
حکم امام و رهبر بر دارالاسلام که بدون مشورت مردم انتخاب می شود
به قلم: خالد هورامی
رهبر بر دارالاسلام گاه از مذهبی خاص اسلامی است که با رضایت سایر مذاهب اسلامی سرکار نیامده است بلکه یا با رضایت هم مذهبی هایش که اکثریت هستند به حاکمیت رسیده است یا با قدرت نظامی و زوری که داشته به حاکمیت می رسد. در هر دو حالت مادام که مسلمان است هر چند که مذهبش مخالف مذهب ما باشد باز امام و رهبر ما هم محسوب می شود و ما هم باید در هر آنچه بر اساس شریعت الله دستور می دهد از او اطاعت کنیم.
امام نجدی ها می گوید: من ولي الخلافة واجتمع عليه الناس ورضوا به، أو غلبهم بسيفه حتى صار خليفة، وجبت طاعته وحرم الخروج عليه (الدرر السنیه۲/۱۴)یعنی کسیکه صاحب خلافت شده است و مردم بر او اجماع کرده اند و راضی به او شده اند با به سبب غلبه اش با شمشیر خلیفه شده است طاعتش واجب شده است و خروج بر او حرام شده است.
ابن حجر عسقلانی در کتاب فتح الباری اجماع فقها را می آورد و می گوید: وقد أجمع الفقهاء على وجوب طاعة السلطان المتَغلب، والجهاد معه، وأن طاعته خير من الخروج عليه؛ لما في ذلك من حقنِ الدماء، وتسكين الدهماء. فقها اجماع کرده بر وجوب و واجب بودن پیروی از سلطانی که با غلبه و شمشیر سلطان شده است و جهاد با او و اینکه اطاعت از او بهتر است از خروج بر او زیرا غیر این موجب خون ریزی و فتنه می گردد.
هم چنین امام نجدی ها می گوید: الأئمة مجمعون من كل مذهب على أن من تغلب على بلد أو بلدان له حكم الإمام في جميع الأشياء (الدر السنية ۷/۲۳۹) امامان از همه مذاهب اجماع کرده اند بر اینکه کسی که بر سرزمین یا سرزمین هایی غلبه نمود برایش حکم امام در همه امور ثابت است.
شیخ الاسلام ابن تیمیه هم می فرماید: وقل من خرج على إِمام ذي سلطان؛ إِلا كان ما تولد على فعله من الشر أعظم مما تولد من الخير(منهاج السنة ج ۲ ص۲۴۱٫) کسانی که بر امام صاحب قدرت قیام کرده اند آنچه به خاطر کارشان از شر به وجود آمده بزرگتر از خیری بوده که به وجود آورده اند. خلاصه سخن ابن تيميه اين است كه خروج بر امام صاحب سلطه شر بزرگی در آن است.
نکته ای که علمای سوء از سخنان ابن تیمیه به نفع امرای سکولار خود سو استفاده می کنند و می گویند با توجه به قول ابن تیمیه شما نباید با حکام جز با صبر رفتار کنید. خود شیخ الاسلام ابن تیمیه تصریح نموده است که امارت در اقامت دین است آنجا که می فرماید: إنما الإمارة هي ما أقامت الدين ثم بعد ذلك قد تكون إمارة بَرة، أو إِمارة فاجرة…. ” خلاصه سخن شیخ این است که امارت در اقامت دین است اگر حتی در این راه به نیکویی و فجور هم باشد باز صحیح است. (منهاج السنة، ج ۱ ص۱۴۶)
پس مشکل فقط با فجور امام و رهبر نیست بلکه مشکل اساسی با امرایی است که حکم به غیر ما انزل الله و حکمبه سکولاریسم می کنند و مسلمین نا آگاه به این اشخاصی که اقامه دین و شریعت نمی کنند و بر ارتدادند و سکولاریسم را تطبیق می دهند همراهی می کنند. امیر بایستی مسلمان باشد و بیعت با امیر مسلمان شریعت گرای و تحاکم کننده به راه الله و نه به سیبل طاغوت(حکم به سکولاریسم و غیر ما انزل می کنند) واجب شرعی است.
امام قرطبی در تفسیر می گوید: فَإِنْ تَغَلَّبَ مَنْ لَهُ أَهْلِيَّةُ الْإِمَامَةِ وَأَخَذَهَا بِالْقَهْرِ وَالْغَلَبَةِ فَقَدْ قِيلَ إِنَّ ذَلِكَ يَكُونُ طَرِيقًا رَابِعًا (یعنی کسی که اهلیت امامت را دارد و غلبه پیدا کند و این منصب را با قهر بگیرد گفته شده آن در طریق چهارم است) که در ادامه قولی از ابن خویز منداد می آورد که می گوید: وَقَالَ ابْنُ خُوَيْزِ مَنْدَادُ: وَلَوْ وَثَبَ عَلَى الْأَمْرِ مَنْ يَصْلُحُ لَهُ مِنْ غَيْرِ مَشُورَةٍ وَلَا اخْتِيَارٍ وَبَايَعَ لَهُ النَّاسُ تَمَّتْ لَهُ الْبَيْعَةُ، وَاللَّهُ أَعْلَمُ.(ابن خویز منداد گفت: اگر چه بر این کار اقدام کند و صلح شود برایش از غیر مشورت و نه اختیار و مردم به او بیعت دهند برایش بیعت تمام شده است و خدا داناتر است.[۱]
پس اگر در دارالاسلام، رهبری مسلمان (دقت کنید: مسلمان نه کافری سکولار) بر شما حاکم شد بدون توجه به مذهبش باید در آنچه بر اساس شریعت الله حکم می دهد اطاعت خودت را به او بدهی.
[۱] تفسیر القرطبی ۱/۳۰۲