّیطان.[۴۶] گریه و اشک ریختن با متانت، از رحمت و مهربانى است، در حالی که با صدای بلند داد و فریاد زدن و گریه و شیون  کردن، از شیطان است؛ و باز شیعیان جعفری آورده اند که: النِّیَاحَةُ عَمَلُ‏ الْجَاهِلِیَّة،[۴۷] نوحه گری کاری متعلق به دوران جاهلیت است؛ از امام جعفر صادق هم روایت کرده اند که گفته است: صلاح نیست که انسان در مرگ عزیزانش، فغان و شیون کند، کار شایسته‏اى هم نیست، اما مردم وظیفه خود را نمى‏ شناسند.[۴۸] پس توئی که خودت را شیعه ی ادامه دهنده ی مسیر حسین می دانی به همان شیوه ای گریه کن که همین الان آیت الله خامنه ای گریه می کند.

حالا گریه ای که بر اساس شریعت الله و با متانت صورت گیرد آیا ثواب دارد؟ قطعاً اطاعت از هر قانون شریعت الله و پرهیز از سرپیچی و گناه دارای ثواب است، اما ثواب چنین گریه ای به چه میزان است؟ امام احمد بن حنبل در کتاب الزهد در مورد میزان ثواب کسانی که بر اساس قانون شریعت الله گریه می کنند آورده است که جبرئیل نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد در حالی که شخصی

نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم گریه می کرد، جبرئیل پرسید: این کیست؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: فلانی است؛ جبرئیل گفت: ما تمام اعمال بنی آدم را وزن می کنیم الا گریه کردن، بدرستی که الله با هر قطره اشکی رودخانه هائی از شعله های آتش جهنم را خاموش می کند.[۴۹]

پس، گریه مثل شادی از فطرت است که با شریعت مرزبندی و مهار می شود و کسی نمی تواند دیگران را از امور فطری که با شریعت مهار و مدیریت شده اند منع کند؛ و از الله تعالی می خواهیم که تمام «اهل جماعت» و هم مسیران حرکت به سوی سنت «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ » را در روزی که به بهانه ی شهادت حسین قرنهاست زنده نگه داشته شده تحت پرچم جماعت واحدی دور هم جمع کند تا با خودانتقادی و آسیب شناسی حرکتی و جهادی خود قیام نیمه تمام حسین را تکمیل کنیم و به حاکمیت بر اساس روش و منهج نبوت برسیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم وعده اش را به ما داده است: «ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّة».


[۱] مسند أحمد ابن حنبل ۱۸۱۲۳ / الألباني، هداية الرواة۵۳۰۶ /  تَكُونُ النُّبُوَّةُ فِيكُمْ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا عَاضًّا، فَيَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ الله ُأَنْ يَرْفَعَهَا ، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا جَبْرِيّاً ، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا ، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ، ُثمَّ سَكَتَ.

[۲]ابن اعثم کوفی،(۳۱۴ق) أبو محمد أحمد بن أعثم الکوفی الکندی، الفتوح،ترجمه احمد بن محمد مستوفی هروی، بمبئی، ۱۳۰۰، ۱۳۰۵ق. ج ۵، ص ۱۴

[۳]– أخرجه أحمد (٢٢١٦٠) مِنْ حديثِ أبي أمامة الباهليِّ رضي الله عنه، وصحَّحه الألبانيُّ في صحيح الجامع٥٠٧٥

[۴] سنن الدارمي، مقدمة باب في ذهاب العلم، ۲۵۷- ۲۶۵/ ابوداود (۳۶۶۴)، احمد (۲/۳۳۸)، دارمی (۲۵۷)، ابن عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله ۳۲۶/ عَنْ تَمِيمٍ الدَّارِيِّ ، رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، قَالَ : تَطَاوَلَ النَّاسُ فِي الْبِنَاءِ فِي زَمَنِ عُمَرَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، فَقَالَ عُمَرُ : يَا مَعْشَرَ الْعُرَيْبِ ، الْأَرْضَ الْأَرْضَ ، إِنَّهُ لَا إِسْلَامَ إِلَّا بِجَمَاعَةٍ ، وَلَا جَمَاعَةَ إِلَّا بِإِمَارَةٍ ، وَلَا إِمَارَةَ إِلَّا بِطَاعَةٍ ، فَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى الْفِقْهِ ، كَانَ حَيَاةً لَهُ وَلَهُمْ ، وَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى غَيْرِ فِقْهٍ ، كَانَ هَلَاكًا لَهُ وَلَهُمْ)

[۵]  ابن حجر الهيتمي، الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة  (2 /399) ولما تصالحا كتب به الحسن كتابا لمعاوية صورته :

بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما صالح عليه الحسن بن علي رضي الله عنهما معاوية بن أبي سفيان :صالحه على أن يسلم إليه ولاية المسلمين ، على أن يعمل فيهم بكتاب الله تعالى وسنة رسول الله ، وسيرة الخلفاء الراشدين المهديين ، وليس لمعاوية بن أبي سفيان أن يعهد إلى أحد من بعده عهدا ، بل يكون الأمر من بعده شورى بين المسلمين ، وعلى أن الناس آمنون حيث كانوا من أرض الله تعالى ، في شامهم وعراقهم وحجازهم ويمنهم ، وعلى أن أصحاب علي وشيعته آمنون على أنفسهم وأموالهم ونسائهم وأولادهم حيث كانوا ، وعلى معاوية بن أبي سفيان بذلك عهد الله وميثاقه ، وأن لا يبتغي للحسن بن علي ولا لأخيه الحسين ولا لأحد من أهل بيت رسول الله غائلة سرا ولا جهرا ، ولا يخيف أحدا منهم في أفق من الآفاق .

أشهد عليه فلان ، وفلان بن فلان ، وكفى بالله شهيداولما انبرم الصلح التمس معاوية من الحسن أن يتكلم بجمع من الناس ، ويعلمهم أنه قد بايع معاوية وسلم إليه الأمر ، فأجابه إلى ذلك ” ./ الصلابي، الحسن بن علي رضي الله عنه (ص ۲۵۳) . / الفتوح، الكوفى، أبو محمد أحمد بن اعثم، دارالکتب العلمیه، بيروت، ۱۴۰۶ ق، ج ۴، ص ۱۵۸-۱۶۰

[۶]  ابن کثیر، البداية والنهاية (۸/۱۶-۲۱) ، (۸/۱۷۵) .

[۷]  مسلم  49 

[۸] طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۵۲؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۲۶۲./  ابن‌کثیر، البدایة و النهایه، ۱۴۰۸ق، ج۸، ص۱۶۲/ ابن‌حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص۳۰۲/ابن‌اعثم، کتاب الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۲۹/ ابن‌جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۵، ص۳۲۷/ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۱، ص۲۸۳/  اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۲۵۳/ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ۱۴۲۶ق، ج۲، ص۱۴۶/ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۳۷۰.

[۹] ابن قتیبه دینوری، الإمامه و السیاسه، ج ۲  ص  ۵ 

[۱۰] أحمد بن يحيى بن جابر بن داود البَلَاذُري (المتوفى: ۲۷۹هـ) أنساب الأشراف، تحقيق: سهيل زكار ورياض الزركلي الناشر: دار الفكر – بيروت: ج ۳ ص ۳۷۴/ لَمّا أرادَ الحُسَينُ الخُروجَ مِن مَكَّةَ إلَى الكوفَةِ ، قالَ لَهُ ابنُ عُمَرَ حينَ أرادَ تَوديعَهُ : أطِعني وأقِم ولا تَخرُج ، فَوَاللَّهِ، ما زَواهَا اللَّهُ عَنكُم إلّا وهُوَ يُريدُ بِكُم خَيراً . فَلَمّا وَدَّعَهُ قالَ : أستَودِعُكَ اللَّهَ مِن قَتيلٍ !

[۱۱] الطبری،  تاريخ الطبرى، ج ۵ ص ۳۴۳ / ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر. البداية و النهاية، گرداورنده: شحاده، خلیل. پژوهش: شحاده، خلیل. تعداد جلد: ۱۵٫ زبان: عربی. ناشر: دار الفکر : ج ۸ ص ۱۶۰/ ابن عساكر، ترجمة الإمام الحسين (ع) ص ٢٨٠/ الجوهرة ص ۴۲(لَمّا أرادَ الخُروجَ مِن مَكَّةَ ، جاءَهُ عَبدُ اللَّهِ بنُ عُمَرَ فَقالَ : إلى‏ أينَ تَسيرُ يا أبا عَبدِ اللَّهِ ؟ قالَ : هذِهِ بَيعَةُ أهلِ العِراقِ وكُتُبُهُم قَد أتَتني . قالَ : أتَسيرُ إلى‏ قَومٍ قَتَلوا أباكَ وخَذَلوا أخاكَ ، وكانَت طاعَتُهُم لَهُما أكثَرَ مِمّا لَكَ الآنَ ؟! وجَعَلَ عَبدُ اللَّهِ يُثَبِّطُهُ عَنِ الخُروجِ ، فَلَمّا أبى‏ عَلَيهِ ، اِعتَنَقَهُ وقالَ : أستَودِعُكَ اللَّهَ مِن قَتيلٍ !)

[۱۲] مطهری، مرتضی، حماسه حسيني، ج۳، ص۱۰۸

[۱۳] بخاری  1189/ من حدیث أنس بن مالک رضی الله عنه قال : قال النبی صلى الله علیه وآله وسلم : (أخذ الرایة زید فأصیب ، ثم أخذها جعفر فأصیب ، ثم أخذها عبدالله بن رواحة فأصیب – وإنَّ عینی رسول الله صلى الله علیه و سلم لتذرفان – ثم أخذها خالد بن الولید من غیر إمرة ففتح له).

[۱۴] مسلم  2315/ بخاری  1241/  دخلنا مع رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم على أبی سیف القین – وکان ظئرًا  لإبراهیم علیه السلام – فأخذ رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم إبراهیم فقبَّله وشمَّه ، ثم دخلنا علیه بعد ذلک وإبراهیم یجود بنفسه ، فجعلت عینا رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم تذرفان ، فقال له عبدالرحمن ابن عوف رضی الله عنه : وأنت یا رسول الله ؟! فقال: (یا ابن عوف ، إنها رحمة) ثم أتبعها بأخرى فقال صلى الله علیه وآله وسلم : (إنَّ العین تدمع، والقلب یحزن ، ولا نقول إلا ما یرضی ربنا ، وإنا بفراقک یا إبراهیم لمحزنون) ولفظ مسلم : فدمعت عینا رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم فقال:(تدمع العین ویحزن القلب….).

[۱۵] بخاری۱۲۲۴/ مسلم ۹۲۳/ من حدیث أسامة بن زید رضی الله عنهما قال : أرسلت ابنة النبی صلى الله علیه وآله وسلم إلیه : إنَّ ابنًا لی قبض فأتنا ، فأرسل    یقرئ السلام ویقول: (إنَّ لله ما أخذ وله ما أعطى ، وکل عنده بأجل مُسمَّى ، فلتصبر ولتحتسب) فأرسلت إلیه تقسم علیه لیأتینها ، فقام ومعه سعد بن عبادة ومعاذ بن جبل وأبی بن کعب وزید بن ثابت ورجال ، فرفع إلى رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم الصبی ونفسه تتقعقع ، قال : حسبته أنه قال : کأنها شنٌ ، ففاضت عیناه ، فقال سعد : یا رسول الله ، ما هذا ؟ فقال : (هذه رحمة جعلها الله فی قلوب عباده ، وإنمـا یرحم الله من عباده الرحماء).

