انواع دارالاسلامها و جایگاه و وظیفه ی مسلمین در برابر این ساختمانها در آثار شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی (قسمت اول)
گردآوری: کارزان شکاک
دارالاسلامها به دو نوع تقسیم می شوند یکی حکومت شورائی اسلامی خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و دیگری مرتبه ی نازل و بدل اضطراری خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ .
قبل از صحبت کردن در مورد خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ لازم است یک نکته را یاد آوری کنم و آن هم روش امامان اهل سنت در برخورد با بزرگان و اشتباهات آنهاست که در میان غیر عربها ناشناخته است.
گاه تفسیر، تحلیل و آسیب شناسی یک سخن یا یک واقعه ی تاریخی که پاسخی برای نیازهای روز ما دارد و منطبق با تمام معیارهای شرعی هم است بازبرای عده ای از عزیزان حکم توهین را دارد؛ در حالی که اگر ما خودمان این مسائل را آنطوری که هست شرح ندهیم دشمنان ما مثل مستشرقین و منافقین و سکولار زده ها و مرتدین حتما به آن شیوه ای که خودشان می خواهند شرحش می دهند و شرح هم داده اند، ما باید با روشنگری و آشکار کردن آنچه که وجود دارد راه را بر این دشمنان آشکار و پنهان ببندیم. یکی از این موارد سیر تحولات سه گانه ای است که رسول الله صلی الله علیه وسلم برای جامعه ی مسلمین ارائه داده است .
احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم روشن می کنند که مسلمین در مسیر حرکت خودشان بعد از زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم و دوران نبوت تا روز قیامت ۳ گونه حکومت را خواهند دید: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم :
تَكُونُ النُّبُوَّةُ فِيكُمْ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا عَاضًّا، فَيَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ الله ُأَنْ يَرْفَعَهَا ، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا جَبْرِيّاً ، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا ، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ، ُثمَّ سَكَتَ.[۱]
- خلافت مطابق منهج و روش رسول الله . خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ.
- دوران پادشاهی که به دو دسته ی کلان تقسیم می شود، که بعضی تنها با خشونت همراه بودند، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا عَاضًّا، و بعضی ها علاوه بر آن با استبداد و خودکامگی هم به مسیر خودشان ادامه دادند، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا جَبْرِيّاً
- بازگشت خلافت مطابق منهج و روش رسول الله .خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ
در حکومت خلفای پس از رسول الله صلی الله علیه وسلم خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ما شاهد دو اصل مهم هستیم یکی: اصل مهم نظارت همگانی بر عملکرد داخلی حاکم و حکومت و دولت مسلمین، غیر از مسائل امنیتی و روابط بین الملل که خود رهبران مشوق چنین نظارتی بودند چنانچه:
- ابوبكر صديق رضی الله عنه در این زمینه می گوید : ««اگر نيك و درست عمل كردم، مرا ياري کنید و اگر بد و نادرست رفتار نمودم، اصلاحم نمایید» [۲]
- عمر فاروق رضی الله عنه هم می گوید : «محبوبترين مردم، نزد من كسي است كه عيوب مرا به من متذكر شود». [۳]و نیز فرموده است: «از آن ميترسم كه خطايي از من سر زند، اما هيچیک از شما جرأت نكند به من تذكر دهد». [۴]
- عثمان رضی الله عنه هم می گوید: «اگر در كتاب خدا آيهاي يافتيد كه بر اساس آن، باید مرا در قيد و بند نمایيد، پس حتماً اين كار را انجام دهيد».[۵]
- علي رضی الله عنه هم می گوید: «اين، حق شماست (که خود، زمام امورتان را به هر کس که بخواهید، بسپارید) و هيچكس در آن حقي ندارد مگر اينكه خودتان، او را زمامدار خویش قرار دهید. من نيز بدون (خواست و پشتوانهي) شما هیچ ولایتی بر شما ندارم».[۶]
و اصل مهم دیگر در خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ شورای اولی الامراست. در چنین سیستمی امور قابل اجتهاد هم از کانال شورای واحد و اجماع واحد ارائه می شود برای همین است که ما در این دوران چیزی به نام مذهب نمی بینیم و هر چه هست اسلام است و با وجود آنهمه صحابی و تابعین عالم و دانشمند ما شاهد پیدایش مذاهب به سبک عصر شاهیگری بنی امیه و بنی عباس و غیره نیستیم .
در مورد طول عمر این خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ پس از فوت رسول الله صلی الله علیه وسلم خود ایشان می فرماید: خِلافَةُ النُّبُوَّةِ ثَلاثُونَ سَنَةً ثُمَّ يُؤْتِي اللَّهُ الْمُلْكَ أَوْ مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ[۷]«خلافت نبوت، سي سال است و پس از آن، خداوند، پادشاهي را به هر كس كه بخواهد، ميدهد». یا می فرماید: الْخِلاَفَةُ فِي أُمّتِي ثَلاَثُونَ سَنَةً، ثُمّ مُلْكٌ بَعْدَ ذَلِكَ.[۸]
می دانیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم در ربیع الاول سال ۱۱ هجری وفات کردند و ابوبکر صدیق خلیفه شدند و حسن بن علی رضی الله عنهما هم در ربیع الاول سال ۴۱ هجری، سالی که به سال قحطی شهرت یافته بود، اجبارا دست از خلافت کشید و قدرت حکومتی را به معاویه واگذار کرد، و خلافت دقیقا ۳۰ سال طول کشید؛ اینهم یکی از نشانه های غیر قابل انکار نبوت رسول الله صلی الله علیه وسلم و معجزه ای غیر قابل کتمان است که الله تعالی از زبان رسولش آن را نشان داده است.
حسن بن علی رضی الله عنهما تنها از قدرت حکومتی دست کشید و سایر نهادهای حکومتی پس از حاکم شدن معاویه هنوز به صورت مستقل به حیات خودشان ادامه می دادند، سیستم زکات، سیستم حل مسائل فقهی، سیستم قضاوت و غیره همانی بود که در خلافت حسن وجود داشت. حتی یکی از شروط حسن بن علي رضی الله عنه با معاویه این است که معاويه در ساختار حکومتی خودش، مطابق كتاب خدا و سنت پيامبر اکرم صلی الله علیه وسلم و روش خلفاي راشدين عمل کند. گفته شده است یکی دیگراز شرایط صلح حسن بن علي با معاويه این بود كه پس از معاويه، حسن بن علي زمام امور را بهدست گيرد.[۹] و معاويه هم قول داد که چنانچه زمانی توان رهبری مسلمانان را نداشته باشد، زمام امور را به حسن رضی الله عنه بسپارد.[۱۰] یا ابن حجر هيتمي ميگوید: در پیمان صلح، قرار بر آن شد که جانشين معاويه، توسط شوراي مسلمانان تعيين گردد.[۱۱]برای همین وضعیت و چنین شروطی بود که می بینیم معاویه می گوید: «من آخرین خلیفه و اوّلین پادشاه هستم!؟»[۱۲]
در اینجا یک خلیفه که در همه چیز بر معاویه بر تری داشت، تنها در مسأله ی حکمرانی به دلایلی مشخص و از روی ناچاری و اضطرار جای خودش را به این شاه می دهد. این یکی از دلایلی بود که صحابه همگی منجمله حسن و حسین و دیگران به چنین حکومتی بیعت دادند.
در واقع نباید چنین تصور بشود که مثلا یک انقلاب رخ داده است و حکومت از ریشه دگروگون شده است، نه اینطوری نبود، چون اگر اینطوری بود نه حسن و حسین و نه هیچ صحابه ای به قیمت جانشان هم تمام می شد اجازه ی چنین کاری را نمی دادند، اینها هم با وجود چنین بزرگانی جرئت چنین تغییراتی را نداشتند. دلیلش هم قیام حسین رضی الله عنه بر علیه حاکمیت یزید بود، چون از زمان یزید به بعد است که ما با نوساناتی شاهد تغییر در سایر نهادهای حکومتی و مردمی و در نهایت شاهد آنهمه تفرق و نابسامانی و رکود بوده ایم .
بله، به مرور زمان و بر اثر وفات و قربانی شدن این شیر مردان بود که ما شاهد تغییرات و نواقص اساسی هستیم، زمانی که در زمان عبدالملک بن مروان اکثرتابعین هم از دنیا رفته بودند این ناقص سازی گسترش بیشتری پیدا می کند، که اینهم از شاهی به شاه دیگرفرق داشت. عمر بن عبدالعزیز یک چیزی بود مروان بن محمد هم چیز دیگری بود .
ابن خلدون، که ادامه دهنده ی راه کسانی چون ابوبکر الطُرطوشی اندلسی در نگرش علمی به جامعه و تاریخ است و از او به عنوان پدر جامعه شناسی هم نام برده می شود، در مورد این انتقال قدرت از خلافت به پادشاهی می گوید: هرچند نظام خلافت به نظامی پادشاهی تغییر یافت، اما این تحول، محدود بود و بسیاری از موازین و زیرساختهای خلافت اسلامی همچنان در نظام پادشاهی اجرا ميشد.[۱۳] رسول الله صلی الله علیه وسلم قبلا در این زمینه فرموده بود که : «ابْنِي هَذَا سَيِّدٌ، وَلَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يُصْلِحَ بِهِ بَيْنَ فِئَتَيْنِ مِنَ المُسْلِمِينَ».[۱۴]«اين فرزندم، آقا و سرور است و چه بسا خداوند، به وسيلهي او، ميان دو گروه عظيم از مسلمانان، اصلاح برقرار سازد». و حسن بن علی رضی الله عنهما هم اینطوری این مشکل به وجود آمده را اصلاح کرد اما باز می فرماید: «همانا من، در حالي كه بیش از هر کسی، سزاوار خلافت بودم، (از آن كنارهگيري کردم) و با معاويه بيعت کردم و نميدانم كه سرانجام اين بيعت، موجب به وجودآمدن فتنهاي ميان شما خواهد شد و يا تا مدتي برايتان سودمند خواهد بود» [۱۵]
حسن بن علی رضی الله عنهما مثل پدرش هم حاکم مشروع مسلمین بود و هم حاکمیت حجاز و عراق و یمن را پس از پدرش در اختیار داشت و در موضع قدرتی بود که پدرش بود. اما مجبور می شود برای اصلاح بین این دو گروه عظیم از مسلمین بین بد و بدتر، بد را انتخاب کند؛ اما همین بده بعدها بدتر و بدترین هم ازآن بیرون آمد که تا الان هم ادامه دارد.
زمانی هم که حسن بن علی رضی الله عنهما حکومت را به معاویه می سپارد می گوید: : «اي معاويه! خداوند، زمام امور امت محمد را به تو سپرد و نميدانم واقعاً رسیدن به این مقام، به خاطر صفت خوبی بود كه در تو وجود داشت و يا اینکه برعكس، به خاطر وجود شری در تو بود». آنگاه این آیه را تلاوت کرد که:«وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ» (انبياء/۱۱۱) «من نميدانم، شايد اين، آزموني براي شما باشد و (شايد شما را) تا مدتي بهرهمند سازد (و برایتان مفید باشد)[۱۶]
در واقع حکومت معاویه استارت تغییر خلافت به پادشاهی و یک مرحله ی گذار محسوب می شود، این تغییر حاکمیت از خلافت به شاهیگری از زمان خودش شروع می شود و با موروثی شدن حاکمیت تثبیت می شود، از نگاه ابوالاعلی مودودی انتخاب یزید از اشتباهات فاحش معاویه و قدم گذاشتن حقیقی از خلافت به ملوکیت و شاهیگری بود . از نگاه فرق کنونی معروف به اهل سنت آن چیزی که بنیاد مشروعیت خلفای راشدین تلقی می شود اجماع اهل حل و عقد و شورای اولی الامر واحد مسلمین است. این شوراست که از ابوبکر تا حسن بن علی رضی الله عنهما را انتخاب می کند و این را علی رضی الله عنه در نامه هایش به معاویه یادآوری می کند و در اینجا این شورای اولی الامراست که توسط معاویه ضعیف و سپس نابود می شود .
اما می دانیم این هم باز به معنی تهی شدن از مفاهیم و اهداف و مقاصد خلافت نبود، بلکه در نظام شاهیگری بنی امیه و بنی عباس و عثمانیها هم این اهداف در شکل ضعیفتر و ناقصتری دنبال می شدند، و تمام تلاش اینها هم در مسیر پیاده کردن قوانین شریعت بود اما بر اساس تفسیر و مذهبی خاص نه بر اساس رای امت واحد و جماعت واحدی که اجماع واحدی را ارائه بدهد، چون امت واحد و جماعت واحد نابود شده بود و پس از فوت صحابه و تابعین به جایش امتهای متعدد و جماعتهای متعددی به وجود آمدند و شورای اولی الامری نبود که اینها را دور هم جمع کند . در این صورت این نظامهای شاهیگری مثل امویان و عباسیان و عثمانیها را می شود ترکیبی از نظام خلافت و شاهیگری دانست که به سبک خودشان و به نسبتهای مختلفی اهداف و مقاصد اسلامی را دنبال می کردند.
به دنبال این سبکهای حکومتی یکپارچه و ترکیبی ما شاهد خورده شاهانی بوده ایم و الان هم در قالب شاه و رئیس جمهور و غیره هستیم که هدفشان تنها شاهیگری و حکمرانی خودشان بوده است نه اهداف و مقاصد اسلام، و اکثرا اسلام را هم قربانی شاهیگری و حکمرانی و مقاصد و اهداف دنیوی خودشان کرده اند، و از اسلام به عنوان یک ابزار استفاده کرده اند، و به کلی پس مانده های نظام خلافت و مفاهیم و اهداف و مقاصد شریعت کنار نهاده شد و همگی قربانی قدرت طلبی و جاه طلبی حاکمان شد.
خلافت حسن بن علی رضی الله عنهما همچون حکومت اسلامی رسول الله صلی الله علیه وسلم یکی از بزرگترین نعمتهائی بود که الله به مسلمین بخشیده بود، علت اساسی که حسن بن علی رضی الله عنهما را از روی ناچاری مجبور به واگذاری قدرت به معاویه و تغییر این نعمت و از دست رفتن این نعمت در میان مسلمین کرد را باید به تغییراتی ربط داد که مسلمین در خودشان به وجود آورده بودند چون: ذَلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (انفال/۵۳) این بدان خاطر است که خداوند هیچ نعمتی را که به گروهی داده است تغییر نمیدهد مگر این که آنان حال خود را تغییر دهند (و دیگر شایستگی نعمت خدا را نداشته باشند و بلکه سزاوار نقمت گردند) و بیگمان خداوند شنوای (اقوال و) آگاه (از افعال مردمان) است .
بله، این انتقل قدرت، و به تدریج این انتقال از کامل به ناقص و سپس ناقص تر را تنها در حسن بن علی رضی الله عنهما و معاویه نبینید، این را در کاستی ها، معایب و تغییراتی ببینید که در مردم ایجاد شده، و چنان خلیفه ای را به چنان کاری وادار و مجبور می کند، و در نهایت همین تغییرات و معایب مردم را به طرف حاکمیت شاهان و ظالمین می کشاند:وَکَذَلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ (انعام/۱۲۹) و همان گونه برخی از ستمگران را همنشین برخی دیگر میگردانیم، و این به خاطر اعمالی است که انجام میدادهاند.
می دانیم که الله تعالی با جماعت واحد است و تفرق هم از صفات مشرکین است، آن ابزاری که می تواند بعد از دوران نبوت و بعد از رسول الله صلی الله علیه وسلم به صورت کامل از جماعت مسلمین محافظت کند خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ست، در غیاب این و در حالت اضطراری حکومت بدیل اسلامی بهترین گزینه است، و در غیاب این بدیل اضطراری هم مسلمین درموقعیتهای حساسی قرار می گیرند که تنها و تنها مجلس شورای مجاهدین آنهاست که می تواند به صورت ضعیفتری از این جماعت واحد نگهداری کند. الان سیدنا حسن در بین بی وفائی اطرافیان، تفرق و هرج و مرج، قحطی و گرسنگی، خطر منافقین داخلی و کفار آشکارداخلی و خارجی، و در کل خطر انهدام مسلمین و شرک تفرق و حفظ حکومت خودش با چنان حکومت بدیل اسلامیی قرار دارد .
شرک تفرق و آن آفتهای دیگری که سیدنا حسن رضی الله عنه با آن درگیر بودند کلا باعث نابودی مسلمین می شود، مثل آن چیزی که ما در اندلس با سابقه ی ۷۸۱سال حکومت مسلمین مشاهده اش کردیم ، حالا چه رسد به نابودی امت وجماعت، اما حکومت بدیل اسلامی می تواند حداقل موجودیت اسلام و یک جماعت ضعیفی را حفظ کند، و وقایع تاریخی هم ثابت کردند حق با ایشان بود. البته شرایط هم طوری شده است که بیشتر از این از دستش بر نمی آید و طبق آیه ی: فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ (تغابن /۱۶) و فرموده ی رسول الله صلی الله علیه وسلم : مَا نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ فَاجْتَنِبُوهُ وَمَا أَمَرْتُكُمْ بِهِ فَافْعَلُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ[۱۷] از تفرقی که توانائی و ابزارهای نابودیش را ندارد پرهیز می کند، و از امری که در مورد حکومت داری هست به اندازه ی توانش به پیش می رود، و از دو ضرر أخف الضررين را انتخاب می کند .
ایشان زمانی که متوجه می شوند که اسباب حفظ کل جماعت را ندارد و اجتهاد می کند که می تواند مثلا بیشتر از ۷۰ درصدش را داشته باشد، تشخیص می دهد بهتر از آنی است که با عذاب تفرق و سایر آفتها تمام را از دست بدهد، برای همین است که به همین اندک هم بسنده می کند که: ما لا يُدرَكُ كُلُّه ، لا يُترَكُ جُلُّه .
این چیز اندکی که ایشان به آن دست یافتند، در برابر آن چیزی که از دست داده بود اندک است؛(هر چند که برای عصر ما در اکثر سرزمینهای مسلمان نشین دست یافتن به همین اندک هم در حد یک آرزو باقی مانده است)؛ مثل : تمام شدن جنگ و کشتار بین مسلمین که از قتل عثمان بن عفان رضی الله عنه تا آن زمان شروع شده بود، متحد شدن مسلمین تحت یک پرچم، از سرگیری فتوحات مسلمین و گسترش سرزمینهای اسلامی، زمین گیر شدن و در تنگنا قرار گرفتن خوارج و غلات و موارد دیگری که ما در این دوران کوتاه شاهدش بودیم .
آن چزی که لازم است برای چندمین بار به آن اشاره بشود این است که :واضح است این تغییر از خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ به شاهیگری توسط مردم زمینه هایش فراهم شد و کفار پنهان داخلی و آشکار خارجی ازآنها سوء استفاده کرده اند، بازگشت به آن هم تنها و تنها با تغییر در خود مردم به دست می آید، چون: إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ(رعد/۱۱) خداوند حال و وضع هیچ قوم و ملّتی را تغییر نمیدهد مگر این که آنان احوال خود را تغییر دهند.
[۱] روى الإمام أحمد عن النعمان بن بشير/ وروى الحديث أيضًا الطيالسي والبيهقي في منهاج النبوة، والطبري ، والحديث صححه الألباني في السلسلة الصحيحة، وحسنه الأرناؤوط
[۲]البداية و النهاية (۶/۳۰۶).
[۳]البداية والنهاية (۶/۳۰۵).
[۴]الشيخان ابوبكر و عمر، ص۲۳۱٫
[۵]الشيخان ابوبكر و عمر ص۲۳۱ و نظام الحكم في عهد الخلفاء الراشدين ص ۱۹۸٫
[۶]مسند احمد (۵۲۴).
[۷]سننابيداود، شرح عونالمعبود (۱۲/۲۵۹) و صحيح سنن (۳/۸۷۹). صححه آلبانی
[۸] الترمذي عن سعيد بن جمهان
[۹]فتح الباري (۱۳/۷۰).
[۱۰]سيراعلامالنبلاء (۳/۲۶۴).
[۱۱]الصواعق المحرقه (۲/۲۹۹)
[۱۲]البدایة والنهایة : ج ۸ ص ۱۶
[۱۳]النظریات السیاسیۀ، اثر ریس، ص۱۹۴ به نقل از: المقدمۀ از ابن خلدون.
[۱۴] صحيح البخاري – التوحيد (۷۱۰۹) سنن النسائي – الأذان (۶۴۴) مسند أحمد – باقي مسند المكثرين (۳/۶) مسند أحمد – باقي مسند المكثرين (۳/۳۵) مسند أحمد – باقي مسند المكثرين (۳/۴۳) مستدرك الحاكم : ۳ / ۱۷۴
[۱۵]فضائل الصحابۀ (۲/۷۶۹). سند اين روايت صحيح است.
[۱۶]المعجم الكبير (۳/۲۶). سند اين روايت حسن است.
[۱۷] بخاری، مسلم و ترمذی