مترجم : انجمن « اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف » بيساران
بعضیها میپرسند مگر نه اینکه اسلام دریچههای علم و معرفت را به روی انسان میگشاید و مگر نه اینکه مسلمانان بسیاری از اکتشافات و دستاوردهای مدنی را از غیر مسلمین میگیرند ، پس چرا با این وجود، دموکراسی را رد میکنند، آیا به مجرد اینکه دموکراسی فقط ابزاریست برای انتخاب، استفاده از آن ممکن نمیشود؟
جواب این است که ؛ بله! اسلام استعدادها و مواهب انسان را آزاد گذاشته تا به بهترین شکل از همهی امکانات هستی که برای آبادانی زمین در آن قرار داده شده است، استفاده کند. انسان آزاد است تا در مدت زمان اقامت خود در زمین از آنچه موجب کمال و رفاه و اطمینان او میشود، بهره بگیرد و بیکمترین شکی، یکی از چیزهایی که موجبات کمال و آسایش انسان را فراهم میکند، بهرهگیری از تجارب دیگران است. نادیده انگاشتن علوم دنیوی و دانشهای محض و سهلانگاری درباب آنها، صحیح نیست ؛ زیرا زندگی مادی بر اساس همین علوم بنا شده است و توجه به این امور، همان کاریست که پیامبر صلی الله علیه و سلم، هنگامی که از فنون فارسها در حفر خندق در اطراف مدینه استفاده کرد، آن را انجام داد و همینطور خلفای راشدین نیز در تدوین دواوین و کارهای دولتی، همین روش را پیش گرفتند و چگونگی آن را از سایر ملل آموختند.
ای مسلمانان… دربارهی احساسی سخن خواهیم گفت که قلبهای بسیاری برایش به تپش افتاده… دربارهی اشتیاقی که دلهای زیادی را به تسخیر درآورده… احساسی که درون را به لرزه درمیآورد… عشقی که قریحهی شاعران را به جوش آورده و قلم ادبا را به نوشتن واداشته و احساس الفتی که دارندگان فطرت سالم را به سوی خود میکشاند… این عشقی است که احساس پیامبران از آن تهی نبوده و محبتی است که در قلب صحابه وجود داشته است…
ای مسلمانان این احساس چیزی نیست جز “محبت وطن”…
دوست داشتن وطن و وابسته بودن به یک ملت و سرزمین، امری است غریزی و طبیعتی است که خداوند، انسانها را بر آن سرشته است. هنگامی که انسان در سرزمینی به دنیا میآید و در آن بزرگ شده و از آب آن نوشیده و هوای آن را تنفس میکند و میان اهل آن سرزمین زندگی میکند، فطرتش با آن سرزمین خو گرفته و در نتیجه آن را دوست خواهد داشت و برای جریحهدار کردن احساس انسان همین بس که او را “بیوطن” بدانیم.
خداوند متعال در قرآن کریم محبت انسان نسبت به وطن را با محبت او نسبت به خودش یکجا آورده است و فرموده:
(الله شما را از کسانى که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکردهاند باز نمىدارد که با آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید زیرا الله دادگران را دوست مىدارد)
از آنجا که ترک وطن برای نفس بشری سخت و طاقتفرسا است، از جمله فضائل مهاجران این است که برای هجرت در راه الله از وطن و کاشانهی خود دل کندهاند.
در سنن ترمذی به سند صحیح از عبدالله بن عدی بن حراء رضی الله عنه روایت شده است که گفت: رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم را دیدم که بر تپهای ایستاده و خطاب به مکه چنین میگوید: “ای مکه! تو بهترین و دوست داشتنی سرزمین خدا برای منی و اگر مرا از تو بیرون نمیراندند هرگز تو را ترک نمیکردم” امام عینی رحمه الله در شرح این حدیث میگوید: “خداوند پیامبرش را با فراق وطن آزمایش کرد”
و وقتی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم دانست که برای همیشه مهاجر باقی خواهد ماند از خداوند خواست تا مدینه را به قلب او محبوب گرداند. در صحیح بخاری آمده است که “وقتی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم از سفر بازمیگشت و مدینه را از دور میدید شترش را هی میداد تا سریعتر به مدینه برسد”. امام ابن حجر ـ رحمه الله ـ در توضیح این حدیث میگوید: “این حدیث دلیلی است بر فضیلت مدینه و دلیلی است بر [مشروعیت] محبت وطن و شوق به آن”.
انسانها به سرزمین خود عادت میکنند حتی اگر آن سرزمین آنچنان زیبا نباشد و “وطن دوستی” غریزهای است که در درون انسانها ریشه دوانده و باعث میشود انسان به راحتی در سرزمین خود زندگی کند و در صورت ترک سرزمین خود نسبت به آن احساس دلتنگی کرده و اگر به سرزمین وی حمله یا تجاوزی صورت گیرد از آن دفاع کند…
“وطن گرایی” و “وطن دوستی” به این معنای طبیعی، مسالهای عجیب نیست، و هرگز نباید این احساس یعنی “وطن دوستی” به عنوان مفهومی در تعارض با دین قرار گیرد. اسلام وابستگی انسانها نسبت به وطن و ملت و قبیله را تغییر نمیدهد میدانیم که بلال، “حبشی” باقی ماند، صهیب، “رومی” ماند و سلمان، همچنان “پارسی” باقی ماند و این وابستگیِ به یک سرزمین با وابستگی ِ عظیمشان به اسلام هیچ تعارضی ایجاد نکرد.
هنگامی که انسان در طبیعت خود فکر کند خواهد دید که در درونش محبت و وابستگی خاصی نسبت به خانواده و عشیره و همشهریانش وجود دارد و همانطور نیز در درون خود نسبت به امت بزرگ مسلمان با تمام وسعت و تنوع نژادها و زبانهایش، نوعی وابستگی احساس میکند و هیچ تعارض و دوگانگی میان این وابستگیها وجود ندارد بلکه میتوان گفت هر یک از این احساسها همچون دایرههایی هستند که همدیگر را در بر میگیرند.
این نوعی مغالطه است که میان “وطنگرایی” با مفهوم طبیعیاش و اسلام، تعارض و تناقض فرض کنیم. توهم این تعارض تنها به هدف نابودی اسلام و سوء استفاده از محبت غریزی وطن است تا اینکه این توهم در ذهن مردم ایجاد شود که پایبندی به شریعت باعث زیر پا نهاده شدن برخی از مصلحتهای ملی میشود. ما نباید در برابر تندروی دست به تندروی متقابل بزنیم. نباید در برابر کسانی که از شعار “ملیگرایی” و “دوستی وطن” برای دشمنی با اسلام استفاده میکنند، ما حقوق ملی را نادیده گرفته و نسبت به آن بیاهمیتی بورزیم.
نباید ناآگاهانه پشت سر شعارهای وارداتی و اصطلاحات بیگانه حرکت کنیم. مفهوم “ملی گرایی” آنگونه که از خارج آمده است، مفهومی است مخالف با اسلام و بیگانه با فرهنگ و تمدن ما. در این مفهوم بیگانه، “وطن گرایی” تبدیل به بتی میشود که همهی ارزشها و معیارها را در خدمت خود میگیرد حتی اگر با دین در تعارض باشد، و منجر به زیر پا نهاده شدن شریعت و تقسیم مردم به احزاب و طوائفی میشود که نسبت به یکدیگر دشمنی ورزیده و توطئه میچینند و در پایان، راه را برای تحقق اهداف دشمن باز میکند. خداوند متعال در بارهی امت مسلمان میفرماید:
(و این امت شما امتی یگانه است و من پروردگار شمایم پس تقوای مرا در پیش گیرید)
ای مسلمانان: از مقضیات وابستگی به وطن این است که محبت آن را در دل داشته و از آن دفاع کرده و برای آن دلسوزی شود و برای سلامت آن از هر آفتی حریص بوده و افراد ِِ آن را مورد احترام قرار داده و دانشمندان آن را مورد تقدیر قرار داده و از مسئولان آن اطاعت شود.
همچنین از مقتضیات و لازمههای “وطن دوستی” این است که قوانین و فرهنگ آن مورد احترام قرار گیرد و از ثروتهای ملی و منابع اقتصادی آن محافظت شده و در توسعهی عوامل رشد و پیشرفت آن تلاش شود و از هر آنچه به زیان آن تمام میشود خودداری گردد.
دفاع از وطن اسلامی یک وظیفهی شرعی است و مرگ در راه آن شهامت و شهادت است. در سورهی بقره در داستان سران بنی اسرائیل ِ پس از موسی آمده است که به پیامبر پس از خود چنین گفتند:
(… گفتند ما را چه شده که در راه الله نجنگیم در حالی که از سرزمین و [از میان] فرزندان خود بیرون رانده شدهایم…)
برای اینکه مظاهر وطنگرایی واقعی برای ما آشکار شده و تقلبی بودن شعارهای دیگر آشکار شود باید به بررسی وطنگرایی از دیدگاه اسلام بپردازیم. کسی که در شرایط کنونی ما نظری بیافکند خواهد توانست شهروند خوب و خیرخواه را انسان دروغگو و مدعی تشخیص دهد زیرا خیانت به وطن مظاهر بسیاری دارد. برخی از این پدیدههای خطرناک در این سرزمین پیش آمده و گذشتهاند و برخی از آنها همچنان وجود داشته و به شکلهای مختلف درآمده و شدت گرفته و پنهان شده و یا آشکار میگردد.
برخی از این انحرافات گاه به اسم غیرت بر وطن ظاهر میگردند. گرچه در حقیقت اینگونه غیرتی، علیه وطن و بر ضد آن است. از این جمله میتوان به کارهای ناشایستی اشاره کرد که برخی جوانان مرتکب گردیدند. آنان شعار یاری اسلام سر دادند و پرچم اصلاح را بر دوش گرفتند اما راه آن را اشتباه رفتند و در نتیجه سینهای برای خالی کردن تیرهای خود نیافتند جز سینهی خویشان و هموطنان خود و تنها امنیت سرزمین خود را هدف قرار دادند و ساختمانی را برای ویران کردن نیافتنتد جز ساختمانهای سرزمین خود.
آنان درختی را بریدند که بر آنها سایه انداخته بود و آبی را گل آلود کردند که از آن مینوشیدند. آنان گمان بردند که کارشان برای الله و به اسم او است اما متاسفانه در واقع آنان چیزی نبودند جز کارگرانی اجیر شده برای دشمنان خود و اینگونه آلتی شدند برای آنان تا در راه ضربه زدن به کشور خود توسط دشمنان مورد استفاده قرار گیرند و در پشت سر نیز، کسانی به اسم دین و به اسم علم شرعی کار این گروه را تایید کرده و آنان را برای جنایت بیشتر تحریک میکردند…
در اینجا باید به مظهری دیگر از مظاهر خیانت به وطن اشاره کنم که اگر بدتر از نوع اول نباشد از آن بهتر نیست. اگر نوع اول، ظاهر و آشکار بود، این نوع دوم مخفی و مکارانه است. اگر نوع اول دارای تاثیر سریع و آنی است، نوع دوم آرام و دارای تاثیری حتمی است…
این گروه مردمانی هستند از خودمان که به زبان ما سخن میگویند اما قلبهایشان و عقلهایشان به بردگی و اشغال غربیان سکولاردرآمده و در برابر دشمن دچار خودباختگی گردیدهاند… محبت غرب سکولار قلب آنان را اسیر خود کرده و بردهی رفتار و کردار غربیان گردیدند تا آنجا که به همهی خصوصیات غرب سکولارایمان آوردند و خوب و بد غرب را پسندیدند و همهی اینها باعث شد که خود و خانواده و هموطنان خود را کوچک بشمارند و وطن و اعراف و سنتهای نیکوی خود را به مسخره گیرند.
برای اینها ارزشهای به ارث رسیدهی جامعهشان مورد انتقاد است. اخلاقیاتی که نسل به نسل در جامعهی ما منتقل گردیده است هدف تیرهای این گروه است. هنر و ادبیات و مقالات اینان هدفی ندارد جز بیآبرو کردن جامعه و بزرگنمایی عیبهای آن در داخل و خارج.
آیا تهمت زدن و خوار شمردن جامعه و قوانین اسلامی آن در رسانهها از روی خیرخواهی است؟ آیا این نشانهی کفر ورزیدن نسبت به وطن اسلامی نیست؟؟ گاه تئاتری را میبینی که داستان آن در خیابانها و محلههای شهر ما رخ داده است اما نویسندهی آن برای نقش شهروندان این جامعه جز انسانهای بیشخصیت و یا اراذل و اوباشی که هیچ زمان و مکانی خالی از اینگونه افراد نیست نیافته است و این نویسنده همهی جامعهی مسلمان ما را به اینگونه افراد منحصر کرده است!
از این سو یک سریال تلویزیونی را میبینی که خانهها و کوچههای ما را به تصویر کشانده اما شهروند این کشور را یا بصورت انسانی احمق و یا شهوتران و یا فاسد و بددهن به تصویر کشیده است…
اینگونه افراد که کارشان بیآبرو کردن جامعهی اسلامی خود و نشر عیبهای آن و شهروندان آن است هیچ عذر و توجیهی برای کار خود ندارند. تنها سودی که ما از کار آنان میبریم بد کردن ذهنیت مردم نسبت به کشورشان و موسسات آن است… آنها هیچ عذری ندارند… اگر آنان قصد اصلاح داشتند، این راه آن نیست و اگر هدفشان انتقاد سازنده است که این روش آن نیست… اما اگر هدفشان انتقام از اشخاص یا موسسات خاصی است و سعی دارند از طریق امکاناتی که در اختیار دارند دست به اذیت و آزار دیگران و تسویه حسابهای خاص بزنند این دیگر دردی است که درمانی ندارد جز داغ کردن!
شریعت اسلامی که به ریزترین مسائل بیتوجهی نکرده است، راه و روش نصیحت را مبهم باقی نگذاشته و طریقهی اصلاح را نیز مشخص نموده است و مهمترین نشانهی دلسوزی در اصلاح این است که انسان با عدل و انصاف حکم صادر کرده و هرگز دست به بیآبرو کردن دیگران و انتشار بدی نزند. خداوند متعال میفرماید:
(و چون خبرى [حاکى] از ایمنى یا وحشت به آنان برسد انتشارش دهند و اگر آن را به پیامبر و اولیاى امر خود ارجاع کنند قطعا از میان آنان کسانىاند که [مىتوانند درست و نادرست] آن را دریابند)
و در سورهی نور در بارهی عقوبت کسانی که به نشر بدیها و زشتیها مشغولند چنین میفرماید:
(کسانى که دوست دارند که زشتکارى در میان آنان که ایمان آوردهاند شیوع پیدا کند براى آنان در دنیا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود و الله مىداند و شما نمىدانید)
و از جمله مصداقهای نشر زشتکاری این است که دربارهی آن سخن گفته شده و یا در مجالس و نشستها حرف آن زده شود.
آیا اسلام و دارالاسلام واقعا بزرگترین خطر برای دنیای امروزی است ؟
ارائه : ابومحمود کندزی
عبارت اسلام رادیکال یک اصطلاح جدیدی است وتوسط دشمنان اسلام ابداع گردیده است تا بدین وسیله مسلمانانی که میخواهند باهم باشند وزندگی خویش را مطابق به قوانین اسلام بگذرانند، بدنام سازد .
بعد از شکست اروپایی ها بدست مسلمانان درجنگهای صلیبی در مناطق فلیسطینی، قدرتهای سکولار اروپایی این را درک کردند که انها به هیچ صورت نخواهند توانست مسلمانان را شکست داده وبر مناطق وسرزمینهای آنها حکمرانی کنند مگر اینکه آنها اصول وبنیاد اسلام را بدنام سازند وهمین طور کسانی که به اصول وقوانین اسلام پابند باشند به نام بنیادگرا وبنیادپرست معرفی نمایند به همین منظور زمانی که به تهاجمات وتجاوزات استعمارگرانۀشان آغاز نمودند ،نه اینکه این مناطق را از دست مسلمانان به زور تصاحب کردند بلکه پلانهای نحس، بدخواهانه و پیچیده ای را برای نابودی وتحریف کردن اسلام پلان گذاری نمودند .
اولا- انها کوشش نمودند تا تفکر وروحیۀ جهاد را از دستور وقانون اسلام محو نمایند .
ثانیا- انها سکولاریسم را در ملتهای اروپائی معرفی ورائج نمودند.
ثالثا- تمام قوانین اسلامی را از بین برده وقوانین سکولاریستی ساختۀ خودشان را جائگزین ان نمودند
استعمارگران سکولار برای انجام پلانهای شومشان تعدادی از دارودسته ی منافقین و افراد ضعیف العقیده وسست ایمان را فریب داده وانها نیز چون دنیا پرست بودند،بطور فعالانه این توطئه ودسیسه های اروپائیان را برعلیه اسلام حمایت نمودند.
دشمنان اسلام در این پلانهای خویش برای بدنامی ونفاق دراسلام ومسلمین ،کامیاب شدند تا اندازه ای که امروزه همۀ ما وشما میبینیم که انها هر مسلمانی که پابند به اصول واساسات دین مبین اسلام باشد،ویا مسلمانان مظلومی که برای ازادی واستقلال خویش از زیر سلطۀ طاغوتیان تلاش ومبارزه میکنند،بنام بنیاد پرست ورادیکال میخوانند ومسلمانان ساده وبی خبر نیز این پروپاگندای انها را باور میکنند. این چند بندکوتاه وخلاصه شده از گفتار تونی بلیر دربارۀ اسلام ، برای ان بیان میدارم تا شک وشبهه ای را که خوانندگان عادی دربارۀ توضیحات نخست وزیر اسبق انگلستان دارند رفع گردد.
مردمی و اسلامی بودن ابعاد شکل دهنده ی حکومت بدیل اضطراری اسلامی
ایران
به قلم: شیعه ی علی
حکومت بدیل اضطراری اسلامی[۱]
در ایران که پس از انقلاب سال ۵۷ شکل گرفت واحدی است که از بر اساس دو قدرت
نیرومند شکل گرفت : یکی اسلامی بودن (شیعه و حنفی و شافعی) و دیگری مردمی و فراگیر
بودن .
در این صورت این انقلاب در ایران، هم
بر اساس معیارهای اسلامی تمام فرق اسلامی موجود در ایران شکل گرفت و هم
مردمی بود و توسط خود مردم به وجود آمد، به پیروزی رسید و تا کنون محافظت شده است
. در اینجا نمی توان مردمی بودن یا اسلامی بودن را از این انقلاب بگیریم.
اسلام دین مردم ایران است و علاوه بر
آن دینی مردمی است، بنابراین مردمی بودن از خود اسلامی بودن برمیآید. مردم ما
اسلام را می خواهند و نمی توان مردم را از اسلام جدا کرد بلکه اسلام و مردم برای
ما یک منظومه و مجموعه و سیتم است که باید با همدیگر مورد ملاحظه قرار بگیرند و با
هم باشند؛ این درهمتنیدگی باید حفظ بشود. هر کدام از این جهات تضعیف بشود، کل و
مجموعه تضعیف شده است.
مهمترین مساله برای تمام اقشار جامعه از رهبریت تا پائین ترین رده ها مسئلهی پایبندی به این مجموعه و رعایت حفظ این مجموعه در کشور و در نظام است، که زاویهای پیدا نکند، مشکلی برایش به وجود نیاید، در او تنقیصی و تبعیضی حاصل نشود، با همین جامعیت حرکت کند و پیش برود. انحراف از این منظومهی مستحکم، موجب انحراف از نظام اسلامی خواهد بود.
هم اکنون جنگی روانی و همه جانبه از
سوی شبکه های مختلف ماهواره ای و مجازی در جریان است که از یک آبشخور تغذیه می
شوند و هدف واحدی را دنبال می کنند. عده ای رسما سعی دارند با ترویج انواع مکاتب
سکولاریستی، اسلامی بودن این انقلاب را متزلزل و انکار کنند و مردم را از اسلام
جدا کنند؛ و دسته هائی هم هستند که با نام اسلام و در لباس تسنن آمریکائی یا تشیع
انگلیسی قصد دارند با دامن زدن به اختلافات ریز فقهی مذاهب، و مشغول کردن مسلمین
به مسلمین، در نهایت مردم را از حکومت و قانون شریعت الله جدا کنند و نوعی
سکولاریسم و لیبرالیسم مبتذل را در لباسی اسلامی به مردم معرفی کنند.
[۱] یک مرحله پائینتر از حکومت
اسلامی بر منهاج نبوت و یک مرحله بالاتر از مجلس واحد شورای مجاهدین است که روی هم
رفته «۳ابزار» اساسی و حیاتی را تشکیل می دهند.
چگونگی برخورد
با شبکه های ماهواره ای کلمه و..و رسانه های مجازی سهاب و… ودعوتگران به سوی جهنم از زبان پیامبر صلی الله علیه وسلم
کاتب: بِراهُندگ
بلوچ
زمانی که می گوئیم
دین اسلام و شریعت آن برای تمام انسانها و تمام زمانها تا روز قیامت نازل شده است
به این معنی است که قوانین و احکام آن تکمیل شده اند و نقصانی در آنها نیست و لازم
نیست کسی دیگر بیاید و فکر کند –نعوذ بالله – کار خدا ناقص است و او آن را تکمیل می
کند یا اینکه –نعوذ بالله – چنین فکر کند
که او حکیم تر و علیم تر از الله تعالی است و قوانین دیگری را جایگزین قوانین الله تعالی کند
.
حالا اگر کسانی
از منافقین و سکولار زده ها تصمیم بگیرند که با شعارهای اسلامی و لغات اسلامی و
حتی استفاده ی غلط از آیات و احادیث و تاریخ مسلمین قانونی غیر از قانون الله را
به مسلمین معرفی کنند بدون شک مردم را به سوی جهنم دعوت می کنند اما با زبانی
اسلامی و قیافه ای اسلامی .
برای مقابله با
مکر منافقین و خنثی کردن تبلیغات ضد اسلامی آنها ابتدا لازم است آنها را خوب
بشناسیم و خوب به مسلمین معرفی کنیم تا در دام آنها نیافتند و در مرحله ی دوم
مسلمین را به امام مسلمین که توسط یکی از «۳ابزار» به وجود آمده دعوت دهیم که تنها
راه جلوگیری از انحراف و سرگردانی و فریب خوردن و تفرق و ذلیلی و تنها سپر جهت مقابله
با دشمنان است .
حذیفهبن الیمان
رضي الله عنه روایت میکند که:
كان الناس یسألون
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عن الخیر، وكنت أسأله عن الشر مخافة أن یدركنی،
فقلت: یا رسول الله! إنا كنا في جاهیلة وشر، فجاءنا الله بهذا الخیر، فهل بعد هذا
الخیر من شر؟ قال: نعم، قلت: هل بعد ذلك الشر من خیر؟ قال: نعم وفیه دخن، قلت: وما
دخنه؟ قال: قوم یستنون بغیر سنتي ویهدون بغیر هدیی وتعرف منهم وتنكر، قلت: هل بعد ذلك
الخیر من شر، قال: نعم دعاة علی أبواب جهنم، من أجابهم إلیها قذفوه فیها، فقلت:
یا رسول الله! صفهم لنا، قال: قوم من جلدتنا، ویتكلمون بألسنتنا، قلت: یا رسول الله!
فما تری إن أدركنی ذلك، قال: تلزم جماعة المسلمین وإمامهم، فقلت: فإن لم تكن لهم
جماعة ولا إمام؟ قال: فاعتزل تلك الفرق كلها ولو أن تعض علی أصل شجرة حتی یدرك الموت
وأنت علی ذلك. [۱]
مردم در مورد خیر
و خوشی و نعمت از رسول الله صلى الله عليه وسلم سؤال میکردند ولی من در مورد شر و
فتنه، از ترس اینکه شاید با آن برخورد کنم، سؤال میکردم. گفتم: یا رسول الله، ما
در جنگ و جاهلت بودیم که الله این خیر و خوشی و نعمت اسلام را به ما عطا کرد. آیا
بعد از این خیر و خوشی، شر و فتنه وجود دارد؟ رسول الله صلى الله عليه وسلم فرمود:
بله، ولی همراه خیر و خوشی فساد و اختلاف وجود دارد. گفتم: خوب، فساد و اختلافش چیست؟
رسول الله صلى الله عليه وسلم فرمود: قومی هستند که خلاف سنت من عمل میکنند، کارهای
خوب و کارهای ناروا هم دارند و تو بعضی از کارهایشان را میپسندی و بعضی را نمیپسندی.
گفتم: آیا بعد از
این خیر و خوشی، شر و بدی میآید؟ رسول الله صلى الله عليه وسلم فرمود: بله، دعوتگرانی
بر درهای جهنم قرار دارند، هرکس جوابشان را بدهد و دعوتشان را قبول کند او را به جهنم
داخل میکنند. گفتم: یا رسول الله، وصف حال و ظاهر آنها را برایم بگو، پیامبر صلى
الله عليه وسلم فرمود: قومی هستند از پوست ما و مثل ما حرف میزنند. گفتم: یا رسول
الله صلى الله عليه وسلم اگر به آنها برخورد کردم چه کار کنم. رسول الله صلى الله
عليه وسلم فرمود: ملزم به جماعت مسلمانان و امامشان داشته باش. گفتم: اگر جماعت مسلمانان
وجود نداشت، یا پیشوایی نداشتند. رسول الله صلى الله عليه وسلم گفت: از تمام فرقهها
و احزاب دوری کن اگرچه در زیر درختی به تنهایی باز مانده باشی، تا زمانی که میمیری
این برای تو بهتر است از اینکه با آنها قاطی شوی.
امیدورام اهل سنت ایران به صورت عام و اهل سنت بلوچ به صورت خاص- همچون سایر موارد – به سخنان رسول الله صلی الله علیه وسلم صادقانه گوش دهند و فریب رسانه های ماهواره ای دشمنان قانون شریعت الله چون کلمه و نور و … و شبکه های مجازی چون سهاب و پادآ و.. را نخورند که همگی با ظاهری اسلامی و به نام دفاع از اهل سنت و غیره در حال جنگ نرم و روانی برعلیه قانون شریعت الله تعالی و در حال دعوت و تبلیغ دین سکولاریسم و دموکراسی و دعوت به سوی جهنم هستند .
گراف تلفات ملکی در حملات هوایی و چاپه های شب هنگام اشغالگران و رژیم کابل بسیار بالا رفته است، دشمن به کشتار مردم ملکی و ویرانی خانه های شان کمر بسته است. در چند روز گذشته، تعداد زیادی مساجد، مدارس، کلینک ها و مناطق مسکونی در بمباردمان ها و چاپه های دشمن ویران شده است.
اشغالگران و رژیم کابل مناطق مسکونی غیر نظامیان را به گونهء پیهم و ارادی آماج حملات هوایی و چاپه های شبانه قرار می دهند. تمام قربانیان این حملات مردم ملکی می باشند و بر علاوه از شهادت زنان، کودکان و جوانان، خانه ها، اموال و کشت های مردم نیز از بین می روند.
دشمن از وقوع تلفات ملکی در حملات خود انکار می کند، در حالیکه مردم داد و فغان می زنند که بیائید ببینید تمام تلفات به مردم ملکی رسیده است. اما اگر واقعه ای بسیار آشکارا و انکار ناپذیر رخ بدهد، پس مجاهدین را متهم می کند که در خانه های مردم ملکی پنهان می شوند و یا از میان مردم ملکی بر آن ها حمله می کنند. اما اگر مردم این ادعای دشمن را هم با اسناد و شواهد قوی رد بکنند، پس با یک جملهء ابراز تاسف و یا عفو خواهی خود را ازان جرم بزرگ برائت می دهند.
رژیم کابل جرات ندارد بر آن تلفات ملکی که از سوی اشغالگران رخ می دهد و آن ها اعتراف هم می کنند، چیزی بگوید و یا واکنشی نشان بدهد.
رژیم کابل و اشغالگران لاف از بشر دوستی می زنند. اما عملا دشمنی خود را با بشر به اثبات رسانیده اند، هر شب و روز ده ها تن مردم بی دفاع ملکی در حملات آن ها شهید می شوند و خانه ها و اماکن عام المنفعه به گونه سستماتیک از بین برده می شود.
افزایش تلفات ملکی باعث تشویش و نگرانی جدی است. اشغالگران و رژیم کابل دیگر باید از تلف ساختن جان و مال غیر نظامیان دست بگیرند، زیرا با شهادت، اسارت و شکنجهء بی گناهان نمی توانند بقای خود را تضمین بکنند.
اگر اشغالگران و رژیم مزدور به کشتار، شکنجه، ویرانی خانه های مردم ملکی و اهانت به شعائر اسلام ادامه می دهند، مجاهدین امارت اسلامی در بدل خون خود از آن ها انتقام می گیرند و مبارزه بر حق خود را با نیروی بیش تر ادامه می دهند.
حکم کسی که ارتش سکولار ترکیه را در سوریه بر علیه اهل قبله حمایت می کند
به قلم: شیخ ابوصهیب خالد الهاشمی القریشی
?هرکسی که ذلیلانه در مقابل تانک ارتش ترکیه سر خم کند (یعنی آنها را کمک کند) حالش اصلا هیچ تفاوتی ندارد با کسی که بر تانک ارتش آمریکا سوار گشته شده است (یعنی حالشان یکسان است) !
?و هرکس بلاد شام (مثل ادلب) را برای ارتش ترکیه که جزو ناتو است مباح کند (و آنها را به ادلب وارد سازد) حکمش عینا حکم کسی است که؛ فلسطین را برای یهود، و افغانستان و عراق را نیز برای ارتش آمریکا مباح ساخته (و آنها را به آنجا وارد نموده است) = همگی در ارتداد یکسان هستند.
?و هرکس نقاط مراقبت و دیدبانی ارتش ترکیه در ادلب را تایید کند و برایش دست بزند ! حالش هیچ فرقی ندارد با حال کسی که سفارت آمریکا در قدس را تایید نموده و برایش دست می زند !
?سلسله هایی از خیانت بعد از جنگ های بزرگ که در آن بهترین جوانان امت فدا می شوند، رخ می دهد تا بعد از آن ثمره و نتایجش را دسته ای از انسان های ذلیل و اوباش و مرتدین به دست گرفته و خون شهداء را بفروشند تا بلکه بتوانند تعدادی از کفش ها (ی طواغیت) را ببوسند !
…………………
به نظر شما وقت آن نرسیده که دارودسته ی فتاحی به خود آیند؟ وقتش نرسیده دست از لجبازی و خواب مصنوعی کشیده و بیدار شوند؟
زمانی که القاعده در برخورد با کفار تحت تأثیر «نجدیت» قرار می گیرد
به قلم : ابوخالد کوردستانی
در اینکه اسامه بن لادن تقبله الله ابتداء جزو اخوان المسلمین و اندیشه های سید قطب تقبله الله بود شکی وجود ندارد . چون جناح انحرافی اخوان از ایشان دعوت به دست کشیدن از جهاد با کفار اشغالگر خارجی می کند و در صورت سرپیچی تهدید به اخراج می شود، اما اسامه بن لادن رحمه الله بر همان مسیر سید قطب رحمه الله رفته و زیر بار چنین خفتی نمی رود و به این شکل از اخوان هم اخراج می گردد .
همه ی ما می دانیم که اگر تمام آثار سید قطب رحمه الله را نگاه کنیم ایشان بر روی مسائل مهمتری چون تشکیل حکومت اسلامی و تحکیم شریعت الله ، پیاده کردن سیستم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و آموزشی اسلام، مبارزه با جاهلیت و طاغوتها و شرک قصور و اولویتهای مهم اینچنینی تأکید می کند و شما به صورت بسیار ریز و ناچیزی به مسائل ریزی بر می خورید که از نتایج این جاهلیت و طاغوتهای حاکم است .
به همین دلیل ارتباط ایشان با کسانی چون نواب صفوی شیعی و نامه های ایشان به آیت الله کاشانی و چگونگی تعامل با سایر مسلمین مخالف، تابع اسلوب شرعی خاص و قرآنی است که می توانست به عنوان یک «الگو» شناسانده شود . در برابر،سید قطب رحمه الله دهها سال پیش از نوعی «اسلام آمریکائی» هشدار می دهد که این اسلام ناقص و مسخ شده قصد دارد در امور جزئی مثل نواقص وضو و… فتوا دهد اما از امور مهم و اساسی مثل مسائل حکومتی و اقتصادی و اجتماعی و… چیزی برای گفتن نداشته باشد .
این اسلام آمریکائی همان تولیدات رژیم فاسد آل سعود و سازمان جاسوسی آمریکاست که ما تحت عنوان سلفیت جامی یا مدخلی و درباری آل سعود یا «نجدیت» سالهاست با آن آشنا هستیم که هدف اساسی آن مشغول کردن مسلمین به مسائل ریز و دست چندم و در مرحله ی بعدی مشغول کردن مسلمین به مسلمین به خاطر همین مسائل ریز و دست چندم و ایجاد اختلاف و تفرق بیشتر در میان آنها و غافل کردن مسلمین از جنایات کفار سکولار جهانی و طاغوتها و دست ناشندگان محلی آنها بوده است .
متأسفانه برادران ما در القاعده ی بعد از شیخ اسامه بن لادن تقبله الله مسیر اصلی و اساسی را گم کرده بودند تا اینکه بر اثر تذکرات مکرر در نهایت ایمن الظواهری بار دیگر آمریکا را دشمن اصلی معرفی نموده و تلاش کرد مسیر انحرافی رفته را به راه راست مبارزه بر گرداند، اما باز می بینیم که برادرانی هنوز وجود دارند که در دام «نجدیت» افتاده و مسائل بسیار ریز و درجه چندم را برای خود معیار اسلامی یا غیر اسلامی بودن یک حکومت یا گروه و جماعت فرض می کنند .
به عنوان مثال کفر بواح و آشکار «سکولاریسم» حکومت طاغوتی ترکیه و عضویت آن در ارتش کفار اتحادیه ی اروپا«ناتو» و در اختیار قرار دادن پایگاههای هوائی مثل انجرلیک به آمریکا و پشتیبانی بی دریغ از آمریکا بر علیه مجاهدین، و پیمان نظامی و امنیتی با رژیم اسرائیل و تحویل خواهران مسلمان مهاجر به اسرائیل و صدها کمک مالی و امنیتی به آن و… را در نظر نمی گیرند اما در عوض شرعی های القاعده در ادلب می گویند؛ استحلال شراب کفر است، داخل کردن ارتش ترکیه به ادلب و کمک کردن و حمایتشان نیز کفر است !
با آنکه این جمله صحیح است اما نشان از نوعی کوچکی و «نجدیت» است که همین کوچکی باعث شده چندین سال در کنار خائنی چون جولانی بمانند و نوکران غیر مستقیم و بدون مزد سناریوها و برنامه های آمریکا و ناتو در سوریه شوند .
مفتی های ساکن در دارالکفرهای انگلیس و اردن و کانادا و عربستان و سیاست یک بام و چند هوای آنها در برابر طواغیت و جهاد مسلمین
به قلم: ابوخالد کوردستانی
بسیار اتفاق افتاده است زمانی که ما بین طارق عبدالحلیم و هانی السباعی و ابومحمد مقدسی و دیگر هم مسیران این اشخاص تفاوتی در منهج فکری «نجدیت» آنها قائل نمی شویم بعضی از دوستان ایراداتی می گیرند . این دوستان بر این باورند که این مفتی های ساکن در دارالکفر تفاوتهائی در مسائل ریشه ای با هم دارند و این مربوط به سیاتهای روز و مکانی که در آن ساکن هستند نمی شود .
اما واقعیت «نجدیت» نشان می دهد که این دسته از مفتی ها با تمام اختلافات جزئی که با هم دارند همچون مفتی های درباری آل سعود سرانجام به صورت غیر رسمی در خدمت سیاستهای طاغوتهای همان کشوری هستند که در آن ساکنند .
صرف نظر از اشتباهات فاحش آنها در مورد اصطلاحاتی چون مشرکین و مرتدین و اهل بدعت و خوارج و… ویژگی بارز این دسته از مفتی های سازگار با طواغیت این است که هرگز بر علیه طاغوتی که بر آنها حکم می راند فتوای جهاد و جنگ مسلحانه و حتی مقابله ی مدنی نمی دهند، اما ممکن است بر علیه طاغوتی دیگر در سرزمینی دیگر که مخالف این طاغوت خودشان است انواع فتواهای جنگ و کشت و کشتار و تکفیر مخالفین را هم صادر کنند .
به عنوان مثال هرگز شما از مفتی های آل سعود ندیده و نخوانده اید که بر علیه طاغوت فاسد و دست نشانده ی آل سعود فتوا صادر کنند اما به راحتی انواع فتواهای جنگ و کشت و کشتار و تکفیر های نابجا را در حق مخالفین آل سعود در یمن و عراق و سوریه و افغانستان و صومالی و … صادر می کنند .
یا هرگز ندیده و نشنیده اید که کسانی چون هانی السباعی یا ابوبصیر طرطوسی بر علیه حکومت جنایتکار انگلیس که قرنهاست دستش به خون میلیونها مسلمان آلوده شده است فتوای جنگ مسلحانه صادر کنند اما در عوض بر علیه تمام مخالفین انگلیس در سوریه و عراق و غیره زود دست به فتوا جهت کشت و کشتار میان مسلمین می شوند .
به همین ترتیب شما هرگز ندیده و نشنیده اید که ابوقتاده فلسطینی یا ابومحمد مقدسی بر علیه حکومت طاغوت و خائن و جنایتکار اردن فتوای جهاد و جنگ مسلحانه صادر کنند اما به سادگی بر علیه مسلمین سوریه و عراق و سایر مناطق زود دست به فتوا می شوند . تا به حال چندین بار از این اشخاص خواسته شده که حکم طاغوت اردن چیست؟ اما هرگز جواب این سوال را هم نداده اند .
در اینجاست که کسی چون شیخ عطیة الله اللیبی تقبله الله به اهل غلو بودن کسانی چون ابومحمد مقدسی شهادت می دهد و می گوید:”شیخ المقدسی به سبب تشدد معروف است. او متهم به نوعی غلو در مسائل تکفیر و موضع گیری در مقابل علما است.”
بله ، واضح و روشن است که این افراد با عقاید و باورهای اهل سنت و جهاد فی سبیل الله بازی می کنند و شایسته نیست که اهل سنت عقل و شعور خودش را به دست این دسته از مفتی های معلوم الحال بسپارد که هر کدام در پناه طاغوتی فتوا بسته بندی و صادر می کنند .
اردوغان خلیفه ی خودخوانده ی مجازی و فرق او با یک حاکم کم سواد مسلمان
ارائه دهنده: سعید
_همگی میدانیم اردوغان چگونه زنی مسلمان را به اسرائیل تحویل داد و در این شکی نیست؛ وهمچنین حمله نکردن او به میانمار و فقط حرف های توخالی گفتنش و قتل عام اهل سنت الباب و غیره در سوریه و عراق هم بر کسی پوشیده نیست!
اما با گذری کوتاه به تاریخ ببینم حکام اسلامی آیا این چنین بودند؟
به معتصم خليفه وقت مسلمين خبر رسيد كه، زنى هاشمى به دست رومىها اسير شده، فرياد زده است: «وامعتصماه»، معتصم به دادم برس. وقتى اين جريان را براى معتصم بازگو كردند بلافاصله از تختش بلند شد و فرياد زن را جواب داد كه «لبيك، لبيك» و بلافاصله برخاست و در قصرش فرياد زد: كه حركت كنيد، سپس بر مركب خود سوار شد، سبدى به همراه داشت كه در آن توشه راه خود را گذاشته بود، عبدالرحمن بن اسحاق قاضى بغداد و شعبه بن سهل را با ۳۲۸ نفر مرد عادل فرا خواند و آنها را گواه گرفت كه او تمام دارايى خود را سه قسمت مىنمايد يك سوم، مال فرزندانش خواهد بود و يك سوم در راه خدا وقف مىباشد و يك سوم از غلامانش خواهد بود، سپس همراه گروهى از فرماندهان جنگى حركت كرد و در قسمت مغربى رود دجله اردو زد، نهايتا پس از مدتى جنگ و مبارزه با روميان، بر آنها پيروز گشت و روم را شكست داد.[۱]