[۱۶]ابن حجر العسقلانی، أبو الفضل أحمد بن علی الشافعی، فتح الباری شرح صحیح البخاری،(۳/۱۷۴) (د .ط) ، بیروت ، دار المعرفة ، ۱۳۷۹هـ/ قال ابن بطال وغیره: هذا الحدیث یُـفسر البکاء المباح والحزن الجائز ؛ وهو ما کان بدمع العین ورقة القلب من غیر سخط لأمر الله ، وهو أبین شیء وقع فی هذا المعنى ، وفیه مشروعیة تقبیل الولد وشمه ، ومشروعیة الرضاع وعیادة الصغیر والحضور عند المحتضر ، ورحمة العیال وجواز الإخبار عن الحزن وإن کان الکتمان أولى)

[۱۷] بخاری ۱۱۸۷/ مسلم ۲۴۷۱/ من حدیث جابر بن عبدالله رضی الله عنهما قال : لمَّا قتل أبی جعلت أکشف الثوب عن وجهه أبکی وینهونی عنه والنبی صلى الله علیه وآله وسلم لا ینهانی ، فجعلت عمتی فاطمة تبکی ، فقال النبی صلى الله علیه وآله وسلم : (تبکین أو لا تبکین ، ما زالت الملائکة تظلُّه بأجنحتها حتى رفعتموه).

[۱۸] مسلم ۱۴۷۹

[۱۹] بخاری ۸۹/مسلم ۱۴۷۹

[۲۰] بخاری ۲۵۱۸/ مسلم ۲۷۷۰

[۲۱]  بخاری ۲۸۸۸/  مسلم ۱۶۳۷/ عبدالله بن عباس رضی الله عنهما أنه قال: یوم الخمیس وما یوم الخمیس ، ثم بکى حتى خضَّب دمعه الحصباء فقال: اشتد برسول الله صلى الله علیه وآله وسلم وجعه یوم الخمیس فقال : (ائتونی بکتاب أکتب لکم کتابًا لن تضلوا بعده أبدًا) فتنازعوا ولا ینبغی عند نبیٍ تنازعٌ ، فقالوا : هَجَرَ رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم !! قال : (دعونی فالذی أنا فیه خیرٌ مما تدعوننی إلیه)…

[۲۲]  مسلم ۲۴۵۴ /  من حدیث أنس رضی الله عنه قال: قال أبو بکر بعد وفاة رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم لعمر : انطلق بنا إلى أم أیمن نزورها کما کان رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم یزورها ، قال : فلمَّـا انتهینا إلیها بکت ، فقالا لها : ما یُبکیکِ ؛ فما عند الله خیرٌ لرسوله ؟ قالت : إنی لأعلم أنَّ ما عند الله خیر لرسوله ، ولکن أبکی أنَّ الوحی قد انقطع من السماء ، قال : فهیجتهما على البکاء فجعلا یبکیان معها.

[۲۳] بخاری ۳۴۲۶- ۳۴۲۷/ مسلم ۲۴۵۰/  من حدیث عائشة رضی الله عنها قالت : أقبلت فاطمة تمشی کأن مِشیتها مشی النبی صلى الله علیه وآله وسلم فقال النبی صلى الله علیه وآله وسلم : مرحبًا بابنتی ، ثم أجلسها عن یمینه أو عن شماله ثم أسر إلیها حدیثًا فبکت ، فقلت لها : لم تبکین ؟ ثم أسر إلیها حدیثًا فضحکت ، فقلت : ما رأیت کالیوم فرحًا أقرب من حزنٍ ، فسألتها عما قال فقالت : ما کنت لأفشی رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم حتى قبض النبی صلى الله علیه وآله وسلم فسألتها فقالت : أسر إلیَّ أنَّ جبریل کان یعارضنی القرآن کل سنة مرة ، وإنه عارضنی العام مرتین ولا أراه إلا حضر أجلی ، وأنکِ أول أهل بیتی لحاقًا بی ، فبکیت فقال: ( أما ترضین أن تکونی سیدة أهل الجنة أو نساء المؤمنین ) فضحکت لذلک.

[۲۴] بخاری۴۵۴/  مسلم۲۳۸۲ /  من حدیث أبی سعید الخدری رضی الله عنه قال : خطب النبی صلى الله علیه وآله وسلم فقال : ( إنَّ الله خیر عبدًا بین الدنیا وبین ما عنده فاختار ما عند الله ) فبکى أبو بکر رضی الله عنه ، فقلت فی نفسی : ما یبکی هذا الشیخ ، إن یکن الله خیَّر عبدًا بیـن الدنیا وبین ما عنـده فاختار ما عند الله ؟ فکان رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم هو العبد ، وکان أبو بکر أعلمنا …

[۲۵]  بخاری۲۹۰ / مسلم ۱۲۱۱ /  من حدیث عائشة رضی الله عنها قالت : خرجنا لا نرى إلا الحج ، فلمَّا کنا بسرف حِضتُ ، فدخل علیَّ رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم وأنا أبکی قال : (ما لَکِ ؟ نَفُستِ ؟) قلتُ : نعم ، قال : (إنَّ هذا أمر کتبه الله على بنات آدم؛ فاقضی ما یقضی الحاج غیر أن لا تطوفی بالبیت).

[۲۶] بخاری ۳/۱۲۲۱ / الـمتضرع کثیر الدعاء والبکاء

[۲۷]  الترمذی ، أبو عیسى محمد بن عیسى بن سورة، الشمائل المحمدیة والخصائل المصطفویة ، تـحقیق : سید عباس الجلیمی ،ص ۳۲۳، ط۱ ، بیروت ، مؤسسة الکتب الثقافیة ، ۱۴۱۲هـ / الأصبهانی ، أبو محمد عبدالله بن محمد بن جعفر المشهور بأبی الشیخ الأصبهانی ، أخلاق النبی صلى الله علیه وآله وسلم وآدابه، تحقیق : عصام الدین سید الصبابطی، ص۵۳۶ ، ط۲ ، القاهرة ، الدار الـمصریة اللبنانیة ، ۱۴۱۳هـ – ۱۹۹۳م/  من حدیث عبدالله بن الشخیر رضی الله عنه قال : أتیت رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم وهو یصلی ولجوفه أزیز کأزیز المرجل من البکاء. بل طال قیام رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم وبکاؤه لیلة بدرٍ ؛ یُناشد الحقَّ تبارک وتعالى

[۲۸] بخاری ۴۶۴-۶۴۷-۴۱۷ (۱/۲۵۲)

[۲۹]  مسند أحمد۲۲۲۱۴ وهو حدیث جید قاله شعیب الأرنؤوط/ من حدیث أبی أمامة الباهلی رضی الله عنه عن رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم قال : (لینقضنَّ عرى الإسلام عروة عروة ؛ فکلما انتقضت عروة تشبث الناس بالتی تلیها ؛ أولهنَّ نقضًا الحکم وأخرهنَّ الصلاة) ؛ فقد روى البخاری فی صحیحه([۵۰]) أنَّ الزهری قال : دخلت على أنس بن مالک رضی الله عنه بدمشق وهو یبکی ، فقلت : ما یبکیک ؟ فقال : لا أعرف شیئًا مما أدرکتُ إلا هذه الصلاة ، وهذه الصلاةُ قد ضُیِّعت.

[۳۰] بخاری۵۰۷ / من حدیث عبد الله بن مسعود رضی الله عنه قال : قال لی النبی صلى الله علیه وآله وسلم : (اقرأ علیَّ) قلتُ : آقرأ وعلیک أنزل؟! قال : (فإنی أحبُ أنْ أسمعه من غیری) . فقرأت علیه سورة النساء حتى بلغت (فکیف إذا جئنا من کل أمة بشهید وجئنا بک على هؤلاء شهیدا) [النساء:۴۱] قال:(أمسک) فإذا عیناه تذرفان.

