انواع دارالاسلامها و جایگاه و وظیفه ی مسلمین در برابر این ساختمانها در آثار شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی (قسمت سوم)
گردآوری : کارزان شکاک
نکته ی دیگری که به این حالت اضطرار بر می گردد و از یکپارچگی کنونی مسلمین محافظت می کند این است که در حالتهائی میان یک امیر و رهبر صالح اما ضعیف با یک امیر و رهبر فاجر قوی، مسلمین گیر می کنند که از کدام یکی حمایت کنند؟ کسانی چون امام احمد بن حنبل رحمه الله سفارش می کنند که جانب امیر فاجر قوی را بگیریم و می گوید: «اما فرد فاجر قوتش برای مسلمانان و فجورش برای نفس خودش است و اما صالح ضعیف صلاحش برای نفسش و ضعفش برای مسلمانان است، پس باید به همراه قوی فاجر قتال نمود و پیامبر صلیالله علیه وسلم فرمودهاند:«وَإِنَّ اللَّهَ يُؤَيِّدُ هَذَا الدِّينَ بِالرَّجُلِ الْفَاجِر» «خداوند متعال این دین را با فرد فاجر نصرت میبخشد.»[۱] در اینجا ممکن است متوجه بشویم که چرا در جنگ بین عبدالله بن زبیر آنهمه بزرگوار به خاطر منافع کل جامعه ی مسلمین جانب حاکم فاجر قوی بنی امیه را گرفتند نه جانب عبدالله بن زبیر صالح ضعیف را. نفع حاکم فاجر و قوی بنی امیه درآن حالت اضطرار برای عموم مسلمین بود و فجورش به خودش بر می گشت.
مسأله ی دیگری که علما برای این حالتهای اضطراری به آن اشاره کرده اند این است که اگر بین دو امیر یا حکومت بدیل اضطراری اسلامی که مثل هم هستند و در یک سطح قرار دارند جنگی رخ بدهد و یکی با زور اسلحه بر آن یکی غالب بشود آنی که با زور اسلحه پیروز شده است امیر مسلمین و حاکم می شود و جنگ با آن نادرست است.
بله، اگرکیفیت هر دو مثل هم باشد ما می گوییم آنی که با اسلحه و قدرت حاکمیت را در دست گرفته است دیگر قیام شخص دیگری که چیز بهتر از این نمی تواند بیاورد و چیزی مثل همین می اورد و کیفیتش مثل همین است (قیامش) درست نیست، بلکه بین این چند گروهی که مثل هم هستند – برای جلوگیری کردن از ریخته شدن خون مسلمان و سایر مصیبتهای تفرق و جنگهای داخلی- آنی که زودتر از همه با زور اسلحه قدرت را به دست گرفته است و نظمی را برقرار کرده است بهتر از دیگرانی است که هم کیفیت خودشان مثل اینهاست و هم شکست خورده اند ؛ برای همین از جنگ با این حاکم و جایگزین کردن چیز دیگری مثل این حمایت نمی کنیم .
ابن حجر عسقلانی رحمه الله در فتح الباری میگوید : «فقها اجماع کرده اند بر واجب بودن پیروی از سلطان متغلب (کسی که با غلبه و شمشیر سلطان شده است) و جهاد کردن همراه با او و اینکه اطاعت کردن از او بهتر است از خروج بر او؛ زیرا غیر این موجب خون ریزی و فتنه میگردد»[۲]
امام احمد حنبل رحمة الله علیه می گوید : «کسیکه بر آنها با شمشیر (زور و قدرت) غلبه پیدا کرد تا اینکه خلیفه گشت و امیرالمومنین نامیده شد، بر احدی که ایمان به خداوند دارد حلال نیست که بماند (وفات کند) و امام عادل یا ستم کاری نبیند (نداشته باشد) .پس او امیر المومنین است (ولو اینکه با شمشیر هم امیر شده باشد).[۳]
با این سخن امام احنبل ممکن است این حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم را بهتر متوجه بشویم که می فرماید: «مَنْ مَاتَ لا بَيْعَةَ عَلَيْهِ مَاتَ مَوْتَةَ جَاهِلِيَّةٍ »[۴] یا «مَنْ خَلَعَ يَدًا مِنْ طَاعَةٍ لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لا حُجَّةَ لَهُ “. قَالَ:” وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مَيْتَةً جَاهِلِيَّةً» .[۵] کسی که دست از فرمانبرداری بکشد (بیعت خود را بشکند) در مواجهه با خداوند در روز قیامت؛ دلیلی بر عملش نخواهد داشت و همچنین کسی که بمیرد و بیعتی بر گردن خود نداشته باشد؛ به مرگ جاهلی مرده است.
چون عرب جاهلیت رهبری واحد نداشتند که ازاو سمع و طاعه داشته باشند کسی که بدون بیعت چنین امام عادل یا ستمکاری بمیرد در این صفت اطاعت نکردن و حرکت نکردن بر اساس وحدت فرماندهی و وحدت دستور مثل عربهای جاهلی شده است.
نکته ی جالب این است که رسول الله صلی الله علیه وسلم بیان میکند که چیزهائی از سلطان مسلمان نزد شما بد بود باز این چیزها باعث نشود شما از بیعت با او فاصله بگیرید و ازاو جدا بشوید: مَنْ كَرِهَ مِنْ أَمِيرِهِ شَيْئًا فَلْيَصْبِرْ عَلَيْهِ ، فَإِنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ خَرَجَ مِنَ السُّلْطَانِ شِبْرًا ، فَمَاتَ عَلَيْهِ إِلَّا مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً[۶] در اینجاست که باز می فهمیم که چرا بزرگوارانی چون حسن و حسین رضی الله عنهما و دیگران به شاهی چون معاویه بیعت می دهند که خود معاویه نه به علی بیعت داد و نه به حسن بن علی که هر دو خلیفه ی برحق مسلمین بودند و او باغی بود. در اینجا حسن و حسین رضی الله عنهما کاری به جرم معاویه و هزاران نفر از اطرافیان او ندارند، بلکه برایشان مهم این است که خودشان در مسیر درست حرکت کنند .
تمام این روایتها مربوط به زمانی است که جماعتی وجود داشته باشد و این جماعت امیری واحد داشته باشد، حالا اگرچنین جماعتی و چنین امیری وجود نداشته باشد و تفرق حاکم باشدطبق روایت حذیفه : تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ قُلْتُ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ جَمَاعَةٌ وَلَا إِمَامٌ قَالَ فَاعْتَزِلْ تِلْكَ الْفِرَقَ كُلَّهَا وَلَوْ أَنْ تَعَضَّ بِأَصْلِ شَجَرَةٍ حَتَّى يُدْرِكَكَ الْمَوْتُ وَأَنْتَ عَلَى ذَلِكَ. [۷] بهترین گزینه کناره گیری از تمام فرق متفرق سفارش می شود که معمولا به دلیل وجود فرقه ی ناجیه «لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ”.»[۸]و « “لَنْ يَبْرَحَ هَذَا الدِّينُ قَائِمًا يُقَاتِلُ عَلَيْهِ عِصَابَةٌ مِنْ الْمُسْلِمِينَ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ»[۹] در برابر جنگ همیشگی و تحمیلی سکولاریستها بر مسلمین: وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَکُمْ حَتَّي يَرُدُّوکُمْ عَنْ دينِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا(بقره/۲۱۷) چنین موقعیتی ممکن است مربوط به مکانهای استثنائی در روی زمین باشد که شخص توان هجرت به سمت این فرقه ی ناجیه رانداشته باشد و در میان فرق مختلفی گیر کرده باشد. چون سکولاریستها همیشه تا روز قیامت با ما می جنگند و تا روز قیامت هم آشکارا طائفه ای از مسلمین در برابر آنها می جنگند و همه آنها را می شناسند و اینها برحق هستند.
برای چگونه برخورد کردن با حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی که به دلیل انهدام خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ به وجود آمده اند، و تا زمانی که دوباره این روش حکومتی به سبک رسول الله صلی الله علیه و سلم بر می گردد «ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» وجود این بدیلهای اضطراری اسلامی غیر قابل اجتناب است، لازم است نمونه های تاریخی که برای همه تا حدودی شناخته هستند را بیشتر مورد بررسی قرار بدهیم؛ تا به امید الله بتواند ما را از این محدودیت و تنگناهِ منجر به شکست و نا امیدی و تفرقی که عده ای از برادران نامتعادل و نامیزان و جاهل ما برای خودشان و سایر هم مسیرانشان تصور کردند، و دشمنان مسلمین هم به آن دامن میزنند، بیرون ببرد. ان شاء الله.
عده ای از برادران ما به دلیل محدودیتهائی که به دلیل عدم آگاهی از مقاصد و اهداف شریعت و به دنبال آن به دلیل نا آگاهی از تاریخ مسلمین برای خودشان تراشیده اند و دایره ی دید خودشان را بسیار محدود و تنگ قرار داده اند، از یکطرف ابزاری برای تفرق بیشتر و ضعف و سستی بیشتر اهل قبله شده اند و از سوی دیگر باعث نوعی یأس و نا امیدی در میان مسلمین شده اند.
همچنانکه عرض شد یکی از اشتباهات فاحش این برادران نامتعادل چگونگی برخورد کردن با حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی است که به دلیل انهدام خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و در حالت اضطراری به وجود آمده اند . این برادران نامیزان ما، بر خلاف بزرگان صالح ما در تاریخ اسلام، به جای اینکه تا زمان رسیدن مجدد به خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ از این حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی به عنوان یک فرصت استفاده کنند متأسفانه به دلیل کینه و تنفر و کنار نهادن عدالت، به عنوان یک تهدید و خطر به آنان نگاه می کنند، و دشمنان مسلمین هم از کانالهای مختلف دین فروشان و علمای سوء و الرویبضه به این کینه ها دامن زده و این برادران نامتعادل ما را به آنجاهائی که بخواهند می کشانند .
برای اینکه بحثمان را در چگونگی برخورد با حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی ملموس تر کنیم لازم دانستم مثالهائی رابرایتان ذکر کنم که تمام مورخین مسلمان و حتی کافر هم در صحت این وقایع شکی ندارند و مورد اتفاق همه ی مورخین است . اجازه بدهید از صلاح الدین و حکومت اسماعیلی مصر و آل بویه و حکومت عباسیان شروع کنیم و به تدریج برسیم به عثمانیها و وضع موجود.
می دانیم که اسماعیلی های شیعه مذهب طوایفی از غلات شیعه بودند که خودشان به خالصه و مبارکیه و این هم به سه شاخه ی عمده ی نزاری و دروزی و مستعلی و هم اکنون به آغاجانیه و بُهره تقسیم می شوند و هر کدام از اینها هم به چندین فرقه ی مختلف تقسیم می شوند، از قرامطه بگیرید تا آنچه که ما هم اکنون در افغانستان و ایران می بینیم تا اسماعیلی هایی که در شمال آفریقا و بخصوص در مصر در اواخر عمر این حکومت دارای کتب فقهی خاص خودشان بودند و دانشگاههائی مثل الازهر و سایر مدارس را برای تدریس فقهشان تأسیس کردند.
اسماعیلی ها تا جعفر صادق را قبول داشتند و بعد از آن اسماعیل را قبول دارند. به همین دلیل به آنان میگویند۶ امامی . عقاید غالی گرایانه ی آنهاهم بر باطنی گری و تأویل باطنی از منابع شرعی و بر ۷ رکن استوار بود .
- ولایت . پذیرش سرپرستی و دوستی با خدا و پیامبرا ن و امامان و مبلغین . اینان می گفتند خدا می تواند در پیامبران و امامان تجلی کند .
- طهارت . اما دروزیان این را رکن دین نمی دانند
- نماز. که تعیین شیوه و روش آن بر عهده ی امام حاضر است. اینان نماز خواندن به سبک مسلمانان دیگر را شیوه ی جهال می دانند. برای همین است می بینم که حسن صباح نماز و روزه را از گردن پیروانش بر می دارد.
- زکات. آنها ۱۲ درصد درآمد ماهیانه ی خودشان را به امام حاضرشان می دهند. غیر از دروزیها
- روزه . آنها پایبند به روزه رمضان نیستند.
- حج . قائل به حج مکه نیستند و دیدار امام و داعیان خودشان را بالاتر از حج می دانند.
- جهاد. این را مبارزه با نفس می دانند.
غیر از این موارد به بهشت و دوزخ جسمانی اعتقادی ندارند و به بهانه ی امر به معروف و نهی از منکر مخالفین خودشان را ترور می کردند که ترور خواجه نظام الملک مشهوراست. البته این اسماعیلی های غالی هر کدام که تحت تأثیر عقاید هندیان یا مزدکیان یا نصرانیها و غیره قرار گرفته بودند به نسبتهائی با همدیگر مختلف بودند. اکثریت اینها توسط شیعیان ۱۲ امامی و فرق معروف به اهل سنت تکفیر شدند. اما دسته هایی از آنها که بر ملتی مسلمان و ریشه دار مثل مصر حکم می کردند بعضی از آداب ظاهری چون نماز و روزه و غیره را در دورانهائی به جای می آوردند و تا حدودی در ظاهر – عده ای می گویند به خاطر تقیه – خودشان را از سایر فرق اسماعیلی غالی جدا کرده بودند. به هر دلیلی که بوده باشد بخشی از اینان کتبی در فقه ظاهر هم برای خودشان در اواخر حکومت فاطمیان مصر داشتند و در ظاهر با تمام آلودگیهائی که داشتند حکم اهل قبله بر آنها صادر می شد.
این اسماعیلی ها با چنین عقاید و رفتار های آلوده ای در شمال آفریقا حکومتی تحت عنوان عبیدی ها یا فاطمیون را بر اساس فقه اسماعیلی تشکیل دادند. در دوران این دسته از فاطمی ها بود که از مناسبتهائی که الان می بینیم برای تبلیغ شیعه ی اسماعیلی استفاده می شد، برگزاری مراسم عاشورا و عید غدیر و عید ولادت ائمه و فاطمه زهراء رضی الله عنها و مراسم مولود و نیمه ی شعبان از جمله ی این موارد بود.
برای اولین بار مراسم عزاداری عاشورا در سال ۳۶۳ در زمان حاکمیت معزالدین الله فاطمی برگزار شد و در زمان حکام دیگر تا کنون ادامه پیدا کرده است . به قول مقریزی، فاطمی ها ۳ روز قبل از روز عاشوراء بازارها و مغازه ها را غیر از نانوائی ها تعطیل می کردند[۱۰]، و مردم به همراه مقامات در همین دانشگاه الازهر عزاداریشان را انجام می دادند، و بعد به سوی جائی به نام مشهد راس الحسین می رفتند و آنجا هم با شعر و نوحه خواندن عزاداری می کردند . درهمین روز مردم باز به زیارت امامزاده هائی مثل کلثوم و سیده نفیسه می رفتند و آنجا هم با نوحه و شعر خوانی عزاداری می کردند. در قصر حکومتی هم و با حضور حاکم مراسم عزاداری مخصوصی برگزار می شد. علاوه بر این در همین حکومت بود که عبارت «حی علی خیر العمل» وارد اذان مردم شد .
حالا یک همچنین حکومت شیعه ی اسماعیلی با چنین عقاید و برنامه هائی بر مصر حاکمیت دارد، از زمان حاکمیت حافظ، فاطمیان دچار تفرق، ضعف و درگیریهای شدید داخلی شدند، از این زمان به بعد است که وزرا و حکام مناطق مختلف شورش می کردند و در نصب و برکناری حکام نقش پیدا می کنند. همین وزراء در رقابتهای داخلی با هم و با حکومتهای مالکی و شافعی اطراف خود به اروپائیان نصرانی کافر که در آن زمان به فرنگیان مشهوربودند هم اجازه ی ورود به سرزمینشان را می دهند و وزیر فاطمی مصر به نام شاور به آنان اجازه می دهد که پایگاهی نظامی در اطراف قاهره داشته باشند.
نصرانی ها هم در ادامه ی جنگهای صلیبیشان قصد داشتند که قاهره را بگیرند و مصر را که شیعه و فاطمی و خارج از حاکمیت مذهبی عباسیان و سایر مسلمین بود را تصرف کنند، اینها به خوبی از این اختلافات مذهبی ما مسلمین باخبرند و سعی دارند به هر نحوی که شده است از این تفرق به نفع خودشان سوء استفاده کنند. برای همین درآن برهه ی زمانی به سمت قاهره حمله می کنند و شهر بزرگ بلبیس را در مسیرشان اشغال می کنند و پس از غارت شهر مسلمین آنجا را هم قتل عام می کنند تا اینکه به اطراف قاهره می رسند که با مقاومت مردم قاهره روبرو می شوند .
این کفار صلیبی کار را به جائی رساندند که حاکم فاطمی وقت عاضِد از نورالدین محمود درخواست می کند که او و زنانش را از دست صلیبی های کافر نجات بدهد . اینجا بود که نورالدین سنی مذهب دو تا دشمن در برابر خودش می بیند، یکی دشمنی کافر آشکار و شماره ۳ که تحت حمایت دشمنان شماره ۴ داخلی قرار دارد و دیگری فرقه ای از اهل قبله که چند قرن است بر علیه هم مذهبهای آن جنگیده اند و باعث مرگ هزاران مسلمان شده اند اما در هر صورت اهل قبله است و در هر صورت یک مسلمان در برابر یک کافر اصلی قرار گرفته است؛ به همین دلیل در سال ۵۴۸ لشکری به فرماندهی اسدالدین شیرکوه و برادر زادهاش صلاح الدین را برای کمک به حکومت شیعه مذهب و فاطمی در برابر کفار اصلی به مصر می فرستد.
زمانی که بر خلاف پیش بینی و بر خلاف میل کفار صلیبی لشکر شافعی ها و حنفی ها برای کمک به شیعه های اسماعیلی و فاطمی مصر به قاهره نزدیک می شوند این کفار صلیبی از اطراف قاهره فرار را بر قرار ترجیح می دهند و به شهرهای تحت کنترل خودشان بر می گردند .
همینکه شیرکوه به قاهره می رسد “العاضِد لدین الله” حاکم شیعه مذهب و اسماعیلی فاطمی مصر او را تشویق می کند وزیرش «شاور» را که مسئول خیانت به مسلمین و هدایت کفار صلیبی به مصر و اطراف قاهره شده بود به قتل برساند. شیرکوه هم اورا به قتل می رساند. حاکم شیعه مذهب و اسماعیلی مصر هم اورا وزیر خود می کند و اوهم می پذیرد، اما بعد از ۲ ماه شیرکوه می میرد؛ بعد از مرگ شیرکوه بین یاران شیرکوه بر سرجانشینیش اختلافاتی به وجود می آید اما “العاضِد لدین الله” جانب صلاح الدین را می گیرد و سمت وزارت را به صلاح الدین ایوبی می دهد و صلاح الدین ایوبی هم این مقام وزارت در حکومت شیعه ی اسماعیلی را قبول می کند.
بعد از گذشت ۱۹ سال از وزارت صلاح الدین ایوبی در زمانی که حاکم وقت در حال احتضار و مرگ بود و روزهای آخر عمر خودش را می گذراند یک جنگ قدرتی برای جانشینی او به وجود می آید، یک طرف شخصی به اسم طواشیه که با کفار صلیبی اروپا در ارتباط است و قصد دارد با قدرت آنها حکومت را به دست بگیرد و باز مسلمین را زیر دست کفار اصلی قرار بدهد و از طرف دیگر مسلمین شیعه و اهل سنتی هستند که به چنین حقارتی راضی نیستند .
بله، در این تغییر و تحول یک طرف صلاح الدین ایوبی است با عقاید شافعی مذهب خاصی که دارد و حکومت یکپارچه ی عباسیان، و در طرف دیگه شخصی به اسم طواشی که «متولی خلافت فاطمی» بود که به صیلبی های اروپا نامه می نویسد که اورا دربیرون راندن مسلمین شام کمک کنند، که در نهایت قاصد نامه دستگیر می شود و طواشی هم به قتل می رسد. [۱۱] غیر از برده های سودانی قصر کسی از مردم شیعه مذهب و اسماعیلی مصر از طواشی خائن و کفار صلیبی و دشمنان شماره ۳ مسلمین بر علیه اهل سنت مذهبهای طرفدار حکومت یکپارچه ی عباسیان حمایت نمی کند .
در نهایت صلاح الدین ایوبی در محرم سال ۵۶۷ قمری دستور می دهد که در قاهره به نام حکومت یکپارچه و بدیل اضطراری اسلامی عباسیان خطبه خوانده شود. و اینطوری یک حکومت بدیل اضطراری درجه چندم اسلامی که بعد از سال ۲۷۱ سال دوباره تبدیل می شود به یک حکومت بدیل اضطراری بزرگتر و قدرتمند تری. در اینجا یک حکومت درجه چندم بدیل اضطراری اسلامی تبدیل می شود به یک حکومت بدیل اضطراری اسلامی بالاتری که ما را به وحدت عمل و وحدت فرماندهی و وحدت دستور و «خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» نزدیکتر می کند .
در اینجا مشخص است که درخواست حاکم اسماعیلی مصر باعث ورود شیرکوه و صلاح الدین ایوبی سنی مذهب به مصر شیعه مذهب می شود و صلاح الدین به نیت دفع کفار اصلی به کمک شیعه های اسماعیلی مصر می رود، و این حکومت خودش دارای متولی بوده است که تا آخرین روزهای عمر حاکم هم زنده بوده است و تنها به دلیل خیانت و نامه نگاری به کفار صلیبی سمتش را از دست می دهد و کشته می شود و نمی تواند جانشنین حاکم در حال احتضار شود .
یک معادله ی جالبی می شود، از یکطرف شافعی ها و حنفی ها و حتی حنبلی های اهل سنت لشکر شیرکوه و صلاح الدین از حکومت شیعه های اسماعیلی فاطمیان در برابر کفار آشکار صلیبی و مرتدین محلی حمایت می کنند، و از طرف دیگر همین شیعه های اسماعیلی، سالها بعد، از حکومت شافعی مذهب صلاح الدین ایوبی در برابر کفار صلیبی و دشمنان شماره ۳ مسلمین و مرتدین محلی چون طواشی و مزدوراش حمایت می کنند، و بعدها با همدیگرو در کنار هم چنان قدرتی را می سازند که به فتح بیت المقدس و آزاد سازی سرزمینهای اسلامی و بیرون راندن کفار اشغالگر منتهی می شود، کاری که قبل از آن هیچ یک از قدرتهای به اصطلاح سنی مسلک عباسی و به اصطلاح شیعه مسلک مصر به تنهائی نتوانسته بودند به آن دست پیدا کنند .
حالا در برابر ثمرات تسلط صلاح الدین بر حکومت شیعه ی فاطمی مصر ما به یک نمونه ی دیگر: تسلط شیعیان آل بویه برعباسیان – حکومت یکپارچه ی اضطراری اسلامی آن زمان- اشاره می کنیم تا ببینیم که اقدامات کدام یکی ما را به جلو و عزت برده است و کدام یکی ما را به عقب و ذلیلی برگردانده است .
ابوریحان بیرونی تسلط آل بویه بر عثمانی ها را باعث به وجود آمدن تغییرات زیربنائی و اساسی می داند و می گوید «سلطنت در آخر ایام متقی و آغاز ایام مستکفی از آل عباس به آل بویه انتقال یافت».[۱۲] ابن خلدون هم می گوید: «به راستی که اساس خلافت به کلی رو به ویرانی نهاده بود».[۱۳]
آل بویه، تمام اختیارات معنوی و دنیوی را از خلفای عباسی گرفتند، و این صدمات تا این اندازه عمیق و ریشه ای بود که پس از نابودی آل بویه هم حکام عباسی هرگز به آن جایگاه قدرتمند و یکپارچه ی قبل از آل بویه دست پیدا نکردند.
واقعه ی حمله ی کفار صلیبی روم و پیشرفتهای آنها در بخشهائی از موصل می تواند ما را بیشتربه آنچه بر سر این حکومت یکپارچه و بدیل اضطراری اسلامی در آمده است آشنا تر کند. عزالدوله دیلمی در یک بازی سیاسی، از طریق نامه ای برای جنگ با رومیان در سال ۳۶۰ قمری از حاکم عباسی که متکی به خودش است تقاضای کمک مادی می کند، و جنگ با کفار نصرانی را از وظایف حاکم عباسی می داند . شاه عباسی در پاسخ نامه اش می نویسد:«غزا هنگامی بر من واجب است که فرمانروایی به دست من باشد. دارایی و سپاه در اختیار من بود. اکنون که من جز به اندازه بخور و نمیر ندارم، همه آنها در دست شما و فرمانروایان دیگر کشور است، نه غزا نه حج نه هیچ یک از وظایف پیشوا بر من واجب نیست. من برای شما تنها این نام را دارم که خطیبان شما بر منبرها می آورند تا مردم را برای شما آرام کنند. هر گاه می خواهید از این نیز کناره گیرم، کنار خواهم رفت و همه کارها را به شما می سپارم». [۱۴] اما عزالدوله با تهدید بسیار موفق می شود مبلغی از حاکم عباسی بگیرد، اما جهادی هم بر علیه کفار اشغالگر نصرانی صورت نگرفت.
آل بویه اینطوری حکومت یکپارچه ی عباسیان را به چنین جایگاه ضعیفی می رساند و حتی از ترس حکومت شیعه ی اسماعیلی مصر و حفظ قدرت خودشان حاضر هم نمی شوند این مترسکهای دست نشانده ی عباسی راکنار بزنند و حکومتی شیعی را اعلام کنند هرچند که می توانستند، چون معتقد بودند اگر این مترسکها که به راحتی آنها را خلع می کردند از بین بروند و حکومت شیعی را اعلام کنند خودشان تنها تبدیل به یک سرباز و فرمانده می شوند نه این که هستند و بر همه چیز تسلط دارند .
آل بویه به همین سادگی چنین حکومت یکپارچه ای را تبدیل کردند به چندین حکومت کوچک و متفرقی مثل سامانیان در خراسان و ماوراءالنهر، علویان در طبرستان و گرگان و آل بویه درفارس و بلاد مرکزی و بعد ها سلجوقیان و خوارزمشاهیان و دهها حکومت کوچک و تقریبا مستقل و محلی دیگر که اکثرا با هم در گیر هم بودند .
اما مغولهای متحد در سال ۶۱۶ قمری به مسلمین شرق اسلامی و داخل ایران حمله می کنند و در تا سال ۶۵۶ یعنی نزدیک به ۵۰ سال کشتار این مسلمین توسط مغولها، حکومت ضعیف شده و فاسد شده ی عباسیان تنها نظاره گر قتل عام مسلمین می شود، و حتی از اینکه حکومتهای قدرتمندی مثل خوارزمشاهیان حنفی مذهب و اسماعیلی های شیعه از بین می روند و حکومت ایلخانان کافر جای آنها را می گیرد خوشحال هم می شوند، و حتی ابن اثیر در دوجا در کتابش الکامل به این نکته اشاره می کند که حاکم عباسی «الناصر لدین الله»در نامه ای مغولهای کافر را به حمله به رقبای مسلمانش تحریک و تشویق هم می کند.[۱۵]برای همین است در عرض نزدیک به ۵۰ سال قتل عام مسلمین توسط مغولها هیچ واکنشی از سپاه عباسی در برابر مغولهای کافر نمی بینیم، تا زمانی که مغولها به دروازه های بغداد می رسند که دیگرخیلی دیر شده بود.
اسماعیلی ها هم دقیقا بر خلاف سیاست اسماعیلی های مصرِ زمان صلاح الدین ایوبی برای مقابله با حمله ی مغولهای سکولاردشمنان شماره ۱ مسلمین به کفار نصرانی دشمنان شماره ۳ مسلمین متوسل می شوند. و در سال ۶۳۷ قمری رکن الدین خورشاه اسماعیلی هیئتی را به اروپا می فرستد اما جواب رد می بیند. همین شخص هیئت دیگری را به همین منظور به دربار هنری سوم (Henry) پادشاه انگلیس می فرستد؛ اما اسقف وینچستر (Winchester) پس از شنیدن خبر ورود سفیر اسماعیلی، گفت بگذارید این سگان یکدیگر را پاره کنند و نسل یکدیگر را از بین ببرند، آن وقت ما بر روی خرابه های شهرهای ایشان آیین کاتولیک را می سازیم؛ در آن صورت دنیا یک شبان و یک رمه خواهد داشت.[۱۶]
در برابر، مغولها با حول و حوش ۴۰ هزار مغول متحد و همراه کردن گرجها، و نزدیک به ۱۲ هزار ارمنی و ۱۰۰۰ توپخانه ی چینی که مسلمان زاده ها هم در آن بودند، و همراه کردن هزاران مسلمان حنفی و شافعی مذهب ترک و فارس و غیره سپاهی متحد حول و حوش به قول ابن کثیر ۲۰۰ هزار نفر را به وجود می آورند[۱۷] در آن زما ن شیعه ها یا اسماعیلی بودند یا ۱۲ امامی که اسماعیلی ها با مغولها می جنگیدند و در نهایت توسط اینها هم نابود شدند، و دسته ی دیگر شیعه ها ی ۱۲ امامی بودند که تعداد اینها دراین سرزمینها قابل توجه نبود اما درسخوانده هائی چون خواجه نصیرالدین طوسی در میان لشکر مغول قرار داشتند که به نسبت تعداد سنی زاده ها بسیار ناچیز شمرده می شدند. در هر صورت همه با هم جبهه ی سکولاریستهای کافرمغول را برعلیه مسلمین تقویت می کردند.
در برابر این جبهه ی متحد مغولها ابن کثیر می گوید: تعداد سربازان خلیفه از مرز بیست هزار نفر تجاوز نمی کرد. همین تعداد هم در نهایت سختی و ذلت به سر می بردند، به طوری که در خیابان ها و درهای مساجد گدایی می کردند. به گفته مورخان هنگامی که قوم غارتگر مغول در دروازه های شهر بغداد بودند، خلیفه در کاخ خود با کنیزکان و زن های آوازه خوان مشغول خوش گذرانی بود.[۱۸] این هم گزارش ابن کثیر در مورد وضع آن زمان پایتخت حکومت مسلمین. بله اینطوری سپاه متحد و یکپارچه ی مغول در برابر چنین سربازان مسلمانی قرار می گیرند که در نهایت در سال ۶۵۶ ه ق سپاه مغول وارد بغداد می شود و تنها الله می داند از آن زمان تا قدرت گیری مجدد عثمانیها به عنوان یک حکومت بدیل اضطراری اسلامی چه بر سر مسلمین آمد.
از میان دهها واقعه ی تاریخی این دو واقعه برای اکثر ما آشنا هستند، دو واقعه با دو نتیجه ی کاملا متفاوت و متضاد در برخورد با یک حکومت بدیل اضطراری اسلامی .
نمونه ی دیگری که باز می تواند ما را به سمت جلو ببرد و ما را به اینجائی که هستیم هدایت کند سرانجام حکومت بدیل اضطراری اسلامی عثمانی است :
حکومت بدیل اسلامی عثمانی که با شعار «خلافة إلى الأبد» و بر اساس مذهب حنفی و گرایشات صوفیانه ی نقشبندی نزدیک به ۶ قرن حکومت داشت، در زمان ایلدرم بایزید قلمرو مسلمین را به اروپا گسترش داد و با فتح بلغارستان، یونان، صربستان، آلبانی،بوسنی و رومانی مسلمین در زمان سلیمان قانونی تا محاصره و فتح شهر وین پایتخت کنونی اتریش پیش رفتند، البته در زمان محمد فاتح قسطنطنیه را فتح کردند و به عمر امپراطوری نصرانیها در روم شرقی هم پایان دادند .
نصرانیهای کافر دشمنان شماره ۳ مسلمین فهمیدند که با جنگ گرم نمی توانند با عثمانیهای متحد و یکدست به پیش بروند، جنگهای صلیبی و جنگهای عثمانی این را به آنان ثابت کرده بود. اینها می دانستند تا زمانی که مسلمین باهم متحد هستند آنها نمی توانند حتی از موجودیت خودشان هم محافظت کنند چه رسد به اینکه در برابر آنان پیشروی هائی داشته باشند. برای همین چندین قرن وارد جنگ نرم و روانی و سرد به عنوان اولین و مهمترین قدم جهت ضربه زدن به این وحدت مسلمین شدند.
این جنگ نرم و سپس ایجاد منازعه ی های داخلی و تفرق و سستی و ذلیلی«فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُکُمْ» و در نهایت شروع جنگ گرم و نابود کردن حکومت مسلمین و حتی خود مسلمین را در اندلس با موفقیت تجربه کرده بودند. و تجربه ی اندلس را داشتند، برای همین طرح اندلسی کردن حکومت عثمانی را هم در برنامه ی کاریشان قرار دادند و ابتداء با جنگ نرم و سرد و روانی شروع کردند مثل:
- دامن زدن به تعصبات مذهبی میان مسلمین . مثل عمیق کردن اختلافات شیعی-سنی، سلفی- صوفی، سلفی – حنفی و غیره .
- دامن زدن به تعصبات زبانی و نژادی میان مسلمین که در جاهائی با تعصبات مذهبی هم قاطی می شد .
- تبلیغ دین سکولاریسم بعد از قدرت گیری سکولاریستها در اروپا .
مثل تربیت جوانان سکولاریست ترک تحت عنوان «کمیته اتحادیه ترقی و صلح» در پاریس که اینها را پس از آموزش به درون حکومت عثمانی برگرداندند و در سال ۱۹۰۸ کل سکولاریستهای جهان از این سکولاریستهای مرتد برای نابودی حکومت بدیل اضطراری اسلامی عثمانی حمایت کردند.
در برابر، انگلیسی ها و فرانسوی های سکولار هم تحت شعار ملی گرائی عربی و تشویق آنها به تشکیل حکومت واحد عربی آموزشهای سکولاریستی خودشان را به آنها از طریق اشخاصی چون احمد جمال پاشا به پیش بردند، احمد جمال پاشایی که خودش اصالتا ترک بود اما دراینجا از ناسیونالیسم سکولاریستی عربها حمایت می کرد. همچنانکه کسانی در ترکیه اصالتا عرب بودند اما از ناسیونالیسم سکولاریستی ترکها حمایت می کردند .
در این مرحله نصرانیها دشمنان شماره ۳ مسلمین با سکولاریستها دشمنان شماره ۱ مسلمین هم همراه می شوند، که قبل از آن یهودیها هم به همراه مرتدین سکولار با آنان متحد شده بودند. یکی از مبلغین نصرانیها به نام والمویز ویمر در مورد اهداف تبلیغ شان در کنفرانس ۱۹۳۵نصرانی در بیت المقدس می گوید: هدف این نیست که ما مسلمانان را عیسوی سازیم، این برای ایشان حرام می باشد، بلکه هدف این است تا ما ایشان را از اسلام دور سازیم، و افرادی باشند بدون ارتباط با الله، و شما توسط این کار راهی را برای استعمار در جهان اسلام آماده خواهید ساخت، و در مسیری که شما برایشان آماده می کنید حرکت خواهند کرد.” دیدید چه شد؟ لازمه دهها بار این طرح جنگ نرم و سرد دشمنان مسلمین را مرور کنیم تا شاید الله به مارحم کند و بیدار شویم و به عزتمان برگردیم و از این ذلیلی خلاص بشویم.
در هر صورت زمانی که دین سکولاریسم توانست در این جنگ سرد و نرم و روانی و با بهره گیری از مرتدین و منافقین و سکولار زده ها زمینه های ضعف این حکومت بدیل اسلامی را با ایجاد تفرق و از میان بردن قدرت ایمان و وحدت مسلمین فراهم کند، جنگ گرم و حملات نظامیشان شروع شد. فرانسه و روسیه ی سکولار در نیمه ی دوم قرن ۱۷بعضی از سرزمینهای عثمانی را اشغال کردند. فرانسوی های سکولار بعدا الجزائر و تونس و مراکش را هم اشغال کردند . ایتالیای سکولار هم وارد لیبی شد و انگلیس سکولار هم که قبلا شبه قاره ی هند را کلا از سلطه ی مسلمین خارج کرده بود وارد عدن شد و تا جنوب یمن را اشغال کرد .
حکومت بدیل اضطراری اسلامی عثمانی برای بیرون راندند این اشغالگران به جای بازگشت به خویشتن، فریب یک کشور سکولار دیگری مثل آلمان را خورد و در جنگ جهانی اول به نفع آلمان ناسیونال سوسیالیست شرکت کرد، که مصطفی کمال پاشا (که به غلط مشهور به اتاترک شده بود) دراین جنگها مشهور شد و به صورت مرموزی به بالاترین درجات نظامی دست پیدا کرد .
در چنین وضعیتی دولت عثمانی با تمام ضعفی که داشت باز توان جنگ با دشمنان خارجی را داشت، برای همین انگلیسی های سکولار با وعده های دروغین خاک و آزادی از احساسات ملی گرائی و عربی گرائی عربها و اختلافات مذهبی آنها با حنفی های نقشبندی عثمانی نهایت استفاده را کردند، و با تشویق کسانی چون شاه فیصل و اشرف حسین به استقلال و ایجاد تفرق، بزرگترین ضربات را به عثمانی ها وارد کردند.[۱۹]
در چنین وضعیتی دولت عثمانی از توان جنگ با ملی گرائی عربی و جنگ مذهبی داخلی عاجز ماند و در نهایت با کودتای یک سکولار مرتد به نام اتاتورک و حمایت منافقین و سکولار زده هائی چون علی عبدالرزاق که در نفی مشروعیت خلافت و برچیدن آن، به نوعی عملکرد آتاتورک را تقویت کردند حکومت بدیل اسلامی واحد مسلمین که نزدیک به ۶ قرن با تمام معایبی که داشت از دارالاسلام مسلمین محافظت کرده بود رسما به ۵۷ رهبر و ۵۷ پرچم و۵۷ سرزمین تقسیم شد، که در یکی دو سرزمین محدود نباشد همگی بلا استثناء تا کنون توسط مزدوران و دست نشاندگان کفار سکولار جهانی و مرتدین سکولار و دست نشانده، وقوانین کفری دین سکولاریسم اداره می شوند.[۲۰]
نگاه کنید مسلمین با از دست دادن نعمت خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ از کجا به چه پستی و ذلیلی و خفتی خودشان را کشانده اند؟، و چه طوری اسباب بیچارگی و نابودی خودشان را با دستهای خودشان فراهم کردند؟ و خودشان را در نزد حقیر ترین و بی ارزش ترین بنده های الله که کفار سکولار خارجی و مرتدین محلی و منافقین هستند حقیر و بی ارزش کردند، که حتی ذلیلیهائی چون یهود و نصارا و مجوس هم که خودشان ذلیل دست سکولاریستها شدند هم، به دینشان و مالشان و سرزمین و ناموس و فرزندانشان هم طمع کرده اند؛ و مسلمین خودشان را در برابر اینهمه دشمن تنها و بی دفاع کرده اند؟
…………
[۱] (سنن دارمی ـ باب : «ان الله يؤيد هذا الدين بالرجل الفاجر» ـ صحفه ۳۱۴ ـ شماره ۲۵۱۷
[۲] شرح النووى جلد ۱۲ ص۲۲۹
[۳] اصول السنه-امام احمد- المعتمدا في أصول الدين ص ۲۳۸- الأحكام السلطانية لأبي يعلى صفحه۲۰ -طبقات الحنابلة لأبييعلى (جلد ۱ ص ۲۴۱-۲۴۶)- في اعتقاد أهل السنة- اللالكائي جلد۱ صفحه۱۶۰
[۴] مسلم في صحيحه (۱۸۵۱)
[۵] رواه مسلم
[۶] متفق علیه
[۷] متفق علیه
[۸] مسلم (۱۹۲۳)
[۹] مسلم (۱۹۲۲)
[۱۰] خطط، ج ۲، ص ۵۷؛ ابوشامه، الروضتين، ج۱، ص ۱۰٫
[۱۱]البدایة والنهایة (۱۲/۲۵٧، ۲۵۸ )
[۱۲] ابوریحان بیرونی، آثارالباقیه، ترجمه اکبر دانا سرشت، (تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۳) ص۲۰۳٫
[۱۳] ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون: العبر و دیوان المبتداء و الخبر. ..، ترجمه عبدالمحمد آیتی، (تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۴) ج۲، ص۷۰۸٫
[۱۴] ابن مسکویه، ابن مسکویه الرازی، ابوعلی، تجارب الامم، الجزء السادس؛ حققه و قدم له ابوالقاسم امامی، (طهران، دار سروش للطباعه و النشر، ۱۳۷۹ش / ۲۰۰۰م).، ص۳۴۹-۳۵۰٫
[۱۵]ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۹، ص ۳۳۰ و ۳۶۱، برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ترجمه میرآفتاب (تهران، ۱۳۵۱) ص ۲۶ و ۲۷،/ نیز الکامل ابن اثیر ج ۹، صص ۳۳۱ – ۳۶۱ / نیز مستوفی، تاریخ برگزیده، – چاپ سوم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۴) ص ۳۶۸ و ۴۹۳ .
[۱۶] ادوارد براون، تاریخ ادبیات ایران، ترجمه علی اصغر حکمت (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد و ابن سینا و مروارید، ۱۳۶۶) ج ۳٫
[۱۷] ابن کثیر، البدایة و النهایة (قاهره: مطبعه العاده، ۱۳۵۱ ق) ج ۱۳ ـ ۱۴، ص ۲۲۵٫
[۱۸] ابن کثیر، البدایة و النهایة (قاهره: مطبعه العاده، ۱۳۵۱ ق) ج ۱۳ ـ ۱۴، ص ۲۲۵٫
[۱۹] کسانی چون میرزا تقی شیرازی ، سید محسن حکیم ، سید مصطفی کاشانی ، سید ابوالقاسم کاشانی زعیم های شیعه بودند که بر خلاف غلات صفوی از دولت عثمانی حمایت و بعضا در حمایت از آنها در مقابل انگلیس جهاد کردند .
[۲۰] آیات الله خمینی در مورد طرح خائنانه تجزیه دولت عثمانی می گوید:
مسلمین آنها بودند که مجد آنها دنیا را گرفته بود، تمدن آنها فوق تمدن ها بود، معنویات آنها بالاترین معنویات بود، رجال آنها برجسته ترین رجال بود، توسعه مملکتشان از همه ممالک بیشتر بود، سیطره حکومتشان بر دنیا غالب شده بود. دیدند که با این سیطره، با این وحدت دول اسلامی نمی شود تحمیل کرد چیزهائی را که آنها می خواهند، نمی شود ذخائر اینها را طلای سیاه اینها را، طلای زرد اینها را، نمی شود اینها را قبضه کرد، درصدد چاره بر آمدند، چاره این بود که بین ممالک اسلامی تفرقه بیندازند. شاید بسیاری، بعضی از شما یادشان بیاید جنگ بین المللی را، جنگ اول بین المللی را که با مسلمین و با دولت بزرگ عثمانی چه کردند، دولت عثمانی یکی از دولی بود که اگر با شوروی طرف می شد، گاهی او را زمین می زد، سایر دول حریف میدان او نبودند. دولت عثمانی یک دولت اسلامی بود که سیطره اش گرفته بود تقریباً از شرق تا غرب را، آنها دیدند که با این دولت اسلامی به این قوی ای نمی شود چاره ای کرد، نمی شود ذخائر را برد. بعد از اینکه در این جنگ با آن بساط غلبه پیدا کردند، تجزیه کردند دولت عثمانی را به دولتهای بسیار کوچک، کوچک. برای هر یک از آنها هم یا امیری قرار دادند یا سلطانی قرار دادند یا رئیس جمهوری قرار دادند. آنها در قبضه مستعمرچی ها و ملت بیچاره در قبضه آنها، با این وضع یک دولت عثمانی با آن مرز را زمین زدند و دولت های اسلامی از خواب بیدار نشدند یا خودشان را به خواب زدند. این دولت عثمانی در تحت ظل خلافت اسلامی، در تحت ظل اتکا به قرآن مجید آن مرز را داشت، بعد از آنکه تجزیه شد، در زمان ما، در زمان آتاتورک خبیث، اسلام را در آنجا الغاء کردند و الان دولت ترکیه دولت مسلم نیست، دولت حسابش از اسلام جداست مراسم دینی ندارد دولت، احکام دینی دولت ندارد لکن ملت شریف ترکیه مسلم هستند و اینها هستند که در سال هایی که به مکه می روند طایفه اینها به نسبت بیشتر از دیگران است. دولت یک همچو دولتی است، آن مرز را به اتکا به اسلام به دست آورد و آنها دیدند که اتکاء به اسلام نقطه بسیار بزرگی است که با این اتکا نمی شود دولت های اسلامی را از بین برد، در ترکیه اسلام را از حساب دولت جدا کردند و حالا می بینید که در قبرس که از ترک ها کشته می شود یک مسلم نیست که متاسف باشد. این تاسف دارد که یک دولتی جوری بکند طوری رفتار بکند که بعد از آنکه در مقابله نصاری زمین بخورد یا از آن کشته داده بشود، دول اسلامی دیگر بی تفاوت باشند نسبت به او. اگر یک نفر هم اظهار تاسف بکند (یک آخوند پوسیده ای مثل من) دول اسلامی که اظهار تاسف نمی کنند برای اینکه مجد اسلامی را از دست دادند. (صحیفه نور جلد ۱ صفحه ۸۸)