جایگاه جهاد در قرآن و سنت و آراء علماء

جایگاه جهاد در قرآن و سنت و آراء علماء

ارائه: ابومحمود کندزی

الله که مي فرمايد: {كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ} [البقرة: ۲۱۶]، و ، پيامبر صلي الله عليه وسلم به کفار سکولار قریش مي فرمايد: (تسمعون…؟! أما والذي نفس محمد بيده، لقد جئتكم بالذبح) ” مي شنويد…؟! قسم به کسي که جان محمد در دست اوست، براستي که با پيام کشتار به سوي شما آمده ام ” [رواه الإمام أحمد]

راه جهاد همان راهي است که الله تعالي پيامبرش صلي الله عليه وسلم را به آن امر مي کند، {فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ} [النساء: ۸۴] « در راه خدا بجنگ ( حتي اگر هم تنها باشي و باك نداشته باش . چرا كه وعده نصرت و پيروزي به تو داده شده است ) . تو جز مسؤول ( اعمال ) خود نيستي . و مؤمنان را ( هم به جنگ دعوت كن و بدان ) ترغيب و تحريك نما .)

، پيامبر صلي الله عليه وسلم مي فرمايد: ( بُعثت بين يدي الساعة بالسيف حتى يعبد الله وحده لا شريك له، وجُعل رزقي تحت ظل رمحي، وجُعل الذلة والصغار على من خالف أمري…) ” نزديک وقوع قيامت با شمشير مبعوث شدم تا اينکه الله به يگانگي پرستش شود و شريکي براي او قرار داده نشود، و روزي ( رزق ) من زير سايه نيزه ام قرار داده شده، و ذلت و خواري براي کسي خواهد بود که با دستور من مخالفت کند… ” [رواه الإمام أحمد].

، رسول الله صلي الله عليه و سلم مي فرمايد: (أمرت أن أقاتل الناس حتى يشهدوا أن “لا إله إلا الله وأن محمداً رسول الله”) ” از جانب خدا به من امر شده است تا زماني كه مردم به يگانگي الله و به حقانيت رسالت محمد صلي الله عليه وسلم شهادت ندهند، با آنان جهاد كنم ” [متفق عليه].

پيامبر صلي الله عليه و سلم خبر داده است که نجات و آسايش در گِرو جهاد است، و اين چنين مي فرمايد -در جواب سوال حذيفه رضي الله عنه -: يا رسول الله هل بعد هذا الخير؛ شر، كما كان قبله شر؟! قال: (نعم)، قال حذيفة: فما العصمة منه؟ قال صلى الله عليه وسلم: (السيف) (آيا بعد از اين خير ( اسلام )، شّري هم وجود دارد همانگونه که قبل از آن شر ( شرک و جاهليت ) بود؟ فرمود: «بلي» حذيفه گفت: راه نجات از آن چيست؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمودند: «شمشير» ) [رواه الإمام أحمد].

ادامه خواندن جایگاه جهاد در قرآن و سنت و آراء علماء

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۱۵)

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۱۵)

به قلم: نورالدین بیرم(ابو عبدالرحمن)

ارائه: سایت بنیان جهاد علیه دین سکولاریسم و احزاب مختلف آن

ابو عبدالله تونسی رحمه الله

اگر ترس از این نداشتم که خواننده محترم خسته شود نوشتن خاطراتم را با این برادر مجاهد قهرمان بسیار طول می دادم اما به اندازه ای که فایده کافی محقق شوند اکتفا می کنم ان شاء الله تعالی.

الله تعالی مرا با ابوعبدالله در اولین مجموعه ای که در بین النهرین –بعد از خروجمان از مهمانخانه ای که همراه ابوولید قحطانی رحمه الله در آن بودیم بعد از اجرای عملیات گمرک یا همان عملیات ابومحمد لبنانی رحمه الله-بدان ملحق شدم یک جا گرد آورد. ابوعبدالله از برادرانی بود که در نبردهای دوم فلوجه شرکت کرده بود و مهارت جنگی خوبی کسب کرده بود به خصوص در عرصه خمپاره اندازی و تک تیراندازی. اما می دیدم که او از هواپیماها خیلی احتیاط می کند و به بقیه هم در مورد هواپیما زیاد شدیدا هشدار می دهد و وقتی صدای هواپیماها را می شنود سکوت سؤال برانگیزی می کند که فکر می کردم به خاطر ترس است-الله او و مرا مغفرت کند- و ما در آن زمان به وسط بیایان رفته و آنجا پناه گرفته بودیم چون زمین-با تمام گستردگی اش-برما تنگ شده بود و ما هیچ انتخابی نداشتیم جز اینکه در گستره صحرا زمین را فرش و آسمان را لحاف خود کنیم.

البته گمان مکن برادرم ! که این برای ما سخت بود، نه هرگز به الله قسم، ما در پناه خدای آسمانها و زمین بودیم آن کسی که پناه برنده به او را ذلیل نمی کند و در چمنزار رحمتش گشت و گذار می کردیم و از مقامی که الله تعالی برای ما انتخاب کرده بود لذت می بردیم، به قول معروف:  “ اگر می خواهی مقامت را بدانی بنگر که خدای حق تو را در چه کاری گماشته است “ . سوگند به الله در آن شرایط هیچ چیز دل ما را به درد نمی آورد و خونین نمیکرد مگر کوتاهی امت در این لذت و دوری اش از این مقام و تنها گذاشتن دین الله و نوامیس امت….

من وقتی این احتیاط شدید او را می دیدم اصلا توقع نداشتم که او روزی در جنگ با دشمنان الله ثابت قدم خواهد ماند چه برسد به اینکه در موقعیتی مانند آن موقعیت پرافتخاری ثابت قدم ماند که در نبرد القائم در آن قرار گرفت و در همان جا هم کشته شد.

 بعد از یک هفته جنگ سنگین و بمباران غیرمنظم و متواصل در شهر الکرابلة که در سه روز اول آن بیش از صد و هشتاد  خانه از خانه های مسلمانان غیرنظامی ویران شد، ابوجعفر مقدسی با امیران تمام مجموعه ها تشکیل جلسه داد و به آنها گفت که مجاهدین فقط دو انتخاب ندارند و راه سومی نیست، یا باید از شهر عقب نشینی کرده و به مکان دیگری بروند و سپس بعد از ورود ارتش سکولاریستها به شهر که دیگر طبیعتاً بمباران هواپیماها  متوقف می شود برگردند [و به روش جنگ خیابانی با آنها بجنگند] یا اینکه در شهر بمانند و در هر نقطه ای برای صلیب پرستان  به کمین بنشینند، برخی برادران عقب نشینی را ترجیح دادند و برخی ماندن در شهر را.

و ابوعبدالله یکی از برادرانی بود که ماندن در شهر را انتخاب کرد، او جایش را روی بام خانه ای از خانه های ردیف اول شهر انتخاب کرد و به انتظار نشست تا صلیب پرستان را شکار کند. وقتی آنها شروع به ورود به شهر کردند این قهرمان شروع به تیراندازی به سویشان کرد و کمتر گلوله ای بود که او شلیک کند و به خطا برود و هر گاه جایش را کشف می کردند به جایی دیگر می رفت و موقعیتش را تغییر می داد. او به همین منوال ادامه داد تا اینکه صلیب پرستان-لعنهم الله و تبت ایدیهم- توانستند برای او کمینی بگذارند و به این روش توانستند ابوعبدالله را به قتل برسانند. ما مقدار خسارتهایی که ابوعبدالله به آنها زده و زیاد بودن افرادی که او از صلیب پرستان کشته بود را از مقدارحقد و کینه ای فهمیدیم که آنها بعد از قتلش از خود بروز دادند، آنها جسد پاک او را قطعه قطعه کردند و به این هم راضی نشدند و کینه شان آنها را به جایی رساند که او را روی زمین انداختند و تانکی آوردند و آنقدر با تانک از روی جسدش جلو و عقب رفتند که جسدش تکه تکه و با زمین یکسان شد، این احمقان و دشمنان الله نمی دانند که الله تعالی در لحظه خروج روح پاک او از جسدش و قبل از اینکه دستان نجسشان به بدن پاکش برسد، جسد دیگری را به او داده است-أحسبه و لا أزکیه- و به قول معروف گوسفند  “ وقتی ذبح شد دیگر کندن پوستش ضرری به او نمی رساند “ .الله تعالی او را رحمت کند و او را از به جای امت، بهترین پاداش دهد.

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۱۴)

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۱۴)

به قلم: نورالدین بیرم(ابو عبدالرحمن)

ارائه: سایت بنیان جهاد علیه دین سکولاریسم و احزاب مختلف آن

ابو عاید رحمه الله

از ورود ابوعاید رحمه الله به بین النهرین یک هفته یا ده روز بیشتر نگذشته بود که نبرد القائم درگرفت. ابوعاید اهل جزیرة العرب بود و وقتی وارد عراق شد برادران او را به مهمانخانه ابو فتحی آوردند.

بعد از اینکه ابو فتحی طبق عادتش که با هر مهمانی همنشین می شد تا با او آشنا شود با او هم صحبت شد فهمید که ابوعاید از طلاب علوم شرعی است برای همین نزد من آمد و جریان را به من خبر داد و گفت: طالب علمی از جزیرة العرب به مهمانخانه آمده، چه خوب می شود که به مهمانخانه بروی و با او آشنا شوی و سپس برای او برنامه ای را برای تدریس به برادران در مهمانخانه تعیین کنی، به او گفتم ان شاء الله این کار را خواهم کرد اما به خاطر مشغولیت به جنگ با کتائب الخسة چند روزی تأخیر کردم و وقتی الله تعالی دیدار با او را مقدر نمود-که دو روز قبیل از نبرد بود- از علم فراوان و علو همتش یکّه خوردم، دیدم که او خودش در دومین روزی که به مهمانخانه رسیده بود برنامه ای را برای تدریس به برادران تهیه کرده است.

این است رسم صاحبان همّت های بلند، آنها منتظر نمی مانند که کسی از آنها بخواهد که به دین الله تعالی خدمت کنند و برای بالابردن پرچمش تلاش کنند و برای بذل و بخشش علم یا مال یا نیروی جسمانی یا مهارت جنگی یا هر توانایی دیگری که دارند بشتابند تا دولت خلافت بر منهاج نبوت برپا شود، چرا که دولت خلافت با بازوان دون همّتان برپا نمی شود و خوشگذران و راحت طلبانی که  قلوبشان جز آرزو و خواب و خیال چیز دیگری نمی دانند، آن را برپا نمی کنند و اگر این کار بدون همّتهای بلند کوه مانند و فدای گرانبهاترین چیزها ممکن می بود الله تعالی برای پیامبرش صلی الله علیه وسلم چنین می کرد، آن کسی که-پدر و مادر و فرزند و خانواده و اموالم و همه اهل زمین فدایش شوند- در میدان نبرد چهره اش خونین شد و دندانش شکست و کلاهخود بر سرش شکست اما با همه اینها با اینکه  او معلم اول بود علمش او را به ترک جهاد و خانه نشینی و راحت طلبی وادار نکرد و با اینکه سید و سرور بنی آدم است سیادت رفیعش او را از اینکه در خط مقدم و رهبرش باشد بازنداشت بلکه علم و سیادتش او را به ورود به قعر نبردها و پیکار در میادین مردانگی وادار کرد تا جاییکه وقتی جنگ شدت می گرفت یارانش را می دیدی که به او پناه می آورند و پشت او سنگر می گیرند و او در این حال ثابت قدم و استوار و خونسرد و بلند همّت در مقابل دشمنان می جنگید و می گقت:  “ أنا النبي لا كذب، أنا ابن عبد المطلب “ (من پیامبرم بی هیچ دورغی، من پسر عبدالمطلب هستم)، و اصحابش نیز این چنین بلند همت بودند و همچنین ابوعاید رحمه الله نیز چنین بود.

درباره علمش باید بگویم که من بعد از کشته شدنش برخی از کتبش بخصوص کتاب المغنی تألیف ابن قدامه مقدسی را ورق زدم و تعلیقات و توضیحاتی که او درمورد احادیث موجود در آن نوشته بود را دیدم که بر وسعت علم و اطلاعات او دلالت داشت و به یاد دارم که یکی از برادران به من گفت که ابوعاید کتب ستة را حفظ بود والله اعلم.

قصه شهادت او:

وقتی نبرد در شهر العبیدی به پایان رسید ابوعاید همراه مجموعه ای برادران به شهر الکرابلة  عقب نشینی کردند و عقب نشینی آنها مصادف بود با ورود ارتش سکولاریستها به شهر. همینکه ماشین حامل این برادران به اطراف شهر رسید صلیب پرستان شروع به تیراندازی به آنان کردند، برادان مجبور شدند که ماشین را نزد خانه ای متوقف کنند به این هدف که وارد خانه شوند اما قضا و قدر الله تعالی از گامهای ابوعاید سریعتر بود؛ گلوله تک تیرانداز خائن در کمین نشسته ای سرپاکش را سوراخ کرد و جانش را گرفت تا بدین ترتیب الله تعالی او را از میان برادران برای شهادت انتخاب کرده باشد-نحسبه کذالک و الله حسیبه-از الله سبحانه و تعالی می خواهیم که ابوعاید را در زمره شهداء قبول فرماید.

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۱۳)

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۱۳)

به قلم: نورالدین بیرم(ابو عبدالرحمن)

ارائه: سایت بنیان جهاد علیه دین سکولاریسم و احزاب مختلف آن

ابو البتار لیبیایی رحمه الله

داستان این جوان بسیار عجیب است و نشاندهنده صداقت و اخلاص اوست-والله حسیبه-.

ابوالبتار با هماهنگی جماعتی در بغداد –غیر جماعت القاعده- وارد بین النهرین شده بود . هدف او از آمدن به سرزمین جهاد اولا نصرت دین الله و ثانیا پیوستن به دو برادرش بود و البته ابوالبتار نمی دانست که آن دو همراه کدام جماعت جهادی هستند.

وقتی شرایط جماعتی که ابوالبتار در آن بود سخت شد و در تنگنا قرار گرفت امیر این جماعت با ابو الیث رحمه الله که در آن زمان امیر نظامی در منطقه الغربیة بود تماس گرفت و از او خواست دو مهاجر را نزد خود پناه دهد تا زمانیکه الله تعالی راه حلی برایشان قرار داده و اوضاع خود را سامان بخشند. ابو اللیث رحمه الله فورا این درخواست را استجابت کرده و آن دو را به شهر العبیدی آورده و آنها را در مهمانخانه مهاجران جدید نزد ابوفتحی انصاری رحمه الله ساکن کرد، این دو برادر ابوالبتار لیبیایی و عبدالرحمن لیبیایی بودند.

وقتی ابوالبتار قصه خود و دو برادرش را به برادران مجاهد اطلاع داد و آن دو برادرش را برای ابو فتحی توصیف نمود، ابو فتحی به او گفت که این اوصاف به امیر مجموعه دوشکا در القائم منطبق است و بعد از یک یا دو روز، امیر دوشکا را به مهمانخانه آوردند به امید که همان برادری باشد که ابوالبتار به دنبال او می گشت. همینکه این دو یکدیگر را دیدند باران اشک از چشمانشان باریدن گرفت و همدیگر را در آغوش گرفتند و این منظره به برادرانی که شاهد این صحنه بودند تأثیر عجیبی گذاشت. در مورد برادر دومش که او نیز از مجاهدین سازمان بود به ما خبر رسید که چند ماه پیش قبل از آمدن ابوالبتار به نزد ما، کشته شده است.

بعد از مدتی وقتی ابو اللیث به ابو البتار و عبدالرحمن خبر داد که لحظه بازگشت آنها به جماعتشان در بغداد نزدیک شده است، ابو البتار به ابو الیث گفت که  نمی خواهد به آن جماعت بازگردد و می خواهد با شیخ ابومصعب بیعت کند. ابو الیث به او گفت که سازمان بیعت را تا اطلاع ثانوی متوقف کرده است و او و عبدالرحمن وقتی زمانش رسید باید به بغداد بازگردند و سپس آنها را ترک کرد و رفت. وقتی آن دو را در مهمانخانه ملاقات کردم ابوالبتار صحبتی که میان او و ابو الیث گذشته بود را برایم تعریف کرد سپس قسم خورد که هر چه پیش آید از سازمان جدا نخواهد شد. او نمی دانست که الله تعالی قسمش را راست در می آورد و بعد از چند روز در حالی که تحت لوای سازمان و در صف سربازان و مردان جنگی اش است الله تعالی را ملاقات خواهد کرد، او مورد اصابت گلوله یک تک تیرانداز قرار گرفت تا به آرزویش برسد و هدفش متحقق گردد. الله تعالی ابوالبتار را رحمت کند و در بهشت برین ساکن کند، آمین آمین.

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۱۲)

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۱۲)

به قلم: نورالدین بیرم(ابو عبدالرحمن)

ارائه: سایت بنیان جهاد علیه دین سکولاریسم و احزاب مختلف آن

ابوعبدالله یمنی رحمه الله

اینجا نیز دوباره باید تأسف شدید خود را ابراز نمایم چون من از این کوه سربلند چیزی نمی دانم به این علت که از ورود او به عراق چند هفته بیشتر نگذشته بود و من او را فقط دو بار دیده بودم، بار اول زمانی بود که همراه برخی برادران به دیدار ما آمده بود و صحبت ما در آن دیدار از چند جمله خوشامدگویی و احوالپرسی بیشتر نبود، بار دوم هم زمانی بود که او را میان برادران کشته شده مان در قبرستان دیدم. گلوله تک تیراندازی به او اصابت کرده بود و وارد چشمش شده و از پشت سرش خارج شده بود و هیچ گاه فراموش نکرده ام و نخواهم کرد آن لبخند زیبایی که وقتی پارچه را از رویش برداشتند دیدم که روی چهره اش نقش بسته است.

گفتم که من از ابوعبدالله چیز زیادی نمی دانم و بلکه اصلا از زندگی اش هیچ چیز نمی دانم اما این را می دانم که رسول الله صلی الله علیه وسلم بندگان صالحش را بشارت داده که در روزی که خورشید نزدیک می شود تا آنجا که میان خلائق و آفتاب فقط یک میل فاصله می ماند و در آن وضعیت هر کس که الله او را از رحمتش محروم کرده در عرقش غرق می شود و حرارت آن را هر کس که جوانی اش را در عصیان و نافرمانی الله گذرانده می چشد و هر کس که عمرش را در لجنزار شهوات هدر داده در آتشش می سوزد… پیامبرمان صلی الله علیه وسلم بشارت داده که در آن روز مردمانی خواهند بود که از همه اینها در امان خواهند بود، مردمانی که نه آفتاب ونه چیزی دیگر در آن روز نمی تواند بدیشان آزاری برساند و چگونه آفتاب مسخر که تحت امر خدای واحد قهار است قومی را که الله تعالی آنها را در جوار رحمتش داخل کرده اذیت کند، آنها  درآن روز زیر سایه عرش خداوند در امان و آسایش خواهند بود، آن روزی که هیچ سایه ای جز سایه عرش او وجود ندارد، در آن روز آنها در حالی و مردم در حالی دیگر خواهند بود دقیقا همانند وضعیتشان در دنیا؛ قسم به الله که امروز اینان در حالی هستند و سائر بشریت در حالی دیگر، اینان دنیایی دارند و مردم دنیایی دیگر… و رسول الله صلی الله علیه وسلم دسته های هفتگانه ای را که الله تعالی زیر عرش خود جای می دهد ذکر کرده اند و دومین دسته را چنین ذکر نموده اند “ شاب نشأ في عبادة الله “ : (جوانی که در عبادت الله رشد کرده است).

ابوعبدالله نوجوانی بود که سنش از هفده سال بالاتر نبود اما کمی سنّ او مانع آن نشده بود که سنگین ترین اندوه را به دوش بگیرد و چرا چنین نکند در حالیکه این اندوه اندوه تمام امّت است، قلب کوچک او-که فقط از نظر حجم کوچک بود- جز به مشغول شدن و اهتمام ورزیدن به بزرگترین درد امت راضی نشد که شریفت ترین درد و مهمترین نگرانی امت است یعنی درد لا اله إلا الله.

او جز به پیکار با بزرگترین نیروی نظامی روی زمین راضی نشد، آمریکایی که در چشم تنگ نظران بزرگ و هولناک است و در دل بزدلان ترسناک و وحشتناک است –هرچند که این تنگ نظران و بزدلان سنشان زیاد باشد و مناصب رفیعی داشته باشند- سوگند به الله کوچک است چرا که چشمی مانند چشم ابوعبدالله آمریکا این فرعون زمان را جز مگس یا پشه ای بیش نمی بیند و ای بسا در نظر او از این هم کوچکتر باشد. شکر خدا که هنوز مادران امت از به دنیا آوردن امثال معاذ و معوذ دو پسر عفراء عاجز نشده اند، این دو نفری که روز بدر جز به قتل بزرگترین فرد قریش راضی نشدند یعنی فرعون این امت ابوجهل لعنه الله، آن دو در آن وقت دو پسربچه کم سن و سال بودند همانطور که عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه در حکایت قصه آن دو در روز بدر می گوید:

ادامه خواندن توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۱۲)

تحكيم شرع الله وتمكين دينه في الأرض بين السلمية والجهاد

تحكيم شرع الله وتمكين دينه في الأرض بين السلمية والجهاد

بسم الله الرحمن الرحيم

لا ندري ما أصاب عقول بعض المسلمين في هذا الزمان ؟ كنا نحسن الظنّ بفكر وعقل بعض محللينا السياسيين الذين تستقبلهم الفضائيات ، والذين ملأوا الدنيا بالكتب واللقاءات والمقالات والبيانات والتغريدات !! لا ندري إن كان هؤلاء يخادعون أنفسهم ويمنونها الأماني أم يخادعون الله والذين آمنوا ؟ يقف العقل حائراً أمام هذا الكم الهائل من الغباء السياسي ، والغياب العقدي ، والخواء الفكري لأناس كنا نظن أنهم عمالقة السياسة !!

ليس الخطاب عن شخص بعينه ، وإنما عن أناس كنا نظنهم قادة الفكر فينا ، وقادة الجموع ، وقادة الوعي والإرشاد ، كنا نقرأ لهؤلاء ونسمع لهم ونحمل كلامهم محمل الجد حتى أتت هذه الحرب فاكتشفنا أن كثيراً منهم لا يكاد يفقه شيئاً ولا يعقل في السياسة الشرعية أو الواقع الدولي فضلاً عن الأمور الحربية وطبيعة علاقات الأمم بعضها ببعض أو طبيعة العدو الذي يحارب المسلمين ، بل حتى كنْه هذا العدو أصبح لغزاً عصياً على الفهم والتفكيك عند كثير من هؤلاء العباقرة !!

كنا ، ولا زلنا ، وسوف نقول بأن هذه الحرب عقدية بالدرجة الأولى : هي حرب سكولاريه (علمانیة) ضد الإسلام أولاً ، والمسلمين ثانياً ، وأي تحليل سياسي لا يُبنى على هذه الحقيقة الشرعية المحسوسة المرئية : هو تحليل خارج كلياً عن المنطق لأنه لم يُبن على أساس سليم ، فالبعض يُشرّق ويُغرّب ويأتِ بالعجائب من التبريرات لهذه الحرب التي اجتمع فيها رؤوس الكفر والردّة في الأرض على حرب الإسلام في الأرض كلها ، وليس في العراق والشام ، فضلاً عن أن تكون الحرب على “ الجمهورية الاسلاميه الایرانیه او امارة الاسلاميه افغانيه و القوقازيه او الدولة الإسلامية” .

إن الرعب الذي أحدثته هذه الدولة – الإرهابية المتنطّعة الغالية الخارجية الوهابية التي لا تمثّل الإسلام الوسطي المعتدل ، والتي هي عميلة لإيران وأمريكا و”السعودية” والنصيرية والموساد وجزر واق الواق – لم تُحدثه جماعة ولا دولة منذ أكثر من ثلاث مائة سنة ، وقد صرّح بعض الساسة الغربيين بأنه “لا بد من قتال هذه الدولة التي أعلنت “الخلافة” وإلا ضاع جهد الغرب لأكثر من أربعة قرون في إضعاف وإسقاط الخلافة وإبقاء الدول الإسلامية متشتتة متناحرة ضعيفة” ..

ادامه خواندن تحكيم شرع الله وتمكين دينه في الأرض بين السلمية والجهاد

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۱۱)

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۱۱)

به قلم: نورالدین بیرم(ابو عبدالرحمن)

ارائه: سایت بنیان جهاد علیه دین سکولاریسم و احزاب مختلف آن

ابو مزلزل تونسی رحمه الله

متأسفانه من از ابو مزلزل چیزی زیادی نمی دانم جز اینکه او در کمیته رسانه ای شهر القائم عضویت داشت. دیدار ما با برادران رسانه ای به خاطر مشغولیت آنها به امور رسانه ای که اهمیتش از جهاد با سلاح کمتر نیست خیلی خیلی کم بود  اما الله تعالی مرا مفتخر کرده و توفیق داد که در خلال هفت ساعت اولیه نبرد با این مرد آشنا شوم چرا که الله تعالی چنین مقدر کرده بود که ما کنار یکدیگر در یک گروه قرار بگیریم و از آنجایی که به قول ابن قیم جوزیه رحمه الله هر مسمّایی نصیبی از اسم خود دارد ابومزلزل واقعا زلزله ای برای صفوف دشمنان بود، او چنان با سلاح پیکای مرگبارش شدیدا به آنها تیراندازی می کرد به خصوص در ابتدای نبرد که فرصت نفس کشیدن به آنها نمی داد. من او را دیدم که سینه سپر کرده بود و بدون اینکه سنگر گرفته باشد لشکر شیطان را زیر گلوله خود گرفته بود. سلاح او همچنان تیراندازی می کرد تا اینکه یک گلوله هم براش باقی نماند و در آن هنگام دست به کلاشینکوف برد، ما در آن وقت خود را آمده می کردیم تا عقب نشینی کرده و دوباره صفوفمان را جمع کنیم و مقداری مهمات آماده کنیم تا به جنگ ادامه دهیم-چنانکه توضیحش گذشت – .

در خلال عقب نشینی از باغ بسیار زیبایی گذشتیم و در آن نشستیم تا قدری استراحت کنیم چون خستگی شدیدی به سبب پیاده روی زیاد و حمل تجهیزات سنگین روی دوشمان، ما را گرفته بود و همینکه اندکی نشستیم خواب به ما غلبه کرد و حدود نیم ساعت آنجا خوابیدیم و وقتی بیدار شدیم نشاط عجیبی در خود حس می کردیم انگار که ما یک قدم هم پیاده روی نکرده ایم و انگار که در تفریح بوده ایم نه در جنگ.

قسم به الله، جنگ با دشمنان الله به هدف اعلای پرچم لا اله إلا الله لذیذترین نعمتی است که الله تعالی در این دنیا به بنده اش می دهد.

بعد از اینکه مقداری پیاده رفتیم تک تیراندازهای سکولار- که قبلا جاگیری کرده بودند -همینکه ما را دیدند شروع به تیراندازی به سویمان کردند، ما مجبور شدیم که خود را به دو گروه تقسیم کنیم که هر گروه متشکل از سه مجاهد بود و سپس از هم جدا شدیم و بعد از آن دیگر ابومزلزل را ندیدم الا در روز بعد هنگامی که به قبرستان رفته بودیم تا کشته شدگان را همراه برخی برادران دفن کنیم، آنجا بود که ابومزلزل را دیدم که گلوله به سرش اصابت کرده و جان باخته است.

برادرانی که همراه او در گروهش بودند به من گفتند که آنها وقتی از ما جدا می شوند به خانه ای متروکه ای پناه می برند و مقداری در آن درنگ می کنند، سپس ابومزلزل تصمیم می گیرد که مجدداً به خیابانهای شهر رفته  وبا سکولاریستها درگیر شود و وقتی عزمش را جزم می کند رو به قبله کرده و دو رکعت نماز می خواند و بعد از اتمام نماز به طرف در می رود، او نمی دانست که اجلش نزدیک شده است، انگار تک تیرانداز در انتظار او به کمین نشسته بود و همینکه سرش را از در بیرون آورد گلوله ای را که انگار اسم او بر آن نوشته شده بود به سویش شلیک کرد و در حالی که به دنبال مرگ در راه الله و رو به دشمن بود کشته شد و چه مرگ مبارکی و خوشا به حال کسی که چنین خاتمه ای داشته باشد. از خداوند عظیم  و مالک عرش عظیم می خواهم که او را مغفرت کرده و به او رحم کند و فردوس اعلی را نصیبش گرداند، آمین آمین آمین.

چه کسانی در شمال عراق بر علیه اشغالگران ترکیه ای می جنگند؟

چه کسانی در شمال عراق بر علیه اشغالگران ترکیه ای می جنگند؟

به قلم: رزگار حسینی

همه می دانیم که حکومت سکولار ترکیه یکی از بازوهای اصلی ارتش کفار سکولار اروپائی در قالب ارتش ناتو است و هر جا که این کفار نتوانند از ترس بسیج عمومی مردم به صورت مستقیم دخالت کنند سعی می کنند ارتش ترکیه را به نمایندگی از خود در اشغال این سرزمینها و سرکوب مجاهدین و مسلمین روانه کنند .

این کار برای کفار سکولار جهانی و بخصوص ارتش ناتو دو نتیجه در بردارد:

  1. اگر خودشان به صورت به بهانه های مبارزه با تروریسم و نشر دموکراسی و حقوق بشر وس ایر شعارهای توخالی تاریخ گذشته مستقیم وارد این سرزمینها شوند با آنکه مرتدین سکولار و منافقین آشکار شده با آنها هم مسیر می شوند اما مسلمین مثل افغانستان و عراق جنگ را تبدیل به جنگ بین کفار و مسلمین می کنند و به این شکل بسیجی عمومی از مسلمین بر علیه اشغالگران شکل می گیرد که در تمام موارد منجر به شکست و اخراج اشغالگران شده است.
  2. ورود ارتش سکولار ترکیه نزد عده ای می تواند این شبهه را ایجاد کند که ارتش یکی از کشورهای مسلمین وارد این کشور شده است و می توانند از کانال علمای سوء و دعوتگران به سوی جهنم و دارودسته ی منافقین به بهانه های مختلفی چون مبارزه با خوارج و تندروی اسلامی و …. به جنگ خود نزد عده ای مشروعیتی ببخشند و به راحتی عده ای از مسلمین آن سرزمین را با خود همراه کنند. همان کاری که سالهاست در سومالی انجام داده اند یا در لیبی و یمن و بخشهایی از شمال سوریه در حال انجام آن هستند.

اما در شمال عراق که بیشتر از ۳۰ سال است که احزاب سکولار کورد حاکمیت دارند، کوردهای مسلمان به بهانه های نژادی و قومیت گرائی توسط این احزاب خلسه و خنثی شده اند، تا آنجا خنثی شده اند که در برابر توهین به الله و قرآن و کعبه و پیامبر و سایر مقدسات اسلامی و در برابر آنهمه مفاسد جنسی و اخلاقی و رفتاری کوردهای سکولار نیز بی تفاوت و بی خیال شده اند و حاضرند به خاطر مسائل نژادی و مصالح احزاب سکولار جهانی و منطقه ای و بومی و کمی رقص و پایکوبی و ترانه خوانی از کنار تمام این مفاسد و حتی اشغال سرزمینشان توسط آمریکا و ناتو از کانال حکومت سکولار ترکیه به سادگی عبور کنند و …

به این شکل تمام احزاب سکولار کوردستان عراق  به همراه تمام ضرارهای متعلق به دارودسته ی منافقین در قالب احزاب و جماعتهای به ظاهر اسلامگرای رسمی  به صورت رسمی در اختیار آمریکا و ناتو و ترکیه قرار گرفته اند؛ هر چند دسته ای از اینها به دلایلی مشخص، در مواردی از سیاستهای دارالاسلام ایران نیز حمایت می کنند.

بارزانی به عنوان نماد این حکومت سکولار در شمال عراق که از متحدین و دست نشانده های آشکار و شناخته شده ی رژیم صهیونیستی است به صورت رسمی ارتش ناتو را در قالب گردانهای مختلف ارتش حکومت سکولار ترکیه وارد شمال عراق کرده است و ما تقریباً به صورت هر چند روز یکبار شاهد قتل عام دسته هائی از زنان و فرزندان و پیران و جوانان غیر نظامی مسلمان این منطقه توسط ارتاش سکولار ترکیه هستیم که علت اساسی آن وجود مزدوران حزب سکولار کارگران اوجالان و رقابت بارزانی سکولار با سایر احزاب سکولار مخالف خودش است.

این واقعیت کنونی عراق است که باید دید. این واقعت احزاب سکولار و خائنی است که غیر از فساد و بی اخلاقی و جنایت چیزی برای مسلمین کورد نیاورده اند؛ اما چه کساین با این اشغالگران می جنگند؟

هم اکنون جماعتهای ریز و چند نفره ای از اهل سنت با سگمرگهای سکولار کورد در حال جهاد هستند اما جهاد  بر علیه اشغالگران ناتو و پایگاهها و چاههای نفت آمریکائیان در شمال عراق را گروههای مختلف شیعی بر عهده دارند. این حقیقتی است که عده ای تمایل ندارند آنرا بشنوند و یا برای دیگران بیانش کنند به همین دلیل به سادگی این جهاد مبارک شیعیان را در سکوت خبری نگه داشته اند.

برای ما جهاد تمام مذاهب اسلامی در برابر تمام کفار جهانی و منطقه ای و بومی جهاد خودمان است و برای تمام مسلمین در برابر تمام کفار سکولار آرزوی پیروزی داریم حتی اگر این مسلمان یک عرب یا تورک یا فارس و … باشد و این سکولار خائن و مرتد فاسد برادری از ما باشد که با هم از یک رحم به دنیا آمده باشیم.

 درسی که باید از ضارب سلمان رشدی مرتد آموخت

 درسی که باید از ضارب سلمان رشدی مرتد آموخت

به قلم: فائضه غفار حدادی

عکس ضارب سلمان رشدی را گذاشتم، کسی آمد در خصوصی و با شکلک تعجب پرسید: «عه مگه سلمان رشدی ترور شد؟»

و بعد با کلی شکلک گریه نوشت: «من این پسر را می شناسم. از بچه های مسجدمان است!»‌

در حالیکه خنده ام گرفته بود سعی کردم به خودم مسلط باشم و نوشتم: «متوجه نمی شم. کی از بچه های مسجدتان است؟»

 گفت: «همین که رشدی را زده. هر هفته می آید مسجدمان و همیشه مواظب بچه هاست که از سرسره بادی نیفتند. خودش است. اشتباه نمی کنم. تو رو خدا برایش دعا کنید.»

همچنان با لبخندی که به لب داشتمُ نوشتم: «‌بزرگوار!‌ ضارب که ایرانی نبوده.»

جواب داد:‌ «بله بزرگوار. ما هم ایران نیستیم. ساکن نیوجرسی ایم!»

***‌

صبح که خبرگزاری را باز کردم نوشته بود: «هویت ضارب رشدی مشخص شد. هادی مطر جوانی بیست و چهار ساله از اهالی نیوجرسی است که …» بقیه نوشته محو شد. اشکهایم اجازه خواندن بقیه خبر را ندادند. یک لحظه هادی را دیدم. وقتی که هر جمعه می‌رفته مسجدی در نیوجرسی و مواظب بچه ها بوده. روح لطیفی داشته لابد. با حوصله ای زیاد که می توانسته با بچه ها ارتباط برقرار کند. و زندگی ای که به صرف شهروند آمریکا بودن مورد غبطه خیلی از جوان های دیگر است. با خودش چه فکر کرده؟‌ روندی که او را به این تصمیم رسانده چه بوده؟‌ من که نمی دانم و شاید هیچ کس هم به جز خودش نداند. ولی چقدر دوست داشتم با خودش این طوری فکر کرده باشد که هادی!‌ تو یک نفری در این کشوری که آب خوردنت را هم باید طوری تنظیم کنی که نفهمند مسلمانی وگرنه محدودیت برایت درست می شود. چه کاری می توانی برای اسلام بکنی؟ بعد این آیه را دیده باشد که تنها بودن نباید تو را از قیام برای خدا باز بدارد ( ان تقوموا لله مثنی و فرادا)  و بعد یک روز اتفاقی به متن فتوای امام خمینی رسیده باشد که: «از مسلمانان غیور می خواهم تا در هر نقطه که آنها را یافتند اعدام نمایند تا دیگر کسی جرات نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید.» ‌‎

 هادی نه سال بعد از رحلت فقیهی که این حکم را داده به دنیا آمده. نمی دانم کجا. حدس می زنم زیاد اهل فکر کردن بوده. لابد شب قبل از حادثه هم به این فکر کرده که تنهایی هم می شود در راه خدا قیام کرد.

……..

الله تعالی می فرماید: فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ ۚ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ ۖ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ وَاللَّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَأَشَدُّ تَنْكِيلًا (نساء/۸۴) پس  تو خود تنها در راه خدا بجنگ، که جز بر خودت مکلف نیستی و مؤمنان را نیز ترغیب کن، باشد که خدا آسیب کافران را از شما بازدارد، که قدرت خدا بیشتر و عذابش سخت‌تر است.

به این شکل این مجاهد استشهادی فتوایی را اجرا کرد که در زمان صدور این فتوا هنوز به دنیا نیامده بود. البته در تاریخ ۷۱/۵/۱۹ ش آیت الله خامنه ای رهبر کنونی ج.ا.ایران در مورد فتوای آیت الله خمینی در مورد سلمان رشدی گفته بود : اصولی را که جمهوری اسلامی با آن‌ها معروف شده، با سربلندی نگه دارید، نه با خجالت… بنده، همان وقت‌ها سفری به یکی دو کشور اروپایی داشتم؛ قرص و محکم ایستادم و گفتم: “امام تیری شلیک کرده‌اند و این تیر همین‌طور می‌رود. خوب هم هدف‌گیری کرده‌اند و تا به هدف نخورد، نمی‌افتد‌.” معتقدم این تیر، روزی به هدف خواهد خورد.”

دیدیم که دیروز این پیش بینی به حقیقت پیوست و این تیر به هدف خورد حالا این مجرم به درک واصل می شود یا زخمی و معلو ل و ناقص و… مهم این است که تیری که آیت الله خمینی شلیک کرده بود به هدف خورد.

بیائید این سنت را ادامه دهیم و بر اساس قاعده ی «شلیک به اختیار» شر مرتدین خارج نشین را از سر مومنین و حکومت اسلامی خود کم کنیم.

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۱۰)

مشرکین یا الاحزاب در ادبیات امروزین تحت عنوان سکولاریستها از آنها یاد می شود همچنانکه دهری ها را ماتریالیست و اتئیست و لوطی ها را همجنس باز و دگرباش و… می نامند. ماهیت و محتوا یکیست اما اسم عوض شده است

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۱۰)

به قلم: نورالدین بیرم(ابو عبدالرحمن)

ارائه: سایت بنیان جهاد علیه دین سکولاریسم و احزاب مختلف آن

ابو عبدالله تونسی رحمه الله

ابوعبدالله رحمه الله از جنگجویان فلوجه بود که شهادت نصیبش نشده بود، او زمانی که در فلوجه بود در کمیته شرعی سازمان به امارت شیخ ابوانس شامی رحمه الله عضو بود و بعد از اینکه از فلوجه بیرون رفت و به برادرانش در القائم پیوست از ابوصهیب قصیمی رحمه الله که جانشین ابوانس شامی در امارت شرعی بود درخواست کرد که به او جازه دهد تا کمیته شرعی را ترک کرده و به گروهکهای جنگی مجاهدین بپیوندد.

کسی که به سخنان او درباره سیرت شیخ ابوانس شامی رحمه الله و دیگر برادرانش که در نبرد دوم فلوجه جان باخته بودند، گوش فرا می داد از این درخواست او اصلا تعجب نمی کرد چرا که شوق او  برای پیوستن به آن برادران در لحن سخنش معلوم بود و آتش سوزناک اندوه به خاطر خون پاک برادرانش در چشمانش قابل دیدن بود و حرارت انتقام آن ارواح پاک از او محسوس بود انگار که زبان حالش چنین می سراید:

ادامه خواندن توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۱۰)