جماعت، هم مسيرجماعت شدن و كسب قدرت حكومتي (۳۸۳)
بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم
مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی
آنچه که يک سازمان را تبديل به يک حزب سياسي و جماعتي شريعت گرا مي کند و آن را از گروههاى فشار، محافل فکرى، فرقه هاى عقيدتى، کانون هاى ادبى و انتشاراتى و شبکه هاى محفلى و انجمنهاي خيريه و امثالهم متمايز مي کند، در درجه اول رابطه آن سازمان با قدرت حكومتي و اجرائي جامعه است، چه به عنوان يک مفهوم در انديشه و عقيده ي آن سازمان و چه به عنوان يک واقعيت در حيات و عمل آن سازمان. در اينجا منظور از قدرت سياسى، فقط قدرت دولتي و حكومتي و فقط فتح و کسب قدرت دولتى است . اين امرى نيست که هر روز رخ بدهد اما براي مسلميني كه در زير چتر حكومتهاي اشغالگر سكولاريست خارجي و مزدوران و مرتدين محلي به سر مي برند مهمترين و قويترين اولويت هر جماعت شريعت گراي وابسطه به جريان فرقه ي ناجيه مي باشد. و گرنه هر حلف، سنديكا و سازماني مي تواند جهت دفاع از اهداف خاص خود از راهكارهايي براي تاثير گذارى بر معادلات قدرت در يک جامعه استفاده نمايد.
در وضع موجود، نياز و اولويت ما به عنوان هم مسيران مجاهدين شريعت گراي فرقه ي ناجيه ، تبديل شدن يک سازمان به يک وزنه مهم در تعيين تکليف سياسى و حكومتي جامعه است. وقتى از نبود حزب و جماعت مختص شريعت گرايان در جامعه اى چون جامعه ي هوراميها يا سورانها و يا شكاكها و غيره شکوه مي کنيم، منظورمان اين نيست که لزوما گروههاى اسلامي وجود ندارند، نشريات و محافل و شبکه هاى اسلامي مسلمين و مرتبط با سازمانهاى شريعت گرا و مجاهدين مسلح وجود ندارند. بلکه منظور اينست که مجاهدين و مسلمين شريعت گرايي كه از سالها قبل تا کنون هنوز به دولت و حکومت اسلامی متصل نگشته اند، فاقد حزب و جماعتي اند که در قلمرو سياست سراسرى، در جدال قدرت، نمايندگى اشان کند و سازمانشان بدهد و نيرويشان را بکار بياندازد و هدايت کند. چون رابطه يک سازمان با قدرت سياسى و حكومتي جامعه، شاخص حزبى بودن و نبودن کارآکتر آن سازمان است.
حزب و جماعت صرفا يک سازمان و گروه، عقيدتي و فکرى نيست که از نظر کمى به حدنصابى از رشد رسيده باشد. حزب و جماعت سازمانى است که پا به جدال قدرت گذاشته است. پا به قلمرو سياست اجرائي و دولتي در يک مقياس اجتماعى گذاشته است. سازمان و نهادى که بيرون قلمرو سياست سراسرى و بيرون جدال واقعى بر سر قدرت و تعيين صاحبان قدرت در جامعه زيست مي کند، سازمانى که چه بنا به تصميم آگاهانه خود و چه بدليل مشخصات کمــّى و کيفى خود بيرون اين جدال قرار ميگيرد، يک حزب سياسى و يك جماعت سالمي كه براي تشكيل حكومت مجري قانون شريعت تلاش مي كند، نيست.
پس از انقلاب ۱۳۵۷ ايران نيروي عظيمي به گرد مكتب قرآن احمد مفتي زاده حلقه زد. براى يک حزب سياسى و جماعتي كه مدعي تشكيل حكومتي اسلامي مجري احكام شريعت است اين نيرو ابزار دخالتگرى در سرنوشت قدرت در طى دوره معينى است. يا در اين کار پيروز مي شود و توازن قواى جديدى را به کرسى مى نشاند و يا اين نيرو را براى يک دوره از دست مي دهد. اما مكتب قرآن احمد مفتي زاده عليرغم نفوذ وسيعش پس از انقلاب، فاقد سيما و مشخصات يک حزب سياسى و جماعتي شريعت گراي اسلامي بود.
مكتب قرآن نهايتا يک گروه فشار روى جنبش ارتدادی كُردها و احزاب ناسيوناليست اصلى ، گروهاي چپ، صوفي ها ي شيخ عثمان و سپاه رزگاري آن دركُردستان بود. افق يک حزب سياسى و جماعتي شريعت گرا براي تشكيل يك حكومت اسلامي راستين را داشت، اما ساختارهاى آن، رفتار آن وراهكارهايي براي رسيدن به اهداف عيني آن را نداشت .به همين دليل در حد همان مدرسه ي قرآن عقب نشيني نموده و با مهاجرت به كرماشان و ديگر استانهاي اطراف كُردستان فضا را براي احزاب سكولاريست مرتد و متحدين غير بوميشان رها نمودند.
بعضي از شاخه هاى مكتب قرآن، و عموزاده هايشان در جماعت دعوت واصلاح و گروه هاى مشابه، امروز هم همين اند: گروههايي فشار بر جماعتهاي شريعت گراي مسلح وابسته به جريان فرقه ي ناجيه كه نقش اصلى ترى در جامعه ي كنوني را مي خواهند بازي كنند و شكست خورده هايي كه به عنوان اپوزيسيوني ساختگي و پلاستيكي احزاب سياسى سكولار در كُردستان عراق به ايفاي نقش مشغولند.
انزواى سازمانها از جدال قدرت در جامعه كوردستان و كوتاه آمدن به نفع سكولاريستهاي مرتد اکنون ديگر يک فرض عمومى براي جماعتهاي به ظاهر اسلامي به بن بست رسيده است، تا جايى که اگر جز اين باشد مايه تعجب ناظران مي شود. براى بسيارى، بويژه و قبل از همه براى خود رهبران و فعالين اين سازمانها، اسلام نه يک جريان مدعى قدرت، بلکه فرقه کاهنانى است که آتش آتشکده حقايق و آرمانهاى انسانى را براى آيندگان برافروخته نگاه مي دارند. خادمان شيك پوش و فروتن و بى ادعاى سيستم جنايتكاران سكولاريست و مرتدين محلي؛ قربانيان هميشگى ديكتاتوري؛ زندانيان سياسى ابدى؛ هشدار دهندگان حقايق به مردماني که ظاهرا همواره جهت ادامه ي زندگي اجتماعي راهى ديگر و رهبرانى ديگر را برگزيده اند.
تلقي اسلام و قانون شريعت از جماعتي كه مي خواهد جامعه اي اسلامي را به وجود آورد اين نيست. و ظيفه ي ما ايجاد يك جماعت شريعت گراي اسلامي جهت كسب قدرت حكومتي با بهره گيري از علم انقلاب امروزي و تكنولوژي جنگي متناسب با زمان و مكان كنوني و در حد توان ماست. پس از فروپاشي حكومتهاي محلي، هر يك از زبانها و لهجه هاي محلي ما توسط قدرتهاي بزرگتر همسايه و يا اشغالگران خارجي در يكي دوقرن گذشته با وقفه اي بسيار كوتاه، دوباره ملت ما به خود آمده و در راه كسب هويت و استقلال درونگروهي خود و تشكيل جامعه اي اسلامي، به تلاش و تكاپو پرداخته است؛ از جنگ قهرمانانه ي سنجر خان با روسها و بيرون راندن آنها از خاك خود تا قيامهاي شيخ سعيد پيران، شيخ محمود و… و در نهايت تشكيل امارت اسلامي در هورامان غربي.
در طول اين چند قرن بعد از ظهور اسلام در خاك ما، ملت آزاد شده ي ما، همواره پرچمدار شريعت و مركز آموزشهاي شرعي در منطقه بوده اند و با تشكيل كانونهايي جهت تزكيه ي عمومي، فرهنگ زهد و پاكي را به صورت ريشه اي در ميان ملت ما كاشتند. در چند دهه ي گذشته نيز با وجود تبليغات مسموم سكولاريستهاي مرتد و ايجاد آشفتگيها، چند دسته شدن مردم، آلودگيهاي عقيدتي و اخلاقي و هزاران مصيبت ديگر، ما به عنوان مسلمين شريعت گرا توانسته ايم نشريات و مجالس سخنراني و تربيتي ايجاد كنيم، سازمانها ي كوچك و بزرگي را ساخته ايم، پرچم آرمانها و قوانين شريعت اسلام را برافراشته ايم، جهاد را به صورت مخفي ، علني و در پاره اي موارد مسلحانه به پيش برده ايم و در مقطعي نيز موفق به تشكيل يك حكومت اسلامي و امارتي اسلامي در هورامان غربي شديم. اما هم اكنون با از دست دادن امارت اسلامي هورامان غربي و اشغال آن توسط سكولاريستهاي آمريكا و انگليس و مرتدين محلي، وظيفه ما در وضع موجود ايجاد يک جماعت فراگير شريعت گراست که در مرکز جدال قدرت در جامعه ، پرچم قانون شريعت اسلام، پرچم رفاه و امنيت عمومي و آزادى خواهى را بلند کند و بطور عينى يک سوى اين جدال باشد و شانس پيروزى در اين جدال بر سر كسب قدرت با نوكران سكولاريستهاي اشغالگر خارجي را داشته باشد.
جامعه ي ما در آستانه ي يك تغيير بنيادين است. و تغيير جامعه ي جاهلي ايجاب ميکند که مجاهدين شريعت گراي وابسطه به فرقه ي ناجيه در جدال قدرت پيروز شود. مجاهدين شريعت گرا بايد به يک جماعت شريعت گراي فراگير در جامعه تبديل شوند. اين كاركرد زنده و پيشرو شريعت اسلام در جامعه ي در حال تغيير است و اين كاركرد اوليه و بدهي بايد از زير آوار تحريفات و عوام فريبي هاي دين فروشان و گمراه گري سكولاريستهاي مرتد محلي بيرون کشيده شود.
همان تفاسير و تاويلات و حكمت تراشي هاي مسخ شده اى که انقلاب اسلامي و جامعه ي اسلامي را به نفع سكولاريستهاي اشغالگر جهاني و سكولاريستهاي مرتد محلي به آينده اى دور، دست نيافتني و دنيايى ديگر حواله کرده اند و فوريت و مطلوبيت و امکان پذيرى امروزى آن را منکر شده اند، تشكيل جماعت شريعت گراي منسجم فراگير، يعنى قد علم کردن قانون شريعت الله در قالب يک حزب و جماعت فراگير مدعى قدرت را نيز به اشکال مختلف و با آوردن شبهات ويرانگر سست بنيان عوام فريبانه؛ منتفى، ناممکن و نامطلوب قلمداد کرده اند.
اما آنچه که به فعاليت مجاهدين شريعت گراي ما معنى مى بخشد، دقيقا همين ايجاد يک جماعت شريعت گرا است که در مقياس کل جامعه، در صحنه جدال بر سر تعيين تکليف قدرت حكومتي در جامعه، قد علم کرده است. جماعتي فراگير منسجم كه هر مسلمان شريعت گرائي ، و هر انسان مدافع آزادى، رفاه و امنيت، بتواند به آن بپيوندد و مطمئن باشد که از طريق آن مي تواند عملا و واقعا بر جامعه خود، محيط پيرامون خود و بر سرنوشت انسانهاى معاصر خود تاثير بگذارد. اگر يک چيز بخواهد جوهر مشترک مراحل مختلف فعاليت ما را در اين چند دهه ي گذشته را بيان کند، تلاش براى شکل دادن به يک جريان بنيادي شريعت گراست که نه در حاشيه جامعه، بلکه در مرکز سياست در جامعه، در متن جنگ قدرت، مسلمين و ساير آزاديخواهان غير مسلمان را به ميدان بکشد و نمايندگى کند.
مکانيسمهاى اجتماعى قدرت
پرداختن به قدرت سياسى در درجه اول مقوله اى است عقيدتي – علمي – اجتماعى. جدال بر سر قدرت حكومتي اختراع مسلمين نيست چون مشركين و مرتدين نيز دائما با همديگر و با شريعت گرايان در حال مسابقه براي كسب حكومت و قدرت حكومتي بوده اند و تا روز قيامت اين مسابقه و رقابت اكثرا خونين ادامه دارد. جامعه براى دست بدست شدن قدرت سياسى مکانيسم هايى دارد. عقيده، تبليغ، تهييج و بسيج نيز باز اختراع اسلام و مسلمين نيست؛ چون دشمنان شريعت الله نيز داراي عقايد خاص خود و مكانيسمهايي براي بسيج و تهييج مردم بوده اند و تا روز قيامت نيز خواهند بود، مثال مناظره ي فرعون با سيدنا موسي و روش بسيج و تهييج كردن مردم، به بهانه ي دفاع از عقيده و دين مردم از جانب فرعون، نمونه ايست بارز كه به كرات در طول تاريخ تكرار شده وخواهد شد.
خشونت، خيزش، شورش، سرکوب شورش، جنگ، هيچ يک از اينها اختراع اسلام و جنبش مجاهدين شريعت گرا نيست بلكه به گواهي تاريخ اولين كساني كه اقدام به خشونت نموده اند مشركين و مرتدين بوده اند . دولت، سرنگونى و انقلاب هيچ يک اختراع مسلمين نيست. اينها پديده ها و مکانيسم هايى علمي – اجتماعى اند.
اين مكانيسمها و خصوصيات هستند که به يک مشرك ، مرتد و يا يك مسلمان شريعت گرا مي گويد : قدرت را چگونه مي توان گرفت ؟ کى و در چه موقعيتى ميتوان گرفت؟ براي اين امر بايد داراي چه ويژگيها و شرايطي باشي؟ چه ابزار و وسايلي را براي اين امر نياز داري ؟ چه عواملي باعث مي شوند كه قدرت از دست تو و يا مخالفينت گرفته شود ؟ و نه ترجيحات و آرزوهاي خود ما. ما ارائه دهنده ي منجنيق هاى عقيدتي وبرنامه هاي بنيادين جديد براى فتح قلعه هاى جامعه ي جاهلي و كفر اميز كنوني هستيم، اما فتح اين قله ها فقط با عقيده و برنامه ي برترصورت نمي پذيرد.
اگر پس از تشکیل اولین دولت و حکومت اسلامی در سالهای گذشته ، هم اکنون کسب قدرت و تشكيل حكومتي اسلامي مشابه در سرزمینهای دیگر مساله ي ماست، اولين سوال اين است: مکانيسم هاى عقيدتي – علمي – اجتماعى کسب قدرت، مکانيسم هاى قوى شدن و در قلمرو سياست حكومتي پيروز شدن، در جامعه معاصر چيست؟ اين بحث خيلى ملموسى است.
بگذاريد بپرسيم در اين دنيا چگونه مي شود انسانهاى زياد را مخاطب قرار داد، چگونه مي شود انسانهاى زياد را متحد و متشکل کرد، چگونه مي توان جنبشى ساخت که بر افکار انسانها در مقياس وسيع تاثير بگذارد. چگونه مي توان به جنگ افكار جاهلي و سكولاريستي حاكم رفت؟. اين آراء حاکم در جهان امروز چگونه ساخته ميشود و به مردم باورانده ميشود ؟. مکانيسمهايش چيست و چگونه ميتوان به جنگ اينها رفت.؟ چگونه ميتوان در جهانى با اين مشخصات عقيدتي ، نظامى، فرهنگى، آموزشى ؛ قدرتى شد که مي تواند بر زندگى و اراده ميليونها نفر عضو جريان شريعت گرايان فرقه ي ناجيه ، مردمان وسيع مردمى که رفاه و امنيت مي خواهند، تاثير بگذارد و به ميدانشان بکشد و به سمت درست هدايتشان کند؟
اگر جريان مجاهدين شريعت گرا و جماعتهايش بخواهد در اين دنيا كاري صورت بدهد، بايد قوى باشد. بايد قوى بشود، بايد آنقدر قوى بشود که جاهليت و سيستم خشن و غير انساني دین سكولاريسم امروز را در جهان خود او شکست بدهد. براى تغيير يک چيز، حتى براى نابود کردنش، بايد دانست که چگونه کار ميکند. بايد قوانين حرکتش را شناخت. اين ما هستيم که تصميم ميگيريم چگونه مي توان در جهان امروز به يک نيروى قدرتمند فردي ، جماعتي و حكومتي تبديل شد. اين ما هستيم كه بايد مشخصات و مکانيسم هاى زير و رو شدن جامعه را تعريف كنيم. بايد اين مکانيسم ها را شناخت. مکانيسم هايى که اجازه مي دهد ما، به عنوان عضوي از جنبش و جماعت مجاهدين شريعت گرا ، رشد کنيم، نفوذ پيدا کنيم، نيرو جمع کنيم، به انقلاب بکشانيم، قدرت را از دستشان درآوريم و قانون و برنامه ي شريعت الله را پياده کنيم.
وقتى از مکانيسم هاى خود جامعه صحبت ميکنم منظور مکانيسم هاى قانونى جامعه نيست. توحيد، فهم صحيح از شريعت، بهره گيري ازعلم و فن آوري نوين، قيام، خيزش، شورش، جنگ، انقلاب مکانيسمهاى جامعه معاصر است براى تغيير. ما داريم وارد دوره اى از حيات جماعت مجاهدين شريعت گرا مي شويم که مساله نفوذ حكومتي و اجرائي در جامعه، حضور در جنگ قدرت و بدست گرفتن اهرم هاى جابجا کردن نيرو در جامعه بطور جدى براى ما مطرح مي شود. اهرم ها و قلمروهايى که بنا به مشخصات جامعه معاصر دست گرفتن آن و پاگذاشتن در آن براى نيرويى که براى تغيير اجتماع تلاش مي کند، اجتناب ناپذير است.
ما فى الحال به اين اهرم ها اندکى دست برده ايم، ولى به نظر مي رسد كه عده اي مسلمان گاه از قدرت ديگر مسلمين متعجب و حتى نگران مي شوند، از موفقيتهاى آنها مي ترسند و ميدوند به درون خانه و پشت قيمهايشان كه حكم مادردارند پنهان مي شوند. بعضى با اين تحرک و ابراز وجود شرعي خالص احساس بيگانگى مي کنند. تفاسيري كه به نام اسلام در محلات و محافل تبليغ و ترويج مي کنند، تفاسير حاضر در سر قرارهاى سازمانى و جلسات کوچک پنهانى برايشان آشنا و خودى است، اما با اسلامي که پرچم خود را وسط شهر بکوبد، اسلامي که چنان همه ببينند و به رسميتش بشناسند که آن مسلماني هم که جماعت در کوچه اش حضور نداشته بلند شود و بخواهد به اين جريان مجاهدين شريعت گرا ملحق شود عادت ندارند.
اما بيرون اين پنجره جنگ قدرت هر روز در جريان است و مدام مجارى و روشهاى جديدى در اين جنگ پيدا مي شود. دخالت ما در مساله قدرت اجرائي حكومتي مستلزم رفتن ما سراغ مکانيسم هاى اجتماعى قدرت در جامعه معاصر است. شناختن و از آن مهمتر به کار بردن اين اهرم ها و روشها قطعا ساده نيست. اما تشخيص روشهايى که بطور قطع به کار يک جماعت شريعت گراي اسلامي زمان ما نمي خورد چندان دشوار نيست.
حزب و جماعت شريعت گرا تا جماعتي نشود که به اين شيوه ها و روشهاى عقيدتي – علمي – اجتماعى دست مي برد به قدرت نمي رسد. از طرف ديگر در بسياري از مناطق از همه جريانات ديگر كفري و ارتدادي سكولاريستي و غير سكولايستي براى دست بردن به اين اهرم ها نا آماده تر است و امکانات کمترى دارد. اتفاقى که براى جريان مجاهدين شريعت گرا افتاده است اينست که در عصر حاظر سيستم سكولاريسم و مرتدين جيره خوار محلي اش قصد دارند با تحميل شکستها و سرکوبها و اعمال فشار هرروزه بر مسلمين ، جريان مجاهدين شريعت گرا و جماعتهايي كه آن را نمايندگي مي كنند ، يعنى قويترين جريان و جماعت مدعى قدرت حكومتي در جامعه که هزاران سال پيش با همين مکانيسم قدرت را به دست گرفته است ، را در ميان مسلمين به يک فرقه ي شبه - مذهبى حاشيه اى تبديل کنند که زندگى سياسى خود را در گوشه اى از جامعه تعريف كرده و هويت خود را در آن گوشه پيدا کنند و با كمك دين فروشان مزدور مخدر، اساسا قصد نداشته باشد ديگر از اين گوشه بيرون بيايد.
مانند ارگانيسمها و ويروس هايى که در يک يخبندان بزرگ خود را با آن سرما تطبيق ميدهند و زنده مي مانند اما پس از پايان يخبندان و گرم شدن هوا، ديگر به آفتاب و گرما بر نمي گردند. به يخ عادت مي کنند و ديگر تنها در آن شرايط زيست مي کنند. آن اجبار بيرونى اى که روزى آن ارگانيسم را ناچار ساخت براى بقاء، خود را با آن شرايط نامساعد تطبيق بدهد، بعد از دو سه سيکل به نحوه و شيوه زندگى قائم به ذات خود آن ارگانيسم تبديل مي شود، مي شود جزئى از وجود او، سنت خود او، هويت خود او و ديگر تصور زندگى ديگرى جز اين برايش غير ممکن مي شود.
ما مسلمين شريعت گرا چندين دهه است كه تحت سرکوب سيستم خشن سكولاريسم بين المللي و سكولاريستهاي مرتد محلي زندگى کرده ايم. سكولاريستهاي مرتد با پشتوانه ي دين فروشان و علماء سوء به ما گفته اند قانون شريعت برخلاف گفته ي الله به درد زمان ما نمي خورد و متعلق به ۱۴۰۰ سال پيش است، ما بايد خودمان براي خودمان قانون سكولاريستي را به جاي قانون الله بر گزينيم؛ پس نمي توانيد بيائيد بيرون و علنا و آزادانه از منبربالا برويدو يا در مجالس و دانشگاهها براى مردم از قانون شريعت صحبت کنيد، به ما گفته و تلقين كرده اند كه مي توانيد با برادر و دوست خودتان در گوشه اى، در کوچه اى، مخفيانه، جايى که صدايتان را کسى نمي شنود هرچه كه به ضرر ما نيست را با هم پچ پچ کنيد.
هر دو مجبوريد در آن گوشه زندگى کنيد و با هم حرف بزنيد، هرچه مي خواهيد به هم بگوئيد، به هر زبانى بگوئيد، هر قدر مي خواهيد طولش بدهيد، اين فرقه شماست و با زبان فرقه اى خودتان هر چه مي خواهيد به هم بگوئيد حتي مي توانيد در چارچوبي كه ما و علماي ما تعيين كرده ايم تا دلتان مي خواهد نماز بخوانيد يا روزه بگيريد ، يا اعتكاف كرده و يا به حج برويد و يا اينكه مي توانيد شراب بخوريد، زنا بكنبد، ربا بخوريد، هم جنس بازي بكنيد و خلاصه هر كاري كه دين اجازه نداده را نيز مي توانيد انجام دهي، اما اجازه نداريد اينجا، جلوى مردم، جلوى جامعه دهان باز کرده و از قانون شريعت و عملي شدن آن به عنوان قانون اساسي جامعه صحبت كنيد.
در اين حاشيه دین سكولاريسم و مذاهب مختلف آن با توسل به علماي سوئي كه در اختيار داشته بر آن بوده است كه ما و امثال ما ياد بگيريم که اسلام و جريان شريعت گرائي را ، از ابزارى براى مبارزه ، تبديل کنيم به دالانى براى بيتوته کردن و زندگى، ظرفى براى بودن ، براى زيستن، که بايد در آن سنت زندگى کرد، اين سنت سمبل ها و الهه ها و بخشهاي خاصي از دين را دارد، بزرگان و تشريفات خودش را دارد، بخشهايي از تاريخ و سنت و حديث و زبان و الفاظ خاص خود را دارد.
کار به جايى مي رسد که انگار براى خود اعضاى اين جريان، دين اسلام ابزار مبارزه نيست، بلکه کيشى است که عده اى که با سرکوب و تبليغات وسيع سيستم دموكراسي و سكولاريسم عليه شان به زندگى در حاشيه جامعه محکوم شده اند، براى احساس شرافت کردن و معنى دادن به زندگى خود و براى باوراندن اين به خود که دست اندرکار تغيير جهانند، براى خود ابداع کرده اند. اين نوع مسخ شده و تفسير بيگانه از دين هر گاه از آن سنت بيرون مي آيد، ديگر در جامعه غريبه است، دست و پا چلفتى است، هيچکاره است، سرش کلاه مي گذارند و روانه اش مي کنند.
در اين جو مسموم كسي تا مي آيد بيرون بگويد من قانون شريعت الله را مي خواهم و رسيدن به چنين هدفي در چارچوب انتخابات سكولاريستي و سيستم دموكراسي فريبي بيش نيست پس مي خواهم انقلاب کنم، يکى که تا ديروز کارى به قانون شريعت نداشته است و تمام فعاليتهايش را در چارچوب سكولاريسم و دموكراسي تعريف و برنامه ريزي نموده و به نحوي در لباس اخوان المفلسين يا سلفيون آل سعود و يا صوفي هاي حكومتي فرو رفته، و استاد يكي از دانشگاههاي دولتي و يا كارمند مزد بگير بوروكرات ويا دانشجوى يكي ازرشته هاي غير مرتبط با شريعت اسلام بوده و از قانون شريعت غير از تبليغات مبلغين رسمي و آنهايي كه سيستم جهاني آنها را به رسميت مي شناسد چيزي نمي فهمد،ويا اسلام را از كانال سكولاريسم خوانده، اما خود را مسلمان و جدا از سكولاريستهاي مرتد و سيستم جهاني سكولاريسم مي داند و يا فرزند نمازخوان فلان حاج آقاي رسمي ست که فرستاده اند دانشگاه درس بخواند و با فهم ناقص از ديني كه داشته و دركي كه از سيستم جهاني سكولاريسم و شعارهاي دروغين دموكراسي به وي دست داده، فورى جلوشخص شريعت گرا سبز مي شوند که آقا اين حرف شما با اسلام مغاير است، مگر شرايط عينى و ذهنى براى انقلاب شما آماده است؟ و مسلمان شريعت گراي ما هاج و واج مي شود و چنانچه هم مسير با جريان مجاهدين فرقه ي ناجيه قرار نگرفته باشد با وجود شبهات بي شماري كه بر سر راهش مي ريزند در هاله اي از شك و ترديد قرار گرفته و دوباره در لاک خودش فرو مي رود و مي رود که درباره شرايط عينى و ذهنى انقلاب اسلامي و تحكيم شريعت الله و ملزومات رسيدن به حكومت اسلامي در سال ۳۰۰۰ ميلادي در فرقه خودش بحث کند.
تا قانون شريعت پايش را در ميدان قدرت مي گذارد ۱۰۰ تا مبصر و به اصطلاح اسلام گراي سكولار زده و سلفي مدخلي و صوفي نان به نرخ روز خور پيدا مي شود که بگويد نمي شود آقا، شما در عالم امروز نيستيد شما سنتي، تندرو ، راديكال، تروريست ، بمب گذار و… هستيد؛ شما به تطبيق شريعت از طريق خشونت معتقديد ، شما خشك و انعطاف ناپذير هستيد، بمب اتمتان كو ؟ هواپيماي بدون سرنشينتان كو؟ موشكهاي قاره پيمايتان كو؟ و…
اينها يادمان مياندازند که ما از جنس متفاوتى هستيم، که ما خود را نبايد آلوده بحث قدرت کنيم. تا ما اسم قدرت را مياوريم، فرياد ميزنند که آى مستبدين و تروريستها آمدند. در حالي كه زندانها مال خود آنهاست، دادگاهها مال خود آنهاست، مردم را خود آنها مي بندند و مي زنند، جنجال براي متهم كردن و برچسب زني به مجاهدين و مخالفين حكام مستبد و مرتد را خود آنها راه انداخته اند، جنگها را خود آنها راه انداخته اند، هرروز کوهى از چرک و کثافت و تهديد و گلوله را به سمت ما پرتاب مي کنند تا در همان گوشه بمانيم و سربلند نکنيم و به دخالت در جامعه و به مکانيسم هاى اجتماعى دخالت در جامعه و ايجاد تغيير در جامعه کارى نداشته باشيم. برويم در دنياي خيالي اسلام مورد نظر آنها زندگى کنيم. و اكثر مسلمين لااقل غير از مجاهدين شريعت گراي مسلح و هم مسيرانشان در سراسر دنيا، بخش اعظم مسلمين و گروهها و احزاب به ظاهر اسلامي در اين دالان ها در حاشيه جامعه زندگى کرده اند.
بخش زيادى از روشها و سلوكهايي که فکر مي کنيم حقايق و مشخصات ذاتى جنبش ماست، نتايج تحميل شده و «داخلى شده»ي فشارهاى خارجى اى است که حکام ظالم و به خصوص سکولاریستهای جهانی و محلی در طول سالها بر ما تحمیل کرده اند و ابدا متعلق به خود ما نيست. زبان ما زبان ابهام انگيز و قلنبه گويى پيچيده اي نيست كه فقط عده اي از طبقات جامعه آنرا متوجه شوند، هرچند ما بايد انسانهاى هوشمند و مطلعى باشيم که پيچيده ترين مباحثات تئوريک و عقيدتي را دنبال کنيم، اما زبان ما زبانى است که بشر معاصر ما راجع به مسائلش با آن حرف ميزند. مشغله ما فقط مشغله ي محله، شهر و يا وطن مادر زادي خودمان نيست.
هرچند که بايد به صف سازماني خودمان برسيم تا صفى قوى و پولاديني داشته باشيم ، اما مشغله ما علاوه بر آنكه مشغله ي تمام مسلمين در تمام سرزمينهاي مسلمان نشين است،مشغله ي انسان امروز به صورت عام نيز هست؛ مشغله ما بسته بندى مجدد و باز هم مجدد آنچه سكولاريستهاي مرتد جهاني و محلي بر ما تحميل نموده اند نيست، بلکه پاسخ دادن به مسائل جامعه معاصرانسانهاي مسلمان و حتي غير مسلمان است.
ما طرفدار اصيل ترين و نزديكترين اسلامي هستم که بشود از خلال قرآن، سنت بر فهم اصحاب و گذشتگان صالح اين امت پيدا کرد. بدون شك اصيل ترين و بدون پيرايه ترين اسلام همان اسلامي است كه مي تواند بر دنياى بيرون تاثير بگذارد چون براي همين كار از طرف خالق انسانها فرستاده شده است.
قوانين شريعت است که روح ما، فکر ما، عواطف ما، شعور ما، زيبايى شناسى ما و همه چيز ما را شکل مي دهد، و حال درست اكثرهمان کسانى که اسلام قرار است در درون، عمل و تعقلشان اين مکان تعيين کننده را داشته باشد، بي تفاوت ترين گروه نسبت به قوانين شريعت و مکانيسم هاى كسب قدرت حكومتي در جامعه از آب در آمده اند.
بايد دقت نمود كه علاوه بر توحيد ابزاري كه اسلام براي متحد شدن مسلمين و با هم و با ساير انسانهاي غير مسلمان به وجود آورده است شوراست. بيائيد برويم به اين و سيله و ابزار وصل شويم و با آن کار کنيم. حرفهايتان را آنجا بزنيد. تنها با وجود شوراست كه گوش شنوا وجود دارد.
بحث محافل شريعت گرايان بر سر بازشناسى گوشه اى از مکانيسم هاى واقعى شريعت است . يادآورى اين است که شريعت گرايان يک موجوديت اجتماعى و اجتماعا شکل گرفته است. اينطور نيست که مسلمين شريعت گرا در غياب جماعتهاي رسمي منتسب به اسلام عده اى آدم منفرد هستند که مات و بى حرکت آسمان را نگاه مي کنند تا يکى بيايد و به آنها بگويد فقر و نا امني و تفرق و ذليلي بد است و اتحاد و رفاه و امنيت و عزت خوب است.
با توجه به احادیثی چون: لاتزال طائفة من امتي يقاتلون علی الحق ظاهرين إلی يوم القيامة و… پس مطمئن باشيد در هر لحظه در ميان مسلمين محافل جهاد، قتال و مقاومت وجود دارد و شرط دخالت در سرنوشت جامعه، به رسميت شناسى مکانيسم ها و قوانين تغيير جامعه و وجود انسانهاي سازمان يافته ي متحدي چون «بنيان مرصوص» است. اين اساس تحرك و زنده ماندن شريعت گرايان و مسلمين است. اینها پيوسته در حال جنگ اند يعني اينكه همين الان هم هستند، قبلاً هم بودهاند و تا روز قيامت هم خواهند بود و به مبارزات مسلحانهي خود ادامه خواهند داد و اينها بر حقند.
انزوا از جامعه، ناتوانى از دست بردن به مکانيسم هاى جامعه براى جابجا کردن نيرو و ابراز وجود جهت كسب قدرت اجرائي حكومتي ، عدم حضور در جنگ قدرت، بي تفاوتى به معضلات جارى جامعه و جاخوش کردن در يک موجوديت صنفى و فرقه اى و حاشيه اى، اينها سنتهاى کار اسلامي نيست، بلکه ميراث اختناق و سرکوب و شکست است.
آن تصويرى که از زيست سياسى و روش «کلاسيک» فعاليت اسلامي توسط احزاب و گروههاي مسخ شده ي منتسب به اسلام داده مي شود را نبايد پذيرفت. اگر ما بر مبناى قوانين شريعتمان و نيازهاى اساسي و آرمانهاى اجتماعى مان متوجه مي شويم که بايد به سمت معينى برويم، بايد برويم و نگران اين نباشيم که قبلا کسى اين مسير را نرفته است و اين راه ناهموار و پا نخورده است.
فعاليت توحيدي جهت كسب قدرت حكومتي و اجرائي جامعه از نظر بيان برنامه واهداف بر خلاف سازماندهي و تنظيمات ماهيتا علنى است. مردم بطور عادى علنى اند و خواسته ها و نيازهايشان نيز علني است و اين مردمند كه با وجود رهبري صحيح بر سر قدرت مبارزه مي کنند. سعى مي کنند به خاطر رسيدن به اهدافشان اين قدرت حكومتي را بگيرند و راههاي از دست دانش را نيز مسدود نمايند. پس مبارزه جهت كسب قدرت حكومتي در جامعه، به عنوان مبارزه اى ميان انسانها در جامعه، علاوه بر تنظيمات سري از مکانيسم هاي علنى نيز برخوردار است . با گفتن، حرف زدن، نوشتن، فرياد زدن، جلب توجه کردن، نيرو جمع کردن، مانور و جابجائي نيروها، مقاومت کردن، سنگربندى کردن و غيره همراه است.
مبارزه ي فكري و عقيدتي و پنهان نمودن اهداف و حتي مبارزه ي عملي مخفى چيزى است که به جنبش ما تحميل شده است و هنوز مي شود. واكثر مسلمين ما به اين واقعيت تحميلى خو گرفته اند. روشهاى فعاليت شرعي در شرايطى که تحت سرکوب نمي باشند را بلد نيستند. گويى حتما بايد بروند در اختناق و در اختفا فعاليت کنند. اين درست که جماعت هاي شريعت گراي اسلامي بايد بتوانند اين فعاليت مخفى را در عرصه ي تنظيمات و سازماندهي انجام دهند و هميشه بخشى از فعاليت جماعتها مخفى است، اما ما بايد بدانيم که هدف فعاليت ما شکستن اين سد اختناق است که ما را از دست بردن به مکانيسم هاى اجتماعى علني براى سخن گفتن و جذب نيرو و نبرد در يک مقياس اجتماعى محروم مي کند. ما داريم تلاش مي کنيم که اين سد را بشکنيم و بتوانيم در يک شرايط علنى و بدون اختناق کار کنيم و ديكتاتوري سكولاريسم و دين فروشان نمي گذارند.
بسياري از انقلابيون آزاديخواه ما مي گفتند كه بازيهاي شبه انقلابي كردها ي سكولاريست و مرتدين سكولار محلي مي تواند به وجود آورنده ي زمينه ي مناسب براي انقلاب شريعت گرايان فرقه ي ناجيه باشد. اما آيا اگر اين شرايط فراهم مي شد مي توانستيم از آن به درستى بهره بگيريم؟ آيا اسلام مورد پسند سكولاريستها و حكومتهاي ظالمي كه گروهي در قالب ميانه روي نمايندگي اش را مي كنند و ذاتا گروه فشار است و نه حزب و جماعتي معطوف به جامعه و معطوف به قدرت، حتى در يک شرايط آزاد مي توانند در سرنوشت جامعه و تشكيل جامعه اي شريعت مدار دخيل شوند؟ تاريخ ثابت كرد كه نمي توانند .
اولين نتيجه گيرى ما اين است که فعاليت جماعتها جهت كسب قدرت حكومتي در جامعه بايد در بــُعد علنى، وسيع و جلوى چشم مردم صورت بگيرد و ما بايد به آن پا بگذاريم. و اين شيوه اى که احزاب و گروههاي اسلامي محفلي سنتا فعاليت کرده اند، يعنى شيوه غيبى، شيوه اى که در آن احکام و شعارها و خواستها به عنوان احکامى بديهى از پشت ديوارى به مردم پرتاب مي شود گويى مغزى را جايى پنهان کرده اند، گويى چشمه اى از خرد و حکمت را جايى پنهان کرده اند و به مردم نمي گويند کجاست و اعلام مي کنند که : “ما مي دانيم که راه رسيده به رفاه و امنيت به اين سمت مي رود و به آن سمتي كه دشمنان سكولار و دين فروش ملت معرفي كرده اند نمي رود” ؛ شيوه اي كه ابدا کارساز نبوده و كاملا اسلامي هم نيست. اين شيوه ي جريانات جدى سياسى و جماعتهايي كه جهت كسب قدرت سياسي و تشكيل حكومت قانون شريعت به وجود آمده اند نيست.
بالاخره اگر شما مي خواهيد مردم دنبال شما بيايند بايد با پذيرش عواقب مشكلاتي كه خاص اينگونه حركات است، خود را نشان بدهيد. بايد دعوت خود را علنى کنيد و مردم را دنبال خود بکشيد. زماني كه تمام سكولاريستهاي مرتد با پول و هزينه ي حكومتهاي دست نشانده ي امپرياليستهاي سكولار جهاني به تبليغات علني خود در ماهواره ها و سايتهاي مختلف به فعاليت مشغولند شما به عنوان مسلمين شريعت گرا نمي توانيد بدون اسم و رسم و هويت و چهره سياسى خاص قانون شريعت، اين کار را بکنيد. و کسى که بفهمد براى به ميدان کشيدن پنج ميليون نفر ده هزار نفر انسان واقعى و صاحب هويت و چهره شناخته شده لازم است که هر کدامشان نفوذى ميان مردم داشته باشند و جايى ارج و قربى داشته باشند، اين را مي فهمد که حزبى چون احزاب به پستو خزيده ي كومله ها ي متفرق و دموكراتهاي تجزيه شده و اقمارشان که ٥٠ تا شخصيت مرتد و بي حيثيت به جامعه معرفى کرده اند و معتقد اند هنوز کم است، منکر تئورى حزب و اهداف حزب نشده اند اما علاوه بر آنكه تبديل به «حزب شخصيت ها ي محدود و تا حدودي فسيل شده » شده اند ، خيلى ساده دارند مي گويند شخصيت کم داريم. شخصيت داشتن، چهره هاى واقعى داشتن، رهبران و فعالين شناخته شده داشتن، مردمي بودن روش معمول و واقعى زندگى احزاب و جماعتهايي است که مي خواهند قدرتمند شوند.
فرد در هر مبارزه اي مهم است، نمونه ي عيني شدن يك تفكر يا عقيده بسيار مهم است . فرد آن پديده اى است که به افكار، عقايد ،گروهها، اتحاديه ها، جماعتها، احزاب سياسى و جنبشها چهره ميدهد، براى مردم ملموسشان مي کند و آنها را در دسترس مردم قرار ميدهد.
در نگاه به هر نهادى شما نه فقط فونکسيون، نقش، اهداف، برنامه، فلسفه و حكمت وجودى اش را ، بلکه به افرادى که اين نهاد را تشکيل مي دهند نيز نگاه مي کنيد و اين در ملموس شدن و واقعى شدن رابطه جامعه با آن نهاد تعيين کننده است.
هر فرد، هر قدر هم بخشى از يک سازمان و نهاد جمعى باشد، نقشى فردى ايفا مي کند و سهم خودويژه اى در مبارزه دارد. سازمان و جنبشى که از فرد بگذرد، فرد را قلم بگيرد، خود را بى اثر و خنثى کرده است. سازمان نشان دهنده وحدت عميقى است ميان افراد. نهايتا سازمان حکمتى بيش از اتحاد افرادش ندارد. اين را ميفهميم که در طول تاريخ هر حزب و جماعتي افراد مي روند و مي آيند، اما اهميت سازمان اينست که در هر دوره افراد معينى را هم نظر و متحد کرده است. اين سازمان شبکه اى است که اين افراد ومبارزاتشان را به هم مرتبط مي کند، تقويت مي کند، هماهنگ مي کند، نيروى سازمان را پشت فعاليت فرد مي برد و نيروى همه افراد را به نيروى سازمان تبديل مي کند. ولى سازمان جاى مبارزه فرد را نمي گيرد.
البته با مروري بر تاريخ اسلام و دستورات موكد قران و سنت در مسئوليت هر فرد در قبال خود و ديگران، نشان مي دهد كه اين بحث در ميان ما مسلمين تازگي ندارد و به اين اعتبار مي توان گفت كه جماعت مسلمين «جماعت شخصيتها» است. با رعايت اصل مهم «سمع و طاعه » در چهارچوبه اي كه شريعت براي موقعيتهاي مختلف تعيين نموده است؛ سلب هويت كردن از مسلمين محصول و شاخص جنبش مجاهدين شريعت گراي فرقه ي ناجيه نيست.
بحث بر سر اين نيست که حزب و جماعت نبايد کميته داشته باشد ويا اينکه حزب و جماعت نبايد يک شالوده محکم زير زمينى داشته باشد که بتواند در هر شرايطى فعاليت کند ،به عنوان يك وسيله همين شبکه زيرزمينى ماست که امکان داده است ما امروز اينجا باشيم، و اين انضباط محکم ماست که پشتوانه کار ماست. هيچيک از اينها مورد بحث نيست. اما آيا ما به اندازه کافى ميدان را از دست سكولاريستهاي مرتد و دين فروشان در آورده ايم که اکنون كسي به اين فكر نكند كه ما هم به علائمي از بيماري تشكيلات زدگي و در حاشيه ماندن مختص سكولاريستها آلوده گشته ايم؟
ما بايد صدها مرتبه بيشتراز وضع موجود در جهت ساخت نمونه هاي عيني و الگوهاي قابل ديدن حركت كنيم. ما بايد در همين ابعاد فعلى مان دهها چهره علنى بيشتري داشته باشيم که کسى که در وطنمان به قدرت گيرى اين جريان فکر مي کند بتواند مشخصا اين را تجسم کند که چه طيف و چه تيپى از انسانها با چه اعتقادات، منش و خصوصياتى سرکار مي آيند؟ . و بتوانند بخواهند و آرزو کنند که اين تيپ آدمها سر کار بيايند. اما ما هنوز در اين راه به اندازه ي كافي در سطح بومي خودمان گام نگذاشته ايم.
آيا اينکارها اسلامي و در راستاي «حكمتي كه شريعت تعريف كرده است » نيست؟ به نظر جريانات به بن بست رسيده وشكست خورده، و از نگاه آناني كه وضع موجود آنها را الينه نموده است، و بنا بر سطح شعور و تلقى معوج آنهايى که ميخواهند در کانالهاى حاشيه جامعه زندگى کنند، آرى اين كار اسلامي نيست و شايد مستوجب برچسبهايي چون تندرو بودن، بنيادي بودن، راديكال بودن و غيره نيز گردد. اما براى يک مسلمان تابع قانون شريعت اين عين اسلام است. براى کسى که مي خواهد قدرت را از دست جاهليت حاكم و ديكتاتوري سكولاريسم در بياورد عين اسلام است.
ما اين ضرورت را دقيقا از قانون شريعتمان و از قرآن و سنت صحيحمان آنهم بر فهم اصحاب رسول الله صلي الله عليه وسلم و خير القرون مان نتيجه گرفته ايم و معتقديم اين شرط پيشروى در جدال بر سر تحقق اهداف مان است. اگر بناست جاهليت و نظام خشن ديكتاتوري سكولاريسم را براندازيم و آرمانها و خواستهاى قانون شريعتي که اعلام کرده ايم را جامه عمل بپوشانيم، بايد به مثابه عده کثيرى از انسانهاى واقعى، با چهره و سيماى عقيدتي خود جلوى جامعه قرار بگيريم و فراخوانمان را به مسلمين و به کل انسانها اعلام کنيم.
به بهانه ي برداشت غلط از سه ساله ي تبليغ مخفي رسول الله صلي الله عليه وسلم در پستو بودن و بى چهرگى و در حاشيه زيستن شاخصهاى دعوت اسلامي و جهاد نيست. اينها خواست جاهليت و سكولاريستهاي مرتد براى مسلمين است. همينها دستگاه سرکوب برپا کرده اند، دستگاههاى عظيم دروغ پردازى برپا کرده اند، تا دقيقا همين را به مسلمين و صف مبارزين تحميل کنند. قد علم کردن به مثابه انسانهاى شريعت گراي واقعى براى مسلمين عين اسلام و وظيفه ي اسلام و پس از توحيد نقطه شروع اسلام است.
رسول الله صلي الله عليه وسلم، در همان ابتداي امر همگي مي دانستند كه وي دين جديدي را آورده است و دين آنها را نفي كرده و باطل مي داند، اين نوع از علنيت را كسي نمي تواند منكر شود؛ اما اينكه آزادانه نمي توانستند در ملاء عام و در دور كعبه عبادت خود را به جايي آورند مسئله ي ديگري است كه با اسلام آوردن عمر بن خطاب يك قدم به جلوتر رفتند. چون هميشه بايد از خود پرسيد كه کار جماعت با مسلمين چه مي شود؟
کار مستقيم و حضورى جماعت با فعالين و محافل و شبکه هاى مسلمين البته جزء دائمى کار يک جماعت شريعت گراي اسلامي است و بايد هميشه مشغول آن باشيم. اين آن نوع فعاليت در ميان مسلمين است که هم در مورد آن زياد سخن گفته ايم و هم فرض فعاليت هرروزه جماعت است و برايش سازمان ايجاد کرده ايم. نوع ديگرى از کار اسلامي هم اينست که امکان انتخاب قانون شريعت را براى مسلمين فراهم کنيد. به مردم بگوئيد اين جنگ ميان سكولاريستها با هم و جنگ سكولاريستها با قانون شريعت را مى بينيد؟ در اين جدال ميتوان قانون شريعت را انتخاب کرد. مسلمين شريعت گرا و جماعت بين المللي آنان يک نيروى بالفعل و موجود است.
ديگر دعوا ميان سكولاريستهاي ملى گرا و سكولاريستهاي سوساليست يا سوسيال دموكرات و يا خائنان دين فروش نيست، اين جماعت شريعت گراي خودتان است و مي توانيد آن را انتخاب كنيد. انتخاب شما محدود به احزاب و دسته هاي طبقه حاکم و يا احزاب رنگارنگ سكولاريست مرتد محلي نيست؛ اين جماعت خودتان است كه از دين و باورهاي خودتان سرچشمه گرفته است و مي توانيد همين امروز برويد و به جماعت شريعت گراي خود بپيونديد و با ديگر مسلميني كه اعضاي جماعت شده اند متحد و مرتبط شده و از همان روز با قرار گرفتن درمراحل سازماندهي جماعت، زندگي جهادي و مبارزاتي خود را آغاز نمائيد.
برادران و خواهران ارجمندم: ما مي خواهيم همچون رهبرانمان در قرآن به مردم حق انتخاب قانون شريعت الله را بدهيم. اگر ما در كنج خلوتمان باشيم و فقط به گلايه و غر زدن بسنده كنيم چرا مسلمين بايد ما را انتخاب كنند ؟ جرياناتي مشابه با اخوانيستهاي بعد از الهضيبي دهها سال است كه دوشادوش ساير مسلمين در خيابانها و سياه چالهاي ظالمين كتك خورده و يا اعدام و تبعيد مي گردند اما شاهديم كه وقتي در يك فرصتي كه پيش آمده و مسلمين به مساله ي قدرت و دولت و قانون شريعت در جامعه گرايش يافته اند اين جريان به جامعه ي مدني مورد دلخواه غرب و دموكراسي فكر مي كند و همچون يك كارگر مخلص در خدمت امپرياليستهاي خارجي و قدرتهاي منطقه اي انجام وظيفه مي كنند. براى اينکه اين جريان بر خلاف جريان مبارك اخوان المسلمين زمان حسن البناء و سيد قطب رحمهم الله خود را به عنوان يك جريان شريعت گرا در موقعيتى قرار نداده است که بعنوان يک نيرو ي شريعت گرا در جامعه صلاحيت انتخاب شدن، برگزيده شدن بعنوان ابزار دخالت در امر قدرت توسط مسلمين شريعت گرا را داشته باشد.
بايد يک جماعت شريعت گرا در مرکز صحنه ي قدرت حضور يافته باشد تا بشود انتخابش کرد. تا بشود فهميد که «اين جريان يک کارى ازش بر مي آيد و راهش را بلد است و مي توان به آن تكيه نمود» . جريان شريعت گراي ما بايد در مقياسى ظاهر شود که مسلمين بتوانند انتخابش کنند. منظور در انتخابات نيست ، بلكه اينست که يك مسلمان آزاديخواه به مثابه ي يك ابزار هدفمند جهت تطبيق شريعت الله اين جماعت و جريان را برگزيند و بگويد من از ميان آلترناتيوهاى موجود با اين جريان مي روم.
يک بعد دائمى و لايتجزاى فعاليت ما اينست که روابط اسلامي مان را فعال کنيم. بعد ديگر فعاليت ما اينست که در پهنه جامعه و در جدال قدرت ، جماعت شريعت گرايمان را به عنوان يک ابزار واقعى در دسترس مسلمين قرار دهيم تا براى تعيين تکليف بنيادى جامعه آن را به عنوان جماعت خود به دست بگيرند.اين دومى را اگر انجام ندهيم در وظيفه اسلامي خود به شدت کوتاهى کرده ايم. مسلمين ستمديده چه گناهى کرده اند که بايد تا ابد با قانون شريعت در قامت گروههاى چند نفره ي « به كنج خزيده و يا بازي داده شده » در سياست بازيهاي رايج دموكراسي موجود روبرو شوند و احزاب سكولاريست و مرتد را در وسط صحنه ي قدرت مشغول بازى با سرنوشت خويش بيايد؟. به اين وضعيت بايد خاتمه داد و اين مسلمانان شريعت گرائي را لازم دارد که سنت و رسم حاشيه نشينى و فرقه سازى و فرهنگ گروه فشارى را کنار بگذارند و در قلب جنگ قدرت به عنوان جماعت پولاديني در جامعه ظاهر شوند.
کلمه اسلام و قانون شريعت، به تنهايى و بدون هيچ توضيحى، براى مسلمين و حتي غير مسلمانان آگاه بسيار قوى است. مسلمين و حق طلبان بطور غريزى و طبيعى در يک دعواى اجتماعى، شريعت گرايان مسلمان را پيدا مي کنند. اين جزو سنت طبقه ي حق طلب و آزاديخواه انسان است. قانون شريعت محصول اسلام است كه توسط همين آزاديخواهان شكل عيني و زميني به خود مي گيرد و اينها مولد آن جنبشى هستند که اسلام را تحويل دنيا داده است.
در هر جاى جهان، از آمريكا تا کره و ژاپن، وقتى مسلمين با خود و يا با غير مسلمين جمع مي شوند، از پيش مي توانيد حدس بزنيد که در ميانشان ادبيات قانون شريعت مي چرخد و خوانده مي شود. ما بايد يک جماعت امروزين شريعت گرا درست کنيم که در جامعه، در صحنه نبرد جاهليت و اسلام بر سر مقدرات جامعه، حضور پيدا کند و ديده شود، و نه صرفا اسمى باشد پائين اطلاعيه هاى سازمان و گروه در فلان محافل. اين آن مصافى است که امروز جلوى ماست.
جريان مجاهدين وابسطه به فرقه ي ناجيه به مثابه يک جريان شريعت گرا، جرياني که بر جدالها و جدلهاى تعيين کننده اى بر سر قانون شريعت و تمايز جريان فرقه ي ناجيه از فرقه هاي آلوده ي منتسب به اسلام بنا شده است، امروز به جايى رسيده است که تنها راه جلو رفتنش، علاوه بر توحيد خالص و ولاء و براء آشكار و كفر به طاغوتش، در درک رابطه جماعت و جامعه و درک مقوله مکانيسم اجتماعى کسب قدرت است.
منظور از کسب قدرت تنها حمله به پايگاههاي فتنه و تشكيل حكومت در مدينه و يا حمله روز آخر به مكه و امپراطوري ايران وروم وغيره و فتح آنها و تشکيل دولت نيست، بلکه منظور قوى شدن و ذينفوذ شدن جماعت و جريان فرقه ي ناجيه در جامعه است به نحوى که يک پاى مهم جدال طبقات بر سر قدرت باشد، و از بالاى سرش كفار سكولاريست جهاني و مرتدين سكولار داخلي و دين فروشان نتوانند چيزى را بر جامعه تحميل کنند. اين از زمان رسول الله صلي الله عليه وسلم شروع شده است و تا روز قيامت ادامه دارد و ما جوانه هاى شروع اين روند را در وطن خود مى بينيم و شاهديد که چقدر تصاعدى در حال پيشرفت است.
برادر و خواهر ارجمندم : بايد در زمين غصبي جاهليت بر جاهليت پيروز شد ما در جلسات و كنگره هاي خود بر كسي پيروز نمي شويم و در اردوگاه و پادگان خود نمي توانيم قدرت حكومتي را از چنگ غاصبين بيرون كشيده و قانون شريعت را در جامعه پياده كنيم؛ بنابراين همچنانكه مجاهدين فرقه ي ناجيه جنگ را به منازل جاهليت برده اند ، ما نيزهم مسير با اين فرقه شده و جنگ را به درون خانه هاي دشمن مي كشانيم . ما بايد خود را براي انجام اين نقش حياتي فعالتر باشيم.
مجاهدين ما از هرجا آمده باشند، چه در كار عقيدتي و تبليغي بوده باشيم و چه رهبر مجاهدين و چه مجاهد مسلح، چه شاعر و نويسنده، الان بجايى رسيده ايم كه بايد نقشهايى در مقياس اجتماعى به عهده بگيريم و ايفا کنيم. و به عنوان شخصيتهاى زنده جنبش مجاهدين شريعت گراي فرقه ي ناجيه و قانون شريعت يک سرزمين، قد علم کنيم و ضمن انجام سيستماتيك جهاد در تمام ابعادش، با همه ي انسانهاي جامعه حرف بزنيم.
جماعتهاي هم مسير با جريان فرقه ي ناجيه جماعتهايي اجتماعي و مردمي اند، ما نيز يکي از هم مسيران اين جريان مبارك شريعت گرا هستيم، و در اين روند گسترش، مانند هر پديده اى که جاذبه اش قرار است به خيلى دور برسد، هسته مرکزى مان بايد خيلى فشرده و وزين باشد. اما بايد توجه داشت در عصر حاظر احزاب و گروههايي كه از منهج فرقه ي ناجيه دور بوده اند و خواسته اند به نام اسلام و تفسير خاص خودشان كاركنند، در هنگامي كه خواسته اند در چارچوب قوانين سكولاريستي و جاهلي حاكم ، اجتماعى و مردمي شوند و در ابعادى اجتماعى ظاهر شوند، به طرف عوام زدگي و سكولار زدگي چرخيده اند. اين طور توجيه کرده اند که جامعه و قوانين حاكم بر آن جاهل تر و آلوده تر از آنهاست و اگر راى مي خواهند بايد به سمت جاهليت بچرخند!!. و البته به گواهي تاريخ در اين کار هم شکست خورده اند.
ممکن است يک نماينده يا يك وزير و حتي يك نخست وزير و رئيس جمهور از يک حزب به ظاهر اسلامي براى يک دوره به مجلس رفته باشد و يا بر كرسي وزارت و رياستي تكيه زده باشد ، اما همان يک نفر را هم اگر به انتهاي مهلتش رسيده باشد دردور بعد پرونده اش را زير بغلش زده اند و روانه اش کرده اند که برود. چرا ؟ چون قدرت نظامي و به دنبال آن قدرت اجرائي واقعي جامعه در اختيار قانون شريعت نبوده است بلكه تنها مجريان سيستم و قانون سكولاريسم جابه جا شده اند و بس.
ما يکى از جماعتهاو سازمانهاى هم مسير با جريان فرقه ي ناجيه هستيم كه مي خواهيم بر اساس اصول روشن و آشكارش، بدون هيچ گونه سازش و مداهنه اي، مردمي و اجتماعي شويم . قصد داريم آرمانها و برنامه هاي مندرج در قانون شريعت الله را در عصر حاظر براي مردم خودمان مردمي و اجتماعي نمائيم . مي خواهيم حرف آخرمان در مورد جاهليت و مرتدين و دين فروشان را به حرف جامعه تبديل كنيم؛ ما هم مسير با جرياني هستيم كه قصد دارد قانون شريعت الله را بدون تخفيف و كم و كاستي مردمي و اجتماعي نمايد.
اين دورنما و وجود شبهات مختلف از جانب شكست خوردگان و اجيران جاهليت، دو سوال را جلوى ما مي گذارد، اول اينکه آيا اصولا چنين کارى ممکن است؟ که با استناد به تاريخ تجربه ثابت کرده است که در دوره ما، همچون دوره هاي گذشته و تا روز قيامت، اتفاقاً تنها اين روش کارساز است. جامعه معاصر پاسخهاى بي غل وغش، روشن، آشكار؛ و انسانهاى بنياد گرا و سازش ناپذيررا مي خواهد. کسانى که حرف اساسى و بنيادى خود را ميزنند و ميخواهند همفکران و همراهان خود را متحد کنند تا کل اين افق بنيادين و اساسي را متحقق کنند.
کافى است ٥ درصد جامعه عقيده، برنامه و حرفشان مثل ما باشد تا تمام قدرت را بگيريم. کافيست ٥ درصد مردم وطنمان فعالانه از جماعت ما دفاع کنند و آن را جماعت خودشان بداند تا تمام منطقه را بگيريم. مهم نيست که ماهواره ها، سايتهاي اينترنتي سكولاريستهاي جهاني و سكولاريستهاي مرتد محلي و دين فروشان اجير شده ي آنها و نشريات مجاز و قانونى داخله به ما روى خوش نشان ندهند. اين سرزمين ما ۹۰ در صد انسان ضد سكولار و ضد خيانتكار دارد که از دست حكام ظالم خارجي و خيانتكاران محلي کارد به استخوانشان رسيده است و همه حاميان بالقوه ما هستند.
آنهايي که از دروغپراكني ها و تفرقه افكني ها و خونريزيهاي داخلي و وطن فروشي سكولاريستهاي مرتد به ستوه آمده اند ما را دارند، آنهائي که از فقر و ناامني عقيدتي، جاني، ناموسي، عقلي و مالي به ستوه آمده اند ما را دارند، کسانى که از شرق زدگى و يا غرب زدگي حاکم بر سكولاريستهاي مرتد اپوزيسيونشان خسته شده اند ما را دارند، و اين حق ماست که ما را به عنوان هم مسيران فرقه ي ناجيه داشته باشند.
اين اقشار اگر ما را نماينده خود بدانند هويت شريعت گرائي و اسلامي ما را تحريف نکرده اند. کسانى هستند که ميگويند ما با شما آمده ايم چون حرف دل جوانها را ميزنيد. ما با شما آمده ايم چون حرف دل زنان و دختران پاك دامن را مي زنيد، يا چون از فرهنگ اصيل تر و پاكتري سخن ميگوئيد، يا چون عليه دين فروشان و سيستم سكولاريسم جنايتكار به پا خاسته ايد. يا اينكه چون شمابا قانون شريعت مي توانيد فقر و نا امني را ريشه كنيد و.. اين اشکالى ندارد. کسانى که با ما مي آيند به خاطر نقشى با ما مي آيند که آن روز در جامعه بازى ميکنيم. و اگر بازى نکنيم ديگر با ما نمي آيند و با ديگران مي روند که جنس تقلبي آن نقش را برعهده مي گيرند. و هيچ عار نيست که اينها را دور خود جمع کنيم. قرار از ابتدا اين بود که جريان فرقه ي ناجيه و قانون شريعت به عنوان پرچمدار همه ي آزاديهاي مورد نياز انسان و رفع كننده ي همه ي نيازهاي مشروع بشري در جامعه ظاهر شود.
سوال دوم اينست که اگر اين نيروها و مطالبات و تمايلات را دور خود جمع کرديم، چه تضمينى هست حزب اين دسته ها نشويم، يعني چه تضميني وجود دارد كه ما هم فقط حزب آن کارها يي كه آنها از ما خواسته اند نشويم ؟ . اينجاست که آنطرف قضيه را بايد تاکيد کنيم.
اين جماعت چون در مسري فرقه ي ناجيه قرار گرفته و اين فرقه هم تا روز قيامت وجود دارد بايد همچون “كنتم خير امه اخرجت للناس” يک ستون فقرات كاملا توحيدي و شريعت گراي متعهد داشته باشد و اين ستون فقرات مدام بايد تقويت و محكم گردد . بگذاريد با به تصوير كشيدن انصار و مهاجري كه اعضاي شورا ي مركزي بودند جهت روشنتر شدن مطلب اشاره اي به بحث عضو و کادر داشته باشيم .
ما مي دانيم كه هرکسي كه خداوند بر وي منت نهاده و در مسير جريان فرقه ي ناجيه قرارش مي دهد و دوست دارد عضو جماعت شريعت گرايان شود، بايد بتواند عضو شود. فرض بر اين است که همه ي مسلمين و غير مسلميني كه به جريان فرقه ي ناجيه پيوسته اند انسانهاي آگاه و فهميده اي هستند و هرکس خودش ميداند که چرا عضو شده است. لابد از عقايد ، برنامه ها و سياستهاي جماعت خوشش آمده است. ولى اين جماعت بايد يک لايه کادرى داشته باشد که اين جماعت را هدايت مي کند، سازماندهي و مديريتش را به روز و آبديت مي کند، به مسائلش ميرسد و رشدش مي دهد.
کسانى که تمام نقشه و برنامه را دارند انتهاى افق را ببينند و تعهد عقيدتي، تجربه و تخصص، تعلق فکرى و آرمانى شان قوى و کامل باشد. اين يک بعد وظايف ماست که نبايد فراموش شود.اين همان دليلي است كه امام علي رضي الله عنه به امام عمر رضي الله عنه اجازه نداد كه خودش مدينه را ترك كرده و وارد ميدانهاي جنگ گردد . اينها اسكلت ثابت جماعت اند.
بحث سر اينست که ما به عنوان مثال ۱۰۰۰۰ هزار عضو فعال مي خواهيم و براى اين کار به دو هزار کادر قوى و مجاهد آبديده احتياج داريم و بايد اينها را در اين جماعت بار بياوريم. در نتيجه يکى از کارهاى کادر جماعت اينست که اعضاى مناسب را انتخاب مي کند و با آنها کار مي کندو با آموزشهاي عقيدتي و تئوريك و عملي سعى مي کند بارشان بياورد. در اينجا مقولات جريان وسيع اجتماعى و جماعتي اسلامي شريعت گرا با هم تناقض ندارند بلكه مكمل همديگر اند. جرياني وسيع كه مردمي شده است تغذيه كننده ي نفر، نيازهاي مادي مجاهدين حرفه اي و آبي حيات بخش است كه مجاهدين به راحتي در آن به حيات جهادي و مبارزاتي خود ادامه مي دهند .
تاريخ انقلابات اسلامي ثابت كرده است كه مي توان مجاهد شريعت گراي بنيادگرا و اصولي بود و با رعايت اصول توحيد و كفر به طاغوت و ابراز ولاء و براء، صاحب يك جماعت و سازمان پولادين امروزين و پيشرونده بود ؛ و بدون گرايش به بيماري هاي رايج در كوچه و بازار ، استوار و سالم به حركت مصمم خود ادامه داد و در عين حال يک جريان و جماعت وسيع اجتماعى و مردمي داشت که با برآورده كردن نيازهاي طيف وسيعي از انسانهاي مسلمان و غير مسلمان جامعه ، گسترش يافته و فراگير گردد .
ممکن است عده اي بگويند کسى که براى متحقق نمودن خواستهاى غير مسلماناني چون نصارا با ما آمده است وقتى به مشروطه اش برسد ديگر با ما نخواهد ماند. باشد، ولى تا آن روز که با ماست، ما نفع کرده ايم. پشتوانه چند قرنه ي اين جريان فرقه ي ناجيه از نظر عقيدتي و عملي ، جدلهايى که وارد آن شده است و با سرافرازي از آن بيرون آمده است.، دارد ميگويد که اين جريان مبارك کجا ايستاده است. ما مسلمان شريعت گرا هستيم و اسلام و قانون شريعت به اندازه کافى قوى هست که چندين و چند برابر اين جلو برويم بدون احساس خطر و نگرانى از آلودگى با «دنياى کثيف سياست بازان مشرك» و نيرو جمع کنيم. و اين نيرو امروز براي شروع و ادامه ي راه ما حياتى است.
احياي جهاني قانون و شريعت اسلام
در اينجا راجع به رفتن جريان فرقه ي ناجيه و جماعت محلي خودمان به مرکز عالم سياست و به مرکز جامعه حرف زده شد . اما يک نکته ديگر هم تعيين کننده است، اينكه اگر قانون شريعت در مقياس جهانى آينده اى دارد از طريق جريان فرقه ي ناجيه و جماعتهايي است که اينکار را مي کنند، نه فقط از طريق نامه نگاري به قيصر و كسري و تماس دبيرخانه و روابط عمومى ما با جماعتهاي شريعت گراي چچن ، يمن ، عراق ، افغانستان ، وزيرستان و… و پرسيدن نظر آنها راجع به مواضع ما. آنهم البته کار خوب و لازمى است، اما اگر چيزى قرار باشد قانون شريعت را در دنيا احياء کند توان و صلاحيت چند جماعت شريعت گراي وابسطه به جريان فرقه ي ناجيه دنياست که در کشورهايى ، به اندازه ي كافي ، نيرومند گردند. اين قدرت اسلحه و قدرت كتاب است كه جوهره ي تشكيل جامعه ي اسلامي را احياء مي کند، قانون شريعت را احياء كرده و شوراي اولي الامر منطقه اي و جهاني و وحدت عمومي را احياء مي کند .
اين وظيفه ما و دِين ما به جريان جهانى مجاهدين فرقه ي ناجيه است که قدرتمند شويم. کافى است چند سال در گوشه اى از سرزمينهاي مسلمان نشين در قدرت باشيم، پيروزى ما در جنگ قدرت، يا حتى شکست دادن و بيرون راندن جاهليت و سيستم سكولاريسم از يک گوشه اين سرزمينها ، چشم جهانيان را متوجه جريان فرقه ي ناجيه و جماعت پيروزش مي کند و شما ميتوانيد درباره از بين بردن فقر و نا امني و ايجاد رفاه و امنيت و زميني كردن «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ » در جهان امروز دنيا را مخاطب قرار بدهيد.
ما، هم مسيران جريان فرقه ي ناجيه که بتوانيم در جامعه قدرتى بشويم، قانون شريعت و حكومت اسلامي را احياء خواهيم کرد. اين تنها پاسخ واقعى پس از سقوط خلافت اسلامي است. پاسخهاى پس از سقوط خلافت اسلامي پاسخهاى تئوريک و فكري محض نيست، جوابهاى تئوريک و عقيدتي اش را قبلا داده ايم وقرنها پيش داده بودند. پاسخهاى پس از سقوط خلافت اسلامي پاسخهايى عملي است؛ عملي به معنى وسيع کلمه. پاسخ واقعى ما به احياى قانون شريعت و حكومت اسلام، پس از ماجراى سقوط خلافت اسلامي، برپا کردن اين پرچم جايى است که تعداد کافى اى از مردم، با قدرت نظامي و سر و صدايى به اندازه کافى بزرگ، در آن باشند که اين سياره متوجه وجود ما و عروج مجدد قانون شريعت شود. اين کار از ما و جريان فرقه ي ناجيه برمي آيد.
ما مي دانيم چه جماعتهاي ديگرى در دنيا دارند چنين کارى را انجام مي دهند، اما مي بينم که در مقياس سرزميني چون سرزمين شكاكها، سورانها، هوراميها، عراق،سوريه و غيره ما اين پتانسيل را داريم. اين سازمانى است شريعت گراي هم مسير با جريان جهاني فرقه ي ناجيه که اين پتانسيل را دارد که کار مثبتى در اين مقياسى که گفته شد صورت دهد، به نحوى که جريان شريعت گراي فرقه ي ناجيه را در سرزمين ما بطور کلى به پله بالاترى ببرد.
وظيفه اى که امروز جلوى ماست استفاده از اين سرمايه ي چند قرنه، از اين شعور چند قرنه ، از اين تجربه ي چند قرنه و اين نيروهايى که در طول اين سالها جمع شده اند و آبديده شده اند، براى کارى بيرون اين سنت و بيرون اين تاريخ حاشيه اى است. کارى موثر در جامعه، و اين کارى است که ما در سرزمينمان شروع کرده ايم و همه به اين مي باليم. اما در عين حال بسياري از برادران و خواهران ما با اين قلمروها به اندازه کافى آشنا نيستند و در آنها تخصص ندارند، چاله و چوله هايش را نمي شناسند ، بايد بسرعت ياد بگيرند و از حريفان و دشمنان خود باهوش تر و چالاک تر بوده و مبتکرتر باشند.