شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی :«التَتَرُّس» اصطلاحی جهت کسب مصلحتی «ضروری، قطعی و کلی»؛ یا ابزاری جهت توجیه «انحراف» و «جنایت» (۵)

«التَتَرُّس» اصطلاحی جهت کسب مصلحتی «ضروری، قطعی و کلی»؛ یا ابزاری جهت توجیه «انحراف» و «جنایت» (۵)

شیخ المجاهد : ابوحمزه المهاجر هورامی  حفظه الله [۱]

قبل از ورود به بحث اصلی «التَتَرُّس» لازم می دانم جهت تفهیم ساده و ملموس بحث در مورد قواعدی چون:

  • يُخْتَارُ أَهْوَنُ الشَّرِينِ . آسانترین شرها انتخاب می شود.
  • اَلضَّرَرُ الْأَشَدُّ يُزَالُ بِالضَّرَرِ الْأَخَفِ. ضرر شدید‌تر با تحمل ضرر سبک‌تر، از بین می رود.
  • يُتَحَمَّلُ الضَّرَرُ الْخَاصُّ؛ لِأَجْلِ دَفْعِ ضَرَرِ الْعَامِّ. ضرر عمومی وفراگیر با تحمل ضرر موردی وخاص، دفع می‌شود.
  • اَلضَّرَرُ لاَ يُزَالُ بِمِثْلِهِ.[۲] ضرر با بوجود آوردن ضرری همانند آن از بین نمی رود. یعنی : از بین بردن ضرر با بوجود آوردن ضرری همانند آن جایز نیست.

توضیحاتی ارائه دهم.

در فقه دقیق بین کسب مصالح  و تکمیل این مصالح، و دوری از مفاسد و کم کردن این مفاسد باید موازنه برقرار کرد؛ یعنی باید مصلحت اندیشی و اولویت اندیشی کرد. یعنی در اینجا بحث سر مصالح دنیا و قیامت نیست که برای همه قابل درک است، بلکه آنچه نیاز به دقت بیشتر دارد جمع شدن مصالح یا مفاسد در یک چیز واحد، یا مصالح و مفاسد در یک چیز واحد است.

شخص در فقه اولویات، هر چیزی را جای شایسته و شرعی آن قرار می دهد و آنچه که لازم است در اولویت قرار بگیرد را به تاخیر نمی اندازد و بر عکس: آنچه که لازم است به تأخیر بیافتد را در اولویت قرار نمی دهد و به این شکل امور مهم را کم اهمیت و امور کم اهمیت را مهم نمی گیرد.

مثلاً زمانی که دو مصلحت و حسنه مثل واجب و مستحب، یا فرض عین و فرض کفایه با هم در تعارض قرار می گیرند و نمی توان هر دو را با هم جمع کرد و انجام داد الله تعالی امر می کند :  

  • وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم (زمر/۵۵) و از بهترین چیزی که از سوی پروردگارتان برای شما فرو فرستاده شده است پیروی کنید.
  • –         وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا (اعراف/۱۴۵) و به قوم خود فرمان بده نیکوترین آنها را به کار گیرند.

عبدالله بن مسعود می گوید: از رسول الله صلى الله عليه وسلم پرسيدم: الله متعال کدامین عمل را بیشتر دوست دارد؟ فرمود: «الصَّلاَةُ عَلَى وَقتِهَا»: «نمازِ سرِ وقت». گفتم: سپس کدام عمل؟ فرمود: «بِرُّ الوَالِدَينِ»: «نيکی به پدر و مادر». گفتم: سپس کدام عمل؟ فرمود: «الجِهَادُ في سَبِيلِ الله»: «جهاد در راه الله». عبد الله بن مسعود رضى الله عنه می گويد: رسول الله صلى الله عليه وسلم اين موارد را برايم بيان فرمود و اگر بيشتر از ايشان می پرسيدم نيز جواب می داد. [۳]   

یعنی اگر عبدالله بن مسعود به همین شکل در درجه بندی این اعمال صالح می پرسید باز رسول الله صلی الله علیه وسلم به ترتیب بیان می فرمود  در این زمینه اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم نیز متناسب با توانائی های خود بین حسنات و امور نیک دست به انتخاب می زدند. به عنوان مثال عبدالرحمن رحمه الله می گوید من در زمینه ی کم روزه گرفتن [سنت]هرگز فقیهی مثل عبدالله بن مسعود را ندیده ام، از او پرسیده شد چرا روزه [سنت]نمی گیری؟ گفت: من نماز[سنت] را بر روزه [سنت]انتخاب کرده ام، زمانی که روزه [سنت]می گیرم برای ادای نماز[سنت] ضعیف می شوم .[۴]

به این شکل می توان گفت که به تعداد تمام سنتها و حسنات راه برای کسب خیر و رضای الله تعالی و کسب مقامات بالای بهشت وجود دارد و این خود شخص است که می تواند متناسب با وسعت و توانائی خود یکی را انتخاب کند، و نباید انتظار داشت همه یکی را انتخاب کنند، اما چنانچه دو یا چند نفر برای انجام خیری با هم اختلاف پیدا کردند باید بین آنها قرعه انداخت. الله تعالی می فرماید : وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُون أَقْلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ ‏(آل عمران/۴۴) و تو در آن هنگام که قلمهای خود را (برای قرعه‌کشی) می‌انداختند تا (روشن شود) کدام یک سرپرستی مریم را بر عهده گیرد، و بدان هنگام که میان خود (بر سر سرپرستی او) کشمکش داشتند حضور نداشتی.

البته رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز که برای سفر یا غزوه ای که بیرون می رفت بین زنهایش قرعه می انداخت و قرعه به اسم هر کدام در می آمد با او همراه می شد.[۵]

با این وجود باید دقت کرد که مومنین معمولاً بین خوب و بد بر سر دوراهی قرار نمی گیرند بلکه بین خوب و خوبتر و یا بین بد و بدتر گیر می کنند. حالا زمانی اتفاق می افتد که مفسده هائی با هم اتفاق می افتند که نمی توان همه را با هم از بین برد و گاه شخص مجبور است یکی از این مفاسد را جهت از بین بردن مفسده ی دیگر انجام دهد، در چنین حالتی بالاجبار مفسده ی سبک و ساده جهت دفع مفسده ی بزرگتر و شدیدتر انتخاب می شود.

عمر بن خطاب رضی الله عنه می گوید: لَيْسَ الْعاقِلُ مَنْ يَعْرِفُ الْخَيْرَ مِنَ الشَّرِّ، وَ لكِنَّ الْعاقِلَ مَنْ يَعْرِفُ خَيْرَ الشَّرَّيْنِ[۶] عاقل کسی نیست که خیر را از شر تشخیص دهد، بلکه کسی است که میان دو امر شر، بهترین (کم‌ضررترین) را شناخته و انتخاب کند.

 مثلاً انتخاب مرگ به جای انتخاب کفر«وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ» (بقره/۲۱۷) یا مهاجرت زن بدون محرم از دارالکفر به دارالاسلام به جای ماندن در دارالکفر تحت حاکمیت سکولاریستها مثل آنچه ام کلثوم رضی الله عنها انجام داد و الله تعالی در موردشان می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ ۖ (ممتحنه/۱۰) یا بوسیدن سر پادشاه نصرانی ها توسط عبد الله بن حذافة السهمي رضی الله عنه جهت آزاد کردن صد اسیر[۷]

شیعیان ۱۲ امامی در زمینه ی تترس و تداخل دو حرمت می گویند: این مسأله در اسلام (در کتاب جهاد) به این شکل مطرح است که اگر دشمنى مهاجم که براى جامعه اسلامى خطر دارد، مى‌خواهد حمله کند و آثار حمله‌اش هم پیش‌بینى مى‌شود که [اگر] بیاید چه آثار سوئى دارد، براى اینکه مانع دفاع و حمله ما بشود به عده‌اى از مسلمانهایى که در دست او اسیرند- که بدون شک بى‌گناه هستند- تترُّس کرده باشد یعنى آنها را سپر قرار داده باشد و در پیشاپیش خودش حرکت بدهد که اگر دشمن بخواهد تیراندازى کند یا شمشیر بزند، مجبور است اول مسلمانها را بکشد تا بعد به آنها دست پیدا کند، اینجا مسلمانان در محظور قرار مى‌گیرند: یا باید به خاطر این مسلمانهایى که سپر قرار گرفته‌اند دست از دفاع بکشند و به دشمن این امکان را‌ بدهند که بیاید حمله کند و ده برابر این مسلمانها را بکشد و صد برابر اینها صدمه به عالم اسلام وارد کند و یا براى اینکه جلو دشمن را بگیرند و او را از بین ببرند، حمله کنند و مقدمتاً همان مسلمانهاى بى‌گناهى را که سپر قرار گرفته‌اند بکشند تا بتوانند به آنها دسترسى پیدا کنند. اینجا تکلیف چیست؟ گفته‌اند اگر خطرى که از دشمن پیش‌بینى مى‌شود مهمتر و عظیمتر است از ضرر کشتن این مسلمانهاست، باید این مسلمانها را کشت و آنها شهید در راه خدا هستند، جزو مجاهدین در راه خدا شمرده مى‌شوند و شهیدى هستند که به عمد به دست خود مسلمانها کشته شده‌اند. اینجاست که دو حرمت با یکدیگر تزاحم پیدا مى‌کنند: حرمت کوچکتر و حرمت بزرگتر، و حرمت کوچکتر فداى حرمت بزرگتر مى‌شود.[۸]

ابن تیمیه رحمه الله می‌گوید: «شریعت برای‌ تـحصیل‌ و تـکمیل مصالح و کاستن و از بین بردن مفاسد آمده است و همیشه بهترین دو خوبی و کم‌ زیانترین‌ دو بدی را ترجیح می دهد و به هـنگام تـعارض دو مصلحت،‌ بزرگتر‌ را‌ از طریق فدا کردن کوچکتر به دست می‌آورد و مفسده بزرگ را بـا تـحمل‌ کوچکتر‌ دفع‌ می‌کند».[۹]

می دانیم که خالد بن ولید رضی الله عنه هر چند بعضی اوقات کارهائی را انجام می داد که مورد رضایت رسول الله صلی الله علیه وسلم نبود اما به دستور رسول الله صلی الله علیه وسلم به عنوان امیر جنگی انتخاب شد، چون در باب جهاد از دیگران اصلح تر بود.[۱۰] و مفسده ی کنار گذاشتن او برای اسلام و دارالاسلام و ارتش مومنین بیشتر از مفسده ی اشتباهاتش بود. خالد رضی الله عنه به محض اقرار شهادتین وارد میدانهای جهاد شد و وقوع اشتباه برای چنین مومنینی عادیست.

یا باز اتفاق می افتد که بین انجام یک خیر با شری بزرگتر تداخل ایجاد می شود و شخص مجبور است به خاطر پرهیز از آن شر بزرگتر از این خیر کوچک صرفنظر کند. به عنوان مثال زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم از کشتن منافقینی که نفاق آنها آشکار شده صرفنظر می کند و از کشته شدن کسانی چون عبدالله ابن ابی توسط عمر بن خطاب رضی الله عنه جلوگیری می کند علت را در این می بیند که: لا يَتَحَدَّثُ النَّاسُ أنَّ مُحَمَّدًا يَقْتُلُ أَصْحَابَهُ [۱۱] تا مردم نگویند که محمد یارانش را می کشد.

در اینجا رسول الله صلی الله علیه وسلم مفسده ی موجودیت این کافر منافق را به خاطر جنگ روانی که منجر به مفسده ی بزرگتر مخدوش شدن چهره ی اسلام و مومنین و دارالاسلام می شود را تحمل می کند.

یا به عنوان مثال رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید ای عائشه: «اگر قومت (قریش) تازه مسلمان نمی‌بودند، دستور می‌دادم تا خانه ی کعبه را منهدم کنند. آنگاه، حطیم را با کعبه، ملحق می‌کردم و برای آن، دو دروازه در نظر می‌گرفتم که یکی به‌سوی شرق و دیگری به‌سوی غرب، باز شود. و بدینصورت، خانه‌ی کعبه مانند بنای ابراهیم  می‌شد»[۱۲] در اینجا رسول الله صلی الله علیه وسلم بین مفسده ی کوچک تغییر کعبه از حالت اصلی آن با مفسده ی بزرگ تولید تفرق، مفسده ی کوچک ماندن ساختمان کعبه در شکل غیر صحیح آنرا ترجیح می دهد که تا کنون نیز این مفسده ی کوچک ادامه دارد.  

حجاج بن یوسف ثقفی انسان خونریزی بود و زمانی که انس بن مالک رحمه الله در مورد حدیث عِرنیین به او خبر داد امام حسن بصری رحمه الله گفت دوست داشتم او این حدیث را به حجاج نمی گفت[۱۳]. البته خود انس بن مالک رحمه الله نیز می گوید از هیچ چیزی به اندازه ی این حدیثی که به حجاج گفته ام پشیمان نیستم.[۱۴] به این شکل حتی می توان به خاطر جلوگیری از مفاسدای از گفتن یا انجام دادن امور خیری پرهیز کرد.

این پیام برای کسانی است که مسائل ریز فقهی نظری یا عملی را ابزاری جهت وارد شدن مفسده های بزرگتر و یا ابزاری جهت تولید شرک تفرق و جنگهای داخلی میان مسلمین و تضعیف جبهه ی مسلمین و تقویت جبهه ی جنگ روانی و مسلحانه ی کفار کرده اند.

اینها که مدعی پیروی از ابن تیمیه رحمه الله هستند فقط کافی است بدانند که به عنوان مثال ابن تیمیه می گوید: اگر قومی بر بدعت یا فجوری بودند و چنانچه از انجام آن نهی شوند منجر به شر بزرگتر از آنی شود که بر آن هستند، و امکان منع کردن آنها وجود نداشته باشد، و با نهی مصلحت راجحه به دست نیاید، در این صورت از آن بدعت یا فجور نهی نمی شوند.[۱۵]

در این زمینه باز ابن تیمیه به مثالهائی چون جهر به بسم الله یا غیر آن، یا خواندن یا نخوان قنوت قبل و بعد از رکوع و وتر و مسائلی از این دست استناد می کند و می گوید که جهت «الاتفاق والائتلاف» و ایجاد یکپارچگی و وحدت و پرهیز از تفرق اگر بر اساس آنچه همه بر آن هستند عمل شود بهتر است. [۱۶] اما نگاه کن مدعیان پیروی از ابن تیمیه به بهانه ی زنده کردن فلان مستحب در نماز یا نافله و… چگونه فریضه و واجبات دیگری چون وحدت و پرهیز از شرک تفرق را نادیده می گیرند و در انجام این واجبات دچار سستی و سهل انگاری گاه عمدی شده اند.

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَنْ عَادَى لِي وَلِيًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالْحَرْبِ وَمَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَمَا يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ[۱۷] الله متعال می فرمايد: كسي كه با دوست من دشمنی كند، با او اعلام جنگ ميكنم، و بنده ام با چيزی به من نزديك نمی شود که نزد من محبوب تر از مواردی باشد که بر او فرض کرده ام، و او با انجام نوافل (عبادتهای غير واجب) به من نزديك مي شود تا اين كه من او را دوست بدارم..

حالا این دوستان جاهلِ به فقه دعوت و جهاد نه تنها با اولیاء الله که مخالف فکر و تفسیر آنها هستند دشمنی می کنند بلکه در محافظت از فرضهائی چون وحدت و اتفاق و همدلی و انسجام و یکپارچگی اسلامی و دفاع از دارالاسلام، و عده ای، در سختی های دعوت و جهاد سستی به خرج می دهند و در عوض در انجام خیرهای مستحب و نوافل تلاش و جدیت بالائی نشان می دهند.

طبق آیات: أَلا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ* الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ (یونس/۶۲-۶۳) تمام مومنینی که تابع بی چون و چرای قوانین شریعت الله و اهل پرهیزگاری باشند اولیای الله هستند و زمانی که الله متعال می فرماید: «مَنْ عَادَى لِي وَلِيًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالْحَرْبِ» یعنی هرکس دوست الله متعال را مورد اذیت و آزار قرار دهد و او را دشمن خود بداند، به او اعلام می کنم که منِ الله با او سر جنگ دارم؛ چون از طریق دشمنی با دوستانم به جنگ با من برخاسته است.

حالا یکی از شغلهای این دوستان اذیت کردن و دشمنی با این اولیای الله به خاطر مخالف بودن در فلان تفسیر یا عمل اداری و اجرائی است که غیر از جنگ روانی، عده ای اقدام به ریختن خون این اولیای الله کرده اند. 

اینها در واقع خود را مشمول این سخن ابن‌عطا‌ءالله سكندری فقیه و زاهد مالکی، ملقب به شیخ كبیر کرده اند که می گوید: «مِن علاماتِ اتِّباعِ الهوی المُسارعةُ الی نوافلِ الخیراتِ والتکاسلُ عن القیامِ بالواجباتِ»[۱۸]. از نشانه‌‌های هواپرستی تلاش و شتاب کردن به سوی خیر‌‌های نفلی و مستحبی و کوتاهی و کسالت در انجام واجبات است.

یکی گفت که چند بار حج رفته ام و امسال هم قصد دارم بروم، من به این شخص عرض کردم شما بعد از ادای فرض حج دیگر نیازی نیست با وجود اینهمه فریضه و واجبی که با همین هزینه ی حج می توانی انجام دهی باز خودت را به حجی مشغول کنی که برای شما حکم سنت را دارد، به عنوان مثال الان آزاد کردن هزاران خواهر و خانواده های مجاهدین در زندانهای بزرگی چون الهول در استان حسکه ی تحت حاکمیت آمریکا و مزدوران اوجالان که از سال ۱۳۹۶ش (۲۰۱۷ن) در بدترین شرایط به سر می برند به عنوان یک فریضه و واجب در اولویت است و…

در زمینه ی قواعدی چون «يُتَحَمَّلُ الضَّرَرُ الْخَاصُّ لِدَفْعِ ضَرَرٍ عَامٍ» می توان باز به مثالی چون: انتخاب بین جهاد با رهبر دارالاسلامی که اهل ظلم و جور باشد که علماء اجازه ی آن را داده اند اشاره کرد، چون ترک جهاد باعث ضرر به مسلمین می شود[۱۹]بخصوص اگر دارالاسلام در معرض خطر نابودی و تسلط کفار و مرتدین قرار گرفته باشد.

در باب «التَّعَارُض»، موازنه برقرار کردن شرعی کار هر انسانی نیست؛ بلکه نیازمند متخصصین امر با میزان شریعت است، و گرنه کار به عقول ناقص و آراء و دیدگاههای غیر تخصصی افراد سپرده می شود و میزان به جای فقه شرعی می شود رای افراد که اکثراً «منبع شر و اسباب فتنه در میان مسلمین بوده است» [۲۰]

 به همین دلیل عده ای تنها به ترک امر منع شده، و یا مبارزه با امر منع شده فکر می کنند، اما نگاه نمی کنند که با این اقدام چه مفاسدی «در وضع موجود» به بار می آید.[۲۱] عده ای جاهل به منابع شرعی در کنار مرتدین و بخصوص دارودسته ی منافقین به بهانه ی وجود مفاسدی اداری و اجرائیِ قابل اصلاح در دارالاسلام به صورت ایزائی تلاش می کنند از اساس دارالاسلام را از بین ببرند؛ این در حالی است که همه می دانند به جای این دارالاسلام قطعاً و بدون شک و یقیناً دارالکفری سکولار سرکار می آید که در این دارالکفر هیچ جایگاهی برای قوانین اسلامی بر اساس هیچ یک از مذاهب اسلامی شافعی یا جعفری و حنفی و غیره وجود ندارد و هم اکنون هیچ مفسده ای در دارالاسلام وجود ندارد که با چنین مفسده ی عظیم و بزرگی برابری کند اما عده ای از مسلمین جاهلی که به دنیا دل بسته اند فریب جنگ روانی «مثلث دروغساز» را خورده اند.

به عنوان مثالی دیگر: در میان ضروریات پنج گانه یا چند گانه ای که فقهاء مطرح کرده اند حفظ دین مقدم است بر حفظ جان و مال و سایر موارد. [۲۲] 

 الله تعالی در مورد سکولاریستها (مشرکین) می فرماید: وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل (بقره/۱۹۱) و هرجا آنان را دریافتید ایشان را بکشید، و آنان را که شما را از آنجا بیرون کرده‌اند بیرون سازید، و فتنه از کشتن بدتر است.  مجاهد رحمه الله در تفسیر «وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل» می گوید: ارتداد مومن به دین مشرکین (سکولاریسم) بر او شدیدتر از کشته شدن است.[۲۳] در این صورت واضح است که اگر جان مومن تلف شود برایش آسان تر از آن است که یکی از مفاهیم ۴ گانه ی دین را که باید مختص دین اسلام باشد به کفار آنهم کفار نجسی چون سکولاریستها بدهد. إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ (توبه/۲۸) و خودش را گرفتار شرک[۲۴] و فتنه ی کفر[۲۵] کند. وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْل ( بقره/۲۱۷) شرک و کفر بدتر از کشتن است .

در این دورانی که حتی معانی و مفاهیم ۴گانه ی دین برای مسلمین غریب شده است چه رسد به «بَدَأَ الإسْلَامُ غَرِيبًا، وَسَيَعُودُ كما بَدَأَ غَرِيبًا، فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ.»[۲۶] دسته هائی از ناآگاهان به فقه و فهم صحیح منهج اسلامی را می بینیم که آنچه در شریعت سبب رحمت شده است نزدشان سبب عذاب است، و آنچه که در شریعت عامل و سبب الفت و وحدت و جماعت معرفی شده است نزدشان عامل اختلاف و تفرق است، و آنچه شریعت جهت جلوگیری از ریخته شدن به ناحق خونهای معصوم و حرام شده اعلام کرده است نزد اینها دلیل و سببی برای ریختن به ناحق خون حرام شده شده است .

الله تعالی می فرماید: يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ (بقره/۲۱۷) از تو درباره جنگ‌کردن در ماه حرام می‌پرسند. بگو: جنگ در آن ( گناهی ) بزرگ است. ولی جلوگیری از راه خدا (که اسلام است) و بازداشتن مردم از مسجدالحرام و اخراج ساکنانش از آن و کفر ورزیدن نسبت به خدا، در پیشگاه خداوند بزرگتر از آن است، و برگرداندن مردم از دین بدتر از کشتن است.

در اینجا در واقع «أَهْوَنُ اَلشَّرِينِ» انتخاب شده است و مفسده ای بزرگ با مفسده ای کوچکتر دفع شده است [۲۷] و الله تعالی روشن می کند که مفسده ی سکولاریستها(مشرکین) در جلوگیری کردن از تطبیق قانون شریعت الله بر زمین، و سد شدن در برابر قانون دین الله و اخراج مومنین از سرزمینشان و شرکیاتی که این مشرکین (سکولاریستها) انجام می دهند نزد الله بزرگتر است، و مفسده ی چنین اعمالی بزرگتر از مفسده ای است که مسلمین به خاطر جنگ در ماههای حرام انجام داده اند؛ به این شکل مفسده ی کوچک به خاطر دفع مفسده ی بزرگتر و شدیدتر تحمل می شود و بالاجبار از میان دو شر و دو حرام «أَهْوَنُ اَلشَّرِينِ» انتخاب می شود.   

یا الله تعالی در ضمن صلح حدیبیه در مورد سکولاریستهای قریش می فرماید: هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْيَ مَعْكُوفًا أَنْ يَبْلُغَ مَحِلَّهُ ۚ (آنان همانهائی هستند که کفر ورزیده‌اند، و از ورود شما به مسجدالحرام جلوگیری کرده‌اند، و نگذاشته‌اند قربانیهائی که با خود نگاه داشته‌اید به قربانگاه برسد) وَلَوْلَا رِجَالٌ مُؤْمِنُونَ وَنِسَاءٌ مُؤْمِنَاتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَئُوهُمْ فَتُصِيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ ۖ لِيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ  (‏اگر مردان و زنان مؤمنی را لگدمال نمی‌کردید که (در میان آنان هستند و) شما ایشان را نمی‌شناسید و از این راه عیب و عار و زیان و ضرری ناآگاهانه به شما نمی‌رسید (خداوند هرگز مانع این جنگ نمی‌شد) تا خدا هر که را بخواهد غرق رحمت خود سازد) لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا‏(فتح/۲۵) اگر ( کافران و مؤمنان ضعیفی که در مکه  پنهانی ایمان آورده‌اند) از یکدیگر جدا می‌بودند، کافران ایشان را (با غلبه شما بر آنان) به عذاب دردناکی گرفتار می‌کردیم.‏

باز در اینجا «أَهْوَنُ اَلشَّرِينِ» ضرر و مفسده ی کوچک به خاطر ضرر و مفسده ی بزرگ که کشتن مومنین مخلوط شده با کفار سکولار قریش بود و اکثر صحابه این مومنین را نمی شناختند تحمل می شود، و مصلحت دارالاسلام در تحمل مفسده ی عدم ورود به مسجد الحرام و انجام قربانی در حج بود تا از مفسده ی بزرگترِ ریخته شدن به ناحق خون زنان و مردان مومن جلوگیری و پرهیز شود. 

یا اینکه ولیِ همراه موسی علیهما السلام کشتی پر از مسافر را سوراخ و معیوب می کند «فَانطَلَقَا حَتَّىٰ إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا» (کهف/۷۱) چرا؟ چون:  أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً ‏(کهف/۷۹) و امّا آن کشتی متعلّق به گروهی از مسکینها بود که (با آن) در دریا کار می‌کردند و من خواستم آن را معیوب کنم (چرا که) سر راه آنان پادشاه ستمگری بود که همه کشتیها را غصب می‌کرد و می‌برد.‏

در اینجا سوراخ کردن و صدمه زدن به کشتی مفسده است اما چنین مفسده ای به خاطر مفسده ی بزرگتر که مصادره ی کشتی توسط آن ظالم است پذیرفته و تحمل می شود.

یا همین ولی علیه السلام پسر بچه ای را به قتل می رساند «فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِیَا غُلَاماً فَقَتَلَهُ» (کهف/۷۴) چرا؟ چون: وَأَمَّا الْغُلَامُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَن یُرْهِقَهُمَا طُغْیَاناً وَکُفْراً ‏(کهف/۸۰)و امّا آن کودک (که او را کشتم) پدر و مادرش باایمان بودند (و اگر زنده می‌ماند) می‌ترسیدیم که سرکشی و کفر را بدانان تحمیل کند. فَأَرَدْنَا أَن یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْراً مِّنْهُ زَکَاةً وَأَقْرَبَ رُحْماً ‏(کهف/۸۱) ما خواستیم که پروردگارشان به جای او فرزند پاکتر و پرمحبّت‌تری بدیشان عطاء فرماید.

در این دوران گذار چند دهه ی گذشته که اکثر مردم بی سواد یا کم سواد و جاهل به شریعت الله تعالی بوده اند، خیلی از پدر و مادرهای مسلمانی را دیده ایم که توسط فرزندان سکولار و با سواد خود به کفر و ارتداد کشیده شده اند، و حتی عده ی زیادی را نیز دیده ایم که با همین کفر و ارتداد مرده اند که از  الله تعالی می خواهیم چنانچه این فرزندان قابل هدایت نیستند شر چنین فرزندانی را از چنین پدر و مادرانی کم کند.

 در اینجا نیز کشتن فرزند بی گناه به ظاهر برای والدین ضرر است اما چنین ضرر کوچکی در برابر ضرر بزرگ صدمه زدن به ایمان والدین و تحمیل کفر و طغیان بر والدین تحمل می شود.

یا به عنوان مثالی زنده و کاربردی زمانی هم که موسی علیه السلام از میقات برمی‌گردد، می‌بیند که قومش گوساله‌پرست شده‌اند، خشمگیانه با هارون علیه السلام که او هم پیامبر است برخورد می کند که چرا با این گوساله پرستان برخورد نکردی؟ اما هارون علیه اسلام بین شرک گوساله پرستی قومش و  شرک تفرق مجبور به انتخاب شرک اهونتر و سبکتر می شود و حفظ وحدت با وجود گوساله پرستی تا آمدن رهبریت مورد پذیرش همه را بر شرک تفرق ترجیح می دهد و می گوید: قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي ۖ إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي (طه/۹۴) گفت ای پسر مادرم نه ریش مرا بگیر و نه [موی] سرم را، من ترسیدم بگویی میان بنی‏اسرائیل تفرقه انداختی و سخنم را مراعات نکردی.

این پیامی واضح و اتمام حجتی آشکار برای تمام کسانی است که به بهانه های مختلفی که همگی پائینتر از شرک گوساله پرستی قوم موسی و هارون هستند شغل کثیف تفرقه اندازی و تولید جنگ داخلی در دارالاسلام را انتخاب کرده اند.

به هر حال در تمام این موارد شخص مجبور بر انجام یکی از دو حرام است، و هیچ راهی برای ترک هردو حرام ندارد، و هیچ راهی غیر از اینکه یکی از این دو حرام را باید انجام دهد برای این شخص وجود ندارد. به همین دلیل «أَهْوَنُ اَلشَّرِينِ» و «أخفَّ الضررين» را طبق ضروریات شرعی مثل ضروریات پنج گانه تعیین می کنند.

مثلاً حفظ دین مهمتر از حفظ جان و مال است. یا حفظ دارالاسلام و امامت کبری که در داخل حفظ دین هستند مقدم بر حفظ جان و مال هستند، و حفظ جان دو نفر مهمتر از حفظ جان یک نفر است یا حفظ جان مقدم بر حفظ مال است چنانچه امام شاطبی در موافقات می گوید: “جان‌ها محترم و محفوظ هستند، لازم است که زنده بمانند، طوری‌که اگر انتخاب بین زنده ماندن شخص و اتلاف مال به میان آمد، زنده نگهداشتن جان مقدم‌ است.”

فقهاء رحمهم الله در خصوص تطبیق این قاعده ها مثالهای دیگری ذکر کرده اند که در ملموس کردن انتخاب «أَهْوَنُ اَلشَّرِينِ» و «أخفَّ الضررين» حالت عمومیت داشته و ممکن است همگی شنیده باشید مثلاً: وقتی ولادت برای مادر دشوار شد، چنان‌که نجات مادر و جنین هردو ممکن نبود و مسئله نیاز داشت که باید اقدام سریعی انجام بشود، و در این‌صورت یا نجات جان مادر که مرگ‌جنین را در پی داشت و یا نجات جنین که مرگ مادر را در پی داشت، متصور بود و طوری به نظر می‌رسید که اگر به همان حالت باقی گذاشته شود، به مرگ هردو منجر می‌شود، در چنین حالتی به قاعدۀ «أَهْوَنُ اَلشَّرِينِ» و یا «أخفَّ المفسدتین» مراجعه می شود؛ یعنی‌ در این حالت است که نجات جان مادر انتخاب می‌ شود؛ هرچند در این‌عمل، قتل نفس دیگری -که جنین است- نهفته باشد.

یا ساده تر اینکه قطع نماز و مشغول شدن به کار دیگری حرام است اما چنانچه دیده شود که بچه ای به آتش نزدیک می شود یا از جائی سقوط می کند یا مار و یا عقربی به او نزدیک می شود در چنین حالتی نماز قطع می شود و شر بزرگتر از بچه یا دیگران دفع می شود.

یا بالاتر از آن اینکه رها کردن نماز و از بین رفتن وقت آن حرام است اما چنانچه شرایط جنگی پیش بیاید که مثل رسول الله صلی الله علیه وسلم نماز عصر ما فوت شود باز جهت دفع مفسده ی بزرگ حملات دشمن حرام از دست دادن نماز تحمل می شود. این اتفاق ممکن است برای یک جراح در اطاق عمل هم رخ دهد، یا کسی که می بیند بین مفسده ی مرگ انسان در حال غرق شدن با مفسده ی فوت شدن نمازش گیر کرده است باز «أَهْوَنُ اَلشَّرِينِ» را انتخاب می کند و جان این شخص را نجات می دهد هر چند نمازش فوت می شود. در این‌جا اگر جلوگیری از هردو مفسده برایش ممکن باشد، باید از هردو مفسده جلوگیری کند اما هیچ راهی برای این مومن جز انتخاب یکی از این  مفسده ها وجود ندارد.

امام عزالدین بن عبدالسلام رحمه الله در« قواعدُ الاحکامِ فی مصالحِ الأَنامِ» می گوید: “وقتی مفاسد مطلق جمع شدند تا جایی ‌که ممکن باشد، باید دفع شوند؛ اگر دفع همه‌ی مفاسد ممکن نبود، فاسدتر را دفع می‌کنیم و سپس فاسدتر و به ترتیب”. به عنوان مثال هم می گوید:” اگر شخص تحت اکراه قرار گرفت تا مسلمانی را به قتل برساند یا شهادتی دروغین دهد که باعث قتل دیگری شود چنان‌که اگر شخص از قتل آن مسلمان یا شهادت دروغ خودداری کند، خودش به قتل می‌رسد؛ پس لازم است که بر قتل خودش صبر کند؛ زیرا مفسده قتل خودش کم‌تر از قتل دیگری است”.[۲۸]

این هم یعنی لمس و درک عینی قاعده ی: اَلضَّرَرُ لاَ يُزَالُ بِمِثْلِهِ.[۲۹] ضرر با بوجود آوردن ضرری مثل خودش از بین نمی رود. یعنی: از بین بردن ضرر با بوجود آوردن ضرری مثل آن جایز نیست.

که در اینجا شخص مومن در برابر دو امر حرام قرار گرفته است و به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی امتناع و پرهیز کردن یکی از دو حرامها و یا تمام حرام‌ها در وسع و توان شخص نیست و نسبت به این کار کاملاً عاجز است و تحت هیچ شرایطی قادر نیست که از انجام هر دو حرام جلوگیری کند و می بیند که یک نفس در برابر یک نفس فدا می شود و قتل نفس خودش ضررش مساوی است با قتل نفس مومنی دیگر و بلکه در نگاهی دقیقتر کشته شدن خودش انتخاب «أَهْوَنُ اَلشَّرِينِ» و «أخفَّ المفسدتین» است.

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ

 والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


[۱]  پیاده شده از سخنرانی تصویری شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله

[۲] الأشباه للسيوطي: ۸۶، ابن النجيم: ۸۶، الوجيز: ۲۰۲٫

[۳] بخاری۵۲۷/ عن عبد الله بن مسعود -رضي الله عنه- قال: سَأَلتُ النبِيَّ -صلى الله عليه وسلم-: أَيُّ العَمَلِ أَحَبُّ إلى الله؟ قال: الصَّلاَةُ عَلَى وَقتِهَا. قلت: ثم أَيُّ؟ قال: بِرُّ الوَالِدَينِ. قلت: ثم أَيُّ؟ قال: الجِهَادُ في سَبِيلِ الله. قال: حَدَّثَنِي بِهِنَّ رسول الله -صلى الله عليه وسلم- ولو اسْتَزَدْتُهُ لَزَادَنِي.

[۴] صفة الصفوة: (۱/۱۸۵). / عبد الرحمن بن يزيد قال: ما رأيت فقيهاً قط أقلَّ صوماً من عبد الله بن مسعود فقيل له: لمَ لا تصوم؟ قال: إني أختار الصلاة على الصوم، فإذا صمت ضعفت عن الصلاة

[۵] صحيح البخاري (۵۲۱۱)، وصحيح مسلم (۲۴۴۵)

[۶] ابن قیم الجوزیه، روضة المحبین؛ ص۸ / شیعیان جعفری نیز همین سخن را از علی بن ابی طالب رضی الله عنه نقل کرده اند (مطالب السئول، ص ۲۵۰)

[۷] سير أعلام النبلاء: (۲/۱۴). وفيه روايات للقصة، منها: أن الأسرى ثلاثمئة أسير، وفيها تقبيل عمر بن الخطاب – رضي الله عنه – لرأسه.

[۸] مطهرى، شهید مرتضى، فقه و حقوق (مجموعه آثار)، ج‌۲۱، ص۲۹۰-۲۹۱

[۹] اهداف دین از نگاه شاطبی، ص ۹۰٫

[۱۰] مجموع الفتاوى: (۲۸/۲۵۵)، منهاج السنة النبوية: (۴/۴۷۹).

[۱۱] البخاري (۳۵۱۸- ۴۹۰۵)، ومسلم (۲۵۸۴).

[۱۲] البخاري (۱۵۸۶)، ومسلم (۱۳۳۳). «لَوْلا أَنَّ قَوْمَکِ حَدِیثُ عَهْدٍ بِجَاهِلِیةٍ، لأَمَرْتُ بِالْبَیتِ فَهُدِمَ، فَأَدْخَلْتُ فِیهِ مَا أُخْرِجَ مِنْهُ، وَأَلْزَقْتُهُ بِالأَرْضِ، وَجَعَلْتُ لَهُ بَابَینِ بَابًا شَرْقِیا وَبَابًا غَرْبِیا، فَبَلَغْتُ بِه‌اسَاسَ إِبْرَاهِیمَ». / نیز: « يا عائِشَةُ، لَوْلا أنَّ قَوْمَكِ حَديثُو عَهْدٍ بشِرْكٍ، لَهَدَمْتُ الكَعْبَةَ، فألْزَقْتُها بالأرْضِ، وجَعَلْتُ لها بابَيْنِ: بابًا شَرْقِيًّا، وبابًا غَرْبِيًّا، وزِدْتُ فيها سِتَّةَ أذْرُعٍ مِنَ الحِجْرِ، فإنَّ قُرَيْشًا اقْتَصَرَتْها حَيْثُ بَنَتِ الكَعْبَةَ »

[۱۳] صحيح البخاري (۵۶۸۵)، وصحيح مسلم (۱۶۷۱). / ولما حدَّث أنس بن مالك – رضي الله عنه – الحجاجَ بن يوسف بعقوبة النبي  للعرنيين. قال الحسن البصري: وددت أنه لم يحدِّثه بهذا

[۱۴] فتح الباري: (۱۰/ ۱۴۹)./  ونقل عن أنس أنه قال: ما ندمت على شيء ما ندمت على حديث حدثته الحجاج؛ (وإنما ذلك لأنَّ الحجاج كان مسرفاً في العقوبة، وكان يتعلَّق بأدنى شبهة)

[۱۵] مجموع فتاوی ابن تیمیه/۱۴/۴۷۲ / واذا کان قوم علی بدعة او فجور ولو نهوا عن ذلک وقع بسبب ذلک شر اعظم مما هم علیه من ذلک، ولم یمکن منعهم منه، ولم یحصل بالنهی مصلحة راجحة،لم ینهوا عنه

[۱۶] مجموع الفتاوی/۲۲/۲۶۸ / اذا اقتدی المأموم بمن یقنت فی الفجر او الوتر قنت معه، سواء قنت قبل الرکوع او بعده وان کان لایقنت لم یقنت معه. ولو کان الامام یری استحباب شئ والمأمون لایستحبونه، فترکه لأجل الاتفاق والائتلاف کان قداحسن… وکذلک لوکان رجل یری الجهر بالبسمله فأم قوماً لایستحبونه ‌او بالعکس و وافقهم فقد احسن

[۱۷] بخاری ۶۵۰۲

[۱۸] حکمت‌های ابن‌عطاءسکندری : حکم ابن‌عطاء/ ترجمه و شرح صدیق قطبی، تهران: افق علم، ۱۳۹۷

[۱۹] الموافقات: (۲/۱۵). / يقول الشاطبي: (الجهاد مع ولاة الجور قال العلماء بجوازه. قال مالك: لو ترك ذلك لكان ضرراً على المسلمين؛

[۲۰] مجموع الفتاوى: (۲۰/۴۸).

[۲۱] مجموع الفتاوى: (۲۹/۲۷۹). / يقول ابن تيمية: (الورع المشروع هو أداء الواجب وترك المحرَّم، وليس هو ترك المحرم فقط… ومن هنا يغلط كثير من الناس فينظرون ما في الفعل من كراهة توجب تركه ولا ينظرون ما فيه من جهة أمر توجب فعله).

[۲۲] الشاطبی، الموافقات ۲/۱۵۳-۱۵۴ / وقال الشاطبي –رحمه الله-: (واعتبار الدين مقدم على اعتبار النفس وغيرها في نظر الشرع)…. إن النفوس محترمة محفوظة ومطلوبة الإحياء بحيث إذا دار الأمر بين إحيائها وإتلاف المال عليها، أو إتلافها وإحياء المال كان إحيائها أولى؛ فإن عارض إحيائها إماتة الدين كان إحياء الدين أولى، وإن أدى إلى إماتتها كما جاء في جهاد الكفار وقتل المرتد وغير ذلك

[۲۳] تفسیر طبری ، ۳۰۹۶ /  حدثني محمد بن عمرو قال، حدثنا أبو عاصم قال، حدثنا عيسى، عن ابن أبي نجيح، عن مجاهد في قول الله: ” والفتنة أشدُّ من القتل ” قال: ارتداد المؤمن إلى الوَثن أشدُّ عليه من القتل.

[۲۴] تفسیر طبری ، ۳۰۹۸ – حدثنا بشر بن معاذ..عن قتادة قوله: ” والفتنة أشدُّ من القتل ” يقول: الشرك أشدُّ من القتل. ۳۰۹۹- حدثنا الحسن بن يحيى، قال، أخبرنا عبد الرزاق، قال، أخبرنا معمر، عن قتادة مثله./ ۳۱۰۰- عن الربيع: ” والفتنة أشدُّ من القتل ” يقول: الشرك أشدُّ من القتل.

۳۱۰۱ – عن الضحاك: ” والفتنة أشدُّ من القتل ” قال: الشرك./ ۳۱۰۲- عن مجاهد في قوله: ” والفتنة أشدُّ من القتل ” قال: الفتنة الشركُ.

[۲۵] تفسیر طبری ، ۳۱۰۴- حدثني يونس، قال: أخبرنا ابن وهب، قال، قال ابن زيد في قوله جل ذكره: ” والفتنة أشدُّ من القتل ” قال: فتنة الكفر.

[۲۶] مسلم/۱۴۵-۱۴۶

[۲۷] المستصفى ۱۷۵ .

[۲۸] ابن عبدالسلام، عبدالعزیز بن عبدالسلام،             قواعد الاحکام فی مصالح الانام، القاهره: مطبعه الاستقامه، ج ۱ ص۶۸

[۲۹] الأشباه للسيوطي: ۸۶، ابن النجيم: ۸۶، الوجيز: ۲۰۲٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *