درسی که باید از ضارب سلمان رشدی مرتد آموخت

 درسی که باید از ضارب سلمان رشدی مرتد آموخت

به قلم: فائضه غفار حدادی

عکس ضارب سلمان رشدی را گذاشتم، کسی آمد در خصوصی و با شکلک تعجب پرسید: «عه مگه سلمان رشدی ترور شد؟»

و بعد با کلی شکلک گریه نوشت: «من این پسر را می شناسم. از بچه های مسجدمان است!»‌

در حالیکه خنده ام گرفته بود سعی کردم به خودم مسلط باشم و نوشتم: «متوجه نمی شم. کی از بچه های مسجدتان است؟»

 گفت: «همین که رشدی را زده. هر هفته می آید مسجدمان و همیشه مواظب بچه هاست که از سرسره بادی نیفتند. خودش است. اشتباه نمی کنم. تو رو خدا برایش دعا کنید.»

همچنان با لبخندی که به لب داشتمُ نوشتم: «‌بزرگوار!‌ ضارب که ایرانی نبوده.»

جواب داد:‌ «بله بزرگوار. ما هم ایران نیستیم. ساکن نیوجرسی ایم!»

***‌

صبح که خبرگزاری را باز کردم نوشته بود: «هویت ضارب رشدی مشخص شد. هادی مطر جوانی بیست و چهار ساله از اهالی نیوجرسی است که …» بقیه نوشته محو شد. اشکهایم اجازه خواندن بقیه خبر را ندادند. یک لحظه هادی را دیدم. وقتی که هر جمعه می‌رفته مسجدی در نیوجرسی و مواظب بچه ها بوده. روح لطیفی داشته لابد. با حوصله ای زیاد که می توانسته با بچه ها ارتباط برقرار کند. و زندگی ای که به صرف شهروند آمریکا بودن مورد غبطه خیلی از جوان های دیگر است. با خودش چه فکر کرده؟‌ روندی که او را به این تصمیم رسانده چه بوده؟‌ من که نمی دانم و شاید هیچ کس هم به جز خودش نداند. ولی چقدر دوست داشتم با خودش این طوری فکر کرده باشد که هادی!‌ تو یک نفری در این کشوری که آب خوردنت را هم باید طوری تنظیم کنی که نفهمند مسلمانی وگرنه محدودیت برایت درست می شود. چه کاری می توانی برای اسلام بکنی؟ بعد این آیه را دیده باشد که تنها بودن نباید تو را از قیام برای خدا باز بدارد ( ان تقوموا لله مثنی و فرادا)  و بعد یک روز اتفاقی به متن فتوای امام خمینی رسیده باشد که: «از مسلمانان غیور می خواهم تا در هر نقطه که آنها را یافتند اعدام نمایند تا دیگر کسی جرات نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید.» ‌‎

 هادی نه سال بعد از رحلت فقیهی که این حکم را داده به دنیا آمده. نمی دانم کجا. حدس می زنم زیاد اهل فکر کردن بوده. لابد شب قبل از حادثه هم به این فکر کرده که تنهایی هم می شود در راه خدا قیام کرد.

……..

الله تعالی می فرماید: فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ ۚ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ ۖ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ وَاللَّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَأَشَدُّ تَنْكِيلًا (نساء/۸۴) پس  تو خود تنها در راه خدا بجنگ، که جز بر خودت مکلف نیستی و مؤمنان را نیز ترغیب کن، باشد که خدا آسیب کافران را از شما بازدارد، که قدرت خدا بیشتر و عذابش سخت‌تر است.

به این شکل این مجاهد استشهادی فتوایی را اجرا کرد که در زمان صدور این فتوا هنوز به دنیا نیامده بود. البته در تاریخ ۷۱/۵/۱۹ ش آیت الله خامنه ای رهبر کنونی ج.ا.ایران در مورد فتوای آیت الله خمینی در مورد سلمان رشدی گفته بود : اصولی را که جمهوری اسلامی با آن‌ها معروف شده، با سربلندی نگه دارید، نه با خجالت… بنده، همان وقت‌ها سفری به یکی دو کشور اروپایی داشتم؛ قرص و محکم ایستادم و گفتم: “امام تیری شلیک کرده‌اند و این تیر همین‌طور می‌رود. خوب هم هدف‌گیری کرده‌اند و تا به هدف نخورد، نمی‌افتد‌.” معتقدم این تیر، روزی به هدف خواهد خورد.”

دیدیم که دیروز این پیش بینی به حقیقت پیوست و این تیر به هدف خورد حالا این مجرم به درک واصل می شود یا زخمی و معلو ل و ناقص و… مهم این است که تیری که آیت الله خمینی شلیک کرده بود به هدف خورد.

بیائید این سنت را ادامه دهیم و بر اساس قاعده ی «شلیک به اختیار» شر مرتدین خارج نشین را از سر مومنین و حکومت اسلامی خود کم کنیم.

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۱۰)

مشرکین یا الاحزاب در ادبیات امروزین تحت عنوان سکولاریستها از آنها یاد می شود همچنانکه دهری ها را ماتریالیست و اتئیست و لوطی ها را همجنس باز و دگرباش و… می نامند. ماهیت و محتوا یکیست اما اسم عوض شده است

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۱۰)

به قلم: نورالدین بیرم(ابو عبدالرحمن)

ارائه: سایت بنیان جهاد علیه دین سکولاریسم و احزاب مختلف آن

ابو عبدالله تونسی رحمه الله

ابوعبدالله رحمه الله از جنگجویان فلوجه بود که شهادت نصیبش نشده بود، او زمانی که در فلوجه بود در کمیته شرعی سازمان به امارت شیخ ابوانس شامی رحمه الله عضو بود و بعد از اینکه از فلوجه بیرون رفت و به برادرانش در القائم پیوست از ابوصهیب قصیمی رحمه الله که جانشین ابوانس شامی در امارت شرعی بود درخواست کرد که به او جازه دهد تا کمیته شرعی را ترک کرده و به گروهکهای جنگی مجاهدین بپیوندد.

کسی که به سخنان او درباره سیرت شیخ ابوانس شامی رحمه الله و دیگر برادرانش که در نبرد دوم فلوجه جان باخته بودند، گوش فرا می داد از این درخواست او اصلا تعجب نمی کرد چرا که شوق او  برای پیوستن به آن برادران در لحن سخنش معلوم بود و آتش سوزناک اندوه به خاطر خون پاک برادرانش در چشمانش قابل دیدن بود و حرارت انتقام آن ارواح پاک از او محسوس بود انگار که زبان حالش چنین می سراید:

ادامه خواندن توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۱۰)

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۹)

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۹)

به قلم: نورالدین بیرم(ابو عبدالرحمن)

ارائه: سایت بنیان جهاد علیه دین سکولاریسم و احزاب مختلف آن

ابو ناصر انصاری رحمه الله

دومین کشته نبرد العبیدی بود. من ابوناصر را دو یا سه بار بیشتر ندیدم چون او از مهاجرین جدید بود. بله! او هم انصاری و هم مهاجر غریبی بود از آن دسته غریبانی که هم دچار غربت دین و هم دچار غربت دنیا  هستند-چنانکه در فصل اول ذکر نمودیم-. ما در دیدار اول یا دوممان زیاد با هم سخن نگفتیم اما در دیدار اخیرمان میان ما صحبتی شد که طی آن جواهرات نفیس معدن پاکش نمایان شد. این دیدار در آخرین شب شنبه قبل از نبرد بود، او در آن شب همراه برخی برادران به دیدار ما آمده بود.

امیر ما دو روز قبل از آن برایمان اسلحه پیکا آورده بود چون اسلحه ما در جنگ با کتائب الخسة از کار افتاده بود و از او خواسته بودیم که به خاطر نیاز گروهک ما به این سلاح آن را برایمان مهیا کند.

وقتی ابوناصر این پیکا را دید گفت: «این پیکا را از کجا آورده اید؟ به او گفتم: «امیر برایمان آورده است، گفت: «این پیکا مال من است». به او گفتم: ما نمی دانیم که این پیکا مال چه کسی بوده و امیرمان آن را از کجا آورده است. او گفت: من آن را با خود می برم و به گروهک خودم می دهم.، از او پرسیدم: آیا پیکای دیگری غیر از این دارید؟  گفت: بله. گفتم: اما ما غیر از این پیکای دیگری نداریم و هر وقت الله تعالی به ما یکی از این سلاح را قسمت کرد آن را به تو باز می گردانیم. او گفت: «اما من الآن این را می برم چون به آن نیاز داریم».

به او گفتم: اگر تو راضی می شوی که برادرانت را بدون این سلاح بگذاری که خود می دانی در یک گروه مهمترین سلاح بعد از “ آر پی جی “ است آن را بردار و ببر اما اگر دشمن به ما شبیخون زد و در آن وقت چیزی پیدا نکردیم که با آن از خود و از شهر دفاع کنیم امیدوارم که آن زمان عذاب وجدانت را تحمل کنی، وقتی این سخن را شنید گفت: «نه هرگز ای برادر! قسم به الله من راضی نمی شوم که در حالی شب را بخوابم که مجهز به سلاح باشم و برادرانم دست خالی باشند، این پیکا را بردارید و آن را به من برنگردانید حتی اگر یکی دیگر را بدست آورید و این هدیه من به شما است».

او نمی دانست که ای بسا با هدیه این پیکا و ایثار آن، شهادت را برای خود خریده باشد و از الله تعالی می خواهیم که شهادت او را که در صبح روز بعد از آن دیدار بود قبول فرماید.

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۹)

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۹)

به قلم: نورالدین بیرم(ابو عبدالرحمن)

ارائه: سایت بنیان جهاد علیه دین سکولاریسم و احزاب مختلف آن

ابو عادل یا ابو فتحی التیوانی انصاری رحمه الله

ابو فتحی رحمه الله امیر مهمانخانه مهاجرین جدید در شهر العبیدی بود یعنی مهاجرینی که آموزش ندیده بودند و در گروهک های مجاهدین تقسیم بندی نشده بودند. ایشان بسیار کم صحبت بود و نسبت به مهاجران جدید بسیار مهربان و دلسوز بود و با نرمی با آنها رفتار می کرد و همچون پدری برایشان بود که به هر چیزی که برایشان نافع باشد حریص بود و بر آموزش اصول امنیتی بدانان و وجوب اطاعت از امیر و دیگر مسائلی که شناخت آنها برای مجاهد لازم بود صبور و شکیبا بود. ایشان مجاهدین را بسیار دوست داشت و خود را در برابر یک سرباز جدید آنان کوچک می پنداشت چه برسد در مقابل یک امیر قدیمی و در انفاق بر برادرانش نمونه و ضرب المثلی در جود و کرم بود.

روزی شدیدا تحت تأثیر سخنی قرار گرفتم که به من گفت؛ جریان از این قرار بود که روزی نزد من آمد و از اینکه برخی برادران در مهمانخانه تقاضای خرید برخی چیزها را می کنند گلایه کرد و گفت: فلانی و فلانی از من تقاضای خرید چیزهای غیر ضروری مثل برخی غذاها و نوشیدنیها و… را می کنند در حالیکه من می خواهم آنها به ساده زیستی و کمبود امکانات عادت کنند چون در میدان جهاد معمولا شرایط سخت و طاقت فرسایی حکمفرماست. به او گفتم: اگر معتقدی که برخی از این خریدها غیر ضروری هستند، خب آنها را نخر! و درباره میانه روی در هزینه اموال به برادران نصیحت کن تا تقاضای خرید اشیاء غیر ضروری را نکنند. او جوابی به من داد که هنوز طنین آن گوشم را می نوازد، او گفت: «ای ابا عبدالرحمن! قسم به الله من خجالت می کشم که درخواست یکی از برادران مجاهدم را رد کنم به خصوص مهاجرینی که فقط برای نصرت دین الله و دفاع از خون و ناموسمان به این سرزمین آمده اند، ای بسا یکی از آنها بزودی کشته شود در حالی که  من چیزی را که او طلب کرده بود از او منع کرده باشم در آن صورت چگونه خود را خواهم بخشید؟».

درود بر تو ای ابا فتحی چقدر تو بزرگواری و چقدر بر برادرانت مهربانی.

تراه إذا ما جئته متهللا          كأنك تعطيه الذي أنت سائله

فلو لم يكن في كفه غير روحه          لجاد بها فليتق  الله  سائله

هو البحر من أي النواحي أتيته         فلجته المعروف والجود

ترجمه: وقتی نزد او می روی چنان خوشحال است که گویی تو آنچه را که از او می خواهی به او عطا می کنی، اگر در دستش چیزی جز جانش نباشد آن را خواهد بخشید پس خواهنده آن باید مواظب باشد!، از هر طرف که به او نزدیک شوی او دریاست و جود و کرم و بخشش معروف است.

ابو فتحی رحمه الله اولین کشته گروه خمپاره انداز در نبرد العبیدی بود. او در این معرکه همچون شیر در برابر حمله ارتش سکولاریستها مقاومت می کرد و ترکشی از بمبهایی که دشمن در جواب خمپاره ها شلیک می کرد به او اصابت کرده و در اثر آن جان سپرد، از الله تعالی می خواهم که ابو فتحی را قبول کند. از الله تعالی می خواهم که از تو در بهشت به خوبی پذیرایی کند همانطور که از برادرانت پذیرایی می کردی و به تو احسان نماید همانطور که تو به آنها احسان می کردی همانا او جواد و کریم است.

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۸)

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۸)

به قلم: نورالدین بیرم(ابو عبدالرحمن)

ارائه: سایت بنیان جهاد علیه دین سکولاریسم و احزاب مختلف آن

نبرد القائم(عملیات  “ مبارزه با گاو نر “ )

امیر محبوبمان!

در حالی قلم این کلمات را برایت می نویسد که سربازانت به فضل الله زیباترین تصاویر فداکاری و ایثار و دفاع از دین و دفاع از نوامیس مسلمین را در شهر القائم-الله شریعتش را در آن قائم کند- رقم می زنند.

شهر القائم و خدا می داند که اینجا کجاست… سرزمین پیکار و میدان مردان، افسانه تفنگداران نیروی دریایی آمریکا در این شهر از هم پاشید و پرده دروغ فرو افتاد و قهرمانان اسلام و جوانان محمد صلی الله علیه وسلم –مهاجرین و انصار- ثابت کردند که آنها در میدان شجاعند و در هنگام روبروشدن با دشمن چون شیرند. اکنون این اهداف سکولاریستها است که در برخورد به دیوارهای القائم متلاشی شده اند؛ بعد از ده روز نبرد سنگین و متواصل الله تعالی فرزندانت را موفق کرد که تجاوز سکولاریستها را از همان دیوارهای شهر عقب رانند و انبوه سپاهیانشان حسرت زده و نا امید در حالی که جراحتهایشان را می لیسیدند!! عقب نشستند، بی شک این نبرد به عنوان نبرد عظیمی در تاریخ اسلام و مسلمین ماندگار خواهد شد.

الله تعالی شکست را بر آنها مستولی کرد و روزگار را به کامشان تلخ کرد و این بعد از آن بود که فرمانده حمله شان، ژنرالی که به شراب نوش قهّار موسوم بود با تکبّر و با به مبارزه طلیبدن الله سبحانه و تعالی گفته بود: «ما آنها را شکست خواهیم داد حتی اگر محمد و خدای محمد هم همراه آنها باشد» و گفته بود که بعد از پیروزی بر آنها شراب خواهد نوشید به طوریکه تمام جهان خبر این پیروزی را بشنوند و همیشه از آنها ترس داشته باشند. این سخن او ما را به یاد مقوله دشمن الله؛ ابوجهل می اندازد آنگاه که در روز بدر گفت: «به الله قسم ما از جنگ با محمد برنخواهیم گشت مگر اینکه به بدر برویم و در آنجا شراب بنوشیم و کنیزان برایمان بنوازند و ترانه بخوانند تا تمام عرب از این پیروزیمان خبردار شوند و تا ابد از ما هراس داشته باشند». او و سربازانش به بدر آمدند اما هلاکت آنها به فضل الله تعالی همانجا واقع شد.

قسم به الله ای شیخ ما، وقتی که ما این مقوله آن ژنرال ملعون را شنیدیم خوشحال شدیم و یقین کردیم که الله تعالی وعده نصرتش را محقق خواهد کرد و ما را علیه آنها نصرت خواهد داد و این سنت الهی است درباره هر کسی که به این دین طعنه زده و در برابر خدای جهان به خود جرأت بی ادبی دهد.

ادامه خواندن توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۸)

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۷)

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۷)

به قلم: نورالدین بیرم(ابو عبدالرحمن)

ارائه: سایت بنیان جهاد علیه دین سکولاریسم و احزاب مختلف آن

عماش القصیمی، ابو عمشه رحمه الله

بسیاری از مردم را با چنین عباراتی وصف می کنند: بی آلایش است، ساده است، خوش قلب است و فریب و نیرنگ را نمی شناسد و….اما من در زندگی ام هیچ کس را ندیدم که این اوصاف بر او منطبق باشد به اندازه ای که بر ابوعمشه رحمه الله منطبق بود؛ او ساده و خوش برخورد بود و با برادرانش به نرمی و مهربانی رفتار می کرد، هیچ کس که او را نمی دید مگر اینکه دوستدارش می شد و با هیچ کس هم مجلس نمی شد مگر اینکه طرف مقابل آرزو می کرد که از او جدا نشود. از آنجایی که او در لیست استشهادی ها بود هر گاه که یکی از برادران با او هم مجلس می شد و او را می شناخت سعی می کرد او را قانع کند که از عملیات استشهادی منصرف شده و به جنگ روی آورد حتی امیران جهادی نیز همین واکنش را نشان می دادند و این به خاطر این بود که الله تعالی محبت او را در دلهای برادرانش انداخته بود. او شیخ عبدالکریم الحمید حفظه الله را خیلی دوست داشت و قبل از هجرتش به جهاد شدیدا بر حضور در دروس شیخ هر جا که مهیا می شد مواظبت داشت و بیشترین سخنی را که از سخنان شیخ زیاد تکرار می کرد این سخنش بود که : «امت از ۲سx2ص(مربع سین ضربدر مربع صاد)چه نفعی خواهد بود» و اشاره ایشان به برخی علوم بی فایده ای است که امروزه در مدارس تدریس می شود و بخصوص که اینها جای علوم شرعی را گرفته است به طوریکه در عرف مردم منزلت و مکانت بالاتری از علم شرعی یافته است در حالیکه حتی برخی از این علوم متضمّن کفر است مانند مطالب مربوط به قوانین وضعی یا وحدت ادیان و برخی نیز حرام هستند مانند مطالعه مربوط به علوم بانکداری و مسائل مربوط به آن از جمله نظام ربوی یا همان چیزی که نظام بانکداری سودمند می نامند و نیز مانند آموزش موسیقی و ….شیخ عبدالکریم الحمید حفظه الله در این باره کتاب مستقلی با عنوان “ بیان العلم الأصیل و المزاحم الدخیل “ دارد که در آن مفاسد و مضرات این مدارس را بیان کرده است، می توانید به آن مراجعه کنید.

یکی از جالب ترین خاطرات ابو عمشه که همیشه در یادم است این بود که روزی ما درباره مشکل بودن ازدواج مهاجرین در عراق صحبت می کردیم، او به من گفت: به الله قسم اگر مجاهدان به کشور ما می آمدند بهترین دخترانمان را به ازدواجشان در می آوردیم، به او گفتم: منظورت این است که اگر من به  “ قصیم “ بروم و بخواهم آنجا ازدواج کنم به من در این کار کمک می کنی؟، گفت: بله، اگر آنجا رفتی و قصد ازدواج داشتی فقط کافی است که به آنها بگویی که از طرف  “ عماش “ آمده ای…!!!!! با گفتن این سخن لحظه ای سکوت کرد و متوجه شد که اسم حقیقی خود را به من گفته است!!، به من گفت: تو را به خدا ای ابوعبدالرحمن اسم حقیقی مرا به هیچ کس نگویی، به او گفتم: نترس، به هیچ کس نمی گویم، گفت: به من قول می دهی؟ گفتم: قول می دهم…در این هنگام یکی از برادران به جمع ما وارد شد و گفت: ای ابا عمشه چه خبر شده که از ابوعبدالرحمن عهد و پیمان می گیری؟!!، گفت: داشتیم به هم سخن می گفتیم که  من رشته کلام را به دست گرفته بودم تا اینکه حواسم پرت شد و به او گفتم که اسم حقیقی من عماش است…..!!!!!!! ابوعمشه باز با حواس پرتی تمام نام خود را جلوی این برادر لو داد و البته او آخرین کسی هم نبود که به لطف سادگی ابوعمشه نام حقیقی او را دانست، در آن هنگام آنقدر خنده مان گرفته بود که جلوی خود را از شدت خنده نمی توانستیم بگیریم.

ابو عمشه بالأخره عملیات استشهادی را که آرزویش را داشت اجرا کرد، من از نتایج این عملیات چیزی نمی دانم و سخنی برای گفتن ندارم جز اینکه: رحمت های فراوان الله بر تو باد ای ابا عمشه، و از الله تعالی می خواهم که او را در زمره شهیدان قبول فرماید.

انقلاب ملت ها، آیا پایان پادشاهی جبّارانه است؟

انقلاب ملت ها، آیا پایان پادشاهی جبّارانه است؟

به قلم: ابو عبیده عبدالله العدم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و آله و صحبه و من والاه.

وبعد….

بنده در برخی دوره های آموزشی سازمان دهی و مدیریت جنگهای چریکی،بارها به گوش برادرانم می خواندم که برخی کشورها هستند که- طبق اطلاعات اولیه-بسیار سخت است که جنگ چریکی موفقی در آنها شکل بگیرد. و این باتوجه به عوامل متعدد جغرافیایی و اجتماعی و اقتصادی آن مناطق بود که مانع رسیدن مجاهدین به اهداف خود و پیروزی و تمکین می شد مانند برخی کشورهای خلیج و مصر و تونس و لیبی وغیره. بسیاری از اوقات حیران می ماندم که چگونه این رژیم های طاغوتی را که بلاد و عباد را به فساد کشیده اند،باید از بین برد و هیچ راهی نمی دیدم جز لشکرکشی امواج ایمانی از افغانستان برای فتح این کشورها و برپایی حکومت اسلامی در آنها، البته بعد از تمام کردن کار آمریکا یا تضعیف آن به طوری که مشغول مشکلات خود شده و از دخالت در کشورهای اسلامی دست بردارد چرا که آمریکا همچون گردنه صعب العبوری در برابر شکل گیری هر گونه حکومت اسلامی قرار گرفته است.

زمانی من معتقد بودم که برپایی حکومت اسلامی ده ها سال زمان خواهد برد بلکه حتی شیخمان ابومصعب سوری معتقد بود که برپایی حکومت اسلامی با در نظر گرفتن وضعیت اسفناکی که ملتهای مسلمان در آن به سر می برند و تسلط دشمن خارجی و داخلی برآنها،حداقل به پنجاه سال زمان نیاز دارد.

با بررسی دقیقتر فهمیدم که حوادث یازده سپتامبر و جنگ سکولاریستی علیه افغانستان و عراق که به دنبال آن شکل گرفت،این روزگار قحطی  پیش روی ما  که -ما و فرزاندنمان باید رنج آن را بر خود هموارمی کردیم تا می دیدم که آرزویمان تحقق یافته و با چشمانمان آن را زنده و واقعی جلوی خود می دیدم- را کوتاه کرده است.

اما چیزی که این لحظه بدان معتقدم اینست که الله تعالی بر ضعف و عجز و کمبود امکانات ما رحم آورده و از سوی خود و به قدرت خویش، تغییر را توسط لشکری بوجود آورده که هیچ کس گمان نمی کرد بعد از این که سالها برای رام شدن آن تلاش شده بود، از خود حرکتی نشان دهد.

آری!ملتهای مسلمان امروز به حرکت در آمده اند و علیه جلادهایشان خروشیده اند تا الله تعالی به گروه تحت فشار مجاهدین که تمام امتها علیه آن متحد گشته بودند و زمین با تمام وسعتش برآنها به تنگ آمده بود،نور امیدی نشان دهد که از صبح درخشانی خبر می دهد و هرچند این نور کمرنگ است اما به سرعت درخشیدن خواهد گرفت تا زمین از قسط  وعدالت پر شود همانطور که با ظلم و ستم پرشده بود.

این تغییر الهی در منطقه عربی که به حرکت ملتها انجام گرفته است،حرکتی که وفق سنتهای تکوینی است که الله تعالی در هستی به ودیعت نهاده- و هیچ کس را استثناء نمی کند-،در واقع به خواست الله تعالی آغاز پایان پادشاهی و حکومت ظالمانه جبارانه ای است که ده ها سال  است  بر گردن مسلمین سوار و برآنان مسلط بوده است،و امیدواریم که به دنبال پایان این حکومت جبارانه ،به کمک الله تعالی خلاف بر منهج نبوت بیاید همانطور که محبوب مصطفی صلی الله علیه وسلم در حدیث صحیحی که امام احمد و غیر او از حذیفه بن یمان روایت می کند به این مژده می دهد:

عن حذيفة بن اليمان قال: قال: رسول الله صلى الله عليه وسلم تكون النبوة فيكم ما شاء الله أن تكون، ثم يرفعها إذا شاء أن يرفعها، ثم تكون خلافة على منهاج النبوة، فتكون ما شاء الله أن تكون، ثم يرفعها إذا شاء الله أن يرفعها، ثم تكون ملكاً عاضاً فيكون ما شاء الله أن يكون، ثم يرفعها إذا شاء أن يرفعها، ثم تكون ملكاً جبريةً فتكون ما شاء الله أن تكون ثم يرفعها إذا شاء أن يرفعها، ثم تكون خلافة على منهاج النبوة.

“حذیفه بن یمان رضی الله عنه روایت می کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:نبوت آن اندازه که الله بخواهد در میان شما خواهد بود،سپس الله تعالی هر گاه بخواهد آن را بر می دارد ،سپس خلافتی بر منهج نبوت خواهد بود و آن اندازه که الله تعالی بخواهد ادامه خواهد داشت سپس الله تعالی هرگاه بخواهد آن را بر می دارد،سپس پادشاهی ستمکارانه می آید و آن اندازه که الله تعالی بخواهد ادامه خواهد داشت وسپس هرگاه الله تعالی بخواهد آن را بر می دارد،سپس پادشاهی ظالمانه جبّارانه خواهد آمد و آن اندازه که الله بخواهد ادامه خواهد داشت و سپس هرگاه الله تعالی بخواهد آن را بر می دارد،سپس خلافتی بر منهج نبوت خواهد آمد”.

این بشارت نبوی دلیل راستینی بر اینست که خلافت راشده به خواست الله آمدنی است و خون شهیدانمان به خواست الله به هدر نخواهد رفت اما لاجرم  قبل از تولد این خلافت، درد زایمان خواهد بود و نمی دانم که این درد چقدر طول خواهد کشید.اما چیزی که می دانم و از نتایج این انقلابات برایم واضح است چنین است:

ادامه خواندن انقلاب ملت ها، آیا پایان پادشاهی جبّارانه است؟

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۶)

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۶)

به قلم: نورالدین بیرم(ابو عبدالرحمن)

ارائه: سایت بنیان جهاد علیه دین سکولاریسم و احزاب مختلف آن

ابو همام اردنی رحمه الله

ابو همام اردنی رحمه الله ابتدا در هتلی به عنوان آشپز کار می کرد، مدت زیادی از فارغ التحصیل شدنش از دانشگاه نگذشته بود که الله تعالی به او منت نهاده و او را هدایت کرد و توفیق توبه و بازگشت به سوی الله تعالی را نصیبش کرد در نتیجه کارش را در هتل به خاطر گناهان و منکراتی که در آنجا بود-همانند بسیاری از هتل ها در بلاد مسلمین-ترک کرد و هنگامی که ابوهمام به احکام دین پایبند شد و ایمانش ترقی کرد به فکر هجرت و نصرت اسلام و مسلمین در سرزمین بین النهرین شد، میان او و ابوعبدالرحیم رحمه الله رابطه دوستی خوبی در شهر عمان وجود داشت و این باعث شد که آنها هر دو این هدف را دنبال کنند تا اینکه الله تعالی به خاطر صداقت و اخلاصشان-والله حسیبهما- راه رفتن به سوی سرزمین عزت و میدان جهاد را میسر نمود.

هنگامی که ابوهمام رحمه الله وارد بین النهرین شد عزمش را برای اجرای عملیاتی استشهادی جزم کرده بود و وضعیتش همانند برادرش ابو عبدالرحیم بود، در آن زمان ابوجعفر مقدسی رحمه الله مشغول ایجاد پایگاهی برای آموزش جنگجویان جدید بود.

وقتی ابوجعفر دانست که ابوهمام قبلا آشپز بوده است جریان اردوگاه را با او درمیان گذاشت و به او گفت که نیاز به برادری چون او دارد تا بتواند برای کارآموزان غذا آماده کند، ابوجعفر فضیلت این کار را برایش بیان کرد و توضیح داد که چون این کار نفعش به دیگران هم می رسد اجر زیادی دارد، ابوهمام در قبول درخواست ابوجعفر تأخیر نکرد و باقی ماندن و خدمت به برادرانش را به اجرای عملیات ترجیح داد.

در یکی از شبها الله تعالی چنین مقدر کرد که من در پاس نگهبانی همراه او باشم، آن شب آرامش زیادی بر منطقه حکمفرما بود چون هواپیماهای جاسوسی که صدای طنین انداز و آزاردهنده اش معروف است در منطقه پرواز نمی کرد. آن فضای آرام برای صحبتی آرام مناسب بود، ما با هم نشستیم و از امور گوناگونی سخن گفتیم تا اینکه سخن ما به سخن درباره ابوانس شامی رحمه الله رسید، ابوهمام شیخ ابوانس را بسیار دوست داشت و برای همین درباره او بسیار سخن گفت و از کراماتش در فلوجه صحبت کرد، در اثنای صحبتش حرکات چهره اش شیرینی سخنش را بیشتر می کرد انگار که سخن از قلبش خارج می شد و این به خاطر صداقت او در سخنانش بود و بعد از اینکه سخنش درباره شیخ به پایان رسید شروع به سخن گفتن درباره خود و شغلش در اردن کرد اما وقتی سخنش به موضوع پدرش رسید غم و اندوه چهره اش را پوشاند و ناگهان ساکت شد، سکوتش مرا وادار کرد که درباره پدرش از او سؤال کنم و به او گفتم: امیدوارم پدرت سلامت باشد؟، او در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود گفت: «پدرم پیر است و عمرش را در رنج و تلاش به خاطر بدست آوردن لقمه نانی برای خانواده اش گذرانده است و من به خاطر او نگرانم چون او بعد از الله غیر از من کسی را ندارد که به او کمک کند و در مخارج خانه با او همکاری کند به خصوص که برادرانم همگی در سن طفولیت هستند، سوگند به الله اگر نصرت لا اله إلا الله برای من محبوبتر از دنیا و مافیها نمی بود، یک چشم بهم زدن نیز از او جدا نمی شدم»، به او گفتم: «ای ابوهمام! قبل از اینکه تو بزرگ شوی و به پدرت کمک کنی چه کسی او را کمک می کرد؟، گفت:  “ الله “ ، گفتم: پس دلت باید آرام باشد، چون آن کسی که او را رزق می داده و او را کمک می کرد هنوز متکفل رزق اوست، سپس سخنانی را که امام مجاهد ابن نحاس دمیاطی رحمه الله در کتاب با ارزشش “ مشارع الأشواق “ در جواب به بهانه دوم سستی کنندگان از جهاد که عبارت است از ترس به خاطر فرزند و والدین و خانواده، بیان نموده برایش گفتم، آنجا که امام ابن نحاس می گوید: «این را از ذهنت بیرون انداز وآن را به کسی بسپار که تو و او را خلق کرده و در باره رزقش در غیاب تو به کسی توکل کن که تو  و او را رزق داده است، چگونه تدبیر جهان هستی را به الله تعالی واگذار کرده ای-و از این جهت نگران نیستی-اما تدبیر امور فرزندت را بعد از مرگت، به او نمی سپاری؟ اصلاً آیا تو دخالتی در تدبیر امور فرزندت داری در حالی که ملک آسمانها و زمین از آن اوست؟ سوگند به الله تو نه برای او و نه برای خودت مالک نفع و ضرر یا مالک مرگ و زندگی نیستی و نمی توانی نه لحظه ای به عمر او اضافه کنی و نه ذره ای به رزقش بیفزایی و ای بسا [ اگر نزد آنان هم بمانی و ترک جهاد کنی] مرگ تو را وارد قبر کند و اسیر اعمالت در برزخت شوی و فرزند عزیزت بعد از تو یتیم شود و مال و ارثت را دشمن یا دوستی بگیرد و عیالت بی خانمان یا مقیم مکانی شوند… تا اینکه این فرموده الله تعالی را ذکر می کند:

﴿ ‏ يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْماً لَّا يَجْزِي وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ ‏. ‏ إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَداً وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ‏﴾ :  ‏ اي مردمان !  ( از خشم و عذاب ) خدا بپرهيزيد، و از روزي بترسيد كه نه پدري مسؤوليّت اعمال فرزندش را مي‌پذيرد و كاري براي او برآورده مي‌كند، و نه فرزندي اصلاً مسؤوليّت اعمال پدرش را مي‌پذيرد و كاري براي او برآورده مي‌سازد . وعده خدا ( به فرا رسيدن قيامت ) حق است . پس زندگاني دنيا شما را گول نزند و ( مال و مقام و نفس امّاره و اهريمن ) فريبكار شما را درباره خدا نفريبد . ‏ ‏ آگاهي از فرا رسيدن قيامت ويژه خدا است، و او است كه باران را مي‌باراند، و مطّلع است از آنچه در رحمهاي ( مادران ) است، و هيچ كسي نمي‌داند فردا چه چيز فراچنگ مي‌آورد، و هيچ كسي نمي‌داند كه در كدام سرزميني مي‌ميرد . قطعاً خدا آگاه و باخبر ( از موارد مذكور ) است . ‏  (لقمان: ۳۳-۳۴)(مشارع الأشواق: ۱/۱۱۹-۱۲۰)،بعد از این سخنان او به من گفت: «قسم به الله در این هیچ شکی ندارم اما قلب غمگین می شود برادرم».

بعد از چند روز، همراه ابوجعفر به اردوگاه رفت و وقتی دوره آموزش نظامی تمام شد همراه برادرانش به بغداد رفت و در آنجا در درگیریهای متعددی مشارکت کرد که آخرینش نبرد سنگین الیوسفیة بود و این جنگ میان ارتش الله و ارتش شیطان چند روز طول کشید و طی آن ابوهمام به همراه گروهی از شیران توحید جانشان را فدا کردند در حالیکه ثابت قدم بودند و تزلزلی بدانان راه نیافت و روی به دشمن بودند نه پشت به دشمن، الله تعالی همگی شان را رحمت کند.

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۵)

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۵)

به قلم: نورالدین بیرم(ابو عبدالرحمن)

ارائه: سایت بنیان جهاد علیه دین سکولاریسم و احزاب مختلف آن

هرچند غربتی که در باره آن سخن می گوییم در تمام جاها برای اهل توحید وجود دارد اما منظور من از غریبان دین و دنیا برادران مجاهدمان در بلاد بین النهرین اعم از مهاجرین و انصار بود چرا که آنان آنجا در غربت شدیدی بسر می برند.

مهاجران به تمام معنی کلمه غریبان دین و دنیا هستند، امام نووی می گوید: «قاضی می گوید: ظاهر حدیث عام است و نشان می دهد که اسلام در آغاز در میان اندک از مردم شروع شد و سپس منتشر گشته و علنی شد و در آینده با نقص و اخلال مواجه خواهد شد تا اینکه جز در میان اندک افرادی باقی نخواهد ماند همانطور که در آغاز چنین بود، در حدیث تفسیر  “ غریبان “ چنین آمده که آنها جداشدگان از قبائل هستند، هروی می گوید: منظور این است که آنها مهاجرانی هستند که وطنشان را به خاطر الله تعالی ترک کرده و هجرت نموده اند»».(شرح نووی بر مسلم)

از آنجاییکه مهاجران میان خانواده و در وطنشان غریب بودند-و این غربت متضمن غربت دین است نه دنیا(یا غربت وطن)-بر آنها لازم بود که برای از بین بردن غربتشان هجرت کرده و جهاد کنند و همانطور که توضیح دادیم این دو تنها وسیله از بین بردن غربت دین هست اما آنها با هجرتشان غربت دنیا را نیز بر غربت دین افزودند- در اینجا من درباره دوره ای سخن می گویم که جهاد در مرحله اولیه اش در بین النهرین بود قبل از آنکه دولت اسلامی عراق برپا شود- به طوریکه یکی از آنان همراه مجموعه ای از مجموعه های جهادی میان برادرانش یک ماه یا دو ماه ویا سه ماه و حتی یک سال می نشست و ای بسا روحش را فدای برادرانش می کرد و سینه اش را برای برادرانش سپری در مقابل رگبار گلوله و بمباران می کرد و جانش را از دست می داد در حالیکه همراهانش از او هیچ شناختی نداشتند جز اسم مستعار او و او نیز از آنها هیچ شناختی نداشت جز نامهای مستعارشان. و اگر احیانا یکی از آنها در مسئله امنیت سهل انگاری داشت ممکن بود که وطن اصلی اش را برای برخی برادرانش افشا کند! شما را به خدا بگوئید چه غربتی بالاتر از این غربت و چه تلخی بدتر از این تلخی ای است که اگر گیاه تلخ حنظل را با آن مقایسه کنی در حکم عسل خواهد بود، از این حال به درگاه خدا شکوه می کنیم و تنها او فریاد رس است و توکل فقط بر او می کنیم.

و اما برادران انصار؛ و چه خواهی دانست که انصار چه کسانی هستند؟! اگر کرمشان را ببینی خواهی گفت که بالاتر از این کرمی نیست و اگر بذل و بخششان را ببینی گمان خواهی کرد که این بالاترین مراتب بخشش است و اگر شدت ایثارشان را ببینی دلت به حالشان خواهد سوخت، چقدر آنها برادران مجاهدشان را دوست دارند و چقدر بر آنها مهربانند با اینکه آنها در غربت دین-نه غربت دنیا – بسر می برند و ای بسا برخی از آنها در هر دو غربت هستند. یکی از همین انصار که من ملاقاتش کردم برایم تعریف کرد که بیش از شش ماه است که خانواده اش را ندیده است و نمی تواند وارد روستا یا شهرش شود تا بتواند آنها را دیدار کند چرا که جاسوسان خائن و مزدورانی که از طایفه و همسایگان خودش هستند در کمین او هستند. مبالغه نیست اگر بگویم که چنین افرادی از تلخی غربت چنان می چشد که برخی مهاجرین هم چنین غربتی را احساس نمی کنند.

سوگند به الله من بسیاری از اینان را با چشمانم می دیدم و در توصیف آنها سخنان شیخ غریبشان در وصف غربتشان کافی است آنجا که می گوید: « تنها این مؤمنان ربّانی هستند که پرچم توحید را در زمانه شکست برافراشته اند و پیشانی را در زمانه ذلت و خواری بلند نگه داشته اند و همتشان به سوی خدایشان در پرواز است و در این راه به محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم اقتدا نموده اند، غریبانی هستند که طوفان تنهایی رویشان را سوزانده و پاهای پابرهنه شان در صحرای سوزان از آتش دشمنی ها خونین گشته است، درها به رویشان بسته می شوند پس آنها در آسمان را می کوبند و درهای بهشت به رویشان باز شده و نسیمی به سویشان وزیدن می گیرد که دلشان را زنده می کند، حرارت ایمان با گوشت و خونشان آمیخته شده  و از این رو هیچ یک از آنها از دین و عقیده اش باز نمی گردد حتی اگر تمام دنیا به او به دشمنی برخیزند» خوشا به حال این غریبان، خوشا به حالشان و درود بر این غریبان واقعی.

ادامه خواندن توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۵)

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۴)

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۴)

به قلم: نورالدین بیرم(ابو عبدالرحمن)

ارائه: سایت بنیان جهاد علیه دین سکولاریسم و احزاب مختلف آن

طبق معمول، آمریکا از این درس استفاده کرده و هر گاه برادرانمان دچار اشتباهی می شوند آن اسلوب را در عمل کاملا تطبیق داده است . بنده تأکید می کنم که مجاهدین دچار اشتباه می شوند چون معصوم نیستند و اشتباه از هر بنی آدمی لا جرم سر می زند چه مجاهد باشد یا عالم  و یا هر صفت دیگری که داشته باشد، ما احتمال دچارشدن برادران مجاهدمان به برخی اشتباهات را نفی نمی کنیم بخصوص در شرایط سختی که در جنگ با ملل کفر بسر می برند و تمام کفار اعم از اتحاد غربی سکولار و پیروانشان اعم از مرتدین و صحوات و ….علیه شان گرد آمده اند.

اگر امت، حقیقت و شدت کارزاری که فرزندان مجاهدش در بلاد بین النهرین درگیر آنند و اهمیّت جایگاهی که الله تعالی مجاهدان را در آن قرار داده، درک می کرد هرگز رسانه های مزدور نمی توانستند امت را از نصرت و یاری این قهرمانان منصرف کرده و آنها را حتی به اندازه یک چشم بهم زدن  با آن خطاها مشغول کرده و ذهنشان را منحرف نماید، به قول شاعر:

و إذا الحبیب أتی بذنب واحد     جاءت محاسنه بألف شفیع

ترجمه: وقتی محبوب مرتکب یک گناه شد، خوبیهایش هزار شفیع را برای شفاعت او می آورند.

البته منظورم از  “ خطا “ مسأله  “ تترّس “ نیست که علمای امت در این مسئله  بر جواز تیراندازی به کفاری که مسلمین را سپر خود کرده اند اجماع کرده اند  حتی در حالتی هم که منجر به قتل مسلمان سپر شده شود و این در صورتی است که رها کردنشان منجر به تعطیل جهاد و استیلای دشمن متجاوز بر بلاد مسلمین و تحقق فتنه-شرک-ای شود که الله سبحانه و تعالی به جنگ با اهل آن برای جلوگیری از تحققش دستور داده است و شرح و بسط این موضوع جای دیگری می خواهد. بلکه منظورم از  “ خطا “ آن نوعی است که ابومصعب زرقاوی در پیامی به عنوان “ دعوا عطیة الله فهو أعلم بما یقول “ بدان اشاره کرده است، آنجا که می گوید:

«برخی اوقات، بر اساس برخی نشانه ها و دلایل برای برادران گمانی قوی و مرجّح شکل می گیرد که فلان فرد با کافر اشغالگر در ارتباط  است و علیه مجاهدان با آنان همکاری می کند و در نتیجه اقدام به قتل او می کنند و سپس برایشان معلوم می شود که مقتول از آن تهمت بریء بوده است و قتل خطا بوده است، در این حالات برادان مجاهد حتماً برای جلب رضایت ولی مقتول و پرداخت دیه اش و عذرخواهی از خطایشان اقدام می کنند».

بخاری در صحیحش از طریق عبدالله بن عمر رضی الله عنهما روایت می کند که گفت: « پیامبر صلی الله علیه وسلم خالد بن ولید را به سوی بنی جذیمه روانه کرد و او آنها را به اسلام دعوت نمود اما آنها نتوانستند کلمه  “ اسلمنا “ (مسلمان شدیم) را به زبان بیاورند و به جای آن سهواً می گفتند: صبأنا، صبأنا….در نتیجه خالد اقدام به قتل و اسارت آنان کرد و اسیر هر کس  از ما را به دست خودش سپرد  تا اینکه یک روز خالد دستور داد که هر یک از ما اسیری را که در دست داشت بکشد، من با خود گفتم والله من اسیرم را نمی کشم و هیچ یک از همراهانم اسیرش را نباید بکشد تا اینکه به حضور رسول الله صلی الله علیه وسلم آمدیم و جریان را به ایشان عرض نمودیم، پیامبر صلی الله علیه وسلم انگشتش را بلند کرد و دوبار فرمود:  “ اللهم إنی أبرأ إلیک مما صنع خالد “ (خداوندا!من از کاری که خالد مرتکب شده به پیشگاهت اعلان بیزاری می کنم).{بخاری: ۷۱۸۹).

می بینیم که خالد بن ولید رضی الله عنه که شمشیری از شمشیرهای الله و یکی از اصحاب جلیل القدر رسول الله صلی الله علیه وسلم می باشد در حکمی اجتهادی خطا کرده که منجر به قتل کسانی شد که می خواستند با گفتن  “ صبأنا “ اعلان پذیرش اسلام کنند و با اینکه رسول الله صلی الله علیه وسلم از عملکرد خالد اظهار بیزاری کرد اما از خود او بیزاری نجست و او را از فرماندهی ارتش مسلمین به خاطر این اشتباهی که از باب خطای اجتهادی است که ان شاء الله بخشیده می شود-چنانکه در حدیث اجتهاد وارد شده است- عزل نکرد.

ابن حجر در فتح الباری می گوید: «سخن ابن عمر که راوی حدیث است نشان می دهد که او چنین برداشت کرده که آن مردم حقیقتاً منظورشان اسلام بوده است و این برداشت او را این مطلب تأیید می کند که قریش به هر کسی که مسلمان می شد می گفتند که :  “ صبأ “ (صابئی شد یا از دین برگشت) تا اینکه این اصطلاح مشهور شد و بر سر زبانها افتاد و به منظور مذمّت استعمال شد و از اینرو وقتی ثمامة بن أثال مسلمان شد و برای عمره وارد مکه شد به او گفتند:  “ صبأت؟ “ (صابئی شدی؟) گفت: نه، بلکه مسلمان شده ام. از آنجایی که استعمال این لفظ به جای لفظ “ اسلمت “ (مسلمان شد) شایع شده بود، این قوم نیز برای اظهار مسلمانی از این لفظ استفاده کردند اما خالد این لفظ را بر ظاهرش حمل نمود چون معنی لغوی و حقیقی لفظ “ صبأنا “ یعنی:  از دینی به دین دیگر خروج کردیم. برای همین خالد این لفظ را کافی ندانست و انتظار داشت که آنها صراحتا مسلمان شدن را بر زبان بیاورند، خطابی می گوید: «احتمال دارد که علت نارضایتی خالد امتناع آنها از استعمال لفظ اسلام بوده است چون او چنین برداشت نمود که علت عدم به کار بردن لفظ اسلام توسط آنان، تنفرشان از اسلام بوده و آنها قصد پذیرش دین را ندارند برای همین آنها را به قتل رساند»».(فتح الباری: ۱۲/۱۴۹) ابن بطال در شرح صحیح بخاری می گوید: «مهلب می گوید: «خالد از گفتن “ صبأنا “ توسط آن مردم این را متوجه نشد که آنها منظورشان این است که مسلمان شدیم بلکه این لفظ را بر ظاهرش حمل کرد و چنین تأویل نمود که معنی این لفظ کفر است برای همین آنها را به قتل رساند سپس معلوم شد که آنها منظورشان از آن لفظ، این بوده که می خواسته اند بگویند ما مسلمان شده ایم  اما از روی جهل گفتند:  “ صبأنا “ و علت اینکه این سخن را گفتند این بود که قریش  درباره کسی که مسلمان می شد و به پیامبر ایمان می آورد می گفتند:  “ صبأ فلان “ (فلانی از دین برگشت) به طوریکه این لفظ نزد کفار معروف و شایع و تبدیل به عادت شده بود، در نتیجه این قوم نیز همین لفظ را بر زبان آوردند و خالد گمان کرد که منظورشان ردّ دین اسلام است برای همین پیامبر او را به خاطر این تأویلش معذور دانست و او را مجازات ننمود».(شرح ابن بطال: ۹/۴۳۲)

بنابراین همانطور که گفتیم ما منکر آن نیستیم که برخی از برادران مجاهد گاهی مرتکب برخی خطاها می شوند اما منکر این هستیم که این خطاها و اشتباهات منهج و راه و روشی باشد که برادران مجاهد طبق آن عمل کنند و برادرانمان را تبرئه می کنیم از تهمتهای و بهتانهای متعددی که آمریکا و مزدورانش از خلال بزرگنمایی این خطاهای فردی معدود به آنها دامن می زنند و چنین وانمود می کنند که این استراتژی و برنامه کاری در جهاد می باشد و مجاهدان در هنگام اجرای علمیاتهای استشهادی از ریختن خون مسلمین خودداری نمی کنند!!

به فضل الله تعالی برادران مجاهدمان توانسته اند دروغها و بهتانهایی که آمریکا در انواع رسانه های خبیث تبلیغاتی همانند شبکه مزدور و خود فروخته  “ العربیة “ و برنامه معروفش به اسم صناعة الموت، اشاعه می دهد را از طریق انتشار فیلم عملیاتهایشان برملا سازند، چه بسیار علمیاتهایی که به خاطر وجود چند مسلمان در محل اجرای عملیات یا حتی در نزدیکی آن، به تأخیر افتاده و یا لغو شده است و این اهتمام برادرانمان را به حفظ خون مسلمین -حتی اگر یک قطره هم باشد- را نشان می دهد.

باید توجه نمود که اشتباهات مجاهدین اندک و معدود هستند چون سوگند به الله آنها دورترین مردمان از خطا و نزدیکترین مردم به درستکاری هستند و چرا چنین نباشد در حالی که الله تعالی فرموده است:

﴿‏ وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ ‏﴾: ‏ كساني كه براي ( رضايت ) ما به تلاش ايستند و در راه ( پيروزي دين ) ما جهاد كنند، آنان را در راههاي منتهي به خود رهنمود ( و مشمول حمايت و هدايت خويش ) مي‌گردانيم، و قطعاً خدا با نيكوكاران است ( و كساني كه خدا در صف ايشان باشد پيروز و بهروزند ) . ‏(عنکبوت: ۶۹)

ادامه خواندن توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۴)