عذر به تاویل از موانع تکفیر (۱)

عذر به تأویل از موانع تکفیر (۱)

به قلم : مجاهد دین

فهرست مطالب

 

فهرست مطالب… أ‌

مقدمه. ۱

تعریف تأویل.. ۲

تأویل در لغت: ۲

تأویل در اصطلاح: ۲

الفاظ واضح الدّلاله و غیر واضح الدّلاله. ۵

لفظ واضح الدّلاله. ۵

لفظ غیر واضح الدّلاله. ۷

انواع تأویل.. ۱۱

تأویل فاسدِ مردود (غیر مستساغ) ۱۱

تأویل صحیح مقبول (مستساغ) ۱۸

تکفیر با مآل یا با لازمه‌ی قول.. ۲۳

دیدگاه دولت خلافت اسلامی‌ درباره‌ی علمای متقدمینی که توسط غلات تکفیر شدند   ۳۴

ابن قدامه المقدسی.. ۳۵

شفاعت.. ۳۶

توسل. ۴۱

تبرک.. ۴۲

محیی الدین نووی.. ۴۳

شفاعت.. ۴۴

سماع میت حول قبر. ۵۰

تبرک به آثار صالحین.. ۵۳

تاويل صفات.. ۵۵

ابن حجر عسقلانی.. ۶۱

تبرک.. ۶۲

توسل. ۶۸

عرضه اعمال بر پیامبر. ۶۹

حیات پیامبران در قبرهایشان. ۷۰

دیوان اشعار ابن حجر. ۷۶

تأویل صفات.. ۷۸

نتیجه گیری.. ۸۲

 

 

مقدمه

الحمد لله رب العالمين والعاقبة للمتقين ولا عدوان إلا على الظالمين وأشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له، الملك الحق المبين وأشهد أن محمداً عبده ورسوله خاتم النبيين وإمام المتقين صلى الله عليه وعلى آله وأصحابه ومن تبعهم بإحسان إلى يوم الدين.

اللهمّ أرِنا الحقّ حقاً وارزُقنا اتّباعه وأرِنا الباطِل باطِلاً وارزُقنا اجتنابَه أما بعد:

در این کتاب به طور مختصر درباره‌ی تأویل به عنوان مانعی از موانع تکفیر صحبت می‌کنیم، و جایگاه آن را در شریعت بیان می‌کنیم، برای اینکه متأسفانه غلات تکفیر با فهم ناقص و اشتباه خود از مفهوم شرک و توحید، بسیاری از علمای امّت را تکفیر کرده‌اند و نه زندگان، بلکه مردگان نیز از تکفیر آنان در امان نمانده‌اند. برای مثال نووی، ابن حجر عسقلانی، ابن قدامه مقدسی، قرطبی، شوکانی، سیوطی، قسطلانی، ابن الحاج، رملی، ابن جوزی و… را تکفیر می‌کنند.

ان شاء الله در این کتاب توضیحاتی درباره‌ی تأویل خواهم داد به امید آنکه مایه‌ی بیداری و آگاهی غلات گردد و دست از غلو و تکفیرهای به ناحقّ‌شان بردارند و به سوی خداوند توبه کنند.

تعریف تأویل

تأویل در لغت:

مشتق از اول است، به معنای رجوع، بازگرداندن، بازگشت کردن از چیزی، برگرداندن به چیزی. برای مثال عرب در هنگام دعا برای کسی که گمشده‌ای دارد می‌گوید: أول الله عليك، یعنی خداوند آن را به تو بازگرداند.

تأویل در اصطلاح:

در اصطلاح به معنای بازگرداندن کلام از ظاهر آن به سوی جهتی که احتمال داشته باشد. پس تأویل به معنای برگرداندن کلام به سوی اول آن، و بیان کردن از عبارتی به سوی عبارت دیگر است؛ یعنی بیان معنای کلمه یا کلام به طوری که غیر از ظاهر آن باشد.

تأویل در نزد علمای علم اصول مرادف تفسیر است و به قولی تأویل ظن به مراد و تفسیر قطع بدان است، چنانکه مثلاً هرگاه لفظ مجملی را به دلیل ظنی چون خبر واحد بیان کنند، آن را مؤول خوانند و هرگاه آن را به دلیل قطعی بیان کنند مُفَسَّر گویند. و می‌توان گفت: تأویل اخص از تفسیر است.[۱]

جرجانی می‌گوید: در شرع بازگرداندن لفظ از معنی ظاهر به معنی احتمالی آن است بشرط آنکه محتمل را موافق کتاب و سنّت بیابند، مانند قول خدای تعالی: ﴿يُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ﴾ اگر بدان بیرون آوردن پرنده از بیضه اراده شود، تفسیر خوانند و اگر بدان اخراج مؤمن از کافر، یا عالم از جاهل اراده شود تأویل است.[۲]

تأویل، ظن به مراد، و تفسیر قطع بدان است و به قولی تأویل بیان یکی از محتملات لفظ و تفسیر بیان مراد متکلم است و بیشتر تأویل در کتب الهی بکار می‌رود.[۳]

حاجی خلیفه ذیل علم التأویل آورده است: اصل کلمه از «اول» به معنی رجوع است و مؤول بازگرداندن آیه به یکی از معانی احتمالی آن است و به قولی مشتق از ایالت بمعنی سیاست است، بدین معنی که سخن را تدبیر کنند و معنی را بجای خود بگذارند. و در تفسیر و تأویل اختلاف شده است. ابوعبید و گروهی می‌گویند: هر دو به یک معنی هستند و گروهی منکر این گفتارند و راغب می‌گوید: تفسیر اعم از تأویل است و استعمال آن بیشتر در الفاظ و مفردات است؛ لیکن استعمال تأویل بیشتر در معانی و جمله‌ها است و اغلب در کتب الهی بکار می‌رود و دیگری گفته است: تفسیر بیان لفظی است که جز به یک وجه محتاج نباشد و تأویل توجیه لفظ به یکی از معانی مختلفی است که بدان متوجه است برحسب ادله‌ای که آشکار باشد و «ماتریدی» می‌گوید: تفسیر تعیین است بر آنکه از لفظ آن معنی اراده شده و گواهی بر خدا است که از این لفظ، این معنی را خواهد و تأویل ترجیح یکی از معانی محتمل است بدون یقین و شهادت. و ابوطالب ثعلبی می‌گوید: تفسیر بیان وضع لفظ است، حقیقت باشد یا مجاز. و تأویل تفسیر باطن لفظ است و مأخوذ است از اول و آن بازگشت به عاقبت کار است، پس تأویل، خبر از حقیقت مراد است و تفسیر خبر است از دلیل مراد. مثال آن قول خدا است سبحانه و تعالی: ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِٱلۡمِرۡصَاد﴾ تفسیر آن این است که مرصاد وزن مفعال است از رصد و تأویل آن برحذر داشتن است از خوار شمردن امر خدا سبحانه و تعالی. و راغب اصفهانی می‌گوید: تفسیر معانی قرآن را کشف کند و مراد را بیان سازد خواه به حسب لفظ باشد و خواه بحسب معنی، و تأویل بیشتر در معانی است. و تفسیر یا درباره‌ی غریب الفاظ است که بکار رفته است یا در لفظ مختصر که با شرح آشکار شود و یا در کلامی ‌که قصه‌ای را در بردارد و جز با دانستن آن قصه روشن نشود. اما تأویل گاه عام بکار رود و گاه خاص، مانند کفر که گاهی در انکار مطلق استعمال شود و گاه در انکار باری تعالی خاصتاً و یا در لفظ مشترک بین معانی مختلف. و گفته‌اند تفسیر به روایت تعلق دارد و تأویل به درایت. و ابونصر قشیری گفته است: تفسیر بر سماع مقصور است، و اتباع و استنباط در آنچه به تأویل متعلق است. و قومی ‌گفته‌اند آنچه از کتاب خدا و سنّت رسول مبین است، تفسیر است و کسی را نرسد که در آن اجتهاد کند، بلکه بر همان معنی حمل شود که وارد شده است و از آن تجاوز نباید کرد و تأویل چیزی است که علمای عالم به معنیِ خطاب و ماهر در آلات علوم، استنباط کنند و جماعتی که بغوی و کواشی از آن جمله‌اند گویند تأویل صرف آیه است از طریق استنباط به معنی موافق ماقبل و مابعد آن که در آیه احتمال چنان معنی باشد و مخالف کتاب و سنّت نباشد، و شاید صواب همین است.[۴]

الفاظ واضح الدّلاله و غیر واضح الدّلاله

چنانکه در فصل بعدی خواهد آمد، تأویل دو نوع است: تأویل صحیح مقبول و تأویل فاسد مردود. و یا تأویل مستساغ و تأویل غیر مستساغ.

اما برای اینکه این دو نوع تأویل را بهتر درک کنیم، لازم است قبل از آن توضیحاتی درباره‌ی «لفظ واضح الدّلاله» و «لفظ غیر واضح الدّلاله» داده شود.

لفظ واضح الدّلاله از جهت قوّت و ضعف آن بر دلالت بر معنا و مرادش، به چهار درجه تقسیم می‌شود که از ضعیف‌ترین دلالت به قوی‌ترین دلالت چنین است: ۱- ظاهر ۲- نص ۳- مفسّر ۴- محکم.

غیر واضح الدّلاله نیز لفظی است که در دلالت آن لفظ بر معنایش، خفا و ابهام وجود دارد که به ترتیب از کمترین خفا به بیشترین خفا، این مراتب را دارد: ۱- خفی ۲- مشکل ۳- مجمل ۴- متشابه.

لفظ واضح الدّلاله

در اینجا برای هرکدام از چهار درجه‌ی واضح الدّلاله با ذکر مثال‌هایی، آن را بیشتر توضیح می‌دهیم:

  • مثال برای «ظاهر» این آیه است: ﴿وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَيۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ﴾ [البقرة: ۲۷۵]، «و خداوند بیع (خرید و فروش) را حلال و ربا را حرام کرده است».

ظاهر آیه دلالت بر حلال بودن بیع و حرام بودن ربا دارد، اما مقصود و هدف از سیاق کلام، این نبوده است، بلکه مقصود از این آیه عدم برابری و همسانی ربا و بیع بوده است، برای اینکه برای مثال بیع خمر یا بیع معدوم و دیگر بیع‌هایی که توسط شارع ممنوع هستند، طبق ظاهر آیه‌ی ﴿وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَيۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ﴾ حلال نمی‌شوند. پس ظاهر آیه گرچه دلالت بر حلال بودن عموم بیع و حرام بودن عموم ربا را دارد، اما دلیل شرعی وجود دارد بر منصرف کردن آیه از معنای ظاهری آن و اراده‌ی معنایی دیگر غیر از معنای ظاهری آن. و در اینجا به این «منصرف کردن معنا» تأویل می‌گویند. مثلاً اگر عام باشد، تخصیص شود، یا مطلق باشد، مقید شود و…

  • در «نص»، لفظ یا کلام، با همان صیغه‌اش و بدون توقف بر یک امر خارجی بر معنا دلالت می‌کند و همان معنا، مقصود اصلی از سیاق کلام است. برای نص نیز همین آیه ﴿وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَيۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ﴾ را می‌توان به عنوان مثال به کار برد.

گفتیم این آیه، «ظاهر» می‌باشد بر حلال بودن بیع و حرام بودن ربا، اما به نسبت نص، می‌گوییم «نصی» است بر تفاوت داشتن بیع با ربا. برای اینکه این آیه در پاسخ به کفّاری نازل شد که بیع و ربا را با هم‌یکسان می‌دانستند و معنایی که از این آیه فهمیده می‌شود این است که این آیه نصی است بر متفاوت بودن بیع با ربا.

و چنانکه گفتیم، ظاهر و نص، هردو قابل تأویل هستند. اما دو مورد دیگر یعنی مفسر و محکم قابل تأویل نیستند.

  • مفسر از فسر گرفته شده و به معنای کشف است یعنی معنای آن مکشوف است و دلالتش از ظاهر و نص، قوی‌تر است و امکان تأویل آن وجود ندارد.

برای مثال خداوند درباره‌ی حد قذف می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ يَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِينَ جَلۡدَةٗ﴾ [النور: ۴]، «کسانی که به زنان پاکدامن نسبت زنا می‌دهند و سپس هم چهار گواه نمی‌آورند، به آنان هشتاد تازیانه بزنید».

خداوند تعداد تازیانه و شلاق را «ثمانین = هشتاد» ضربه مشخص کرده است که امکان تأویل کلمه‌ی ثمانین به معنای دیگر وجود ندارد، برای اینکه عددی معین است و کلمه‌ای مفسر و مکشوف می‌باشد؛ لذا هرگونه تأویل عدد هشتاد، فاسد و غیر مقبول می‌باشد.

نکته: تفاوت تفسیر با تأویل این است که در تأویل شخص با توجه به یک دلیل ظنی، و بنابر اجتهادی که می‌کند، مراد از لفظ را بیان می‌کند. اما در تفسیر، منظور و مراد از لفظ را خود شارع بیان کرده است؛ به همین خاطر تفسیر قطعی است اما تأویل غیر قطعی می‌باشد و امکان دارد که مراد از لفظی که تأویل کرده است، چیزی غیر از آنچه که اظهار داشته است باشد.

  • درجه‌ی چهارم از انواع الفاظ نسبت به قوّت و ضعفتشان در دلالت بر معنایشان، «محکم» می‌باشد.

محکم از مفسر و نص و ظاهر، دلالت بسیار آشکارتر و قوی‌تری بر معنایش دارد که امکان هیچ گونه تأویل و یا نسخ شدنی را برنمی‌تابد. مانند نصوصی که درباره‌ی ایمان به خدا و قیامت و پیامبران و حرام بودن ظلم و واجب بودن عدالت و… وارد شده است.

لفظ غیر واضح الدّلاله

غیر واضح الدّلاله، لفظی است که در دلالت آن لفظ بر معنایش، یک نوع خفا و ابهام وجود دارد و باید یک امر خارجی دخیل شود تا دلالت آن بر معنایش را مشخص کند، به عبارت دیگر دلالت آن بر معنایش متوقف بر یک امر خارجی می‌باشد.

اکنون درباره‌ی هرکدام با ذکر مثالی، توضیح خواهیم داد.

  • خفی: مثلا پیامبر ص می‌فرماید: «لَا يَرِثُ الْقَاتِلُ»، «قاتل ارث نمی‌برد».

در اینجا لفظ قاتل بر معنای خودش دلالت آشکار و واضحی دارد و کسی درباره‌ی معنای قاتل شک و شبهه ندارد و معنای قاتل مشخص می‌باشد، اما مشکل در تطبیق معنای آن بر بعضی از زیرمجموعه و افراد تحت اسم قاتل می‌باشد که در آن نوعی خفا و ابهام وجود دارد. در اینجا لفظ قاتل عام است و هم شامل قاتل عمد و هم قاتل غیر عمد می‌شود. و این حدیث دلالتش بر قاتل عمد ظاهر و آشکار است، اما در اینکه این حدیث شامل قاتل غیر عمد می‌شود یا نه، نوعی خفا و ابهام وجود دارد و در آن بین علما اختلاف وجود دارد و دو دیدگاه دارند. عده‌ای می‌گویند این حدیث شامل قاتل غیر عمد می‌شود و چنین تأویل می‌کنند که لفظ قاتل عام است و شامل عمد و غیر عمد می‌شود، و قاتل غیر عمد اگر شامل حکم حدیث نشود، باعث شیوع قتل و سپس توجیه آن به عنوان غیر عمد شده لذا از باب سد ذریعه هم که باشد باید قاتل غیر عمد نیز ارث نبرد. در مقابل گروه دیگر از فقها می‌گویند که این حدیث شامل قاتل غیر عمد نمی‌شود، چون قصد قتل یا سوء نیت را نداشته و همانطور که مستحقّ قصاص نمی‌شود مستحق محروم شدن از ارث نیز نمی‌شود. چنانکه مشاهده می‌کنید هردو گروه از فقها برای دیدگاه خود تأویل دارند و تأویل هردو قابل قبول است.

  • مشکل: مشکل، لفظی است که با مشابه‌های خودش درآمیخته و مخلوط و همراه گشته است، به این خاطر مراد از آن برای ما مشتبه شده است؛ یا به عبارتی دیگر مشکل، لفظی است که معانی مختلفی دارد، اما مراد از آن لفظ در آن عبارت، تنها یکی از آن معناهایش بوده است؛ به این خاطر معنای مورد نظر آن لفظ بر شنونده مخفی شده و تمییز معنای مورد نظر از دیگر معناهایش نیاز به تأمل و بررسی سباق و سیاق موضوع دارد. تفاوت مشکل با خفی این است که در «خفی»، معنای لفظ واضح و مشخص می‌باشد، و شبهه تنها در افراد آن لفظ می‌باشد، اما در «مشکل» لفظ بر مرادش دلالت ندارد بلکه نیاز به قرینه‌ای دیگر دارد تا مراد از آن را تبیین نماید.

مثال برای لفظ مشکل، مانند لفظ مولاه در حدیث «مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ»؛ «هرکس من مولای او هستم پس علی هم مولای اوست» می‌باشد، که کلمه‌ی مولی بر: رب، مالک، نعمت دهنده، آزاد کننده‌ی بنده، یاری دهنده، دوستدار، هم سوگند، بنده، آزاد کننده‌ی بنده، پسر عمو، داماد و مانند آن دلالت دارد، لذا از این جهت، شیعه، معنای مولی را به امامت و خلافت علی بن ابی طالب بعد از پیامبر ص حمل کرده، و اهل سنّت بر معنای ناصر و یاری دهنده و دوستدار حمل می‌کنند، چرا که سباق و سیاق حادثه بر رفع کدورت از قلب کسانی بوده که علی را بغض ورزیدند و پیامبر ص درصدد برطرف کردن آن کدورت و بیان‌کردن واجب بودن دوست‌داشتن و یاری رساندن علی t بوده است، نه بیان‌کردن انتخاب او به عنوان خلیفه و حاکم‌گرداندن او بعد از خودش. و هر دو گروه برای دیدگاه خود تأویل می‌آورند.

  • مجمل: مجمل به معنای مبهم هم می‌باشد، و در لفظ مجمل مراد از معنای آن خفی است و جز با استفسار و بیان آن از طرف گوینده‌ی آن، مراد از آن لفظ مجمل، مشخص نمی‌گردد.

برای مثال القارعه یک لفظ مجمل است آنگاه که خداوند می‌فرماید: ﴿ٱلۡقَارِعَةُ١﴾، «بلای بزرگ» و گوینده‌ی آن که خداوند متعال است در آیات بعدی این لفظ مجمل را توضیح می‌دهد و می‌فرماید: ﴿مَا ٱلۡقَارِعَةُ٢ وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا ٱلۡقَارِعَةُ٣ يَوۡمَ يَكُونُ ٱلنَّاسُ كَٱلۡفَرَاشِ ٱلۡمَبۡثُوثِ٤ وَتَكُونُ ٱلۡجِبَالُ كَٱلۡعِهۡنِ ٱلۡمَنفُوشِ٥﴾ [القارعة: ۴-۵]، «بلای بزرگ چیست و چگونه است؟! تو چه می‌دانی بلای بزرگ چیست و چگونه است؛ روزی است که مردمان همچون پروانگان پراکنده می‌گردند و کوه‌ها همسانِ پشمِ رنگارنگ حلاجی شده می‌شوند».