[۳۱] بخاری (۴/۱۹۲۷)/ باب البکاء عند قراءة القرآن

[۳۲] مسلم (۱/۵۵۰)/ باب فضل استماع القرآن وطلب القراءة من حافظ للاستماع والبکاء عند القراءة والتدبر

[۳۳] البیهقی، أبوبکر أحمد بن الحسین البیهقی، شعب الإیمان، تحقیق :محمد السعید بسیونی زغلول.ص۱۹۰۰، ط۱ ، بیروت ، دار الکتب العلمیة ، ۱۴۱۰هـ./  تدمع أعینهم ، وتقشعر جلودهم کما نعتهم الله.  قال : قلت : فإنَّ ناسًا هاهنا إذا سمع أحدهم القرآن خرَّ مغشیًا علیه ، قالت: “أعوذ بالله من الشیطان الرجیم /  اشاره دارد به این سخن الله تعالی در آیه ی ۲۳ سوره الزمر  که می فرماید: اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ.

[۳۴] بخاری ۴۳۴۵-۶۸۶۴/ مسلم ۲۳۵۹/  من حدیث أنس بن مالک رضی الله عنه أن النبی صلى الله علیه وآله وسلم خرج حین زاغت الشمس فصلى الظهر، فلمَّا سلم قام على المنبر فذکر الساعة وذکر أن بین یدیها أمورًا عظامًا ثم قال:(من أحب أن یسأل عن شیء فلیسأل عنه، فوالله لا تسألونی عن شیء إلا أخبرتکم به ما دمت فی مقامی هذا).قال أنس: فأکثر الناس البکاء وأکثر رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم أن یقول : سلونی ….

[۳۵] بخاری ۳۷۶۲

[۳۶] بخاری۱۴۲۳-۶۸۰۶-۶۴۷۹-۶۶۰/  مسلم ۱۰۳۱

[۳۷] مسلم۲۹۸۰ /بخاری۴۳۳-۴۷۰۲-۴۴۲۰- ۳۳۸۱- ۳۳۸۰- ۴۴۱۹

[۳۸] مسلم۱۶۲۸/ بخاری۵۶۵۹                                              

[۳۹] نسائي ۱۸۳۲/  ابن ماجه ۱۶۱۴/ أحمد ۶۶۵۶/ ابن حبان، صحيح ابن حبان ۲۹۳۴/ شعيب الأرناؤوط، تخريج صحيح ابن حبان ۲۹۳۴ / الألباني، تخريج مشكلة الفقر ۳۶ – صحیح ابن ماجه ۱۳۱۹/ أحمد شاكر، تخريج المسند لشاكر ۱۰/۱۴۱

[۴۰] بخاری۴۱۵۶/  مسلم ۲۷۶۹

[۴۱] بخاری ۱۲۱۶

[۴۲] مسلم ۹۷۶

[۴۳] آیت الله خمینی، صحیفه امام خمینی، ج۱۳ ص ۳۲۳

[۴۴]ابن باز، مجموع فتاوى ومقالات متنوعة للشيخ ابن باز (۱/ ۳۷۸)/ مجموع فتاوى و رسائل الشيخ محمد صالح العثيمين المجلد السادس عشر – باب صلاة العيدين.

[۴۵] احمد ۲۱۵۴۹ / آلبانی، سلسله صحیحه ۲۴۹۷

[۴۶] عاملی، جعفر مرتضى‏، الصحیح من سیرة النبی الأعظم‏، ج ۲۶، ص ۳۸، دارالحدیث، قم، چاپ اول، ۱۴۲۶ق/ مجلسى، بحارالانوار، ج ۷۹، ص ۹۰، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.

[۴۷] صدوق، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، ج ۴، ص ۳۷۶، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.

[۴۸] کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج ۳، ص ۲۲۶، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.

[۴۹] الشیبانی ، أبو عبدالله أحمد بن محمد بن حنبل البغدادی، الزهد، ص۱۴۲، (د . ط) بیروت ، دار الکتب العلمیة (د . ت)/ أنَّ النَّبِیّ صلى الله علیه وآله وسلم نزل علیه جبریل وعنده رجل یبـکی فقال : مَن هذا ؟ قال : فلان، قال جبریل: إنا نزن أعمـال بنی آدم کلها إلا البکاء ؛ فإنَّ الله یطفئ بالدمعة نهورًا من نیران جهنم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *