
تکیه به قاعده «خذ ما خالف العامة» در ترجیح میان احکام متعارض فقهی نزد شیعیان جعفری
به قلم: خالد هورامی
در برهه ای از جریان دعوت و مبارزه، امور و احکامی از کانالهای رسمی همچون منابرحکومتی، مدارس رسمی و… بر مردم عرضه می گردد که با آنچه از طرف مخالفین اینها ارائه می دهند تعارض پیدا می کند . به عنوان مثال از قرنها پیش تا کنون مخالفین حکومتهای ظالم و دستگاههای رسمی از جانب وعاظ السلاطین و علمای سوء به عنوانهائی چون خوارج، زندیق، رافضی، کافر، مرتد و… متصف گشته اند در حالی که دروغی بیش نبوده است .
در چنین مواردی، و موارد مشابه و مشخص، اگر به هم مسیران و آزادیخواهان گفته شود در میان این دو رأی آنچه با رأی صادره از جانب عوام تعارض دارد را بپذیر سخن بیهوده ای گفته نشده است . از حسن ابن خالد روایت شده كه گفت: «از امام رضا نقل گردیده كه فرمودند: شیعیان ما كسانی هستند كه حرف ما را میپذیرند، و بادشمنان ما مخالفت میكنند، كسی كه چنین نباشد از مانیست»( الفصول الـمهمة: ۲۲۵) مفضل بن عمر نیز از امام صادق روایت كرده كه گفت:«دروغ میگوید كسی كه مدعی است ازشیعیان ماست، در حالی كه به ریسمان غیر ما چنگ زده است» ( الفصول الـمهمة: ص ۲۲۵٫)
روشن است که دشمن این بزرگواران دشمن تمام فرق دیگر نیز بوده است و در عصر این بزرگواران ما چیزی به نام تسنن نداشته ایم تا در برابر دیگر فرق قرار گرفته باشد و یا اینکه کل سرزمینهای مسلمان نشن تابع یک رای واحد بوده باشند، بلکه فرق و مذاهب مختلفی وجود داشتند که هر یک در منطقه و شهری کسانی را پوشش می دادند.
اگر دقت شود هم اکنون ما نیز در بسیاری از مسائل به برادران خود در تمام سرزمینهای مسلمان نشین می گوئیم در مسائلی خاص هر چه وعاظ السلاطین، علمای سوء و الرویبضه به مردم عوام گفتند بدان که برعکس آن صحیح است و نباید تابع عامه بود. در این نگرش مهم نیست این عامه یک شیعه در عراق است یا یک مالکی در سودان و الجزائر و تونس و مالی، یا یک حنفی در افغانستان و پاکستان و ازبکستان و تاجیکستان و چین و بنگلادش و… یا یک شافعی در فلسطین، مصر، کردستان عراق و یمن یا یک زیدی در یمن و …. .
آنچه این مجریان جنگ روانی در موارد مورد اختلاف با مجاهدین بیان می کنند غیر از گمراهی و سرگردانی هدایتی در آن نیست. این آن چیزیست که ما هم اکنون با آن دست و پنجه نرم می کنیم . شیعیان جعفری از امام صادق علیه السلام در این خصوص نقل کردهاند: «ما خالف العامة ففیه الرشاد» .آنچه که مخالف آرای عامه است، در آن هدایت است.( اصول الکافی۱/۶۸؛)چنانچه این قاعده در مسیر صحیح و مشخص آن هدایت نگردد می تواند به عنوان یکی از ابزارهای تفرق و ناکامیتمامیتلاشهای مخلصانه جهت اتحاد و به هم پیوستگی مسلمانان و افراد یک سرزمین عمل کند.
بدون شک هر فرقه ی اسلامی و حتی کفار اهل کتاب، شبه اهل کتاب و حتی مذاهب متعدد مشرکین یا سکولاریستها، بهرهای از بعض الحق دارد، بعض الحقی که نه تنها مخالف با شریعت رسول خاتم نیست بلکه شریعت خاتم همچون یک ارزش به تمجید آن پرداخته است. پس مخالفت با آنها به طور مطلق، مخالفت با آن بعض الحقی است که نزد آنها می باشد؛ و این با منهج عدالت گستر اسلام سازگار نیست.
شکل منفی و افراطی این قاعده را در این گفته ی شخصی چون نعمت الله جزائری می توان مشاهده نمود که می گوید: «ما با آنان در هیچ اصلی مشترک نیستیم! نه در إله نه در پیامبر و نه در امام، زیرا آنها معتقدند پروردگارشان ذاتی است كه پیامبرش محمد و خلیفهاش ابوبكر است، در حالی كه ما چنین خدایی را قبول نداریم و نه چنین پیامبری را «لا نقول بهذا الرب ولا بذلك النبي» پروردگاریكه خلیفه پیامبرش ابوبكر باشد خدای ما نیست وآن پیامبر هم پیامبر ما نیست «إن الرب الذي خليفة نبيه ابوبكر ليس ربنا ولا ذلك النبي نبينا». ( الانوار النعمانية ۲/۲۷۸)
بدون شک این نگرشها نمی تواند دیدگاه شیعه ی امامی جعفری باشد، بلکه بیشتر شبیه دیدگاه غلاتی است که در مواردی دیگر ریشه هائی از اندیشه های شیعه در آن دیده می شود. نادیده گرفتن اهداف و روایات ائمه و چنگ زدن به دروغپردازیها و تندروی های منتسبین به آنها، و بر این اساس حکم صادر نمودن بر کل جریان شیعه، نمی تواند کاری منصفانه،علمی و شرعی باشد.