یا لفظ هلوع در آیه ﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ خُلِقَ هَلُوعًا١٩﴾ [المعارج: ۱۹]، «آدمی‌کم‌طاقت و ناشکیبا آفریده شده است». یک لفظ مجمل می‌باشد که در آیات بعدی آن را توضیح می‌دهد: ﴿إِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ جَزُوعٗا٢٠ وَإِذَا مَسَّهُ ٱلۡخَيۡرُ مَنُوعًا٢١﴾ [المعارج: ۲۰-۲۱]، «هنگامی‌که بدی به او رو می‌کند، سخت بی‌تاب و بی‌قرار می‌گردد و زمانی که خوبی به او رو می‌کند، سخت دریغ می‌ورزد».

مجمل مرتبه‌ای بالاتر از مشکل است برای همین در تعیین مراد یک لفظ مجمل، باید توقف کرد و شنونده از جانب خود و با فهم و تأویل خود، نمی‌تواند مراد از آن لفظ مجمل را مشخص نماید، بلکه حتما باید از گوینده، استفسار شود تا منظور او از آن لفظ مجمل مشخص گردد.

مثلاً شخصی به همسرش می‌گوید به خانه‌ی پدرت برگردد. برگشتن یک لفظ مجمل است، و قاضی نباید با تأویل یا برداشت خودش بگوید مراد او از برگشتن، اجرای لفظ طلاق بوده است، بلکه حتما باید از گوینده استفسار کند و بگوید مراد تو از اینکه به همسرت گفتی به خانه‌ی پدرت برگرد چه بوده است؟ آیا منظورت طلاق او بوده است یا تنها به او اجازه‌ی دیدار و رفتن به خانه‌ی پدرش را داده‌‌ای؟

لذا اگر این نکته‌ها رعایت نگردد، ممکن است آثار و نتایج بسیار زیادی بر آن مترتب شود و خون‌ها و مال‌ها را حلال یا حرام گرداند.

  • متشابه: در لفظ متشابه نیز مراد از آن خفی می‌باشد و راهی هم برای درک آن وجود ندارد. مثلاً حروف مقطعه‌ی قرآن که در ابتدای بعضی از سوره‌های قرآن آمده است، یا کیفیت روز قیامت و کیفیت نفخ صور و…

اکنون با توجه به مقدمه‌ای که درباره‌ی لفظ واضح الدّلاله و غیر واضح الدّلاله داده شد، به تعریف تأویل صحیح مقبول (مستساغ) و تأویل فاسد مردود (غیر مستساغ) می‌پردازیم.

 

 

…………………….

[۱]– از کشاف اصطلاحات الفنون چ: احمد جودت ج: ۱ ص: ۹۹٫

[۲]– از تعریفات جرجانی.

[۳]– از اقرب الموارد.

[۴]– کشف الظنون چ: ۲ استانبول ج: ۱ ستون ۳۳۴-۳۳۵ ذیل علم تأویل.

 

2 دیدگاه در “عذر به تاویل از موانع تکفیر (۱)”

  1. درست است که تأويل از موانع تكفير هست و داستان قدامه الله از ايشون راضي باشه دليلي بر اين مسئله هست .
    اما بايد دانست كه تأويل در اصل دين مانعي براي تكفير به حساب نميآيد .

    1. السلام علیکم اخی
      امکانش هست که با رای علمای قبل از محمد بن عبدالوهاب این سخن آخرتان را توضیح دهید؟
      ««««« كه تأويل در اصل دين مانعي براي تكفير به حساب نميآيد »»»»
      چون من مطالب زیادی را خوانده ام که بر خلاف یک کافر، یک مسلمان در تمام امور نظری و عملی عذر دارد .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *