چرا زیـنب از ابـوالـعـاص جدا شد ؟ چون اسلام ازدواج مسلمان با مشرک (سکولار)را ممنوع کرد
ارائه دهنده : هیرو سنه ای
زینب ‘رضی الله عنها’ مسن ترین دختر رسول خدا ‘صلى الله عليه وسلم ‘ چون مادرش خدیجه’رضی الله عنها’ و خواهران خویش رقیه ، ام کلثوم و فاطمه’رضی الله عنها’ جزو اولین زنانی بود که به دین مبین اسلام مشرف گردید. قبل از اینکه رسول خدا ‘صلى الله عليه وسلم ‘ مبعوث گردد زینب ‘رضی الله عنها’با پسر خاله خود ابوالعاص بن ربیع ازدواج کرده بود . با بعثت رسول خدا زینب’رضی الله عنها’ اسلام آورد ولی همسرش ابوالعاص همچنان بر شرک خویش باقی ماند . او با اینکه مشرک (سکولار)بود همسر خوبی برای زینب’رضی الله عنها’ بود و هیچگاه از زینب’رضی الله عنها’نخواست که از اسلام دست بردارد . رسول خدا’صلى الله عليه وسلم ‘نیز از او به عنوان یک داماد راضی بود، اما چون اسلام را نپذیرفته بود ایده آل پیغمبر نبود. علاوه بر این اسلام ازدواج مسلمان با مشرک (سکولار)را ممنوع کرد و طبق این حکم زینب’رضی الله عنها’از ابوالعاص جدا می شد .
در جنگ بدر که مسلمانان بر مشرکین (سکولاریستها)ظفر یافتند ، ابوالعاص در سپاه مشرکین (سکولاریستها)و در زمره ی شرکت کنند گان جنگ بود که توسط مسلمانان به اسارت گرفته شد. وقتی خبر اسارت ابوالعاص به زینب’رضی الله عنها’رسید گرد نبندی که مادرش خدیجه’رضی الله عنها’به عنوان هدیه عروسی به او داده بود نزد مسلمانان فرستاد تا به عنوان فدیه از او بپذیرند و در قبال آن ابوالعاص را آزاد نمایند . به محض اینکه رسول خدا’صلى الله عليه وسلم ‘گردنبند را دید دلش برای دخترش سوخت و گردنبند را به او باز گرداند . ابوالعاص را نیز بدون فدیه آزاد کرد چون مشرک(سکولار) است زینب’رضی الله عنها’بر او حلال نیست و باید او را ترک گوید و به مدینه بفرستد . ابوالعاص نیز موافقت کرد و قول داد به محض رسیدن به مکه زینب’رضی الله عنها’را نزد رسول خدا’صلى الله عليه وسلم ‘بفرستد.
زید بن حارثه ‘رضی الله عنهم’پسر خوانده رسول خدا در آستانه ی مکه منتظر بود که زینب’رضی الله عنها’را تا مدینه همراهی کند . زینب’رضی الله عنها’سعی کرد ابوالعاص را قانع کند تا به اسلام بپیوندد ولی ابوالعاص نپذیرفت و بر همان شرک خویش باقی ماند . زینب’رضی الله عنها’جنینی چهار ماهه را در شکم می پرورانید که عزم هجرت به مدینه کرد . همسرش ابوالعاص بار و بنه سفر او را بر بست و او را بر شتری سوار نمود . سپس از برادرش کنانه بن ربیع خواست تا او را تا دروازه مکه که زید بن حارثه ‘رضی الله عنهم’در آنجا منتظر بود همراهی نماید.
در همان حین که کنانه زینب’رضی الله عنها’ را به بیرون از شهر انتقال می داد، گروهی از قبیله قریش او را دیدند و با شکستی که در بدر از مسلمین خورده بودند و آسیب هایی که از طرف مسلمین بر آنها وارده شده بود بر آنها ناگوار آمد که دختر فرمانده ی مسلمانان «محمد مصطفی’صلى الله عليه وسلم ‘ » به این راحتی به پدرش ملحق شود . آنها این را مبارزه ای با عقیده ی خود تلقی کردند و به عکس العمل پرداختند .
یکی از جنایت کاران به نام «هباربن اسود» به شتر زینبزینب’رضی الله عنها’ هجوم برد و با نیزه خود شتر زینب’رضی الله عنها’را مورد آزار و اذیت قرار داد تا اینکه شتر بی تابی کرد و زینب’رضی الله عنها’را بر زمین افکند . زینب’رضی الله عنها’ بر سنگی بزرگ فرود آمد که بر اثر آن بدن مبارکش خون آلود شد و سقط جنین کرد وقتی که کنانه مظلومیت زن برادرش را دید کمان خویش را برداشته فریاد برآورد!به خدای سوگند هر یک از شما به ما نزدیک شود تیر بارانش خواهم کرد!!
وقتی مشرکان(سکولاریستها) دیدند کنانه کاملا جدی صحبت می کند و حتما تیر اندازی خواهد کرد ، عقب نشینی کردند . در همین حین بود که اتفاقا ابوسفیان بن حرب رئیس مکه و فرمانده ی جنگی کفار از راه رسید و دید کنانه با تیر و کمان مکیان را تهدید می کند .ابوسفیان خطاب به کنانه گفت : ای کنانه ! تیر و کمانت را کنار بگذار و اجازه بده در مورد آنچه پیش آمده صحبت کنیم .
کنانه تیر و کمان را گذاشت و ابوسفیان بدو گفت : تو کار درستی نکرده ای که دختر محمد ‘صلى الله عليه وسلم ‘ را در ملا عام از مدینه خارج کرده ای ! تو خود می دانی مسلمانان ما را به چه مصیبتی انداخته اند و خود خبر داری که از دست این محمد ‘صلى الله عليه وسلم ‘ چه بر سر ما آمده است! اینکه تو خواستی زینب’رضی الله عنها’را آشکارا از مکه بیرون ببری ، مردم آن را برای خود نوعی خواری و ذلت بر می شمارند و تصور می کنند مهاجرت آشکار زینب’رضی الله عنها’ به مدینه به خاطر ضعف و خواری آنهاست.
سوگند یاد می کنم که ما هیچ احتیاجی نداریم که زینب’رضی الله عنها’ را از رفتن به مدینه مانع شویم .اما اکنون تو زینب’رضی الله عنها’ را برگردان تا سر و صداها فروكش کند و مردم خیال کنند که ما نگذاشته ایم زینب’رضی الله عنها’ به راحتی به مدینه برود . وقتی جو آرام شد، مخفیانه و بدون اینکه کسی تورا ببیند زینب’رضی الله عنها’ را به پدرش ملحق کن ! کنانه متوجه شد که در اثر خونریزی زیاد دچار ضعف شده است و به مصلحت دید که او را به خانه برگرداند تا در آنجا زنان آل ربیع به تیمار داری او بپردازد.
مردم مکه از بلایی که عده از جنایت کاران بر سر زینب’رضی الله عنها’ آورده بودند باخبر و متاثر شدند . مخصوصا زن های مکه ، این افراد را سرزنش می کردند و می گفتند : در جنگ با جنگ آوران که افرادی ترسو و بی روح هستید و شکست می خورید ! آن وقت بر یک زن مظلوم چنین ستم هایی روا می دارید و قلدری می کنید ؟!
هند دختر عقبه نیز آنها را سرزنش کرد و در قالب شعر خطاب به آنها گفت :
افی السلم اعیار جفاءً و غلظهً
و فی الحرب اشباه النساء العوارک!!
“شما چطور مردانی هستید که” در هنگام صلح همچون شاهان ستمکار و تند خو قلدری می کنید ولی در جنگ همچون زنان حائض ترسو و گوشه گیرید[۱]!!
زینب’رضی الله عنها’ چند صباحی بیش در خانه ی شوهرش درنگ نکرد و هنوز زخم هایش التیام نیافته بود که به همراهی زید بن حارثه ‘رضی الله عنهم’ عازم هجرت به مدینه شد . از این حادثه نیز دیر زمانی نگذشت که زینب’رضی الله عنها’ در اثر جنایتی که کفار مکه بر او روا داشتند جان به جان آفرین تسلیم کرد و بنا بر قول بعضی محدثین به مقام رفیع شهادت نایل آمد.
[۱] -یهود زن حائض را به طور کلی نجس می دانستند و حتی از غذا خوردن با زنان حائض اجتناب می کردند . تشبیهی که در بیت به کار رفته احتمالا برگرفته از همین اندیشه می باشد .زیرا زن دراین ایام گوشه گیری اتخاذ می کرد و … ولی اسلام چنین اندیشه ی غلطی را ابطال کرد و هر چند محدودیت هایی از قبیل عدم پرداختن به نماز ، قرائت قرآن و … را برای زن قایل شد ولی هیچگاه حکم نکرد که زن حائض به طور کلی نجس است و نباید با او غذا خورد و … (مترجم)