اخلاق سکولار(۲۴۵)
بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم
مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی
ازویژگیهای اومانیسم سکولار در این حوزه همانا جابجایی ارزشهاوفضایل ورذایل است.یکی از دانشمندان در این زمینه می نویسد:آنچه دراخلاق دینی رذیله محسوب می شد ، دردوران مدرن فضیلت محسوب می شود ، برجوانب مذموم وجودانسانی وابعاد قبیح اخلاقی او مهرصحت خورده می شود چراکه خود خواهی وسود جویی وخود نمایی ولاف واسراف که همه مورد طعن علمای اخلاق دینی اند خدمت مهمی به تعدیل معیشت اجتماعی می کند ،اگر سیئات فردی حذف شوند وهمگان راه زهد وقناعت درپیش گیرندنظام زندگی مختل خواهد شد ورشته معیشت جمعی گسسیخته می شود.
سودجویان و زیادت طلبانند که بازار تجارت را پررونق دارند وجاه طلبان اند که به ریاست وسیاست میدوند ولاف زنان وخودنمایانند که مدرسه وکتابخانه را رونق می دهند ودانش خودرا به رخ دیگران می کشند ونام خودرا برکتب ومقالات می نهند و دنیا دوستانند که دنیا را آباد می کنند ، اگرروزی جهان از این اغراض و وامیال پست تهی گردد مرگ وخفتگی معیشت جمعی رادربرخواهد گرفت .
خلاصه آنکه درجهان امروزعقل تابع نفس شده وبیرون به جای درون نشسته است ورذیلتها همنشین فضیلتها شده اند. بطور کلی جابجایی ارزشها در این امور می توان خلاصه کرد.ارزشمداری بافایده گرایی نوع دوستی با خود خواهی، حق جویی با مصلحت اندیشی، عاقبت اندیشی با دم غنیمت شماری، تعالی خواهی بالذت جویی ،سعادت طلبی باعافیت طلبی، طلب رضایت خداوند باخرسندی دنیوی، عدالت خواهی با منفعت طلبی، تعبد وتقید باتنبلی وسبک سری، تعصب وغیرت دینی باتسامح وتساهل بی حد وحصر.
نیز مفاهیمی چون: ایمان، آرزو،وحی، تقوی و ایثار بی معنا وبیهوده است که نمونه آن جدایی اخلاق ازدین است که فروید آن رامطرح کرد. به عنوان مثال اخلاق سکولار اخلاق عاری از اندیشه خداست که موضوع آن فایده لذت کارهاوکشف رابطه به نحو عقلی وتجربی است.
ریشه این اندیشه ها در عصر حاضر به آرای اخلاقی امثال نیچه بر می گردد. در نظر وی فضایل مطرح در اخلاق دینی همچون افتادگی، تسلیم، رضا، عدل، رحم، شفقت، اخلاق زن صفت و بردگان است؛ واخلاق خود راکه شامل قوت شجاعت اراده معطوف به قدرت، غرور، سرسختی، استقامت و خشونت است را اخلاق اشرافی و اخلاق سروران می نامد.
دین سکولاریسم اولین ایدئولوژى مؤثر در فروپاشى خانواده و نقش آن در تجرد و ازدیاد آمار طلاق: سکولاریسم اولین ایدئولوژى مؤثر در فروپاشى خانواده دانسته شده است.[۱] همان گونه که ویتز غلبه سکولاریسم را مانع جدى بر سر راه تحقق پیشنهادهاى حمایت از خانواده مى شمارد[۲]
مهم ترین تأثیرى را که سکولاریسم در خانواده مى گذارد باید با عنوان کلى «کاهش دلدادگى به شناخت دین و کاهلى در سرسپردگى به دستورات دینى» یافت .[۳]. ازاین رو، سکولاریسم در اجتماعات متکى به ارزش هاى الهى به دین و مرامى در خانواده تن درمى دهد که صرفا اهداف سکولاریسم را تأمین نماید؛ دینى که باید به مرجعیتِ علمِ مدرن احترام بگذارد، تکثرگرایى دینى را بپذیرد و به حقوقى که به عنوان حقوق بشر و دموکراسى اعلام مى شود گردن نهد.
دین سکولاریسم براى رسیدن به منافع خود، دست از هر ارزشى که دنیاى مادى انسان ها را بى ارزش و بى اهمیت جلوه مى دهد، برمى کشد. ازاین رو، بر انسان سکولار لازم است جهانِ مادى را به بهترین نحو درک کند ، آباد سازد و سود و لذت ببرد؛ هرچه بیشتر و هرچه بهتر. بنابراین، باید تمام قداست ها زدوده شده و به جاى تمامى ارزش هاى ماوراى طبیعى، عقل مادى نگر انسانى حاکم شود که متمرکز بر بهره ورى تام از دنیاى پیرامون خود است. سکولاریسم براى تحقق این آرمان در نهاد خانواده، در پى استقلال بخشیدن به عقل محض و محور قرار دادن آن در تمامى تصمیم گیرى هاست تا دین و اخلاق مبتنى بر دین، تضعیف و در نهایت ویران گردد. این روند را سکولاریزاسیون خانواده نام مى دهیم که در آن، فرایند عینى سکولار شدن در حیطه خانواده، با نقصان و زوال فعالیت ها، باورها و روش هاى الهى محقق مى شود. سکولاریزاسیون خانواده در حالت افراطى و الحادى خودش، ضمن طرد تمام اَشکال اعتقاد به امور ماوراى طبیعت، از تمام اصول غیردینى و ضددینى در خانواده حمایت مى کند. در حالت کمتر فعال و معتدل، اجازه تبلیغ و تشویق و عمل به آموزه هاى ماوراى طبیعى در خانواده را نمى دهد. با توجه به مطالب فوق، مقصود از خانواده سکولار، خانواده اى است که در آن فرایند سکولاریزاسیون عینیت پیدا کرده و یا در حال عینیت یافتن است
دین سکولاریسم و نقش آن در تجرد و ازدیاد آمار طلاق :
۱- تشویق به تجرّد: سکولاریسم، با تشویق به مجرد ماندن و ارضاى جنسى بدون داشتن خانواده و مشکل جلوه دادن تشکیل خانواده، جبهه جدیدى را در مقابل خانواده گشوده است؛ چون آزادى و خوشى بى قید و شرط و ارضاى بى دغدغه، بدون محدودیت و مسئولیتِ شهوت ها، یکى از رهنمون هاى نگرش سکولار به زندگى است. ازاین رو، سرسپردگى به خانواده، به نوعى عدم تمکین در برابر اهداف سکولاریسم است. در جوامع سکولار ـ با اینکه از لحاظ سنتى فرزنددارى یکى از مهم ترین وظایف و یکى از بزرگ ترین منابع رضایتش از زندگى کردن است ـ این باور رشد کرده است که زن نیازى به فرزند ندارد .[۴]
با گسترش جهان بینى سکولار در جوامع، آزادى وسیع روابط جنسى میان زن و مرد پدید آمد. این آزادى روابط جنسى نوعى روابط بین مرد و زن را رقم مى زد که به آن هم خانگى یا زندگى مشترک یک زن با یک مرد بدون ازدواج مى گویند. البته گاهى نیز ثمره فرایند تجرّد با خود ارضایى و همجنس گرایى نمایان و حتى توصیه مى شود، که این دو را باید از مهم ترین دلایل متهم دانستن سکولاریزیشن خانواده در توقف رشد جمعیت قلمداد کرد. در هم خانگى که شبه شکلى از خانواده معرفى شده است، زوجین بدون اینکه ازدواج کرده باشد، با هم زندگى مى کنند و رابطه جنسى دارند که به یمن سیطره بى خدایى بر جوامع غربى، به صورت هنجار درآمده است و صورت هاى عینى آن را در کشورهاى غربى مى توان دید. در بریتانیا تعداد زنان و مردان ازدواج نکرده که خانه مشترکى دارند در سال ۱۹۷۰ رشد ۳۰۰ درصدى را نشان داده است[۵]با این حال، احتمال طلاق این گونه زوج ها که پیش از ازدواج مدتى را با هم زندگى کرده اند، بیش از آنانى است که قبل از ازدواج با هم زندگى نکرده اند[۶]
البته توجه به این نکته ضرورى است که نگرش سکولار که بر مبناى فردگرایى و لذت طلبى استوار است، هرگز تمایلى به صاحب فرزند شدن به خاطر ایجاد محدودیت و تکالیف حاصل از آن ندارد، آن هم در شرایطى که پدر یا مادرى نیز در قالب خانواده وجود نداشته باشد.
۲- فراهم نمودن زمینه های ازدیاد و عادی شدن طلاق : با توجه به اهرم فردگرایى لذت گرایانه حاکم بر تفکر سکولاریسم، والدین جدا از هم، مطلقه ها و خانواده هاى ازهم پاشیده غیر سنتى بهترین نمونه هاى خانواده سکولار هستند. این خانواده ها، خروجى منطقى و اجتناب ناپذیر سکولاریزاسیون به شمار مى روند .[۷]سکولاریسم توانسته است این عقیده را در خانواده ها نهادینه کند که خوشى و لذت، مقدم بر استوارى و نگهدارى کانون خانوادگى است و همه چیز باید فداى لذت فردى بشود، حتى اگر آن لذت آنى و زودگذر باشد. علت این قاطع گویى این است که سکولاریسم توانست با معیار پرقدرت زندگى براى لذت بیشتر بى میلى به تحمل ناسازگارى هاى دیرین و هوس براى درک کامجویى هاى جدید را بالا ببرد. ازاین رو، طلاق بزرگ ترین ناهنجارى است که سکولاریسم به خانواده ها مى قبولاند؛ چراکه افزایش طلاق ها در خانواده هاى دیرینه پیوند، توجیه ناسازگار شدن زوجین را که در مورد جوانان نو پیوند عرضه مى کردند بى معنا کرده است .[۸]
ویتز مى گوید: «سکولاریسم همان طور که گسترش یافت، به همراه خود بحران مفاهیم و سپس خانواده را خلق کرد… از زمانى که جهان بینى سکولاریسم فراگیر شده است، دیگر دلیلى براى پذیرش محدودیت هاى ازدواج و تن دادن به مسئولیت هاى پدر و یا مادر شدن باقى نمى ماند»[۹]
این بیان ویتز علتِ بالادستى ریشه یابى اى است که ساروخانى به آن دست یازیده است: «عمیق ترین علل طلاق، پیدایى بحران در ارزش هاست؛ هنگامى که انسان ها صرفا به تمتع مى اندیشند و فقط مصالح خویشتن را در نظر مى آورند… آنجا که همه چیز در چهارچوب امور مادى، ملموس، و حتى جسمانى خلاصه مى شود» .[۱۰]
به بیان قدسى: «هرچه سکولاریسم در اعتقادات افراد بیشتر گسترش مى یابد، به سبب کاهش قبح و ناپسندى طلاق که در مذاهب بر آن تأکید شده است، طلاق در بین آنها افزایش مى یابد»[۱۱]
از سویى دیگر، در خانواده هایى که با انگیزه هاى سکولارى تشکیل مى شوند، چون به ازدواج تنها از نظر کامجویى و فرد محورى مى اندیشند، پیوندهاى زناشویى هرچه زودتر تجدید و تبدیل مى شود تا لذت بیشترى به کام زن و مرد بریزد و طبعا وجود فرزند مانع تحقق این هدف است و این همان کاهش نرخ جمعیت است. هر قدر لذت خواهى سکولار رشد کند، خانواده ها سست تر و انگیزه ها براى جدایى بیشتر مى شوند. با حذف اهرم هاى فداکارى، ایثار، صبر، از خودگذشتگى ـ که در فرامین وحیانى بسیار مورد تأکیدند ـ افراد با محوریت خودپرستى و فردیت، به دنبال یافتن راه هایى هستند که هرچه بیشتر و بهتر کام خود را شیرین کنند. هوسِ یافتن همسرى جدید و هرچند موقتى، جوان و ثروتمند ـ و ترجیحا با تحصیلات ـ براى زوجین لذت طلب، انگیزه اى است تام براى جدایى.
