حق نشناسی در قبال دعوت (فِصامیون)

حق نشناسی در قبال دعوت (فِصامیون)

 

مؤلف:  ابومحمد عاصم
مترجم: ا . صدوقی

بسم الله الرحمن الرحیم

بسیار ناراحت و محزون شدم آن روزی که در بند مخصوصم در زندان با یكی از همین فصامیون [۱] كه اخیراً از یکی از جبهات برگشته و جنگ آنجا او را به هیجان آورده بود، روبه­رو شدم و او مرا با لحنی انکارآمیز خطاب قرار داد و گفت: «شما در این مناطق نشستید که مثلاً چیکار کنید؟!»

و این حرف او پاسخ متشنجی بود به برخی خاطرات که برایش تعریف کردم خاطراتی درباره­ی تحریک و تشویق جوانان جهت سفر به آن جبهه و در نتیجه خالی شدن میدان دعوت از دعوتگران و فعالان.

به او گفتم: «اگر این حرف را می­گفتی و من در خانه­ام همراه با زنان و فرزاندانم بودم هیچگاه ناراحت نمی­شدم.» با وجود اینكه به فضل الله من تمام زندگیم را برای دعوت گذاشته­ام و زنان من نیز می­دانند كه دعوت به توحید شریك سوم زندگی آنان شده است، بلكه توحید بر آنان مقدم بوده و إعلا و سیادت ازآن توحید است. امید و رجایم به خداوند متعال است كه او را ملاقات نموده در حالی كه متمایل و ملتزم به توحید هستم و این میل و حب من نسبت به توحید به گونه­ای نیست كه خانواده­ام از آن رنجور باشند بلكه به فضل خداوند متعال بسیار بر آن راضی و خوشحالند.

اما او، من را در حالی با آن كلام مخاطب قرار داد كه بنده در پشت ستون­ها و میله­های زندان بودم و فكر می­كنم كه این گفته­ی او ناشی از غفلت و عیب و نقص وی بود ..

من در اینجا نمی­خواهم كه با به رخ کشیدن مصیبت و اسارتم، بر دین و دعوتم منت گذارم و از این امر به خداوند ­متعال پناه می­برم و از او طلب مغفرت دارم و می­خواهم كه تمام اعمالمان را قبول فرماید .. اگر منت و فضل خداوند متعال بر ما نبود ‌هدایت نیافته و دعوت و جهاد نیز نمی­نمودیم و نمی­توانستیم در زندان و هر جای دیگری ثبات داشته باشیم ‌اما می­خواستم كه توجهی به این شخص مخاصم داشته باشم كه جایگزین آن جبهاتی كه شما به آن تحریض و نفیر می­نمایید و ما نیز از آن ترغیت و تحریض، حفاظت می­نماییم هرگز خواب و نشستن و میل نمودن به سوی اولاد و ازدواج و دنیا نمی­باشد چنانكه این فصامیون یا ـ بهتر بگوییم ـ خصامیون (اهل دشمنانگی) می­بینند و می­اندیشند؛ چرا كه آنان نوعی عداوت عجیب و غریب و جدایی تیره و تاری را میان دعوت و جهاد ابداع و اختراع نموده­اند!!

به همین خاطر ناراحتی و رنجش من از خطاب این دوستمان نه بخاطر شخص خودم بلکه بیشتر بخاطر دعوتم می­باشد. دعوتی که تصورم بر این است و در نزد خداوند سبحان چنین احتساب می­کنم که تنها بخاطر آن پشت میله­های زندان افتاده­ام حال همنشینم مرا به خاطر اشتغال به آن تحقیر کرده و سبک می­شمارد.

و چقدر دردمند شده و می­شوم هنگامی که چنین فصام و خصام تیره­ای را بین دعوت به سوی توحید و جهاد فی سبیل الله مشاهده می­کنم، چیزی كه در بین چنین جوانان حماسی جریان یافته است آنهم به خاطر ادعاهای عجیبی كه آن شخص برای من بیان می­کرد و می­گفت: «ای همنشینم (خطاب به ابو محمد) بعد از حوادث ایلول (اشاره به حادثه­ی ۱۱سپتامبر و انفجار برج­های جهانی و غزوات واشنگتن و نیویورك) دیگر دعوت معنایی ندارد و فقط قتال است كه باید وجود و نقش داشته باشد» ..!!

چنین تاریخ­گذاری و گزارشی از چنین فردی تعجب­آور است اما خداوند ­متعال را حمد می­گویم كه چنین سخنی را تا به حال از شخص دیگری نشنیده­ام لذا بلا فاصله تصمیم به نوشتن در این مورد گرفتم باشد که ریشه­ی این فصام را از بین برده و اصل آن را قطع نمایم.

دوست عزیزم، من تو را به جهل و نادانی متهم نمی­کنم و صفاتی مانند ضعف فكری و تنگ­نظری و كوته­بینی و سطحی­نگری را به تو نسبت نمی­دهم هر چند فهم تو از تمامی این سخنان به دور نیست .. من با تو و امثال تو كه اصحاب دعوت را به قعود و دلبستگی به دنیا و زن و فرزند متهم می­کنید مقابله به مثل نمی­كنم .. چرا كه به این شیوه امراض معالجه نشده و بیماری­ها علاج نمی­یابند .. اما به تو می­گویم با من بنشین تا در کمال آرامش با هم گفتگو نماییم و قلب و سینه­ات را برای سخنانم بگشای و ما را از درد و مشقت و سختی رها كن.

اولاً دوست من، از تو می­خواهم بگویی كه: تو و برادرانت و فلان و فلان و فلان از رهبرانتان، از كجا و کدام مدرسه بیرون آمده­اید؟ مگر جز این است که شما از زیر سایه­ی برکت دعوت الی الله خارج شده­اید؟

و چه كسی بود كه به فضل خداوند متعال دست تو را گرفته و از بین مناهج دعوی گمراه و اهل تفریط و ارجاء نجات داده و از لغزش­های غلو و تندروی و افراط در تكفیر دور نگه داشته و تو را نسبت به توحید این چنین فهیم و بصیر تربیت کرده است؟

آیا همه­ی اینها غیر از بركات دعوت متمایز توحید و داعیانش بوده است ..؟ بنابراین چنین ناسپاسی و انکاری بخاطر چیست؟

بعلاوه، چه چیزی سبب ایجاد چنین جهاد مبارك و متمایزی گشته كه ما از آن خبر داریم و مدت طویلی آرزوی به وجود آمدنش را داشتیم. آیا این نیز ناشی از دعوت متمایز الی الله نیست؟ ..

برادر محبوبم! به خدایی قسم كه هیچ الهی غیر او وجود ندارد من بارها و بارها در پیشاور و نیز در افغانستان برخی از رهبران جهاد را ملاقات نموده­ام كه امروز از سروران و سادات مجاهدانند و زینت مردم زمانند، اما آن زمان من ـ همچنان كه عبدالله بن مبارك در مورد بعضی از راویان می­گفت ـ «دوست داشتم به جای ملاقات آنها،‌ با پشکل و سرگین برخورد می­نمودم ..» چونكه آن روزها دیدگاه ایشان نسبت به حکام طاغوت و یاری­دهندگانشان، دیدگاهی منحرف بود و در بسیاری از ایجاد روابط و پیمان با رؤسای ضلالت، متحمل شکست و ذلت می­شدند.

طواغیتی كه خداوند ­متعال ما را در مورد آنان و انحرافاتشان بصیرت بخشید، آن زمان برخی از همین فصامیون شب­ها را در حراست و نگهبانی از این رؤسای كفر به روز می­رساندند و توان خویش را برای حمایت از آنان و جنگیدن تحت امارتشان بذل می­نمودند. اموری که امروز برای دور و نزدیک رسوا و نمایان شد ..

می­گویم: چه شد که چنین افرادی كه در آن زمان به نزد ما مقامی مانند سرگین و پشکل داشتند، امروز به این مقام سنگین و ارزشمند و به این مجد و عظمت رسیده­اند؟! آیا این از بركات دعوت و ثمرات آن و كتاب­ها و نوشته­های مشایخ دعوت نیست؟؟ دعوتی كه واجب است همراه و هم مسیر با جهاد وجود داشته باشد. نه دعوت، جهاد را تعطیل می­كند و نه جهاد موجب تعطیلی دعوت می­شود ..

پس ای همنشینم چنین جدایی و فصام تیره و تاری را از كجا آورده­ای؟!

دوست من .. من نمی­خواهم از یک طرف کارم القای این فهم به تو باشد، اما از طرفی دیگر تو آنگونه که شایسته است به سخنانم گوش فرا ندهی و به وقت خود سکوت اختیار نکنی ـ همچنانکه متأسفانه بسیاری از فصامیون به خوبی گوش فرا نمی­دهند در حالی که حسن استماع از مهمترین آداب طلب علم است ـ بدان که این امر، بی­نهایت مهم است پس به سخنانم گوش دل بسپار باشد که آگاه شوی ..

برادر عزیز .. هرگاه بخواهی فضیلت دعوت و جهاد را در کنار هم بسنجی بایستی اولاً بپرسی که: چه نوع دعوتی را در كفه­ی مقابل جهاد می­گذاری؟ ثانیاً: چه نوع جهادی را در كفه­ی دیگر خواهی گذاشت؟

اگر منظورت از دعوت، دعوت­های منحرف و ارجائی است و یا دعوت­های مسخر برای نظام­های کفری و حامی و همسو با سیاست­های طواغیت یا اگر منظورت از دعوت، دعوت­های پارلمانی بر مبنای قوانین وضعی است پس مرگ و نابودی بر همه­ی این دعوت­ها باد .. و حقا که هیچ مجال و رخصتی و هیچ مکان و مقالی برای مقایسه و مقارنه و موازنه­ی این دعوت­ها با کوچکترین انواع جهاد وجود ندارد و نخواهد داشت.

و هر انسان عاقلی كه ما را بشناسد می­داند كه به فضل و توفیق خداوند متعال، ما دورترین و بیزارترین مردمان از این نوع دعوت­ها هستیم .. و ما هنگامی كه از دعوت سخن می­گوییم یا بدان اشاره می­کنیم منظورمان دعوت مبارك و متمایز و جامع و كامل توحید است، دعوتی كه از هیچ یك از جنبه­های توحید نكاسته و هیچ قسمی از توحید را ضایع ننموده و به هیچ نوع شركی آلوده نشده است، دعوتی كه دستگیره­ی محكم آن حب و بغض و موالات و معادات فی الله و به خاطر الله است و این دین ابراهیم و دعوت خاتم انبیاء و مرسلین است ..

حال برادر عزیز .. این دعوت را در كفه­ی اول موازنه قرار ده و با من همراه شو و به كفه­ی دیگر توجه نما ..

منظورت از قتال و جهاد كدام نوع است ..؟
آیا منظورت قتال شكست خورده­ایست كه تحت پرچم­های جاهلیت رخ می­دهد؟ فكر نمی­كنم كه منظورت از جهاد این باشد چرا كه این نوع جهاد از فرهنگ ما نیست و چنین قتالی به كار ما نمی­آید و هیچ نعمت و كرامتی در آن وجود ندارد تا ما برای آن اعتباری قائل شویم؛ چه برسد به آنكه ما آن را با دعوت توحید مقارنه و موازنه نماییم ..

و یا منظورت جهاد و قتالی است كه اسلام را با وطن­پرستی جاهلی درهم می­آمیزد و بخشی از دین را با بخشی از دود و زیغ و انحرفات جاهلیت مخلوط می­کند و در زیر لوای جاهلیت و تحت نام وحدت ملی ‌مسلمانان و مجرمان و كافران و فاجران را گرد هم می­آورد و روابط بین آنان را به حجت مصالح مشترک و دشمنان مشترك همانند رابطه­ی برادر با برادر یا فرزند با پدر قرار می­دهد و بر این
اساس باطل صفوف پراکنده متحد گشته و رایات و پرچم­های متناقض با هم جمع می­شوند.

اما من طرف مقابلم (شخص فصامی) را می­شناسم‌، منظور او قطعاً چنین جهادی نمی­باشد و اگر قصد او چنین جهادی باشد كفه­اش سبك گشته و به بالا می­رود وكفه­ی دعوت توحید مسلماً سنگین­تر خواهد بود ..

اما اگر مقصود همنشین فصامی و خصامی ما از جهاد، جهادی پاک و مبرا از تمام آلودگی­های مذکور باشد؛ جهادی كه سربازانش از بطن توحید خارج گشته و در زیر سایه­ی توحید تربیت یافته و مراحل ترقی را طی کرده باشند جهادی كه به تمام طواغیت کفر ورزیده و از تمامی رایات و تمایلات جاهلی اعلام برائت نموده باشد؛ چنین جهادی جایگاهش بر سر و چشمان ماست و سلام و پایداری بر چنین جهادی باد. جهادی كه ما خود را برای آن آماده می­كنیم و فرزندان و برادرانمان را برای آن تربیت می­نماییم و حتی برای یك روز هم آن را از دعوت، جدا و دشمن نمی­داریم ..
اما با وجود تمامی این موارد با کمال تأسف نفراتی مانند این همنشین ما و امثال او آنهم به تعداد فراوان، بین این جهاد و دعوت مثمر(كه جهاد ثمره­اش است)، فصام و خصامی ابتداع كرده­اند ..

اما با وجود همه­ی اینها عده­ی زیادی مانند این همنشین ما و امثال او را می­بینیم که با کمال تأسف جهاد را از دعوت که همانا درخت آن است، جدا می­کنند.

به همین خاطر برخی اوقات مسائلی را از زبان آنان می­شنویم كه شبیه چیزی است كه این شخص به من گفت. البته او من را در پشت میله­های زندان مخاطب قرار داده و برای این فصام، تاریخی را نیز مقرر نمود (یازده سپتامبر)؛ اما دیگران این فصام را به طور مطلق و بدون تاریخ اعلام می­نمایند و حتی آن را در نوارهای ضبط شده اعلان می­كنند و آن را برای امت در برنامه­های ماهواره­ای پخش می­نمایند یا در بیاناتی طنین­انداز و فراگیر و تصریحاتی محكم از طریق کانال­های­ ماهواره­ای و غیره جگر و روده­ی نشستگان از جهاد را در هر صورت قطع می­نمایند و بر برادرانشان كه ملتزم و مشغول به دعوت هستند عیب گرفته وآنان را به كوتاهی و تقصیر متهم می­كنند و التزام به دعوت را قعود و تخلف از جهاد به حساب می آورند، با وجود اینكه اگر دعوت توحید وجود نداشت جهاد آنان و كلام­ها و نوارها و بیاناتشان وجود نداشت و اگر دعوت توحید نبود‌، آنان همچنان منزلت سرگین را نزد ما داشتند همچنان كه قبلاً اشاره نمودیم.

پس آنان شاخه­هایی از دعوت توحیدند كه پرورش و بلوغ یافته­اند و از كتاب­ها و تعلیمات مشایخ و داعیان این دعوت، شیر خورده­اند. پس به كدامین دلیل و به چه حقی اکنون سینه­ی این دعوت مبارك را گاز می­زنند و آزارش می­دهند در حالی كه اجسادشان از شیر آن رشد نموده است و افکار و تمایلاتشان به واسطه­ی آن تصحیح گشته و با تغذیه از شیر این دعوت عضلاتشان رشد و نمو پیدا کرده و منهجشان بر جاده­ی مستقیم قرار گرفته است؟! و اگر مادری و رضاعت این دعوت مبارک نمی­بود فقط خدا می­داند كه چه آفات و انحرافات و زشتی­هایی كه هم اكنون در بین طوائف و جماعات موجود است گریبان­گیر آنها می­شد.

حال که واقعیت امر چنین است‌ به ما این حق را بدهید كه از آنان بپرسیم: چه نوع جهادی را بر دعوت حقیقی توحید تفضیل می­دهند که بین آن و دعوت توحید چنین فصام و خصام تیره­ای را ابداع كرده­اند!!

اگر جواب دادند كه منظور ما «جهاد دفع» است. به آنان می­گوییم ‌تمام دنیا امروز دارالكفر است (حكومت­های امروزی كافرند)‌ و مسلمانان در آن مستضعف بوده و دیارشان تماماً از آنان گرفته و غصب شده است حال یا به واسطه­ی كافران خارجی و یا توسط كافران داخلی كه رفقای كفار خارجی­اند و هیچ جایی حتی مكه و مدینه از این قاعده مستثنی نیست بنابراین جهاد هر مسلمانی در چنین واقعی می­تواند قتال دفع نام گیرد ..

اما سؤال ما تعیین کننده­ی نوع جهاد از حیث ثمره و فوائد و عوائد آن برای اسلام و مسلمانان است البته منظورم این نیست كه حتماً جهاد باید نتایج را تضمین نماید و یا چیدن ثمرات شرطی برای انجام جهاد باشد، این امری است كه به دست خداوند و اراده­ی اوست و رسیدن به نتیجه به دست مجاهدان نیست پس نیازی نیست كه سطحی­نگران كه مراد و منظور سؤال من را درك ننموده­اند آن را قاطی کنند در حالی كه نمی­توانند به خوبی به آن جواب دهند البته هیچ متحمس سطحی­نگر و كوته­فكری نمی­تواند به آن پاسخ صحیح دهد ..

این سؤالی است كه پاسخ به آن، اهداف قتال و ثمرات و دستاوردهای آن را مشخص خواهد ساخت، اهداف و دستاوردهایی که بر اساس آن برنامه­ریزی برای قتال میسر گشته و نیروها آماده و مدرب شده و بر مبنای آن با دشمن مواجهه می­شود.

به همین خاطر كسی نمی­تواند به این سؤال پاسخ مناسبی دهد مگر اینكه آن فرد نسبت به واقع امت بصیر بوده و نقشه­های دشمن علیه اسلام و شرائعش را شناخته و برای تحكیم و تمكین احکام اسلام صفوف را متحد نماید و بزرگ­ترین حاجت امروز مسلمانان که همانا رسیدن به تمكین و تحكیم شریعت است را ببیند و از هدر رفتن تلاش­های جوانان امت غمناك گشته و از تشتت و پراكندگی امكاناتشان دردمند گردد و حرص شدیدی برای رسیدن به نافع­ترین اعمال داشته و بتواند به خوبی بین مصالح و مفاسد موازنه ایجاد نماید و بداند كه اقامه­ی دین خداوند ­متعال و تمكین آن در چنین واقع و احوالی با منفجر نمودن شرابخانه­ای و یا سالن سینمایی و امثال آن از اعمال «حسبه» كه برخی از جوانان مسلمان امروز انجام می­دهند میسر نیست و یا با انجام برخی از عملیات­ها كه در آن چند نفری از محاربین در مناطق مختلف كشته می­شوند، نمی­توان به حكم اسلامی دست یافت بلكه این امر بزرگ نیاز به فعالیتی متكامل و تلاشی متواصل و مداوم دارد كه به علما و داعیان ربانی متصل باشد، كسانی كه امت حول آنان جمع شده و بین علم و عمل و دعوت آنان فصام و خصامی نمی­بینند و چنین امری نیاز به جانب عسكری و نظامی دارد كه خود آن نیز به کار دعوی تربیتی خاصی نیازمند است تا گروه و طائفه­ای از مؤمنان را آماده نموده و آنها را توجیه نماید تا مردم را رهبری نمایند (قاعده­ی صلبه)، و این دعوت شاخه­ای دیگر داشته كه در آن عموم و جماهیر مردم را از جنبه­های تلاش سیاسی شرعی آماده سازد (قاعده­ی جماهیر) و نیز داشتن ادبیات و خطاب اعلامی و دعوی پخته و روشن­بینانه و امثال اینها که لوازم اساسی و ستون­های اصلی برای رسیدن به آن هدف جلیل و غایت عظیم­ به شمار می­آیند.

و اگر شخصی دوراندیش و صاحب­بصیرت را یافتی که از چنین فهم عمیق و جامعی بهره­منده گشته بود، من تصور می­کنم که ایشان بعد از نگاهی به چپ و راست خود و مشاهده­ی حقایق جاری در اکثر جبهات قتال امروزی و عملیات­های جهادی پراکنده در اینجا و آنجا و بعد از تأمل در موازین قدرت و ارزیابی احوال مرجعیات و سران اهل سنت بی­شک به تو خواهد گفت که: دستاورد قتال در اکثر این جبهات ـ من جمله جبهه­ای که دوست فصامی ما بخاطر آن با من مخاصمه می­کند ـ از حد قتال نکایه و ضربه زدن بر پیکر دشمنان فراتر نمی­رود و نیز او و افرادش اساساً به فکر چیدن دستاورد «تمکین» از این نوع عملیات­ها و جبهات نیستند.

تا آنجا که بنده از چنین شخصی درباره­ی ثمرات و دستاورد­های این نوع قتال (در آن جبهات) سئوال کردم که آیا براستی می­توان برای رسیدن به تمکین بر این نوع قتال تکیه و اعتماد نمود؟ و او پاسخ داد: «ثمره­ی تمکین در این جبهات، بیشتر عاید تلاویو می­شود تا این جبهات و سرزمین­ها»

این چنین پاسخی نتیجه­ی مشاهدات او از حقایقی است که در این نوع جبهات وجود دارد، از جمله دور بودن اعضای این جبهات از حقیقت دین و انحراف علما و دعوتگران آن و نیز نقص و بیراهه­روی گروه­های منتسب به اسلام در این جبهات، همچنین میل و تولای غالب مردم برای آمریکایی­ها و قرار داشتن موازین قدرت در دست طوائف کفر و ضلالت که با آن براحتی ثمرات قتال در این جبهات را برای خود برمی­چینند و منتظر لحظه­ی مناسب می­مانند و تلاش­های سیاسی رسانه­ای و سازمانی و ملی خود را ادامه می­دهند و برای توجیه و سازماندهی نیروهای مردمی خود تلاش می­کنند تا بتوانند ثمرات ـ قتال در این جبهات ـ را از آن خود نمایند.

