با صبر بر سایر مومنین عبادت کن

با صبر بر سایر مومنین عبادت کن

به قلم: محمد اسامه

رسول الله  صلى الله عليه وسلم  می فرمایند: واعلمْ أنَّ النصرَ معَ الصبرِ وأنَّ الفرجَ معَ الكربِ وأنَّ معَ العسرِ يسرًا.[۱]  یعنی و بدانکه بی گمان نصرت و یاری خدا با صبر و شکیبایی حاصل می شود و گشایش با سختیی است و با سختی آسانی است.

از جمله معانی که ضمن معنای صبر در دارالاسلام قرار می گیرد صبر در برابر امیر و مسئولی از دارالاسلام هست صبر کردن بر اطاعت از او در سختی و صبر کردن بر پیروی از او در تحمل کارهای اجباری و تحمل اطاعت از او ولو اینکه چیزی را برای خودش بگزیند و به زیر دستان خود ندهد ، رسول الله صلى الله عليه وسلم می فرماید : «﴿ مَنْ رأى مِنْ أَمِيرِهِ شَيْئًا يَكْرَهُه فَلْيَصْبِرْ ﴾» کسیکه از امیر خود چیزی را ببیند که موجب کراهت اوست صبر پیشه کند.

  از مهمترین ویژگیهایی که ضمن مساله صبر است تحمل اذیت و آزار برادران و رفیقان  اهل جماعت است چرا که دارالاسلام و جماعت محل تجمع مسلمانان در سطوح تربیتی متفاوتی میباشد که بعضی از آنان به خویشتن ستم می کنند و برخی دیگر میانه روند و برخی در پرتو توفیقات الهی در انجام کار خیر پیشتازند و بایستی همه ی آنان به خاطر این مصلحت شرعی علیا که وحدت و اهل جماعت شدن و پرهیز از تفرق است با همدیگر هم زیستی کنند .

پس به آنکه به خویشتن ستم روا می یاری توصیه میکنیم که در مورد خود و برادرانش تقوای خدا را رعایت کند و همه را توصیه میکنیم که در مقابل اذیت برادرانشان صبر و شکیبایی پیشه کنند، رسول الله – صلى الله عليه و سلم – می فرماید: «﴿ المؤمن الذي يخالط الناس ويصبر على أذاهم خير من الذى لا يخالط الناس ولا يصبر على أذاهم ﴾». یعنی ( مؤمنی که با مردم آمیخته میشود و آزار و اذیت آنان را تحمل میکند بهتر از آن مؤمنی است که با مردم آمیخته نمیشود و اذیت آنان را تحمل نمی کند. این صبر از اوصاف متقیان است چنانکه خداوند متعال می فرماید: ﴿ والْكَاظِمِينَ الغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنْ النَّاسِ وَاللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ } ، یعنى 🙁 و خشم خود را فرو می خورند و از مردم گذشت می کنند ، و خداوند ( هم نیکو کاران را دوست میدارد. علاوه بر اجری که مسلمان بوسیله ی صبر بر اذیت برادرانش کسب می کند فایده ی دیگری وجود دارد که با مخالطت با مردم بدان دست پیدا می کند و آن هم آشنایی با آفات و معایب نفس خویش است لذا کسیکه زود خشمگین می شود و زود از کوره در میرود نمیتواند این آفت اخلاقی خود را کشف کند تا اینکه با مردم قاطی شود و مورد اذیت آنان قرار گیرد، اگر این کار را انجام دهد آفات نفس خویش را پیدا میکند و سعی در اصلاح آن خواهد داشت و همینطور بسیاری از آفتهای نفسانی جز با مخالطت با مردم نمی توان آنرا دریافت.

مخصوصا خواستم نسبت به این مورد هشدار بدهم چون بسیاری از مسلمانان نسبت به اذیت و آزار دشمنان شکیبا هستند اما در مقابل برادرانشان و اذیت آنان بردبار نیستند، اما صبر بر اذیت برادران واجب است، و ما با صبر بر دیگران عبادت میکنیم و اجر و ثواب را از خداوند منان امید داریم.


[۱]  السخاوي، المقاصد الحسنة:۱۸۸

وحدت اسلامی واقعیتی تجربه شده

وحدت اسلامی واقعیتی تجربه شده

به قلم: محمد اسامه

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مثلُ المؤمنين في توادِّهم وتراحمِهم وتعاطفِهم كمثلِ الجسدِ الواحدِ إذا اشتكى منه عضوٌ تداعى له سائرُ الجسدِ بالحمى والسهرِ »[۱] (۱): «صفت مومنان در دوستی و مهربانی و عطف توجه و پاییدن یکدیگر همچون صفت بدن است. هرگاه که اندامی از بدن به ناله و فغان آید، همه ی اندام های تن با شب زنده داری و تب و لرز با آن همدرد و هم آوا می شوند»

در اینجا رسول الله صلی الله علیه و سلم مسلمین را به بدن واحدی تشبیه کرده است . اجزاي مختلف يک بدن و هر يک از اعضاء با ديگري متفاوت است و هر يک نام و ويژگي هاي متفاوتي با همديگر دارند و حتي وظايف و کارهاي هر يک با هم متفاوت است ولي علي‌رغم اين تفاوتها، همه ی آنها با همديگر همکاري دارند و به هنگام بروز خطر همگي متحد و با انسجام کامل با خطر مقابله مي‌کنند.

در اینجا منظور از وحدت اسلامی برای مسلمین هم این است که پیروان هر یک از مذاهب و تفاسیر اسلامی در عين حال که عقايد و احکام خاص فقهی آن مذهب را براي خود حفظ مي‌کنند و به آنها پاي‌بند هستند، در روابط اجتماعي و سياسي و نظامي و اقتصادي و فرهنگي خود با مسلمين ديگر همسو و تابع مصالح عاليه اسلام و امت اسلامي باشند و براساس اين برداشت از وحدت، امت اسلامي تشکل شود که با پشتوانه ی قدرت حکومتی که دارند مقابل دشمنان اسلام همواره به صورت بدن و جسمی واحد عمل کند.  

تولید چنین وحدتی نه تنها ممکن است بلکه همچون حقیقتی غیر قابل انکار بارها و بارها در طول تاریخ مسلمین تجربه شده است، و تکرار آن در وضع موجود، فقط نیازمند صداقت و اراده ای اسلامی است که تنها از مومنین راستینی بر می آید که خود را از دام عصبیت و جاهلیت رهانیده باشند.  

  1. مسلم ۲۵۸۶ و بخاري ۶۰۱۱ با لفظ: ترى المؤمنين في تراحمهم وتوادهم وتعاطفهم كمثل الجسد، إذا اشتكى عضو تداعى له سائر جسده بالسهر والحمى.

[۱] مسلم ۲۵۸۶ و بخاري ۶۰۱۱ با لفظ: ترى المؤمنين في تراحمهم وتوادهم وتعاطفهم كمثل الجسد، إذا اشتكى عضو تداعى له سائر جسده بالسهر والحمى.

دو تفسیر مختلف مومنین در مورد توسل (۲)

دو تفسیر مختلف مومنین در مورد توسل (۲)

به قلم: خالد هورامی

همچنین این دسته از مسلمین بر این باورند که توسّل فقط باید به خدا صورت بگیرد که جز تقوا یعنى ایمان به خدا و عمل صالح میسّر نخواهد بود.

طبق همان آیه، خداوند همه مؤمنان – از شخص پیامبر گرفته که اوّلین مؤمن بوده تا تمام اولیاء و بندگان صالح و برگزیده خدا – را مورد خطاب قرار مى‏دهد:﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾ در صورتى که اگر چنانچه وسیله   همین انبیاء و ائمه باشند، آنها خود نیز باید – بنابه آیه – به دنبال واسطه باشند؛ چون آنها نیز مجبور و مأمورند براى نزدیکى به خدا،وسیله‏اى را بجویند! پس، وسیله نمى‏تواند خود ایشان باشد؛ زیرا «وسیله»، هرگز «وسیله‏اى» دیگر نمى‏جوید! 

  علی   در مورد «وسیله» مى‏ گوید:

«إن أفضل ما توسل به المتوسلون إلى الله سبحانه وتعالى الإيمان به وبرسوله والجهاد فى سبيله… وإقام الصلوة… وإيتاء الزكوة… وصوم شهر رمضان… وحج البيت واعتماره… وصلة الرحم… وصدقة السر… وصدقة العلانية… وصنائع المعروف»[۱]. «برترین وسیله تقرّب به سوى خداوند – سبحان و متعال – براى متوسّلین به او، ایمان به او و به رسولش… جهاد در راهش… برپاداشتن نماز… دادن زکات… روزه ماه رمضان… حج و عمره خانه خدا… صله رحم… صدقه‏دادن به صورت پنهان… صدقه‏دادن به صورت آشکار… و انجام دیگر کارهاى نیک و شایسته است». همچنین در جایى دیگر، در توصیه به اصحابش، نماز و زکات و اداى امانت و… را وسیله تقرّب به خدا مى‏داند[۲].

امام علی علیه السلام سفارش مى‏ کند: مسلمانان پس از وفات پیامبر راه استغفار را در پیش بگیرند؛ چنانکه از امام باقر مذکور است که جدّش علی  فرمود:

«كان فى الأرض أمانان من عذاب اللّه وقد رفع أحدهما فدونكما الآخر فتمسكوا به: أمّا الأمان الذى رفع فهو رسول اللّه وأمّا الأمان الذى الباقى فالإستغفار، قال اللّه تعالى:﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمۡ وَأَنتَ فِيهِمۡۚ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ مُعَذِّبَهُمۡ وَهُمۡ يَسۡتَغۡفِرُونَ٣٣﴾[الأنفال: ۳۳]»[۳].«در آسودگى و پناه از کیفر خدا روى زمین دو عامل وجود داشت: یکى از دست رفت و بر شما باد که به دیگرى که نزدتان است، متوسّل شوید؛ پناه و امانى که از دست رفت، رسول خدا بود (که تا میانتان بود، از بلا مصون بودید) و پناهى که باقى است، استغفار و طلب آمرزش گناهان از خداست؛ چنانکه خدایتعالى فرمود: خداوند عذابشان نکند تا زمانى که تو (اى پیامبر) میانشان هستى، و عذابشان نکند تا زمانى که استغفار مى‏کنند».

«زبیربن‏بکار»، دعاى عبّاس‏ – عموى پیامبر – را به هنگامى که عمر از او خواست که طلب نزول باران کند، چنین آورده است:«خداوندا! هیچ بلایى نازل نشده است، مگر به سبب گناهى و هیچ بلایى هم برطرف نشده است، مگر به سبب توبه‏اى.. اینک مردم مرا به خاطر مکانت من پیش پیامبرت، به پیشگاه تو متوجّه ساخته‏اند.. اینک دستان گناهکار ما به سوى تو برداشته شده و پیشانى ما با توبه به سوى تو روى آورده است.. پس ما را از باران رحمت خود سیراب گردان!»[۴] و همچنان که تواریخ آورده‏اند، همان موقع ناگهان ابرهاى ضخیم و تیره‏اى در آسمان پدیدار شدند و باران شروع به باریدن گرفت![۵]

پس، هر دو تاویل از «وسیله» و توسل در میان مسلمین با استناد به آیات و روایتهایی وجود دارد و این اختلاف تا زمان تشکیل شورای اولی الامر مومنین به عنوان قاضی باقی خواهد ماند و مومنین تنها با اجماع واحد این شورا است که به عنوان حکم نهائی یک رای خواهند شد.

تا زمان رسیدن به چنین هدف شرعیی نباید خود را جایگاه شاکی و قاضی قرار داد و بر مخالفین حکم صادر کرد، تنها گزینه، گفتگوی شرعی ضمن رعایت اصول گفتگو به صورت مستند و مودبانه است؛ بعد از آن شخص رای شما را پذیرفت یا نپذیرفت به شما ربطی ندارد، برای من و شما مهم رساندن تاویل و اجتهاد و دیدگاه خودمان است و بس، و قرار نیست هر کسی مخالف فکر و مذهب و دیدگاه ما در امور اجتهاد پذیر باشد خارج از اسلام باشد، چون ما محک برای صحیح یا غلط بودن اجتهادات و تاویلات سایر مذاهب مخالف نیستیم بلکه تنها رای واحد شورا محک برای همه ست.


[۱] نهج البلاغة، شرح فیض الإسلام، خطبه ۱۰۹٫

[۲]همان، جزء۴، کلام‏۱۹۰٫

[۳] نهج‏البلاغة، شرح فیض الإسلام، جزء۶، کلمات قصار، شماره ۸۵٫

[۴]– «الأنساب»، زبیربن‏بکار، نقل از «عقیدة المسلم»، محمّد غزالى المصرى.

[۵]– إبن‏الأثیر، ج‏۲، ص‏۵۵۷٫

در پی حمله جنبش الشباب المجاهدین در صومالی به یک مرکز نظامی در ولایت شبیلی ۴۳ تن از شبه نظامیان کشته و زخمی شدند

در پی حمله جنبش الشباب المجاهدین در صومالی به یک مرکز نظامی در ولایت شبیلی ۴۳ تن از شبه نظامیان کشته و زخمی شدند

نیروهای جنبش الشباب المجاهدین در ولایت شبیلی بر یک پایگاه نظامی شبه‌ نظامیان دولتی حمله کرده‌اند که در نتیجه آن ۲۰ تن کشته و ۲۳ تن دیگر زخمی شدند. قابل ذکر است که نیروهای جنبش الشباب المجاهدین در روزهای اخیر تا چند کیلومتری موگادیشو، پایتخت صومالی، رسیده‌اند و مناطق زیادی از جمله شهر «بیعودی» را تحت کنترل خود درآورده‌اند. انتظار می‌رود که به‌زودی رژیم حاکم در صومالی سقوط کرده و سرنگون شود.

دو تفسیر مختلف مومنین در مورد توسل (۱)

دو تفسیر مختلف مومنین در مورد توسل (۱)

به قلم: خالد هورامی

توسّل، یعنى به وسیله ی چیزى به کسى نزدیکى‏جستن، وسیله قراردادن… که در اینجا، منظور از توسّل همان وسیله‏اى است که انسان را به خدا نزدیک مى‏سازد.. خداوند نیز، مؤمنان را براى نزدیکى و تقرّب‏جستن به او دستور مى‏دهد که «وسیله‏اى» بجویند؛ چنانچه مى‏فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱبۡتَغُوٓاْ إِلَيۡهِ ٱلۡوَسِيلَةَ وَجَٰهِدُواْ فِي سَبِيلِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٣٥﴾[المائدة: ٣٥].«اى مؤمنین! تقوا پیشه سازید و براى تقرّب به خدا، وسیله بجویید و در راه او جهاد کنید تا(از این طریق) رستگار شوید».

مسلمانان در تعبیر و تأویل «وسیله» در آیه فوق با هم اختلاف دارند.. برخى از مسلمین کلمه «وسیله» را به «وساطت» بین انسان و خدا تعبیر کرده‏اند؛ یعنى مؤمنان براى تقرّب‏جستن به خدا، باید که اولیاء و بندگان خاص خداوند – همچون انبیاء، شیوخ و ائمه – را واسطه قرار دهند. آنها معتقدند که این عمل براى نزدیکى به خداوند کفایت مى‏کند!.

این دسته جهت مستدل کردن ادعای خود به روایاتی نیز چنگ زده اند مثل:

  1. در قحطى و خشکسالى شدید مدینه، مردم به ام المومنین عایشه شکایت برده و او، مردم را به تبرّک‏جویى از قبر شریف پیامبر دعوت کرد و گفت: «أنظروا قبر النبى فاجعلوا منه كوة إلى السماء حتى يكون بينه وبين السماء سقف»[۱].«به قبر پیامبر نگاه کنید، پس میان‏ قبرش و آسمان سوراخى ایجاد کنید تا بین او و آسمان سقفى شود (و خداوند ترحّم فرموده و فیض خود را از آن مکان جارى سازد)»!.
  2. «فجاء بلال‏بن الحارث إلى قبر النبى وقال: يا رسول اللّه! إستسق لأمتك!… فإنهم قد هلكوا فأتاه رسول الله صفى المنام وأخبره أنهم سيسقون…»[۲]. «بلال پسر حارث‏ به سوى قبر پیامبر رفت و گفت: اى پیامبر! براى امّتت از خداوند طلب باران کن که آنها هلاک شدند!.. پس رسول خدا به خوابش آمد و فرمود: باران خواهد بارید…»!.
  3. «جاءت فاطمة على قبر رسول الله فأخذت قبضة من تراب القبر فوضعت على عينها فبكت»[۳].«فاطمه بر سر قبر رسول خدا آمد و مشتى خاک از آن برگرفت و بر چشم نهاد و گریست»!.
  4. «إنه خرج (عمربن خطاب) يوما إلى مسجد رسول اللّه فوجد معاذبن جبل قاعدا عند قبر النبى يبكى فقال: ما يبكيك؟ قال: يبكينى شى‏ء فسمعته من رسول اللّه»[۴]. «عمرروزى به مسجد پیامبر ص رفت و معاذبن جبل را یافت که کنار قبر پیامبر نشسته و گریه مى‏کند، پس گفت: چه چیزى تو را به گریه انداخته است؟ گفت: مرا به گریه انداخت چیزى را که از پیامبر شنیدم»!.
  5. «إن بلال أتى قبر النبى وجعل يبكى عنده و يمرغ وجهه عليه فأقبل الحسن والحسين فجعل يضمها و يقبلهما».«بلال به طرف قبر پیامبر ص آمد و خود را به خاک مى‏کشید و گریه مى‏کرد و حسن و حسین را در آغوش مى‏کشید و آنها را مى‏بوسید»!.
  6. «لمّا مات عبدالرحمن‏بن أبى‏بكر أمرت عايشة بفسطاط على قبره ووكلت به إنسانا»[۵]. «چون عبدالرحمن پسر أبوبکر مُرد، عایشه دستور داد بر قبر او خیمه‏اى زدند و انسانى را بر آن گماشت»!.

مخالفین این روایات بر این باورند شاهد تاریخى که تمام احادیث ارائه‏شده را در رابطه با قبر پیامبر رد مى‏کند، این حقیقت است که: قبر پیامبر تا مدّتها در اطاق ام المومنین عایشه بوده و ام المومنین عایشه آنجا زندگى مى‏کرد و امکان نداشت کسی برود و کنارقبرش گریه کند، سقف اطاق ام المومنین عایشه را سوراخ کنند، افراد به زیارتش رفته، از خاک آن بر چهره بمالند ، خانه‏اش را محلّ رفت‏وآمد قرار دهند، و …

چنانکه «إبن‏رسته» در کتابش مى‏نویسد: «عمربن عبدالعزیز (هنگامى که از سوى ولیدبن عبدالملک والى مدینه بود) به دستور خلیفه به سال ۹۱ هجرى، مسجدالنبى را خراب نمود و به وسیله سنگهاى منقوش و موزاییک رومى و مرمر، آن را بنا کرد و سقف مسجد را با چوب ساج و آب‏طلا پوشانید و حجرات همسران پیامبر را خراب کرد و نیز قبر پیامبر را داخل مسجد نمود»[۶].


[۱] سنن دارمى، ج‏۱٫

[۲] فتح البارى، ج‏۲ و کنزالعمّال، ج‏۸٫٫ – وفاءالوفاء، سمهودى، ص‏۱۳۷۴٫

[۳] الوفاء، إبن‏جوزى.

[۴] سنن إبن‏ماجه، ج‏۲٫

[۵] صحیح بخارى، ج‏۲٫

[۶] الأعناق النفیسة، إبن‏رسته، ترجمه دکتر حسین قره‏چانلو، ص‏۸۰، انتشارات امیرکبیر.

مهمترین خواسته ها و مطالبات شیعیان افغانستان از حاکمیت ا.ا.افغانستان

مهمترین خواسته ها و مطالبات شیعیان افغانستان از حاکمیت ا.ا.افغانستان

به قلم: فضل احمد هراتی

هر حاکمیت بر اساس اصولی که بنا می شود شهروندان آن جامعه هم بر اساس همان اصول خواستار حقوق یکسان خود در جامعه هستند.

جوامع سکولار که بر اساس اصول سکولاریستی بنا شده اند تمام شهروندان خواستار حقوق سکولاریستی خود بدون تبعیض هستند.

در جوامع اسلامی هم که بر اساس مذاهب اسلامی اداره می شوند شهروندان آن جامعه خواستار حقوق اسلامی خود هستند. مثلا در ایران که بر اساس مذهب اکثریت که شیعه ۱۲ امامی است اداره می شود بر اساس اصل ۱۲ قانون اساسی ایران ۵ مذهب حنفی، زیدی، مالکی، شافعی و حنبلی رسمیت دارند و حقوق آنها در مسائل داخلی و دادگاهها مشخص شده است.

شیعیان ا.ا.افغانستان نیز در کنفرانس لویی جرگه ای که چند وقت پیش برگذار شد ۲۰ خواسته و مطالبه داشتند که ۴ ماده آن عمده و ارکان است که عبارتند از:

  1. به رسمیت شناخته شدن مذهب و فقه جعفری
  2. تطبیق احوال جامعه تشیع در محاکم افغانستان
  3. مشارکت معنا دار و عادلانه و منصفانه ی جامعه ی تشیع در تصمیم گیری راجع به امور کشور افغانستان
  4. مشارکت جامعه تشیع (مردم هزاره) در امور اجرائی کشور و در حکومت

این مطالبات که ممکن است مطالبات مذاهب و تفاسیر اسلامی دیگر در جامعه ی افغانستان باشد نیاز به تدوین قانون اساسی مدونی دارد که این حقوق تفاسیر و مذاهب اسلامی و حتی حقوق کفار اهل ذمه در آن تعریف و مشخص و مرزبندی شده باشد.

وجود یک قانون اساسی منطبق با فقه اسلامی ما جهت نظم دادن به حقوق شهروندان جامعه یک نیاز و ضرورت است.

پاسخی به چند شبه سکولاریستها (۱)

پاسخی به چند شبه سکولاریستها (۱)

به قلم:  الکوردی. شافعی

سخنی با همه ی مسلمانان :

پیغمبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و سلم میفرمایند: أَلَا وَإِنَّ فِي الْجَسَدِ مُضْغَةً، إِذَا صَلَحَتْ، صَلَحَ الْجَسَدُ كُلُّهُ، وَإِذَا فَسَدَتْ، فَسَدَ الْجَسَدُ كُلُّهُ، أَلَا وَهِيَ الْقَلْبُ.(مسلم ۱۵۹۹) آگاه باشيد كه در بدن انسان پاره گوشتي هست كه هرگاه اصلاح شود، تمام بدن او اصلاح مي گردد و هرگاه تباه شود  تمام اعضاي جسم نيز تباه مي گردد بدانيد كه اين پاره گوشت، قلب است.

امروزه با پیشرفت و گسترش فناوری و شبکه های ماهواره ای شاهد گسترش فعالیت گروه های سکولار هستیم همان کسانیکه دشمن قسم خورده ی قانون شریعت الله و دارالاسلام و مسلمین هستند و اکنون در صدد گمراه کردن جوانان بی تجربه هستند تا روز به روز جامعه اسلامی را از درون ضعیف تر کنند و زمینه را برای سلطنت خود فراهم کنند و نتیجه ی پیروی از این کانالها را در جامعه شاهد هستیم.

توپ و تانک آمریکاییها، روس ها,انگلیسیها و سایر  کفار  نتوانست فکر  جوان مسلمان را  در افغانستان و عراق تسخیر  کند و آنها را با مشکل اساسی روبرو کرد ولیکن امروز دشمن در لباس گوسفند وارد شده و با راه اندازی دهها شبکه ی ماهواره ای بصورت کاملا سازمان یافته و شبانه روزی روی فکر و  ذهن و قلب مسلمانان کار میکنند و سم عقاید و اخلاق و رفتارهای سکولاریستی خود را در جامعه اسلامی پخش میکنند و  در نهایت قلب را فاسد میکنند  و چون قلب فاسد شود با توجه به فرموده ی سرورمان پیغمبر رحمت سراسر جسم و روح انسان فاسد میشود .

از این رو وظیفه ی خودمان دانستیم که چند سطری در این مورد بنویسیم و برای مسلمین اتمام حجت کنیم تا شاید تلنگری باشد برای مسلمانان فریب خورده.در اینجا هدف قلم فرسایی بیش از اندازه نیست بلکه توجه خواننده ی محترم را به چند نکته مهم جلب میکنیم و “انسان عاقل را اشارتی کافیست”.

فمنیستی بودن : اول باید بررسی کرد اساس  کار این شبکه ها بر چیست و برای گسترش کدام اندیشه تلاش میکنند؟پاسخ کاملا واضح و آشکار است.این قبیل کانالها برای نشر فکر الحادی و کفری فمنیستی(زن پرستی) تلاش میکنند که کاملا مغایر با ارزشهای اسلامیست.

بر اساس این فکر , زن مسلمان مورد ظلم واقع شده و راه رهایی از این ظلم دین زدایی است. زن باید در نوع پوشش خود آزاد باشد و  آزاد است بدون اجازه ی شوهرش دست به هر کاری بزند و  خلاصه زن حرف اول و آخر را میزند و مرد عملا  هیچ کاره است!! هنگامیکه زن خانواده اینچنین رفتار کند بنیان خانواده خودبخود سست میشود و فرزندان بدرستی تربیت نخواهند شد زیرا زن نقش مادری خود را بدرستی اجرا نخواهد کرد و جامعه فاسد میشود.پس فمنیسم نقطه حساس خانواده یعنی زنان و دختران را نشانه میگیرد و خیلی آسان خانواده را از بین میبرد و سپس جامعه به فساد می افتد.

اما اینکه در اسلام تا چه اندازه زن اهمیت دارد مقاله ها و کتب فراوانی نوشته شده كه لزومی ندارد همه ی آنها را تکرار کنیم فقط به  این حدیث از پیغمبرمان صلی الله علیه و سلم اکتفا خواهیم کرد که چه زیبا فرمودند “خِيَارُكُمْ خِيَارُكُمْ لِنِسَائِهِمْ” یعنی ” بهترين شما، بهترين شما با زنانشان هستند.” و الله متعال در آیه ۲۹ سوره نسا می فرمایند”وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ” یعنی ” با زنانتان به نیکی رفتار نمایید”.

و در اینکه اسلام به زنان بسیار اهمیت داده هیچ شکی نیست.اما همچنانکه اسلام برای زنان ارزش قائل شده در مقابل قوانینی نیز  برایشان قرار داده که  مطابق با فطرت و سرشت آنهاست از جمله اینکه زن باید باحجاب در جامعه ظاهر شود یا اینکه بعضی امور را نباید به دست زنان سپرد. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرموده اند”لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلَّوْا أَمْرَهُمُ امْرَأَةً”هرگز رستگار نخواهند شد قومی که کارهایشان را بدست زنی بسپارند.

اسلام بیشترین توجهش معطوف به کانون خانواده است و سعی دارد این کانون را حفظ نماید زیرا تنها راه نجات جامعه اصلاح خانواده است.حقیقت این است که کارهای خارج خانه باید بر عهده ی مردان باشد و کارهای داخل خانه را بایست بدست زنان سپرد.

درسهایی که از غزه آموختیم

درسهایی که از غزه آموختیم

به قلم: ادهم شرقاوی  

۱- غزه به ما آموخت که شورای امنیت یک باند (تبهکار) است، موازین بین‌المللی تنها مرکب روی کاغذ و لوایح حقوق بشری تنها یک طنز!

۲- غزه به ما آموخت که این دنیا یک چشمش کور است. چشم بینایش را به هر کجا که بخواهد می‌چرخاند و چشم کورش را هم به هر کجا که بخواهد می‌چرخاند. کودکان غزه مانند کودکان اوکراین نیستند! اوکراینی‌ها مانند رومیان‌اند، ولی ما عرب هستیم.

۳- غزه به ما آموخت که حق گرفتنی است نه التماس کردنی، هیچکس نزد تو نمی‌آید و بگوید آدم خوبی هستی و هر چه می‌خواهی به تو می‌دهم! اگر چیزی می‌خواهی دستت را دراز کن و بر خلاف میل دنیا، آن را بگیر!

۴- غزه به ما آموخت، که آزادسازی فلسطین از بحر تا نهر امکان‌پذیر است و آنچه این بار اتفاق افتاد تنها یک «نمایش» کوچک برای اتفاقات پیش رو خواهد بود.

۵- غزه به ما آموخت، که خواستن، توانستن است. و این توانایی هرگز وابسته به میزان امکانات نبوده، بلکه وابسته به اراده‌‌ی انسان‌هاست. چه کسی حتی تصور می‌کرد که غزه‌ی محاصره شده، می‌تواند سلاح‌های خود را بسازد، با اشغال‌گران بجنگد و دوستان خود را قبل از دشمنانش شگفت‌زده کند!؟

۶- غزه به ما آموخت که به نعمت‌ها احترام بگذاریم، جایی که نوشیدن آب پاک به یک رویا تبدیل می‌شود و یک قرص نان تازه تبدیل به یک دستاورد بزرگ می‌‌گردد، استحمام تجملاتی شبیه به دراز کشیدن در سواحل مالدیو است و یک خانه بسیار محقر تا زمانی که بر سر ساکنانش خراب نشده، از قصرهای دنیا ارزشمندتر است.

۷- غزه به ما آموخت که امثال صحابه در میان ما زندگی می‌کنند؛ فرزندان خالد بن ولید به صفوف دشمنان یورش می‌برند، فرزندان سعد بن ابی وقاص با دقت شلیک می‌کنند، فرزندان عکرمه همچنان تا سر حد مرگ بیعت می‌کنند و فرزندان قعقاع که صدایشان در میان لشکریان قلب را از جایش برمی‌کند! شنیدیم که می‌گفتند: باسم الله الغالب!

۸- غزه به ما آموخت که خنساء نمرده‌ است و هنوز هم ده‌ها هزار امثال او در میان ما زندگی می‌کنند که فرزندان خود را با شکیبایی در راه خدا قربانی می‌کنند و اجر آن را می‌خواهند، و زبان حال آن‌ها این است: اللهُمَّ خذ من دماء أولادنا حتى ترضى!

۹- غزه به ما آموخت که اگر سختی‌ها کودکان را تربیت کند، زودتر از موعد خود بزرگ می‌شوند و قبل از همسالان خود مرد می‌گردند. انگار جوان داستان اصحاب الاخدود اند که خونش قوم مؤمنی را زنده کرد که همه در آتش سوختند و مرتد نشدند. این دین با خون زنده می‌شود و با اشک خاموش می‌گردد، پس اشک‌هایتان را پاک کنید و شهدای فردای امت را پرورش دهید.

۱۰- غزه به ما آموخت که ایمان عمل و رفتار است نه خطوط و سطور کتاب‌ها. ما اهل غزه را ناخرسند از تقدیر الهی نیافتیم. آن‌ها در حالی که خداوند را (با زیباترین تعابیر و کلمات) شکر می‌گویند، اجساد عزیزانشان را جمع‌‌آوری می‌نمایند. اشک‌هایشان را با یک دست پاک می‌کنند و با دست دیگر به جمع کردن اجساد عزیزانشان ادامه می‌دهند. قلب‌های اهل غزه انباشته از ایمانی است که بر جوارح‌شان نیز جاری است.

واقعا آیا بینش شاگردان قرآن اینست که مکتبی های کوردستان دارند؟

واقعا آیا بینش شاگردان قرآن اینست که مکتبی های کوردستان دارند؟

به قلم: فەردین مۆحەممەدی

با سلام و درود خدمت بزرگواران

وقتی حرکات دسته های مختلف مکتب قرآن کوردستان در برابر همدیگر و سایر مسلمین را می بینم یاد خاطره ای از دوران کودکیم افتادم: در منطقه ما مثل غالب بلاد کوردستان دو فرقه خیلی محکم و غیرمستقیم پشتوانه داری دینی بنامهای دراویش و تصوف وجود داشتند و مسلمانانی بدون این دو نام بسیار کم بودند این دو فرقه هردو مخلصانه برای خدا ولی ظاهرا برای اربابان خویش عبادت خود را انجام میدادند.

بارها و بارها بدلیل خودحق پنداری، باهم درگیرهای فیزیکی سخت و خشن انجام میدادند. و یکبار که پنج شش ساله بودم  در روستای ما طبق معمول جنگ درویش و صوفی اوج گرفت چند نفر این میان از دوطرف سخت مجروح شدند تا جایی که یکی به حالت بیهوشی رفت.

چند نفر بیطرفی که واقعا هیچ گرایشی نداشته و بیطرف کامل بودند به میانجیگری آمده و دوطرف قضیه این این میانجیگرها را با چوب و چماق تا حد بیهوشی بردند. بعد از سالها و حال هم از تک تکی از طرفین که گاهگداری در مهمانیها و یا جاهایی که بهم میرسیم ،میپرسم راستی دلیل اون همه کشمکش وجنگ و دعوا  چی بود ،این کلمه وجه اشتراک جوابی هر دوست خیلی با کمال معذرت ازخدمت همگی،،کۆرە نەفامی،بیسه وادی ،گەوجی،، و همه این دغدغه را دارن ،،داخم خۆا بمانۆەخشێت،، یکیشون که الان محدوده سنی ۷۵ تا ٨۰سالگی را داشته و خیلی ندامت قلبی دارد به حضور این افراد رفته و ازشان حلالیت میطلبد.

بلاتشبیه و بدور از شخصیت بزرگواران،قضیه مکتب قرآن هم حال چنین حالی دارد، چرا بجان هم افتادن نوعی شگرد و شاهکار شده ،چرا مکتبیها فقط خصلت دشمن شادکردن را در درون خود میپرورانند؟

کاری نکنیم زمانی مثل آن پیرمرد ٨۰ساله به عذرخواهی بیافتیم شاید عمر ما کفاف ندهد

چرا هرکسی به فکر بایکوت و سرکوب طرف مقابل است؟

این کارها را نکنیم ،دشمنان درون و بیرون خود را شاد نکنیم کاکه احمدی باشیم

این بزرگوار جمله گرانقدر دارند که سالیان درازیست در ذهن و قلبم جولان میدهد(کێ خزمەتکارتربێت ئەوە لاێ خۆاوە خۆشەویسترە) دعای خیر این بزرگوار ،این مرد خدا برای دشمنانش هم زیاده تا چه رسد به دوستان. از ته دل برای همه دعا کنیم، این بینش کاکه احمدیست

واقعا این راه کاک احمد است؟ این مکتبی بودن هست؟

مکتبی بودن پسوندی هم دارد متاسفانه برداشته شده خیلی از بازاریان بدون این پسوند کاسبی خود را میکنند، مکتب قرآنی بودن ؛ واقعا آیا بینش شاگردان قرآن اینست؟

………………….

جنگ بین مکتبی ها بسیار سخت تر و عجیب تر از جنگ صوفی و درویش است… دعوای درویش و صوفی بر این بود که هرکدام ادعا می کرد او بیشتر پیرو حق است… اما در دعوای مکتبی ها یک طرف با ادعای دفاع از حق است و دیگری می گوید من خودم خود حق هستم و نمی خواهم از حق دفاع کنی…!!! دیگری هم پیوسته تکرار می کند: من باید از حق دفاع کنم….

عجیب نیست….

الهه های قوم گرائی و حزبگرائی و….  مدرن و تازه هستند یا باستانی و کهنه اند؟

الهه های قوم گرائی و حزبگرائی و….  مدرن و تازه هستند یا باستانی و کهنه اند؟

به قلم: عبدالحمید الخراسانی

زمانی که ما می گوئیم لا اله الا الله یعنی ما الله های مختلفی را رد می کنیم و بعد به الله اقرار می کنیم . این یعنی اله و خدایان باطلی وجود دارند که توسط جاهلین تولید شده اند که ابتدا باید این خدایان باطل انکار و رد شوند بعد به الله واحد اقرار شود.

در کل، خدا: عبارت است از آن سرچشمه اي كه منهج و قانون زندگي ات را از آن گرفته يا اين كه يكي از عبادت هايت را برايش انجام داده اي، حالا آن خدا خداي حق باشد يا باطل.

خداي حق: يعني الله؛ ذاتي كه من و شما و تمام موجودات را خلق كرده، مالك تمام جهان است، رازق، اداره كننده، ميراننده و زنده كننده ي من و شما بوده و بهشت و جهنم نيز در اختيار وي است و بر همه چيز قدرت مطلق و نامتناهي دارد.  در اين صورت، خدايي كه صاحب آن همه عظمت و قدرت باشد، تنها همين خدا شايسته ي آن است كه پرستيده شده و از او حرف شنوي شود. به همين دليل اين الله براي آفريده هايش برنامه، قانون و شريعتي قرار داده است كه اسلام است و به ما امر نموده كه تمام عبادت هايمان در این دنیا (يعني كار، زندگي شخصي، خانوادگي، اجتماعی، حکومت، اقتصاد، آموزش و پرورش و …) و حتی روش مرگمان نيز مختص او باشد. قُلْ إِنَّ صَلاتي‏ وَنُسُکي‏ وَمَحْيايَ وَمَماتي ‏لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ (انعام/۱۶۲) بگو: نماز و عبادت و زيستن و مردن من از آن خدا است كه پروردگار جهانيان است.

در این صورت هر موجودي كه نتوانست خالق شود حق هم ندارد كه آمر (امر و نهي كننده) باشد، بايد الله آمر باشد چون خالق است، خودش هر چيزي را به مقدار و كيفيتي معين خلق كرده و مشكلات و راه حل هاي اين موجودات را مي داند و تنها خودش چگونگي اداره و كنترل آن ها را مي داند؛ در اين صورت كس ديگري غير از وي حق قانون گذاري و فرمانراويي ندارد.

خداي ناحق و باطل هم  که باید انکار شوند عبارت است از: تمام خطوات، قانون، برنامه، كانال و عبادت هايي كه از جانب غير الله به وجود آمده اند. هم چون:

  1. انديشه ي خويشاوندي و ملي گرائي و ناسیونالیسم
  2. حزب و مرامنامه ي حزبي . یکی دیگر از نامهای مشرکین یا سکولاریستها در قرآن احزاب است . یعنی وجود حزبهای مختلف .
  3. عوض نمودن قانون الله با قانون و برنامه اي ديگر. قانون ساخته شده توسط بشر كه عيناً چيزي مثل شرع و دين است. برنامه و قانون مكتوب شده اي بر خلاف قانون شريعت الله است كه در آن راه و رسم اداره ي زندگي فردي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي، آموزش و پرورش، امر و نهي، حد و حدود، ارزش و ضد ارزش، مجازات و … دقيقاً معين گشته است.

كساني كه چنين قانوني را نوشته و يا در تدوين چنين قانوني مشاركت داشته اند در اين صورت به خود صفت خدايي داده و تبديل به خدا گشته اند، چون چنين كاري تنها حق الله است؛ آن هايي هم كه به چنين قانوني رأي داده اند مثل اين است كه بگويند دين و قانون الله به دردمان نمي خورد و آن را نمي خواهيم و به خدايي غير از الله اعتراف نموده اند كه براي شان قانون نوشته اند.اینها به اضافه تمام این الهه ها و خدایان دروغینی که جاهلها برای خود تراشیده اند همگی باستانی و کهنه هستند که عده ای در قالب امروزی بودن بیان می کنند. تمام پیامبران و منجمله رسول خاتم صلي الله عليه و سلم برای مبارزه با این کهنه پرستان آمده اند . به همین دلیل پیامبر خاتم مي فرمايند: من قال«لا إله إلا الله»، وكفر بما يعبد من دون الله؛ حرم ماله، ودمه، وحسابه على الله. (مسلم- الإيمان ۲۳) هر كسي بگويد لا اله- الا الله (همين كافي نيست) سپس كافر و بي باور گردد نسبت به تمام آنچه غير از الله عبادت مي گردد، در اين صورت است كه خون و مالش بر مسلمين حرام مي گردد و داخل قلبش هم امري است مربوط به الله و ما چيزي از آن نمي دانيم.

پس اگر كسي قصد دارد مسلمان گردد ابتدا بايد «لا اله» را بر زبان رانده و از تمام  خدايان دروغين و باطل مثل ملی گرائی و نژاد گرائی و حزب بازی و تمام مسیرهای غیر شرعی  برائت و بيزاري جسته و به طاغوت کافر گردد و به دنبال آن«الا الله» را بر زبان رانده و اهل توحيد گردد.