گیدنز در مورد علل گسترش طلاق در خانواده ها مى گوید: به طور کلى، رفاه بیشتر به این معناست که در صورت نارضایتى از زناشویى، مى توان خانه جداگانه تشکیل داد و این امر امروزه آسان تر از گذشته ممکن است. وى از دیگر عوامل طلاق را جست و جوى افراد در یافتن رابطه اى ثمربخش و ارضاکننده در پسِ اطلاق مى داند تا زن و شوهر بدون مواجه شدن با محرومیت اجتماعى، به یک رابطه غیر رضایت بخش پایان دهند[۱۲]. ولى دست کم از لحاظ آمارى، میزان طلاق در ازدواج هاى دوم بالاتر از میزان طلاق در ازدواج هاى اول است؛ چراکه ممکن است اینها در ازدواج هاى بعدى انتظارات بالاترى از ازدواج داشته باشند. ازاین رو، ممکن است، آمادگى بیشترى براى برهم زدن ازدواج هاى جدید داشته باشند .[۱۳]
از سویى دیگر، طبق آمارهاى اقتباس شده از مردان و زنان جداشده از هم، ۶۸ درصد اظهار کرده اند در اثر طلاق بیمار و رنجور شده اند، ۶۰ درصد دچار اضطراب دایمى، ۸۲ درصد داراى احساس گناه و ۶۲ درصد مبتلا به پریشانى اند. این عده پس از طلاق، دچار خستگى و کاهش کمّیت و کیفیت در شغل، بى علاقه شدن به آن، بى اعتمادى به دیگران، دلتنگى و بى حوصله شدن در تربیت و نگهدارى فرزندان، ستیزه جو شدن، تمایل براى خودکشى و… شده اند[۱۴]
در جوامعى که هنوز پیوندهاى خانوادگى مستحکم است، تبلیغات سکولاریسم بر روى طلاق متمرکز است؛ با این شعار که با طلاق خویشتن را آزاد کنید! بروس کوئن مى گوید: این یک واقعیت است که گسست پیوند زناشویى ننگ محسوب نمى شود و این وضعیت از تغییر ارزش هاى ما سرچشمه مى گیرد .[۱۵]
با استقبال از این شعار در تجربه آمریکایى ـ جایى که طلاق گرفتن از تاکسى گرفتن نیز آسان تر شده ـ این شعار به غیر از آزاد شدن از مسئولیت خانواده، شرایط دیگرى را با خود به همراه آورد؛ زنان مطلقه آمریکایى خرسند نیستند. این ناکامى را مى توان از مراجعات روزافزون این زنان به روان کاوان و یا پناه بردن آنها به الکل یا افزایش سطح خودکشى در میان آنها یافت. از هر ۴ زن مطلقه آمریکایى، یکى الکلى مى شود و میزان خودکشى در میان آنها، سه برابر زنان شوهردار است[۱۶]
دین سکولاریسم با محوریت لذت در زندگى و دورکردن هرگونه ناراحتى و تلاش براى کسب منفعت بیشتر، آستانه تحمل زوجین را پایین مى آورد؛ چراکه زمانى که زندگى بر اساس مادیات است، نباید مشکلات سخت وجود داشته باشد و این خوى فرار از مشکلات، که از لوازم نگرش سکولار است، باعث افزایش میزان طلاق مى شود. گسترش طلاق یا استنکاف از ازدواج، رابطه مستقیم و طرفینى با گسترش فحشا دارد. از طرفى، خودِ تشکیل خانواده، ملازم با تقبل بسیارى از وظایف و مسئولیت هاست و در مقابل، انسان سکولار باید به دنبال حقوق خویش باشد نه انجام وظایف و مسئولیت ها؛ بنابراین، به ارضاى جنسى خویش متمایل مى شود که این ارضاها عموما براى کسب لذت جنسى است نه تولید مثل دست و پا گیر و پرمسئولیت و پر هزینه.
بدین ترتیب، در نیمه دوم قرن بیستم با رواج سکولاریسم و نفى سیطره خدا از جوامع، خانواده تک سرپرست گسترش یافت؛ به گونه اى که در سال ۱۹۶۷ کمتر از ۴ میلیون خانواده آمریکایى تک سرپرست وجود داشت. اما این رقم در ۱۹۹۱ به ۱۰ میلیون خانوار رسید. در انگلستان نیز در سال ۱۹۷۱ حدود ۵۷۰ هزار خانواده تک سرپرست وجود داشت، اما در سال ۱۹۹۶ این رقم به حدود یک میلیون و ششصد هزار خانوار افزایش یافت .[۱۷]
بر حسب برخى آمارها، زنان، سرپرستِ ۹۰ درصد از خانواده هاى تک سرپرست در آمریکا هستند و این درحالى است که خانواده هاى تحت سرپرستى زنان، ۵۵ درصد از کل خانواده هاى فقیر را تشکیل مى دهد و ۲۳ درصد از کل خانواده هاى آمریکایى داراى فرزند، توسط مادران بدون شوهر اداره مى شوند[۱۸]بنابراین، دین سکولاریسم با شیوه هاى گوناگون محبت زن را از دل مرد بیرون مى کشد و چیزهاى دیگرى را جایگزین آن مى کند که خود موجب ازهم گسیختگى خانواده مى شود
[۱] جانو یلیام گاردنر،جنگ علیه خانواده،ترجمه معصومه محمدى، قم، دفترمطالعات وتحقیقات زنان. ، ۱۳۸۶،ص ۱۱۵
[۲] ،پل ویتز «پاسخ دین ودولت درقبال بحران خانواده» (فروردین ۱۳۸۳ الف)،سیاحت غرب،سال دوم،ش ۹، ۱۳۸۳ الف ص ۷۵ـ۸۵٫
[۳] مولود هاشمى،بررسى نمودهاى عرفى شدن دین درسبک زندگى جوانان شهراصفهان، پایان نامه کارشناسى ارشد، اصفهان،دانشگاه اصفهان. ۱۳۹۰،ص ۵۱
[۴] رونالد تاینگلهارت، تحوّل فرهنگى درجامعه پیشرفته صنعتى، ترجمه مریم وتر،تهران، کویر. ، ۱۳۸۲،ص ۲۲۴
[۵] آنتونى گیدنز،تجدّد وتشخّص، ترجمه ناصرموفقیان، تهران ،نى. ۱۳۷۳،ص ۴۴۱
[۶] پل ویتز،پیشینسالدوم،ش ۹،ص ۷۵ـ۸۵
[۷]همان،صـ۸۵
[۸] مرتضى مطهرى،،مجموعه آثار،ج ۱۹،ص ۲۴۵
[۹] پل ویتز،پیشین،ص ۸۲
[۱۰] باقر ساروخانى،طلاق،پژوهشى درشناخت واقعیت وعوامل آن، تهران، دانشگاه تهران. ، ۱۳۷۲ ،ص ۸۰
[۱۱] على محمد قدسى، «بازدارنده ها وتسهیل کننده هاى اقتصادى واجتماعى زنان» (پاییز ۱۳۹۰)،مطالعات راهبردى زنان،۱۳۹۰ ش ۵۳،ص ۴۶ـ۶۷٫
[۱۲]گیدنز،پیشین،ص ۴۲۷ـ۴۲۸
[۱۳]همان،ص ۴۳۳
[۱۴] محمدحسین فرجاد،آسیب شناسى اجتماعى ستیزه هاى خانواده وطلاق، بى جا،منصورى، ۱۳۷۲،ص ۳۴۰ـ۳۴۲
[۱۵] بروس کوئن،درآمدى برجامعه شناسى، ترجمه محمود نظرى پور، تهران،فرهنگ معاصر، ۱۳۷۰،ص ۱۳۳
[۱۶] مرتضى، مطهرى،مجموعه آثار،ج ۱۹،ص ۲۴۵
[۱۷] حسین، بستان (نجفى)،اسلام وجامعه شناسى خانواده، قم، پژوهشکده حوزه ودانشگاه، ۱۳۸۳،ص ۵۹
[۱۸]همان،ص ۶۰