و این درحالی است که مهم­ترین آروز و هم و غم این دوست ما و کسانی که همراه اویند انجام برخی عملیات­های نکایه علیه دشمنان خدا و مزدوران آنها است و اینکه بتوانند امنیت و آرامش صلیبیان اشغالگر در آن مناطق را برهم زنند و یا نهایتاً بتوانند در دراز مدت و با کار طاقت­فرسا و تلاش متمرکز و پیوسته و قربانی­ها و فداکاری­های بسیار باعث عقب­نشینی آنها از آن مناطق شوند و این نهایت آن چیزی است که بدان می­اندیشند!! اما ایشان از این واقعیت غافلند که اگر چنین اتفاقی رخ دهد و اشغالگران عقب­نشینی کنند نه آنها که قتال کرده­اند و نه سایر افراد منتسب به اهل سنت در آن مناطق قادر به چیدن ثمرات جنگ و بدست گرفتن زمام امور نخواهند بود بلکه افرادی دیگر از طوائف گمراه یا جناح­های علمانی و ملحد با اغتنام فرصت­های پیشامده و استفاده از امتیازات کنونی و موازین قدرت دستاوردهای قتال را از آن خود خواهند نمود … از خداوند ­متعال می­خواهم که سپاه خود را یاری دهد و بندگان موحد خود را تمکین بخشد.

بنابراین قتالی كه این دوست فصامی ما و بسیاری از جوانان به خاطر آن با دعوت توحیدی مخاصمه نموده و میان این دو همانطور كه خودشان می­گویند فصم و جدایی اندخته­اند چیزی بیش از قتال نکایه نیست‌و در ورای آن تمكینی برای اهل اسلام و دینشان وجود ندارد .. و امثال این نوع قتال امروزه در اكثر نقاط دنیا جریان دارد و هیچ امتیاز و خصوصیت خاصی برای آن سرزمینی كه همنشینم در مورد آن مخاصمه می­نمود نسبت به سایر مناطق وجود ندارد بلكه برعكس، قتال نكایه در سرزمین­های دیگر مانند فلسطین مزیت و خصوصیتی برای مسجدالاقصی دارد و یا در افغانستان امتیازاتی برای شوكت یافتن طالبان كه امید تمكین دوباره­ی آن می­رود‌ موجود است و یا در چچن كه رقیبی برای مجاهدان وجود ندارد امید تمکین می­رود و نیز بخاطر طبیعت جغرافیایی این مناطق ‌تمامی این امور برای کسانی که بر قتال نکایه تکیه دارند امتیاز و مزیت محسوب می­شود و این امید وجود دارد که در خلال آن برخی ثمرات مفید از نظر آزادسازی و تمکین و لو در دراز مدت برای اهل اسلام حاصل شود آن هم اگر آن ثمرات تا هنگام چیدن آن توسط مجاهدین سالم و پایدار باقی بماند.

البته ضعف خطاب متعلق به این نوع قتال كه دوستمان برای آن حماسی گشته و هیاهو به راه انداخته است را اضافه می­كنم و می­گویم اگر قتال نکایه با خطاب پخته، حساب­شده و هوشیارانه­ای همراه نباشد كه راه جهاد را تبیین نماید و اهداف پاک و نورانی آن را به گوش مردم دنیا رسانده و جهاد را از شبهات و تشویهات وارد بر آن پاك نماید بطور قطع دشمنان از ثمرات آن بهره­برداری نموده وآن جهاد را وسیله-ای قرار می­دهند تا با استفاده از آن دین و دعوت را خدشه­دار ­كنند و به این طریق دیگران را علیه اسلام و مسلمین تشویق می­كنند. لذا برخی از انواع قتال و یا عملیات­های جهادی بطور قطع در زیر شاخه­ی قتال تمكین قرار نگرفته و چه بسا به دشمن آسیبی نمی­رساند البته همان طور كه قبلاً گفتم قتالی كه همنشینمان در مورد آن با دعوت مخاصمه می­نمود مسلماً برخی از ثمرات و آثار تمكین را محقق خواهد کرد مانند رهاسازی برخی مستضعفان و آزاد نمودن زندانیان و اسیران مسلمان از بند اسارت و نجات دادن آنها از زیر شکنجه و تحقیر و زورگویی و سلطه­ی كفار. این ثمرات از جنس آثار تمكین است كه به وسیله­ی آن بندگان از سلطه­ی كفر به سوی قدرت و سلطه­ی اسلام خارج می­شوند. بدون شك چنین قتالی كه فقط و فقط به دشمنان آسیب می­رساند ثمراتی بزرگ­تر از عملیات صرفاً نکایه دارد و عظیم­تر از اعمال حسبه­ای (كم ثمر) است كه بسیاری از جوانان انجام می­دهند مانند منفجر نمودن شرابخانه­، یا از بین بردن اماکن لهو و لعب در مناطق مختلف.

اما دعوت مبارك توحید که بر اساس برنامه­ای حساب­شده و توجیهاتی حکیمانه و تلاش­هایی بی­وقفه و پایدار عمل می­نماید موازین و محاسبات خاص خود را دارد و هیچ شكی نیست كه بر تمامی امور فوق مقدم بوده و ترجیح داده می­شود چرا كه این دعوت جزئی از جهاد تمكین است كه هیچگاه از آن جدا نمی­شود. جهاد تمكینی كه شدیدترین نیاز مسلمانان است تا با رسیدن به آن از عبادت بندگان به سوی عبادت الله خارج گردند و به همین خاطر مسلمانان باید آن را مقدم داشته و از اولویات خود قرار دهند و باید تلاش­های خود را در این مسیر صرف نموده و جهادشان را بر آن متمركز نموده و نیرو و توانشان را برای رسیدن به آن جمع نمایند.

اما با تأسف فراوان در سایه­ی چنین حماسه­ای توخالی كه در بین چنین افراد فصامی منتشر شده بسیاری از آنان دعوت را بیرون کشیده و آن را از مفهوم جهاد جدا نموده­اند و بسیاری از آنان از جهاد هیچ چیزی را فهم نكرده­اند بجز طخطخه و دبدبه و کبکبه (سروصدا نمودن) كه با دعوت مرتبط نبوده و ربطی به برنامه و منهج ندارد (بی­برنامه و بی­نظم است) .. و این مرا بسیار ناراحت و غمناك می­سازد و درد شدیدتر از این، ‌آن است كه رؤسا و مراجع چنین جوانانی این اعمال را مقدس و صحیح دانسته و آن را بر افهامشان مؤكد می­نمایند.

و به همین خاطر بنده اخیراً با عده­ای از جوانان که به قصد مشورت جهت انجام برخی اعمال نکایه سراغم آمده بودند صحبت کردم این جوانان قصد انجام برخی اعمال نکایه را داشتند در حالیکه مهارت نظامی کافی برای انجام آن اعمال را نداشته و وضعیت امنیتی ایشان مناسب نبود. البته هم­اکنون در مورد مسئله­ای تازه با این عده وارد بحث و گفتگو هستم. بنده قبلاً با امثال ایشان در مورد مسائل مختلف بحث و گفتگو داشته­ام.

برخی از آنان را به اشتغال به دعوت توحید نصیحت نموده و تلاش نمودم كه كم ارزش بودن تعدادی از عملیات­ها و غیرشرعی بودن برخی دیگر را كه قصد انجام آن را داشتند، برایشان روشن نمایم.

و بنده خطاب به تعدادی از جوانان که در مورد ایشان برای دعوت توحید آرزوها داشته و حساب­ها باز کرده بودم این جمله را گفتم: «.. براستی ناامیدم کردید ..!!»

زیرا تصور می­کردم كه اشتغال آنان به توحید در بین عشائر و مناطقشان برای دین و توحید و جهاد نافع­تر باشد و این تصور نزد كسی كه جهاد را با شمولیت و اركان و خصوصیاتش فهم نموده باشد تصوری صحیح و مسلم است. بعلاوه در میان آنان امام مسجد و خطیب و معلم وجود داشت لذا بهتر می-توانستند بار مسئولیت این دعوت را به دوش بکشند اما متأسفانه لرزه­های تحمس و احساسات که این جوانان و امثال ایشان از جمله این دوست فصامی ما را اسیر خود کرده بود سبب شد تا در مقابل حکمت و استدلال و فهم صحیح موضع­گیری و طغیان ­نمایند.

همچنین تأثیرپذیری این جوانان و امثالشان از اخبار عملیات­های دقیق و حساب­شده­ی مجاهدان كه در مناطق مختلف انجام می­گیرد را اضافه می­نمایم بطوریکه این جوانان پس از شنیدن و دیدن وقع این عملیات­ها تلاش می­کنند عملیاتی مشابه آن را انجام دهند در حالی كه امكانات و مهارت­ها و ریزبینی آن مجاهدان را ندارند. تمامی این عوامل و كوته نظری و سهل­اندیشی این جوانان نسبت به جهاد و دستاورد­های آن و تعامل سطحی ایشان با جهاد و دعوت و نبود فهم جامع در مورد لزوم هماهنگ و هم­مسیر بودن دعوت و جهاد و مقدم شمردن جهاد بر دعوت در اغلب حالات خصوصاً هنگامی كه قتال تنها قتال نکایه است و انجام اعمال حسبه (كم ثمر) آنهم به شیوه­ی محدود و مقطوع از دیگر عوامل نقص فکری و عملی این جوانان است.

و با کمال تأسف، در میان این دسته از جوانان حماسی بسیار كم یافت می­شود كسانی كه به خوبی به سخنان ناصحان و صاحبان نظر و تجربه و مهارت ‌توجه نموده و گوش فرا دهند و چه بسا چنین تصور كنند كه علت این نصیحت­ها انهزام و شكست در برابر دشمنان خداوند می­باشد یا آن را بر ترس از تحمل تكالیف قتال و ترس از تبعات جهاد حمل می­كنند نه حرص و نگرانی بخاطر نفس آنها و برنامه و ثمرات و نتایج اعمالشان و بسیاری از آنان این توجیهات و نصائح و دروس را فرا نمی­گیرند مگر بعد از اینکه خود شخصاً عواقب نامطلوب اشتباهاتشان را تجربه کنند در حالی كه خوشبخت و سعادتمند كسی است كه از دیگران (و نتایج اعمالشان) وعظ و عبرت بگیرد.

به همین خاطر گاهی برخی از آنان را می­بینم كه به سبب سهل­انگاری در حفظ امنیت شخصی و مشغول شدن به کارهایی غوغایی و جنجال برانگیز در برابر دشمنانشان به سادگی علیه خود و برخی دیگر از برادرانشان اعتراف می­نمایند و پدرانشان را می­بینم كه با دادن شهادت در دادگاه­ها نظام را تمجید نموده و ولاءشان را برای نظام حاکم اظهار می­نمایند و اموری از این قبیل را انجام می­دهند كه اگر پسرانشان بر دعوت تركیز نموده و همراه با آنان برای دعوت مبارك توحید عمل می­نمودند پدرانشان چنین شهاداتی را نمی­دادند مگر اینكه خداوند متعال چیز دیگری می­خواست .. هنگامی كه این امور را می­بینم به یاد قول شاعر می­افتم:
بذلت لهم نصحی بمنعرج اللوى ** فلم یستبینوا الرشد إلا ضحى الغد
پند اندرز خود را از هر پیچ و خمی گذراندم و به گوش آنها رساندم (برای نصیحت ایشان تلاش کردم) اما آنها راه هدایت را بازنشناختند مگر صبح فردا. (مگر آندم که دیر شده بود)

به هر حال چنین اعمالی از پدران و نزدیكان آنان صادر شده است و خود آنان به خاطر فهم توحید و برائتشان از طواغیت مرتکب این اعمال (تمجید و اعلان حمایت از طاغوت) نمی­شوند.

اما با کمال تأسف کسانی را می­بینیم که بعد از نقشه­کشیدن و یا ارتکاب برخی اعمال حسبه (کم ثمر) یا نکایه، به دام افتاده و بدون داشتن هیچ سهمی از فهم و دعوت و عقیده و توحید به فتنه­ی زندان مبتلا می­شوند و سرانجام ـ با کمال تأسف ـ اعمال و گفته­هایی از آنها صادر می­شود که موجب ریزش عرق شرمساری از پیشانی دعوت و جهاد شده و چهره­ی هر دو را لکه دار می­کند. نمی­دانم که این چه نوع قتال و جهادی است که فرزندانش را بر توحید و عقیده راسخ تربیت نکرده است؟!

این چه فصام تیره­ای است، قسم به الله كه راهی برای خزی و خاری و شكست در برابر دشمنان و تحقیقاتشان و دادگاه­هایشان است.

این چه فصام تیره­ای است، به خدا قسم که همین فصام در هنگام بازجویی­ها و در دادگاه­ها و در مقابل دشمنان خدا بارها و بارها شکست و ذلت به بار آورده است.

ومن البلیة عذل من لا یرعوی ** عن غيّه وخطاب من لا یفهمُ
از جمله بلا و مصیبت آن است که کسی را سرزنش نمایی که (هرگز) دست از گمراهیش نمی­کشد و کسی را مخاطب قرار دهی که (هرگز) حرف تو را نمی­فهمد.

دوست داشتم كه این یار فصامی و خصامی و كسانی كه به مانند او از شأن دعوت توحید می­كاهند حاضر به شنیدن برخی از این سخنان باشند، تا برخی از آثار این فصام تیره و تار در دعوت را بشناسند، و خداوند ­عزوجل را بخاطر توفیق هدایت به سوی توحید که ناشی از برکات همین دعوت است، حمد و ستایش نمایند، و از آن به بعد، پیمان دعوت را پاسداری کرده و از حقوقش نكاهند.

خلاصه اینكه اقامه­ی دین خداوند ­عزوجل و دستیابی به تمكین برای اهل اسلام در این زمان از طریق دعوت­های منحرف و منهزم و صندوق­های انتخابات و مجالس شركی قانونگذاری، میسر نیست كما اینكه در زیر رایات مسخ شده و جاهلی نمی­توان به تمكین رسید.

بلكه تحقق این امر نیازمند جهادی پیوسته، جدی و متكامل است، جهادی كه با دعوت توحید خصومتی نداشته و خود را از آن جدا نداند بلكه همراه با آن و در كنار آن سیر و حركت نماید، بطوریکه خطاب و بیان آن، راه را برای جهاد آماده نموده و در مورد جهاد سخن گفته و غایات و اهدافش را روشن نماید،‌و زاد و سرمایه­اش را حفظ کند، سرمایه­ای که برای آن مردانی مخلص و موحد تربیت كند که سوخت و انرژی این جهاد باشند و رهبرانی ربانی و علمایی عامل را برای آن آماده کند تا این جهاد را توجیه کرده و ثمراتش را پاسداری کنند و آن را از انحراف حفظ کرده و برای همراهی آن متعهد شوند تا اینکه مجاهدان با دستان پاك و متوضأ خویش آن ثمرات را بچینند.

جهادی که هیچ گونه تمایز خصومت و یا تحقیری را متوجه تلاش­های جوانی نمی­کند که خود را برای تربیت برادران مجاهد و داعیان و شهدا و أسرا فارغ نموده است و آنها را به سوی حفظ و تعلیم قرآن سوق داده و تربیت می­کند و یا شئون مادی و اجتماعی زندانیان را پیگیری می­کند و به خانواده­ی آنها رسیدگی می­کند.

جهادی که در آن از نگاه خصمانه و تحقیرآمیز به دعوتگر توحید پرهیز شود، دعوتگری که با آرامش در میان اهل و عشیرت خود فعالیت کرده و سعی دارد تا آنها را نسبت به حقایق و واقع حال آگاه و بصیر گرداند و آنها را از تاریکی­های شرک به نور توحید بکشاند. دعوتگری که خود را از امور دنیوی تماماً فارغ کرده و به آبادی و شهری دور افتاده رفته و مردم را آرام آرام به سوی توحید دعوت می­نماید و جوانانش را بر اساس توحید تربیت می­کند و آنها را آگاه کرده و برای جهاد در راه توحید آماده می­سازد.

جهادی كه مخاصمه­ای با طالب علم ندارد، كسی كه اوقاتش را صرف علم کرده و شبش را در حالی به روز می­رساند كه علیه طاعنین در توحید رد می­نویسد. طاعنینی كه هر دم کارشان ترویج شرك و بت­پرستی­ است در حالی كه طالبانِ علم با كتابت و یا خطابت و یا دعوت خود آنان را رد می­دهند و برادران را توجیه نموده وآنان را به لحاظ علمی و فكری آماده نموده و به آنان آگاهی می­بخشند تا مجاهدان صالح و پخته­ای باشند كه صلاحیت رهبری امت را داشته و سكان كشتی جهاد را بدست گرفته و آن را به سوی آنچه كه خداوند ­عزوجل دوست دارد و بدان راضی است پیش برانند.

و جهادی که نسبت به کسانی که برای چاپ و انتشار این نوشته­ها و توزیع آن در قالب کتاب و نوار و … و یا از طریق اینترنت، عمر و وقت (و امنیت) خود را صرف می­کنند مخاصمه و عداوتی ندارد.

جهادی که برپادارندگان آن، عمر و وقت و جان برادرانشان را محترم شمرده و افراد را برای انجام اعمال مرجوح به کار نمی­گیرند و از تخصص و توانمندی­های ایشان جاهلانه و ناآگاهانه استفاده نمی­کنند بلکه جهت رسیدگی به شئونات مسلمانان و حفظ مال و توان آنها حریص بوده و آن را در اعمال مفضول و بیراهه صرف نمی­کنند. و فهم صحیح و شعورشان آنها را از مخاصمه با دعوت و داعیان و طالبان علم و ناشران توحید و امثال آنان باز می­دارد بطوریکه به چشم حقارت تلاش­هایشان را نگاه نمی­کنند و به دعوت ایشان بی­اعتنایی نکرده و آن را از جهاد جدا نمی­کنند بلکه این دعوت توحیدی را تماماً به آغوش کشیده و در زیر سایه­ی جهاد خود جای می­دهند و آن را به عنوان جزئی از برنامه­ها و نقشه­ها و ضروریات عمل جهادی در نظر می­گیرند.

هرگاه جهادی با این اوصاف حاصل شد، این همان جهادی است که امید تمکین در آن وجود خواهد داشت هرچند مدتی هم به طول بیانجامد. بدون شک ما چنین جهادی را بر دعوتِ صرف ترجیح می­دهیم، دعوتی که با جهاد مخاصمه داشته و از آن جدا شده باشد اگرچه این دعوت دعوتی پاک و توحیدی باشد.

حال اگر جهادی به این صورت درخشان و نورانی میسر نشد و در کفه­ی مقابل دعوت نوپای توحیدی برخی اعمال نکایه­ی ناقص در مناطق مختلف قرار گرفت شایسته نیست و ضرورتی ندارد که چنین قتالی (قتال نکایه) را بر دعوت نوپای توحیدی ترجیح داد و یا آن را بر دعوت مقدم داریم زیرا در این صورت میادین دعوت از داعیان فعال تهی گشته و هر یک سوختی برای روشن نگه­داشتن آتش چنین قتالی خواهند شد، آن هم به این حجت که جهاد فرض عین است. در این حالت دعوت اهمال گشته و تلاش داعیان از بین می­رود آن هم بخاطر قتالی که از صورت نکایه خارج نگشته و امکان انجام آن در هر زمان و مکانی امکان پذیر است (بدین ترتیب هم دعوت ضعیف و کم رونق خواهد شد و هم میدان قتال دچار ضعف شدید شده و در بسیاری اوقات از بین می­رود).

و چه بسا از آن طرف، چراغ دعوت خاموش می­شود و نقشه­ها و برنامه­هایی که چشم امیدها بدان دوخته شده بود نقش بر آب می­شود و داعیان به خاطر برخی اعمال حسبه به زندان انداخته می­شوند، اعمالی که جز در سایه­ی تمکین و قدرت مسلمانان ثمره­ای حقیقی به بار نخواهند آورد.

لذا بر دعوتگر عاقل و باتجربه واجب است که زیرک و دوراندیش باشد و تا زمانی­که بر راجح بودن برنامه­ی دعوتش و ثمرات آن یقین داشته و سطحی­نگری افراد فصامی را مشاهده می­­کند نباید به آنها و امثالشان اجاز دهد که برنامه مداومش را منحرف نموده و یا بخاطر انجام برخی اعمال مرجوح دعوتش را به تعطیلی بکشانند.

در پایان اضافه می­کنم که بنده قبلاً برای نوشتن این مطلب ضرورت و اجباری بر خود نمی­دیدم بخصوص که از احتمال سوء فهم و سوء برداشت از این موضوع می­ترسیدم. و اگر این فصام و خصام تیره و تار که بعضی از جوانان اختراع کرده­اند و با آن دعوت را زشت و کم ارزش جلوه می­دهند نمی­بود مجبور نمی­شدم برای مقابله و ریشه­کن کردن آن، مطلب بنگارم و قطعاً موضوعاتی اولی­تر و مهم­تر برای شرح و تفصیل وجود داشت. وگرنه هر کسی که نوشته­هایم را خوانده باشد بخوبی می­داند که بنده به فضل خدا همیشه و در هرجا حامی و پشتیبان مجاهدان بوده­ام و از تمام صورت­های مشروع جهاد ایشان دفاع کرده­ام. و هرکه نوشته­های مرا مطالعه کرده باشد به این مسئله پی برده است که بنده تا آنجا که در توان داشته­ام برای توجیه و هدایت این جهاد به سمت بهترین و کامل­ترین ثمرات و پاک کردن آن از شوائب انحراف و خطا حریصانه و مشتاقانه کوشش کرده­ام. و این مطلب را هم إن شاء الله با همین هدف بر روی کاغذ آورده­ام .. و خداوند سبحان در کلام خود فرموده است:

«وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» توبه ۱۲۲
«‏مؤمنان را نسزد كه همگی بیرون بروند (و برای فراگرفتن معارف اسلامی عازم مراكز علمی اسلامی بشوند) باید كه از هر قوم و قبیله‌ای، عدّه‌ای بروند (و در تحصیل علوم دینی تلاش كنند) تا با تعلیمات اسلامی آشنا گردند، و هنگامی كه به سوی قوم و قبیله خود برگشتند (به تعلیم مردمان بپردازند و ارشادشان كنند و) آنان را (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا (خویشتن را از عقاب و عذاب خدا برحذر دارند و از بطالت و ضلالت) خودداری كنند.‏»

تأمل و توجه نما كه چگونه خداوند ­عزوجل در این آیه تفقه برای دعوت و انذار را «نفیر» (خروج برای جهاد) نامیده است و این در سوره­ای است كه خود آن سوره دستور «نفیر عام» [۲] می­دهد آنجا که می­فرماید:

«انْفِرُواْ خِفَافاً وَثِقَالاً» توبه ۴۱
«(ای مؤمنان! هرگاه منادی جهاد، شما را به جهاد ندا درداد فوراً ) به سوی جهاد حركت كنید، سبك‌بار یا سنگین‌بار»

خداوند ­عزوجل در این آیه تبیین می­فرماید كه بر مسلمانان واجب است كه برخی از آنان برخی دیگر را كامل نمایند، طائفه­ای برای قتال بیرون می­آیند و طائفه­ای برای تفقه و دعوت و انذار، و هر دو طائفه با هم فریضه­ی جهاد را به صورت متكامل پیش می­برند و برخی از آنان بر برخی دیگر عیب نگرفته و خصام و فصامی با تلاش­های همدیگر ندارند .. تا به آنجا كه از ابن عباس  رضی الله عنهما روایت شده كه این آیه عموم، فرموده­ی خداوند ­عزوجل را نسخ نموده است که می­فرماید:

«إِلاَّ تَنفِرُواْ يُعَذِّبْكُمْ عَذَاباً أَلِیماً» توبه ۳۹
«اگر برای جهاد بیرون نروید، خداوند شما را (در دنیا با استیلاء دشمنان و در آخرت با آتش سوزان) عذاب دردناكی می‌دهد.»

و فرموده­ی خداوند ­عزوجل که می­فرماید:

«مَا كَانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِّنَ الأَعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ اللّهِ» توبه ۱۲۰
«درست نیست كه اهل مدینه و بادیه‌نشینان دور وبر آنان، از پیغمبر خدا جا بمانند (و در ركاب او به جهاد نروند، و در راه همان چیزی جان نبازند كه او در راه آن جان می‌بازد).»

واضح است که برخی از سلف صالح كه ابن عباس  رضی الله عنهما هم یكی از آنان است، كلمه­ی نسخ را به كار می­بردند اما منظور آنان تخصیص بود (یعنی آیه­ی «وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً» مختص آیه­ی نفیر عام است) و نیازی نیست كه نسخ را به صورت و معنای اصولی آن كه الغای حكم می­باشد در نظرگرفت بلكه تمامی آیات محكم همدیگر را تكمیل می­نمایند بنابراین امر به نفیر عام و عدم تخلف از نصرت دین هنگامی به صورت كامل صورت می­گیرد كه بین آیات جمع گشته و به تمامی آیات عمل نماییم و به كارگیری تمامی نصوص بر تعطیل نمودن برخی از آنان تقدم دارد و این آیه را شرح نمودم و تبیین كردم كه انجام نفیر عام از سوی مسلمانان عام­تر و شامل­تر از قتال مجرد است و به همین خاطر خداوند ­عزوجل تفقه در دین برای دعوت و انذار را تماماً نفیر می­نامد كما اینكه خروج جهت قتال را نفیر می­نامد .. بنابراین آنچه که از مؤمنان خواسته شده است جمع نمودن بین این دو نفیر و انجام هر دوی آنهاست.

پس هرگز صحیح نیست كه بین دعوت و جهاد فصام و خصام ایجاد نماییم بلكه هر دو یكدیگر را تكمیل می­نمایند و اصل و درست آنست كه اهل دعوت بر سنگری از سنگرهای دین قرار داشته و اهل جهاد نیز بر سنگری مستقرند و بر هر كدام از آنها واجب است كه آنچه كه دین از وی می­خواهد را در آن سنگر حفظ نماید و هر یك دیگری را كامل نموده و از دیگری بی­نیاز نخواهد گشت به همین خاطر پروردگارمان ما را در كتابش ارشاد می­فرماید:

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِیزٌ» حدید ۲۵
«‏ما پیغمبران خود را همراه با دلائل متقن و معجزات روشن (به میان مردم) روانه كرده‌ایم، و با آنان كتاب­های (آسمانی و قوانین) و موازین (شناسائی حق و عدالت) نازل نموده‌ایم تا مردمان (برابر آن در میان خود) دادگرانه رفتار كنند و آهن را نازل کردیم كه دارای نیروی زیاد و سودهای فراوانی برای مردمان است. هدف (از ارسال انبیاء و نزول كتب آسمانی و همچنین نزول و آفرینش آهن) این است كه خداوند بداند چه كسانی او را و فرستادگانش را در حالت غیب (بدون دیدن الله و قیامت و غیبیات)یاری می‌كنند. همانا خداوند نیرومند و چیره است.»

و در روایتی از صحابه رضی الله عنهم و تابعین از جابر بن عبدالله رضی الله عنه آمده است كه وی بر برخی از اصحابش ظاهر شد در حالی كه در یك دستش شمشیر و در دست دیگرش قرآن قرار داشت و فرمود: «مامور گشته­ایم تا هر كس را كه از این قرآن خروج نمود با این شمشیر بزنیم.»

بنابراین قتال، دعوت را كامل می­نماید و ازآن جدا نیست و سلف صالح ما به خاطر داشتن علم فراوان و فهم عمیق خصامت و جدایی بین شمشیر و كتاب قائل نمی­شدند.

به همین خاطر شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می­فرماید: «قوام و پایداری دین بواسطه­ی كتابی است که هدایت می­دهد و شمشیری است که آن کتاب را یاری می­دهد و پروردگارت برای هدایت و نصرت بس است.»

۱- فصامیون: جدا كنندگان، كسانی كه بین دعوت و جهاد جدایی می­اندازند.
۲- نفیر عام: هنگامی كه خلیفه­ی مسلمین امر می­نماید تا تمام مردم برای جهاد بیرون روند.

 

 

10 دیدگاه در “حق نشناسی در قبال دعوت (فِصامیون)”

  1. در چندتا متن قبل تر شیخ مقدسی حفظه الله رو عمیل غرب و نوکرانشون معرفی کردید در اینجا از رهنمود های منهجی ایشون پیروی میکنید…درضمن کاش به جای ابو محمد عاصم اسمی رو که مردم میشناسن می نوشتید
    یا شایدم نخواستید مردم بدونن مقالات چه کسی رو نشر میدید

    بازی با عقل مردم و فریب کاری تا به کی؟؟ چرا موقف خودتون رو روشن نمیکنید هزاران حرف متناقض و دو پهلو برای چی؟

    1. سلام
      چوپان گرامی اگه سمت راست و ابتدای همین سایت رو نگاه کنی نوشته :
      بسم الله الرحمن الرحیم
      منهج ما – در روش واساس جهاد علیه دین سکولاریسم و مذاهب مختلف آن در کردستان و هورامان – تلاش می کند تا هر نوشته ای را که در راستای تصفیه و وحدت مسلمین وقتال بادیکتاتوری سکولاریستی مهاجم و مرتدین محلی مناسب بیند منتشر کند، اما نشر «هر نوشته ای» که متعلق به «هر کسی» باشد هرگز به این معنا نیست که نویسنده در هر چیزی که ما می گوییم موافق ماست، و یا اینکه ما موافق آن چیزی که در نوشته های دیگرش می گوید باشیم.

  2. جناب چوپان گرامی من در اون نوشته ابوحمزه هورامی که شما و شیخهایتان را در مورد دلایل ارتداد شیعیان به چالش کشیده بود سوالاتی رو عرض کردم که فقط فرار کردی ؟
    من همین الان هم به شما میگم این نوشته ابوحمزه رو بخونید و بگید بر چه اساسی تمام شیعیان دنیا را مرتد می دانید و خونشان را حلال کرده اید ؟
    بر چه اساسی جناب ابوبصیر فتوای قتل عام مسلمین را به بهانه ی مرتد و خوارج بودن الکی صادر مینکه اما فتوا نمیدن که کسی بر علیه طاغوتهای انگلیس و اردن وارد جنگ بشن . چون خودشون تو دارالکفر نشستن . در حالی که این دو کشور روزانه مسلمین را قتل عام می کنن ؟!!!
    این صفت خوارج است . کشتار مسلمین و رها کردن کفار اصلی و مرتدین محلی .
    درسته یا نه جناب چوپان ؟

  3. خدمت شما عزیزان عرض سلام و ادب دارم
    کاک چوپان من متوجه نشدم ، یعنی در این سایت گفته شده ابومحمد مقدسی عمیل و دست نشانده و نوکر غرب سکولار است ؟ اگر اشکال ندارد لطفا بفرمائید در کجا چنین حرفی زده شده ؟

    1. بنده با توجه به عکسی که دوستان منتشر میکنن همراه با مقالاتشون این رو گفتم می تونید در بعضی از مقالات سایت ببینید که در عکس فرماندهان تحالف صلیبی غلاده های به دست دارن که با فوتوشاپ صورت مشایخ جهادی و درباری (بدون اینکه فرقی قائل بشن) رو داخلش قرار دادن

      1. آقای چوپان چرا نمی خواهید واقعیت ها را قبول کنید ؟
        تو بهم بگو تحالف سکولاریستی وجود دارد یا تحالف صلیبی ؟
        بعد بگو معیار شما برای اسلامی بودن یا صلیبی بودن یا یهودی بودن یک کشور چیست ؟
        من منتظر جواب هستم چون معتقدم که شما از دشمن شناسی اسلامی برخوردار نیستید واسه همین نمی توانید وضع الان را خوب ببینید .
        لطفا جواب …..

        1. جناب میوان شما همین مشکل رو با قاعده شیخ اسامه و حتی دوله دارید چون اونها هم معتقد هستن که جنگ امروز ما میان فرزندان صلیب و اسلام است…در این صورت ایا معتقد هستید اونها هم از دشمن شناسی برخورددار نیستند؟
          معیار ما مشخصه..اونها بر اصول دین مسیحیت پایبند هستن از رئیس جمهور تا سربازان و اکثریت مردم کشورشون به دین مسیحیت تعلق دارند
          و نیرو های نظامیشون بر اساس این تفکرات با مجاهدین میجنگند

          توقع نداشته باشید همون معیاری که برای شناخت یک دولت اسلامی وجود دارد برای یک کشور مسیحی و یهودی هم همین باشه
          اگه در اسلام پایبندی به شریعت معیار است در صورتی که در نزد مسیحیت در طول تاریخ تشریع و قانون گذاری هیچ اهمیتی براشون نداشته…

          و در اخر نتیجه گیری که از این مسئله یعنی ایا این تحالف سکولاریستی است یا صلیبی چه ارتباطی به صحبت های من دارد؟

  4. السلام علیکم و رحمه الله
    من امروز همون نوشته ابوحمزه هورامی که در بر فتوای ارتداد تمام شیعیان ردیه نوشته بود را خواندم ، واقعا مطلب قوی و چالش برانگیزی بود . تعجب می کنم چگونه تا به حال کسی حاضر نشده بر چنین فتوای بی پایه و اساسی ردیه ای بنویسد ؟!!!
    زمانی که ابومحمد مقدسی ، ابوقتاده ، هانی السباعی و دیگران هر اتفاق کوچکی در جهان اسلام رخ می دهد و در برابرش موضع مثبت یا منفی می گیرند ، سکوت آنها در برابر چنین فتوایی سوال بر انگیز است و نشان از موافقت آنهاست .
    آگاهیهای من در حدی نیست که بفهمم آنها وابسته به چه کشور یا افرادی هستند اما این را می دانم که این فتوا و این سکوت آنها کلا در مسیر منافع دشمنان اسلام و قانون شریعت است و تا زمانی که علنا مخالفت خود را اعلام نکنند در همین جبهه ضد اسلامی باقی خواهند ماند و در ریختن تمام خونهایی که به واسطه این فتوا ریخته می شود شریک جرم هستند . چه از سنی ریخته شود چه از شیعه

  5. آقای چوپان از اینکه جواب دادید کمال تشکر را دارم .
    بله برادر من معتقدم شیخ اسامه رحمه الله و دولت اسلامی هم در دشمن شناسی دچار اشتباه شده اند .
    معیار در هر کشوری قانون آن و مجریان است.
    اگر قانون اسلامی و مجری مسلمان باشد حکومت اسلامی است . اما اگر قانون یهودی یا نصرانی یا سکولاریستی باشد و مجری هم از جنس همان قانون باشد حکومت یهودی یا نصرانی یا سکولاریستی می باشد .
    الان کدام کشور جهان با قانون یهودی یا نصرانی اداره می شود ؟ کدام کشور دنیا در دست یک نصرانی یا یهودی است ؟
    همه رهبران دنیا سکولار هستند و همه ی ما می دانیم سکولاریسم یعنی چه ؟ در همین آمریکا هیچ کشیشی نمی تواند وارد کار دولتی شود چه رسد به اینکه رهبر گردد یا ….
    اشتباه اشتباه است ، می خواهد شیخ اسامه یا خالد بن ولید یا اسمه بن زید یا … مرتکب شود یا دولت اسلامی و ….

  6. ارتباط صحبتهای شما به این گفته ی خودتان بر می گردد : در عکس فرماندهان تحالف صلیبی غلاده های به دست دارن و…

    .
    تحالف صلیبی وجود ندارد . تحالف سکولاریستی وجود دارد . اینو کمی نگاه کنی می فهمی . مگه اینکه بوش شیطان پرست اوبامای کمونیست و فرانسوا اولاند کمونیست و حزب کارگر سوسیالیست انگلیس و طالبانی کمونیست و بارزانی سوسیال دموکرات و اردوغان و ملک سلیمان و … و چین کمونیست و صهیونیسم یهودی رو نیز زورکی صلیبی بدونی .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *