تشکیل حکومت اسلامی واجبی مانند دیگر واجبات (۱۶۴)
بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم
مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی
۱- ضرورت حكومت اسلامي
الف: « فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيحْكُمَ بَينَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا»( بقره/ ۲۱۳) پس خداوند پيغمبران را برانگيخت تا ( مردمان را به بهشت و دوزخ ) بشارت دهند و بترسانند . و كتاب ( آسماني ) كه مشتمل بر حق بود و به سوي حقيقت ( و عدالت ) دعوت ميكرد ، بر آنان نازل كرد تا در ميان مردمان راجع بدانچه اختلاف ميورزيدند داوري كند
همان طور كه از آيهي فوق فهميده ميشود، حكومت اسلامي از آن خداوند و پيامبران است و مشروعيت حكومت بايد با خواست و اذن خداوند صورت بگيرد. و يكي از اهداف پيامبران، تشكيل حكومت براي اجراي احكام الهي كه از سوي پروردگار به آنها رسيده است، می باشد .
بنابراين از آيهي فوق فهميده ميشود كه مقصود از حكم كردن كتاب در اختلافات اين است كه حكم داوري بر اساس قوانين دين و شريعت آسماني صورت بگيرد چنان كه در جاي ديگر ميفرمايد: «إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَينَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ و َلَاتَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا»( نساء/ ۱۰۵) ما كتاب (قرآن را كه مشتمل بر حق و بيانگر هر آن چيزي كه حق است) به حق بر تو نازل كردهايم تا (مشعل راه هدايت باشد و بدان) ميان مردمان طبق آنچه خدا به تو نشان داده است داوري كني، و مدافع خائنان مباش
و روشن است كه حكم و داوري در اختلافات، مطلوب بالذات نيست؛ بلكه حكم و داوري مقدمه است براي رفع اختلاف و مهار كردن آن و جلوگيري از تعدي به حقوق افراد؛ و محقق شدن اين هدف در گرو دو امر است:
- روشن شدن حق در واقعهي مورد نزاع، كه با حكم و داوري انجام ميشود.
- اجرا كردن حكم و تنفيذ آن كه در سايهي حكومت امكان پذير است.
ب: «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِياهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَايعْلَمُونَ» (يوسف/ ۴۰). فرمانروائي از آن خدا است و بس . (اين، او است كه بر كائنات حكومت ميكند و از جمله عقائد و عبادات را وضع مينمايد) . خدا دستور داده است كه جز او را نپرستيد . اين است دين راست و ثابتي (كه ادلّه و براهين عقلي و نقلي بر صدق آن رهبرند) ولي بيشتر مردم نميدانند (كه حق اين است و جز اين پوچ و ناروا است) .
روشن است كه مقصود از اين دسته آيات، آن نيست كه خداوند همانند سلاطين ديگر حكومت كند، بلكه اگر حاكمي مجري دستورات خداوند باشد و خود و اركان نظام خويش را كارمندان الهي قلمداد كند، مصداق اين آيات خداوند ميباشد. و حكومت آن با اذن تشريعي خداوند همراه است و مطلقاً صدور حكم، از غير خدا، نفي شده است، كه دلالت بر اين دارد كه هيچ حكومتي بدون اذن خداوند شرعيت پيدا نميكند.
ج: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ»( نور/ ۵۵) خداوند به كساني از شما كه ايمان آوردهاند و كارهاي شايسته انجام دادهاند ، وعده ميدهد كه آنان را قطعاً جايگزين ( پيشينيان، و وارث فرماندهي و حكومت ايشان) در زمين خواهد كرد (تا آن را پس از ظلم ظالمان، در پرتو عدل و داد خود آبادان گردانند) همان گونه كه پيشينيان ( دادگر و مؤمن ملّتهاي گذشته) را جايگزين (طاغيان و ياغيان ستمگر) قبل از خود (در ادوار و اعصار دور و دراز تاريخ) كرده است (و حكومت و قدرت را بدانان بخشيده است) . همچنين آئين (اسلام نام) ايشان را كه براي آنان ميپسندد.
بي شك بدون تشكيل حكومت ديني، نميتوان به تمامي اجزا دين عمل كرد و خوف و نگراني آنها به امنيت تبديل نخواهد شد.
۲- نفي حكومت اهل باطل
الف: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يرِيدُونَ أَنْ يتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يكْفُرُوا بِهِ وَ يرِيدُ الشَّيطَانُ أَنْ يضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا»( نساء/ ۶۰)( اي پيغمبر ! ) آيا تعجّب نميكني از كساني كه ميگويند كه آنان بدانچه بر تو نازل شده و بدانچه پيش از تو نازل شده ايمان دارند (ولي با وجود تصديق كتابهاي آسماني ، به هنگام اختلاف) ميخواهند داوري را به پيش طاغوت ببرند (و حكم او را به جاي حكم خدا بپذيرند ؟ !) . و حال آن كه بديشان فرمان داده شده است كه (به خدا ايمان داشته و) به طاغوت ايمان نداشته باشند . و اهريمن ميخواهد كه ايشان را بسي گمراه (و از راه حق و حقيقت بدر) كند
از اين آيه استفاده ميشود كه اگر كسي به متون كتب آسماني ايمان آورد لازمه اش نفي داوري طاغوت است و چنين نفيي با حاكميت غير اسلامي منافات دارد؛ زيرا محتواي كتب آسماني تحريف نشده، انسانها را از طاغوت و حكومت غير خدا باز ميدارد.
ب: «يا أَيهَا النَّبِي اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا»( احزاب/ ۱) اي پيغمبر ! بترس از (عذاب و خشم) خدا، و از كافران و منافقان اطاعت مكن . بيگمان خداوند آگاه (از هر چيزي، و) داراي حكمت (در افعال و اقوال خود) است.
لازمهي پذيرش حكومت كافران و منافقان، اطاعت از آنان است؛ پس هرگاه اطاعت آنان حرام شد، پذيرش حكومت آنان نيز جايز نخواهد بود.
ج: «وَ تِلْكَ عَادٌ جَحَدُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ»( آل عمران / ۵۹)
مسألهي (آفرينش) عيسي براي خدا، همچون مسألهي (آفرينش) آدم است كه او را از خاك بيافريد، سپس بدو گفت : پديد آي ! و (بيدرنگ) پديد آمد .
از اين آيه استفاده ميشود كه، اگر كسي معتقد به كتاب آسماني و پيامبران خدا شد، نميتوان از حاكمان ستمگر پيروي كند؛ زيرا اين دو در تضاد بوده، هست و خواهد بود.
۳- لزوم حاكميت قانون الهي در جامعه
الف: «وَ أَنِ احْكُمْ بَينَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ و َلَاتَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ و َاحْذَرْهُمْ أَنْ يفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يرِيدُ اللَّهُ أَن ْيصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ»(مائده/ ۴۹) و (به تو اي پيغمبر فرمان ميدهيم به اين كه) در ميان آنان طبق چيزي حكم كن كه خدا بر تو نازل كرده است، و از اميال و آرزوهاي ايشان پيروي مكن، و از آنان برحذر باش كه (با كذب و حقپوشي و خيانت و غرضورزي) تو را از برخي چيزهائي كه خدا بر تو نازل كرده است به دور و منحرف نكنند (و احكامي را پايمال هوي و هوس باطل خود نسازند) . پس اگر ( از حكم خدا رويگردان شدند و به قانون خدا) پشت كردند، بدان كه خدا ميخواهد به سبب پارهاي از گناهانشان ايشان را دچار بلا و مصيبت سازد (و به عذاب دنيوي، پيش از عذاب اخروي گرفتار كند) . بيگمان بسياري از مردم (از احكام شريعت) سرپيچي و تمرّد ميكنند (و از حدود قوانين الهي تخطّي مينمايند) .
اين آيه با صراحت، حكم و قوانين موجود در اسلام را در جوامع بشري لازمالاجراء ميداند و ميگويد هر كس حكم به اين قوانين نكند، ناچاراً در دام هوس گرفتار ميشود، پس حكم كردن طبق دستور خداوند و احكام اجتماعي قرآن ضرورت پيدا ميكند.
ب: «وَ مَنْ لَم يحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ» (مائده / ۴۴) هركس برابر آن چيزي حكم نكند كه خداوند نازل كرده است او و امثال او بيگمان كافرند .
اين، دليل آن است كه مقتضاي ايمان و عدالت، اجراي قوانين خداوند بر روي زمين است و انكار اين مسأله، با ادعاي ايمان و عدالت و تقوا پذيرفته نيست.
۴- لزوم تبري از كافران و مشركان
الف: «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ» (ممتحنه / ۱) اي مؤمنان ! دشمنان من و دشمنان خويش را به دوستي نگيريد
ب: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَينَهُمْ» ( فتح/ ۲۹) محمّد فرستادهي خدا است، و كساني كه با او هستند در برابر كافران تند و سرسخت، و نسبت به يكديگر مهربان و دلسوزند
اين آيه اشاره به تولي مؤمنان با يكديگر و تبري از كافران دارد و تبري يعني اينكه همه مسلمانان بايد در مقابل همه كافران باستند و به آنان سخت بگيرند و در مقابل آنان به هيچ وجه كوتاه نيايند و زير سلطه آنان نروند.
۵- عدم پذيرش سلطه كافران
الف: «وَ لَنْ يجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا» (نساء / ۱۴۱) هرگز خداوند كافران را بر مؤمنان چيره نخواهد ساخت .
طبق اين آيه، هیچ راهی وجود ندارد که از طریق آن کافری بر مومنی حاکمیت داشته باشد .
ب: «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ»( آل عمران/ ۱۴۹) اي كساني كه ايمان آوردهايد ! اگر از كافران، فرمانبرداري كنيد، شما را به كفر برميگردانند و زيان ديده (از سوي دين و ايمان به سوي كفر و حرمان) برميگرديد