عقاید دوله در همان مسیر تکفیر مسلمین قرار دارد . (قسمت پنجم) عذر به جهل در عقیده، شرک اکبر و نواقض اسلام آری یا خیر؟
به قلم : ابوبکر الخراسانی
سوالات بنده و هزاران نفر مثل بنده بسیار ساده است و نیاز به این همه طفره رفتن و پیچاندن و این شاخ و ان شاخ کردن ندارد . سوالات من در این مقاله این هستند (که همگی در یک موضع صحبت می کنند) که :
- آنچه در آیات و احادیث و آراء علماء به آن اشاره می شود جزو نقض در اصل دین است یا اصول دین؟
- نواقض اسلامی که محمد بن عبدالوهاب آنها را آورده برای اصل دین است یا اصول دین؟
- آیا می توان در عقیده و نواقض اسلام شروط تکفیر و موانع تکفیر را رعایت کرد؟
- آیا نزد دوله و شما نواقض اسلام عذر دارد یا نه ؟
من معتقدم که دوله و طرفدارنش در نواقض اسلام غیر از «مکره» برای کسی عذر قائل نیستند . در نتیجه در برابر آیات قرآن و احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم و تمام علمای جهان اسلام ایستاده اند و چه بخواهند چه نخواهند در مسیر تکفیر مسلمین قرار می گیرند .
***
آقای ابوحمزه المهاجر هورامی باز می گوید: مسلمین در مورد اهل قبله ی جاهلی که مرتکب جرمی بزرگ در زمینه ی عقیده یا سایر احکام مرتکب شده و برایش عذر قائل هستند اختلافی ندارند اما به دلیل نبود شورای واحد مسلمین اختلافات بیشتر بر سر این است که :
- در فلان زمان و مکان مشخص چه چیزی برای اهل قبله ظاهر و آشکار است تا برای شخصی که آگاهانه مرتکب جرم می شود عذر قائل نباشند و چه چیزی پوشیده و خفیه مانده است تا برای مرتکب جرم عذر و بهانه بیاورند.
- عده ای با تقسیم اسلام به اصول و فروع بر این باورند که در اصول نمی توان برای شخص عذر آورد مگر کسی که در مکانی متروک یا دارالکفر زندگی کند یا تازه مسلمان باشد.
- عده ای نیز بر این باورند که اسلام اصل و فرع ندارد و عذر به جهل برای هر کسی که شایسته ی عذر باشد آورده می شود چه در بیابان باشد یا شهر یا هر مکان دیگری.
- عده ای بر این باورند در مواردی که کفار عذر به جهل ندارند مسلمین نیز از آن محروم می گردند
- عده ای دیگر بر این باورند که عذر به جهل امتیازی است که به مسلمان داده شده است و با کفار بسیار متمایزند …
- و….
رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید :« لا یدخل الجنة إلا نفس مسلمة[۱]جز شخص مسلمان کسی داخل بهشت نمی گردد.» و باز در جای دیگری می فرماید:« یا ابن الخطاب ! اذهب فناد فی الناس: إنه لا یدخل الجنة إلا المؤمنون ” مسلم . وفی روایة عند أبی داود:” یا ابن عوف ! اركب فرسك، ثم نادِ: إن الجنة لا تحل إلا لمؤمن “؛ أی إلا لمؤحد».
ای پسر خطاب! برو و بر مردم ابلاغ كن: هیچ فردی بجز مؤمنین داخل بهشت نمی گردند. و در روایت دیگر از ابو داود می آید: ای پسر عوف ! بر اسبت سوار شو، باز با صدای بلند اعلان كن: كه – ورد به – بهشت بغیر از مؤمن-یعنی مؤحد- بر -كسی دیگری- حلال نیست.
ایمان شامل تصدیق قلبی و اقرار به زبان و عمل می باشد اما کسانی هستند که در موقعیتهائی نادر قرار می گیرند که تنها نشانه ی ایمان آنها شهادتین است . به همین ترتیب احادیث زیادی دلالت به این امر دارد كه هر گاه در قلب شخص مسلمان به اندازه – یك ذره – ایمان وجود داشته باشد، داخل بهشت می گردد، ولو هیچ عمل خیری را انجام نداده باشد، طوری كه این احادیث صحیح نزد بخاری و غیره ثابت می باشد، در این صورت لازم است كه این حكم را بر هر آن كه، درقلبش ذره ای از ایمان زاید بر حفظ اصل توحید باشد حمل نمود، زیرا صاحبش رابجز این چیزی نجات نمی دهد.
در روایتی رسول الله صلی الله علیه وسلم می گوید: « یقول الله تعالى أخرجوا من كان فی قلبه مثقال حبةٍ من خردلٍ من إیمان….» – الله تعالی می فرماید، هر كسی كه در قلبش به اندازه یك ذره ایمان باشد، از آتش بروینش می آورد…..؛ ابن حجر در الفتح می گوید: مراد از دانه اسپند اینجا تمام اعمالی شخص است كه مازاد بر اصل توحید انجام داده است. رسول الله صلی الله علیه وسلم در قول دیگری می فرماید: « أخرجوا من قال لا إله إلا الله وعمل من الخیر ما یزن ذرة»، – كسی كه لا إله إلا الله می گوید، و عمل خیری انجام داده باشد كه وزن آن به اندازه یك ذره باشد –از آتش جهنم- خارجش می کنند.[۲]
مسلمان در نزد الله دارای چنین جایگاهی است و الله متعال دوست دارد که برای بندگانش عذر آورده شود . حالا اگر یکی از اهل قبله از روی جهل معتبر مرتکب کفری گشت بدون آوردن عذر و اقامه ی «حجت نبوی » فورا او را از دایره ی اسلام خارج نمی کنیم ؛ این عدم تکفیر به معنی جمع نمودن کفر و ایمان در یک شخص نیست و اصلا چنین شخصی کافر نگشته است تا در صورت عدم تکفیر وی ما نیز کافر گردیم. چون هنگامی که گفته می شود جهل معتبرمانع از تكفير است، اين جهل او مانع رسيدن كفر به ايمان او شده و او در اين حالت كافر نيست .
زمانی که ما با چنین مسلمان ناآگاهی که به دلیل عدم اقامه ی «حجت نبوی» دچار مصیبتی شده دلسوزانه و برادرانه برخورد می کنیم، مشرک و کافر را برادر خود نکرده ایم؛ بلکه ما این خواهر یا برادر مریض خود را مشمول قاعده ی عذر به جهل دانسته و اصلاً كافر نميدانیم.
قبلا در مورد عدم عذر به جهل انسانی که وارد دين اسلام نشده و اصطلاحاً اهل قبله نميباشد، صحبت شد؛ اين قواعد كه علماء آن را در مبحث عذر به جهل ذكر كردهاند شامل آنها نميشود، يعني مسئله شرايط و موانع تكفير ربطي به اين گروه ندارد. دوباره تأکید می گردد که همه اقوالی که ازعلماء درموردعذربه جهل نقل می شود منظورآنان کسی است که داخل اسلام شده واصطاحا اهل قبله می باشد ومنظور کافراصلی مانند یهودونصاری ومجوس وغیره نمی باشد وهمچنین مریضی که دارو «حجت نبوی» ازقران وسنت به اورسیده اما باز ازقبول درمان اعراض ورویگردانی می کند.
در زیر به نقل قولهایی می پردازیم که در زماني گفته شده اند كه اکثر مناطق مسكوني زمین در تحت امپراتوري مسلمانان بوده و دنياي اسلام آن روز مملوء از دانشگاهها و مدارس ديني بوده و هركجا كه مسجدي بود جماعتي از اهل علم و محدثين و داعيان دين وجود داشته و بسیاری از امور ضروری زندگی برای مردم همچون خورشید در آسمان صاف آشکار و معلوم گشته بود، اما علماي آن روزگار با اين وجود هم قائل به عذر به جهل بودهاند :
- ابن تیمیه رحمه الله می گوید:
“اهل سنت و جماعت در این مورد اتفاق نظر دارند که گناهان صغیره یا کبیره در ذات خود باعث کفر و ارتداد مسلمان نمی شود، زمانی مسلمانی کافر و مرتد می شود که، عقیده و یا حکم شرعی ثابت و مورد اجماع و اتفاقی را «عالماً و عامداً» انکار کند. این موضوعی است که حتی دو عالم درمورد آن اختلاف نظر ندارند.”[۳]
- ابن عربي مالکی رحمه الله مي گوید:
همانطور كه اطاعت از دستورات خداوند ايمان ناميده ميشود نافرماني و عصيان در برابر خداوند نيز كفر ناميده ميشود، ولي هركاري كه بر آن كفر اطلاق ميشود و هروقت نام كفر برده ميشود مراد كفري نيست كه انسان را از دايره اسلام خارج ميكند، بلكه انسان جاهل و انسان خطاكار در مسائل دين و در دايره اسلام «هرچند مرتكب اعمال كفري و شركي شود نميتوان انجام دهنده چنين كفر و شركي را كافرومشرک خواند خواند »و او را تكفير نمود چرا كه او بخاطر «جاهل بودن و خطايش» در چنين مسئلهاي معذور ميباشد و اين تكفير تا زماني كه دلايل و حجتها بصورت واضح و روشن براي انسان جاهل و خطاكار روشن نشود صورت نميگيرد و در صورت روشنشدن دلايل و حجتها براي شخص جاهل و خطاكار اگر بازهم بر كفر و شرك خود اصرار ورزد در اين صورت است كه تكفير ميشود و اين روشن شدن بايد به شيوهاي باشد كه هيچ گونه التباس و شك و شبههاي در آن باقي نماند و اين قضيهاي است (يعني معذور بودن جاهل) كه «هيچ كس جز اهل بدعت »در آن داراي اختلاف نيستند و اهل سنت برآن اتفاق نظر و اجماع قطعي دارند”[۴]
- ابنحزم رحمه الله در كتاب الفصل می گوید:
” و همچنين هركس كه بگويد خداوند جسم است و براي خداوند جسم قائل شده باشد چنين شخصي اگر« جاهل» باشد و يا نزد خود تأويلي داشته باشد در واقع او «معذور» است و بر او هيچ ملامتي نيست و تعليم دادن اين مسائل بر او بر مسلمين «واجب» است ولي اگر بر او بوسيله كتاب و سنت اقامه حجت شد و از روي عناد و ستيز با آن دو منبع و با آن حجت مخالفت نمود در واقع او كافر است و حكم مرتد را دارد.
و هركس كه بگويد كه خداوند مثلاً فلان شخص است يا مثلاً بگويد خداوند در جسمي از اجسام خلق كرده خود حلول ميكند يا اينكه معتقد باشد كه بعد از محمد پيامبري بجز عيسيبن مريم ظهور ميكند مرتكب اقوال و اعتقادهايي شده است كه هيچ دونفري در تكفير او اختلاف نظر ندارند زیرادراین موارد برهمگان اقامه حجه شده است واگرامکان این باشد که کسی این اعتقادات بالاراداشته باشدواصلا خلاف این مطلب به وی نرسیده باشد حکم تکفیر او داده نمی شود تا اینکه براو اقامه حجت شود»
- امام شوکانی رحمه الله دریکی ازفتاوی خویش می گوید:
“و أما شأن المتقدمین علی هذه الدعوة النجدية، فکما قال تعالی« تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ » (بقره/۱۳۴ ( و لم نکلف معرفة اعتقادهم ، فما وجدنا فی کلامهم من الشرک فهو شرک ، قال به مَن قال به ، و لا نقول فی قائله إنه مشرک ، بل نحسن به الظن ” [۵]
واما درمورد حال کسانی که زمان آنها قبل اززمان دعوت علمای نجد بوده همانطورکه خداوندمی فرماید: ايشان قومي بودند كه مردند و رفتند . آنچه به دست آوردند متعلّق به خودشان است، و آنچه شما به دست آوردهايد، از آن شما است، و درباره آنچه آنها انجام داده اند از شما پرسيده نميشودو هيچ كس مسؤول اعمال ديگري نيست و كسي را به گناه ديگري نميگيرند .
درادامه امام شوکانی رحمه الله می گوید: مادرمورد این افراد که پیش ازما بوده اند برماتکلیف نشده است که تحقیق کنیم که اعتقادشان چه بوده وهرچه درکلامشان یافتیم که شرک بوده است ماهم می گویم شرک است وگوینده این شرک هرکس که بوده باشد مهم نیست (یعنی مهم نیست عالمی بوده یا عوامی) «وما به گوینده این شرک نمی گویم که اومشرک است» وبه او حسن ظن داریم.
- اقوالی دیگر ازابن تیمیه رحمه الله:
ابن تیمیه درکتاب الایمان می گوید: ” و هولاء يعني من معهم ايمان مجمل «يثابون علي اسلامهم» و اقرار بالرسول مجملا وقد لا «يعرفون انه جاء بكتاب »وقد لايعرفون انه جاء ملك ولا انه اخبر بكذا واذا لم يبلغه ان الرسول صلی الله علیه وسلم اخبر بذلك لم يكن عليهم الاقرار المفصل به ولكن لابد من الاقرار بانه رسول الله صلی الله علیه وسلم وانه صادق في كل ما يخبر به عن الله ” [۶]
كساني كه ايمان مجمل و وابتدائی دارند و به پيامبري رسول الله صلی الله علیه وسلم هم اقرار ميكنند «آنها مسلمان محسوب می شوند» هرچند كه ندانند كه رسولالله صلی الله علیه وسلم قرآن را آورده است و ندانند كه جبرئيل نزد او آمده است و به او از وقايع خبر داده است و هرچند ندانند كه رسول الله صلی الله علیه وسلم از اين چيزها خبر داده است و آنها هرچند اقرار مفصل و كاملي از مسائل و عقايد نداشته باشند و تنها براين باور باشند كه رسول الله صلی الله علیه وسلم ، رسول خدا است و هرآنچه را بگويد حق است و او صادق است و راستگو و در چنين حداقلي از ايمان مختصر و غيرمتكامل نيز قرارگرفته باشند بازهم مأجور بوده و مسلمان محسوب شده و براين عقايد خود ثواب ميبرند و كافر نيستند. ”
ابن حزم و شيخالاسلام فرض محالهایی را تصور نموده اند كه حتي ،در كنارهم، نزديك است چنين اشخاصي وجود نداشته باشند «يعني كسي وجود نداشته باشد كه از اين مسائل بيخبر باشد» اما بازهم بخاطر اين اقرار مجمل به رسول الله صلی الله علیه وسلم ، و ايمان مختصر ابنتيميه صراحتاً ميگويد او به خاطر جهلش مسلمان است .
- همچنين ابنتيميه رحمه الله در كتاب الايمان مي گوید :
همانا هفتاد و دو فرقه ديگري كه غير از فرقه برحق وجود دارند؛ هركس از آنهادرظاهر واقعاً مغرض و منافق باشد همانا اودرباطن كافر محسوب ميشود و اما كسي كه منافق نبوده بلكه به خدا و رسولش در باطن خويشتن ايمان داشته باشد او كافر محسوب نميشود وهرچند كه به نوعي به خطا و اشتباه افتاده باشد و براي خودش تأويل خاصي داشته باشدوهرچندکه خطاء و اشتباه اوهم بزرگ باشد ….. تااینکه ابن تیمیه ادامه می دهدومی گوید:در حاليكه(یعنی به این شرط که) چنين شخصي در قلبش به طورمحکم وجازمانه بر اين باور است كه هر آنچه رسول الله صلی الله علیه وسلم از آن خبر ميدهد راست است و هرآنچه كه رسول الله صلی الله علیه وسلم به آن امر مينمايد حق است حال اگر چنين شخصي كه دوستدار رسول الله صلی الله علیه وسلم و دين اوست آيهاي را بشنود و يا حديثي به او برسد و در اين آيه و حديث تدبر و تعقل نمايد ویا تفسير آن آیه براي او روشن شود و يا خلاصه به شيوهاي براي او معنا و مفهوم مسئلهاي روشن گردد پس اگر در اين صورت اين شخص آنچه را كه قبلاً دروغ ميشمرد راست پندارد و نسبت بدانچه جاهل بوده علم پيدا كند و آن را تصديق نمايد «اين تصديق او تصديقی جديد است كه ايمان جديدی در پي دارد كه ايمان قبلي را كه در باطن خويش داشته است با آن افزايش ميدهد چرا كه او از قبل كافر نبوده است بلكه به اين مسئله جاهل و ناآگاه بوده است» “[۷]
ابنتيميه چنين شخصي باوجود اينكه كفر و شرك داشته را به خاطر نرسيدن دليل به او تكفير نمي کند و ميگويد كه اين ايمان جديد بر ايمان قديم این مسلمان افزوده ميشود پس معلوم است كه این مسلمان آفت زده را مشرك نميداند.
- محمدبنعبدالوهاب رحمه الله می گوید:
آنچه كه دشمنانم در موردمن ميگويند كه من از روي ظن و گمان كسي را تكفير مينمايم و يا اينكه كسي را كه با كافران و مشركين رابطه دارد و نشست و برخاست مينمايد را تكفير ميكنم [۸]يا اينكه من «انسان جاهلي را كه بر او اقامه حجت نشده است كافر ميخوانم چيزي نيست جز بهتان و افتراي بزرگ» در حق من كه این افراددرحقیقت ميخواهند بدين وسيله مردم از دين خدا و رسولخدا بگريزانند و متنفر شوند .[۹]
- هچنین درجای دیگرمی گوید:
ما كسي را كه از روي جهل و ناداني از شيخعبدالقادر گيلاني و يا احمدي بدوي طلب كمك ميكند و بر سر مزار و قبر آنها ميايستد و همچون بتي براي آنها عبدت ميكند تكفير نميكنيم چرا كه او داراي جهل و ناآگاهي است و در حقيقت كسي نيست كه آنها را از اين جهل و ناآگاهي آگاه نمايد[۱۰]
و سليمان بن سحمان (یکی از علمای بزرگ نجد) با نقل اين سخن از محمدبن عبدالوهاب و در دفاع از عقيده محمدبن عبدالوهاب و ائمه دعوت می گوید که محمدبنعبدالوهاب و طرفداران او مسلمين را تكفير نمينمايند و آنها به تأكيد از بزرگترين كساني هستند كه دست به « تكفير انسان جاهل از اهل قبور و غيره نميزنند تا مادامي براي چنين اشخاصي حق را روشن نكرده و بر او اقامه حجت شرعي ننمايند او را مشرك و كافر نميخوانند »[۱۱]
- عبداللطيف بن عبدالرحمن بن حسن رحمه الله ازعلمای مشهورنجد در بيان طريقه سلف صالح و طريقه و راه و روش پدربزرگش محمدعبدالوهاب رحمه الله می گوید:
هيچ شخصي را اگر چه مرتكب «شرك اكبر» شود و يا اينكه به آيات خداوند و به پيامبرانش و به چيزي غير ازاین موارد كفر ورزد نميتوان تكفير كرد تا زمانيكه مسلمين بر تكفير انجام دهنده چنین عملی اجماع نكرده باشند، و اين تکفیرکردن هم زماني است كه برآن شخص «اقامه حجت» شده باشد و به شيوهاي معتبر و شرعي به او رسيده باشد، در اينصورت است كه ميتوان چنين شخصي را تكفير كرد مانند تكفير كردن«كسي كه عبادتی رابرای افرادصالحی که فوت کرده اند انجام دهد و آنها را با خداوند شريك بسازد و به كمك بطلبد و در آنچه از الوهيت و عبادات كه تنها حق خدا است غيرخدا را همراه و شريك ميسازد» و غير اينها، و اين تكفير بعد از« اقامه حجت به معناي شرعي آن »ميباشد و اين چيزي است كه اهل ايمان و علم بر آن اتفاق نظر و اجماع دارند. [۱۲]
- از عبدالله پسر محمدبنعبدالوهاب رحمه الله درباره كسي كه از او كفري صادر می شود در حاليكه قصد آن را نداشته و نسبت به آن مسئله جاهل باشد وحال این که این کفرچه کفرقولی باشد و یا کفرعملی و یا کفری مانند توسل به مردگان سوال شد: آیاچنين كسي به خاطر جهل معذور است يا خير؟
عبدالله پسرمحمدبن عبدالوهاب رحمه الله در جواب می گوید: إذا فعل الإنسان الذي يؤمن بالله ورسوله، ما يكون فعله كفرا، أو اعتقاده كفرا، جهلا منه بما بعث الله به رسوله صلى الله عليه وسلم، فهذا لا يكون عندنا كافرا، ولا نحكم عليه بالكفر حتى تقوم عليه الحجة الرسالية، التي يكفر من خالفها. فإذا قامت عليه الحجة، وبين له ما جاء به الرسول صلى الله عليه وسلم، وأصر على فعل ذلك بعد قيام الحجة عليه، فهذا هو الذي يكفر، وذلك لأن الكفر: إما يكون بمخالفة كتاب الله وسنة رسوله صلى الله عليه وسلم وهذا مجمع عليه بين العلماء في الجملة.
” «هرگاه انساني كه به خدا و رسولش ايمان دارد مرتكب فعل و يا اعتقادي كفري شود در حاليكه ارتكاب او به چنين كفر و شركي از روي جهل و ناداني» او نسبت به آنچه رسولخدا آن را آورده است باشد چنين كسي نزد ما كافر محسوب نميشود و تا زماني كه بر او «اقامه حجت» نشود او را تكفير نميكنيم ، پس هرگاه بر چنين شخصي اقامه حجت شرعي شده و براي او آنچه را كه رسولخدا آورده است روشن شود و توضيح داده شود و او با اين وجود همچنان به شرك و كفر خود پافشاري كرده و بدان عمل نمايد در اين حالت است كه تكفير ميشود و اين مسئله (مسئله معذور بودن جاهل) چيزي است كه همگي علماي اهل سنت بر آن اتفاق نظر دارند .سپس درادامه ایشان حدیث مردبنی اسرائیلی راکه به خانواده ش وصیت کردکه اورابسوزانند الی اخرحدیث را برای مسئله عذربه جهل دلیل می گیرد.[۱۳]
- عبدالله پسرمحمدبنعبدالوهاب در سياق بيان نمودن عقيده اهل سنت ميگوید: اگر كسي از مخالفين ما كه از پذيرفتن حق متنفر باشد و به آن اقرار نكند به ما بگويد از سخنان و بيانيهها و قطعيت شما در گفته هایتان چنان برميآيد كه هركس كه بگويد يا رسولالله از تو طلب شفا و شفاعت ميكنم او مشرك است و در نظر شما خونش حلال شده و كافر ميباشد و در اينصورت شما دست به تكفير اكثر اين امت زدهايد و بخصوص متأخرين اين امت و علماي معتبر آنها مانند (سبكي، ابنحجر هيثمي، بكري و غيره) كه برايشان فتوي دادهاند (یعنی علمای صوفی فریادرسی ازمردگان راجایز جايز دانسته اند) و هركس را نيز در اين عقيده با آنها مخالف باشد(یعنی باصوفیها) بر او هجوم بردهاند و با او سرجنگ و نزاع دارند و در اينصورت است كه شما(یعنی جماعت محمدبن عبدالوهاب) دست به تكفير اين علماء و پيروان آنها و اكثر امت ميزنيد و خونشان را حلال ميشماريد.
عبدالله پسرمحمدبن عبدالوهاب در جواب اين شخص مي گوید: عقيده ما درباره كساني كه مردهاند و از اين دنيا رفتهاند اين است كه ميگويم آنها كساني هستند كه از دنياي ما كوچ كرده و رفتهاند(يعني كساني كه اين دعوت توحيدي ما به آنها نرسيده و قبل از ما بودهاند تكفير نميكنيم – و اين قول مانند قول امام شوكاني بود كه آن را در سطرهاي بالانقل کردیم كه ميگويد نميگويم آنها مشرك بودهاند بلكه حسن ظن داريم زيرا به آنها اين دعوت نرسيده .)
و ما تنها كسي را تكفير ميكنيم كه اين دعوت حق و صحيح ما به او رسيده باشد و دلايل از كتاب و سنت براي او «روشن شده و بر او اقامه حجت» شده باشد ولي او با اين وجود بر كفر و شرك خود از روي استكبار و دشمني مصر مانده و پافشاري كرده باشد؛ همچون اكثر كساني كه امروز با آنها در جنگ و مبارزه هستيم و مرتكب گناهان كبيره ميشوند و در حرامها و معصيتها افتادهاند و ما در واقع با چنين كسي ميجنگيم تا او را از چنين عقيده و فكري بازداريم و او را از اين حالت كه بدان راضي شده است رها سازيم و اينكه از كثرت و زيادشدن آنها و همراهي و همسانشدن ديگران با آنها جلوگيري نمائيم و اما سخن ما در مورد كساني كه مردهاند اين است كه مي گوئيم اگر آنها مرتكب چنين اعمالي شدهباشند( از كفر و شرگ و گناه) معذور ميباشند و از آنها عذر پذيرفته ميشود چرا كه آنها به خطا و اشتباه رفتهاند و هيچ كس از خطا و اشتباه معصوم نيست و هركس به اين افراد حمله كند و آنها را هجو نمايد اشتباه بزرگي كرده است چرا كه بعيد نيست كه اگر چنين افرادي مرتكب خطا و اشتباه شوند؛ چون در طول تاريخ اسلام ديدهايم كه برتر از آنها دچار خطا شدهاند همچون عمربن خطاب ا زمانيكه در مسئله مهريه مرتكب خطا و اشتباه شده و مسائل ديگري كه در سيره او ذكر شده است(و يا آن صحابي كه با تأويل نادرست آيات حرام بودن شراب و خمر آن را حلال كرد و اين حلال كردن حرام خود كفر اكبر است ولي صحابه فوري او را تكفير نكردند بلكه بر او اقامه حجه كردند و بعداً هم توبه كرد.)
و همچنانكه ميبينيم صحابه رسول الله صلی الله علیه وسلم مرتكب خطاي بزرگتري از اين خطا شدهاند زمانيكه از رسول الله صلی الله علیه وسلم خواستند كه براي آنها درخت ذاتأنواط قرار دهد تا بدان تبرك نمايند(كه اين كار صحابه شرك اكبر بود) و اين در حاليست كه رسول الله صلی الله علیه وسلم در ميان آنها زندگي ميكند و نور ايمان و عقيدهاش تجليبخش تاريكيها و انحرافات است. ولي با اين وجود چنين خطايي از صحابهي صادر ميشود چرا كه معصوم نبودهاند و سرزدن خطا از آنها و غير آنها بعيد نيست . سپس شیخ عبدالله اضافه ميكند و مي گوید:
حال اگر كسي به من بگويد اين سخن شما در مورد كساني است كه دچار غفلت شدهاند و زماني كه گوشزد شدهاند و آگاه شدهاند دست از اين كار برداشتهاند و از چنين عقايدي منصرف شدهاند ولي سخن شما درباره كسي كه خودش دلايل را جستجو ميكند و كلام اهل سنت و سخنان و اقوال آنها را ميشنود و همچنان بر كفر و شرك خودش مصر است و پافشاري ميكند تا زمانيكه ميميرد چيست و چه نظري داريد؟ من در جواب او ميگويم : «اگر براي چنين افرادي نيز عذر قائل شويم هيچ اشكالي ندارد و چنين افرادي را كافر نميدانيم »چرا كه آنچه مشهور است اينست كه در زماني كه اين افراد زندگي مي كردهاند كسي نبوده است كه حقيقت اين مسائل را با زبان و شمشير و نيزهاش برايشان روشن نمايد و بر آنها دلايل از كتاب و سنت به معناي واقعي آن روشن نشده و همچنين بر آنها اقامه حجت نشده است و آنچه در زمان این علماء(از جمله بکري، ابنحجر هيثمي، سبكي)که چنين عقايدي مشهور بوده و بر سر آن جنگ و نزاع در گرفته است ترك سخنان علمای اهل سنت بوده و مردم حرفهاي مخالفين خود(یعنی علمای اهل سنت) را كاملاً ترك كرده و به آن توجهي نداشتهاند و آنچه در اين زمان در رأس هر چيزي بوده است ترك كلام اهل سنت به صورتي همگانی از جانب مردم بوده تا جائيكه هركس بر آن اطلاع مييافت (قبل از آنكه در قلبش جاي بگيرد) روري برميگرداند و پيوسته بزرگان آنها (عالمان خطاكار و دورازحقيقت) كوچكانشان از دادن رأي و نظر در چنين مسائل و موضوعاتي بازميداشتند و همچنين خشم پادشاهان و حاكمان نيز وسيله ديگري است كه مانع از جاي گرفتن كلام اهل سنت در قلبهاست مگر آنچه را كه خدا بخواهد . تا اينكه ایشان در ادامه سخنان خود در مورد ابنحجر هيثمي يا هيتمي[۱۴] می گوید:
و همچنين ما تكفير كسي را نمي كنيم كه انسان ديندار و پايبندي بوده و صالح و نيك بودنش مشهور است و همگي به علم و تقوي و زهد او صحه مينهند و سيرت او نيز نيكو و خوب است و امت اسلامي از نصايح او بهرهبرده است چرا كه جان خويش را در راه تدريس علوم نافع و كتب ارزشمند صرف كرده است «هرچند اگر از چنين اشخاصي كفر و يا شركي سر بزند چرا كه او در چنين مسائلي ممكن است به خطا و اشتباه برود» و نمونه بارز چنين شخصيتي ابنحجر هيثمي ميباشد (كسي است كه طلب و مدد از غير خدا را جايز ميداند و استغاثه از غيرخدا را سبب برطرفشدن مشكلات دانسته است). اين در حاليست كه نمي توان عالم بودن او را انكار كرد و به كتابها و تأليفات او بيتوجهي و بياعتنائي كرد. كابهايي همچون شرح اربعين، الزاوجر و غير آنها كه حتي ما از اين كتابها سخن نقل ميكنيم و به آنها استناد مينمائيم «چرا كه او از جمله علماي مسلمين است» متن عربی این جمله: ونعتمد على نقله إذا نقل لأنه من جملة علماء المسلمين “[۱۵]
اين سخنان عبدالله پسرمحمدبن عبدالوهاب است در مورد ابنحجر هيثمي در حاليكه ابنحجر هيثمي درباره جايز بودن استغاثه از غيرخداوند مي گوید: استغاثه که به معناي طلب فريادرسي و مددجويي است “واستغاثه (طلب فریادرسی)از خدا وغيرخداوند که امروزه درمیان مسلمانان هست چیزی جز این نمی باشد[۱۶].وابن حجرهیتمی در ادامه می گوید زمانی که از پیامبرطلب غوث وفریادرسی می شود “پیامبرواسطه ای بین آن شخص ندا کننده وخدا می باشد [۱۷]
عبدالله پسر محمد بن عبدالوهاب در جواب دادن به اين سوال – كاملاً معلوم است كه او كساني را كه به آنها دعوت نرسيده است واز مسلمانان می باشند و هرچند شرك هم داشتهاند معذور ميداند. و حتی در مورد آن دسته از كساني كه نصوص و اقوال علماي اهل سنت را ميشنوند و باز هم بر عقايد خود پافشاري مي كنند و مصر هستند ميگويد: اگر براي چنين افرادي نيز عذر قائل شويم اشكالي ندارد”.
- ابن تیمه رحمه الله می گوید:
” تكفير معين در مورد آن جاهلان از آن جهت كه بر آنان حكم شود كه كافر هستند، اقدام به چنين عملي جائز نيست (يعني تكفير فردي و معين آن ) مگر بعد از ارائه دلايل و اقامه حجت كه پس از اين اقامه حجت روشن ميشود كه آنان و مخالفان رسالت پيامبران ميباشند و «هرچند اين گفته كه آنان گفتهاند هيچ شكي در آن نباشد كه آن گفته كفر است»، او در مورد همه تكفيرهاي معين به اين شكل عمل ميشود[۱۸]
- ابن تیمیه رحمه الله نسبت به جهمی ها وحلولی ها که اقوااشان کاملا کفرآمیز می باشد می گوید:
” و همچنين من خطاب به جهميههایی که حلولي می باشند و كساني كه قرارگرفتن خداوند بر عرش را انكار ميكنند ميگويم اگر من در اين عقايد با شما همراهي كنم كافر محسوب ميشوم چرا كه من مي دانم آنچه كه شما برآنيد و بدان عقيده داريد كفر است ولي شما نزد من كافر نيستيد و شما را تكفير نميكنم چرا كه شما جاهل هستيد و جهل شما مانع از تكفير شماست.”[۱۹]
- ابن تیمیه رحمه الله درجایی دیگر از فتاوی می گوید :
” وليس لأحد أن يكفر أحدا من المسلمين وإن أخطأ وغلط حتى تقام عليه الحجة وتبين له المحجة , ومن ثبت إسلامه بيقين لم يزل ذلك عنه بالشك , بل لا يزول إلا بعد إقامة الحجة وإزالة الشبهة” [۲۰]
براي هيچ كس جايز نيست كه دست به تكفير انسان مسلماني بزند (كه از روي خطا و اشتباه دچار كفر و يا شركي شده است) و تا بر چنين شخصي اقامه حجت نشده و دلايل از كتاب و سنت براي او تبيين نگردد همچنان معذور است و هركس صفت اسلام و مسلمان بودن به يقين براي او ثابت شده باشد از روي شك و گمان نميشود او را تكفير نمود بلكه تنها زماني ميتوان صفت مسلمان بودن را از او زدود كه بر او «اقامه حجت شده و شك و شبهههايش» برطرف شده و از بين برود.
- محمدبنعبدالوهاب رحمه الله می گوید:
ولكن نكفر من أشرك بالله في إلهيته ، وبعدما نبين له الحجة على بطلان الشرك [۲۱]. ما كسي را كه «در الوهيت خداوند كسي را شريك قرارداده » بعد از آن كه حجت را براي او روشن كرديم تكفير ميكنيم.
همچنين محمدبن عبدالوهاب رحمه الله در رابطه با تكفير و كافر دانستن کسی مي گوید: من كسي را تكفير مي كنم كه دين رسولخدا را «شناخته است »و بعد از اين «شناخت »دين رسولخدا را دشنام دهد و با آن دشمني كند و هركس را كه به اين دين متدين شده با او دشمني کند من چنين شخصي را تكفير مينمائيم در حالي كه الحمدلله اكثر اين امت اين چنين نيستند.[۲۲]
و همچنين می گوید:
هركس مسئلهاي از مسائل دين به او نرسيده باشد و واجبي از واجبات دين را نداند چنين شخصي معذور است و بر او هيچ ملامت وسرزنشی نيست مگر نميبينيم كه جعفر بن أبيطالب و ديگر صحابه گرامي رسولخدا كه همراه او بودند به مدت ۶ سال در سرزمين حبشه ماندند در حاليكه رسول الله در مدينه بود و قرآن همچنان نازل ميشد و شرائع و قوانين اسلامي تشريع ميشد و بر مسلمانان چيزهاي واجب و چيزهاي حرام ميگشت و در رابطه با اين مسائل به جعفر و يارانش هيچ خبري نميرسيد و از انجام اين واجبات و ترك اين حرامها بياطلاع و ناآگاه بودند، چرا كه هيچ كس از مدينه در اين مدت با آنها رابطه نداشت؛ در اينصورت اگر جعفر و ياران او آن واجبات را ترك نمايند و بدان چيزهايي كه حرام شده و آنها از آن خبر ندارند عمل كنند اين ترك واجبات و عمل به حرامها هيچ ضرري به دين و ايمان آنها نميرساند چرا كه اين مسائل به آنها نرسيده است و آنها نسبت به آن ناآگاه، بيخبر و جاهلند.[۲۳]
- وهمانند قول محمد بن عبدالوهاب را امام ذهبی به آن اشاره کرده و گفته است:
“فلایاثم احدالابعدالعلم وبعدالقیام الحجة وقدکان سادة الصحابة بالحبشه ینزل الواجب والتحریم علی النبی (صلی الله علیه وسلم) فلا یبلغهم الا بعد اشهر فهم فی تلک الامور معذورون بالجهل حتی یبلغهم النص”
هیچ کس گناهکارنمی شود مگربعدازکسب علم واقامت حجت وارائه دلایل. درحالی که بزرگان صحابه درحبشه بودند و به آنجا هجرت کرده بودند ودراین زمان که صحابه درآنجا بودند حلال وحرام بر پیامبرنازل می شد واین درحالی بود که حکم این حلال وحرامها بعدازچندین ماه خبرآن به صحابه می رسید و به این دلیل «این صحابه ها نسبت به این احکام معذوربه جهل بودند تا زمانی که حکم به آنان می رسید».[۲۴]
- ابنقدامه مقدسي رحمه الله در مورد كسي كه نماز را ترك ميكند مي گوید:
” اگر كسي از روي جحد و انكار نماز را ترك كند در حاليكه نسبت به واجب بودن آن ناآگاه باشد و نسبت به اينكه خداوند آن را برانسان واجب نموده است جاهل باشد و« به خاطر اين جهل و ناآگاهي وجوب آن را انكار نمايد چنين شخصي به اتفاق امت كافر محسوب نميشود »چرا كه شايد اين شخص تازه مسلمان شده باشد و يا اينكه كسي باشد كه تاكنون در «دارالاسلام زندگي نكرده »است يا در مكاني دور از اهل علم قرارگرفته است و به سبب چنين عواملي هنوز حقيقت مسئله براي او روشن نشده است. و اگر اين شخص بعد از مسلمان شدن بر وجوب نماز اطلاع پیدا کرد و آن را شناخت و دلائل واجب بودن نماز براي او ثابت شد و او با اين وجود بازهم آن را انكار كرد در اين صورت است كه او كافر ميشود و «حكم دادن در تمام ديگر اصول و مبانی اسلام بدين شيوه است» “[۲۵]
در اینجا ابن قدامه مقدسي رحمه الله عواملي چون نبود در ميان اهل علم و يا نبود در دارالاسلام را مانع تكفير كردن ذكر ميكند و آن را براي عذر به جهل دليل ميگيرد و در آخر ميگويد« و كذلك الحكم في مباني الاسلام كلها »و حكم دادن در تمام اصول و مباني اسلام بدين شيوه است.
- ابنقيم رحمه الله با توضیحی در مورد كفر جحود مساله ی عذر به جهل را این گونه توضیح می دهد:
” كفر جحود دو نوع است: ۱- كفر مطلق عام ۲- كفر مقيد خاص
كفر مطلق عام: به معناي انكارتمامی آنچه كه از طرف خدا و رسولش است ميباشد.«چنین شخصی کافراست وبرایش عذری نیست»
كفر مقيد خاص: بدين معنا كه كسي فرضي از فرائض اسلام را انكار نمايد و يا اينكه حرامي را حلال كند و يا صفتي از صفات خداوند را انكار كند و يا اينكه اخباري از خداوند را از روي عمد انكار كند، چنين شخصي اگر از روي جهل و يا تأويل دست به چنين افعال و كارهايي زد در آن معذور است و نميتوان او را تكفير كرد؛ همچون مردي كه به خانوادهاش وصيت كرد كه او را بسوزانند و… كه چنين شخصي قدرت خداوند را نادانسته انكار نمود و با اين وجود خداوند بخاطر جهلش او را بخشيد و مورد لطف قرارداد چرا كه او از روي عناد و تكذيب دست به انكار قدرت خداوند نزده بود بلكه نسبت به آن جاهل بود ”
ابن قيم وقتي كه درباره اصنافي چون فرقه معتزله و خوارج و جهميه و غلاه شیعه صحبت ميكند مي گويد:
گروهي از آنان كساني ميباشند كه جاهل و مقلداند كه اهل تحقيق نميباشند پس چنين اشخاصي تكفير نميشوند و به آنان نسبت فسق هم داده نميشود و شهادتشان هم رد نميشود و حكم اينان حكم مردان و زنان ضعيفي ميباشد كه قادر به انجام كاري نميباشند. [۲۶]
- محمدبن عبدالوهاب رحمه الله می گوید:
” اقوال و گفتههايي را به من نسبت دادهاند كه من آنها را نگفتهام و حتي به ذهنم خطور نكرده است از جمله اين اقوال موارد زير ميباشد:
در حق من ميگويند كه من كتب مذاهب اربعه را باطل ميدانم و براي آنها ارزش قائل نيستم. و يا من ميگويم: همانا مردم از۶۰۰ سال قبل بر هيچ چيزي نميباشند وبرباطل بوده اند و يا اينكه ادعاي اجتهاد ميكنم و خودم را از تقليد بينياز ميدانم و ميگويم اختلاف علماء سبب بلا و انتقام خداوند می باشد(ماننداختلاف چهارمذهب در امور فقهی) و شر و فساد به بار ميآورد. «و همچنين ميگويند که من تكفير كننده بوصيري (شاعر معروف) هستم چرا كه به رسول خدا توسل نموده است وازاوطلب فریادرسی می کند».
درجواب می گوید:خداوند پاك و منزه است و اين گفتهها در حق من جز بهتان ، افتراء و دروغ بزرگي چیزی دیگر نيست و با صراحت تمام مي گويم هرچند آن سخن و گفتهها را بر زبان نياوردهام چنين عقايد و سخناني به ذهنم هم خطور نكرده است. “[۲۷]
……………………………………………………………………..
[۱] متفق علیه
[۲] الفتح ، ۱/۷۳
[۳] مجموع الفتاوی ابن التیمیه ج ۷ ص ۵۰۱
[۴] تفسير جمالالدين قاسمي
[۵] فتح الربانی من فتاوی الامام الشوکانی جلد۱ص۱۴۷
[۶] كتاب الايمان/ فتاوی ج ۷ص۲۷۰
[۷] فتاوي ج۷ ص۲۳۷
[۸] منظورش ان نوع موالات اهل کفری میباشدکه درحد دوستی باشد ، اما تولی که به صورت پشتیبانی ومظاهرة اهل کفربرعليه اهل اسلام باشد كفراكبراست.
[۹] دررالسنيه ج ۱۰/۱۳
[۱۰] فتاوى ومسائل ص۱۱، وانظر الضياء الشارق لابن سحمان ۳۷۲
[۱۱] الضياء الشارق ۳۷۲، وانظر في هذا المعنى ص۲۱۱ ونواقض ایمان وهیبی ج۱ص ۲۷۸
[۱۲] الدرر السنية : ۱/۴۶۷-۴۶۸
[۱۳] درر السنيه ج ۱۰ ص۲۳۹
[۱۴] (هردو نام یعنی هیثمی با (ث) وهیتمی با(ت)اسم یک نفراست /نگاکن کتاب اعلام زرکلی ج یک ص ۲۳۴وموسوعه اعلام ج یک ص ۱۲۴
[۱۵] الدرر السنية ۱/۲۳۴-۲۳۶
[۱۶] در كتاب «الجوهرالمنظم في زياره قبر المعظم ص۶۲»
[۱۷] المغ المكيه ۳/۱۳۳۴
[۱۸] مجموعه فتاوي ج۱۲ ص۵۰۰
[۱۹] کتاب ردعلی البکری ج ۲ص۴۹۴
[۲۰] الفتاوى ۱۲/ ۴۶۶
[۲۱] مجموعة الشيخ ۱۲/۶۰، وانظر في مذهب الإمام وكذلك أئمة الدعوة، كتاب “سعة رحمة رب العالمين” للسيد بن سعد الدين الغباشي ۲۰-۲۸، ودعاوى المناوئين لدعوة الشيخ محمد بن عبد الوهاب ۱۷۰-۱۷۷، وضوابط التكفير ۳۱۱-۳۱۷٫
[۲۲] الددر السنيه ۱/۵۶
[۲۳] الفصل : ج۴/ص۱۰۵
[۲۴] سیرت نبوی صلابی ج ۱ ص۲۹۴ / تاریخ هجرت صحابه به حبشه سال ۵ پنجم بعثت بودوتقریبا گروهی ازآنان بعداز۱۵پانزده سال هنگام فتح خیبربرگشتند .وقطعا تمام امورعقیده ودین درمدت این ۵سالی که صحابه درمکه بودن نازل نشده بودوبه علت دوری راه صحابه گرامی نسبت به بخشهای زیادی از قر آن بی خبر بودندکه بیشترآن بخشها هم که صحابه از آن بی خبر بودند مسائل مهم عقیده وارکانهای دین بوده ودر گفته های امام ذهبی وامام ابن حزم مشاهده کردیدکه می گوینداین دسته ازصحابه به علت ندانستن معذور به جهل بوده اند.
[۲۵] المغني در بخش (كتاب المرتد)
[۲۶] ابنقيم در كتاب الطرق الحكميه ج۱ ص۵۶ و اطلاع بيشتر تفسير قاسمي در تفسير آيه ۴۸ سوره نساء / خود ابنقيم در جاهاي ديگر مثلاً در مورد جهميه مي گويد كه جهميها به عموم كافر هستند و اين هم از امام احمد و ديگر ائمه مشهور است در حالي كه ميبينيد ابنقيم در دستهبندي اين اشخاص از گروهي نام ميبرد كه براي آنان جهل قائل ميشود و تكفيرشان هم نميكند.
[۲۷] كتاب الرسائل شخصيه(الرسائل الشخصية / ص۸) / ودراینجا روشن است اوشاعری مثل بوصیری راتکفیرنمیکند به خاطر نبودن اقامه حجه براو می باشد