آیا میتوان دین اسلام را از سیاست جدا شمرد؟
ارائه دهنده: ابو عبدالله موکریانی
با صراحتِ تام و به اعتقاد راسخ، محكم و متین میگویم كه دین واقعی با سیاست صحیح پیوند ناگسستنی دارد و حتی می توانم بگویم كه مُكَملِ یكدیگر در پیدایش جامعهء عادلانه الهی است. دین بدون سیاست، هم چون درختی بی ثمر است. استعمارگران و دشمنان اسلام به این نتیجه رسیده اند كه بزرگترین دشمن آنها دین است. بدین اساس همه كوشش و فعالیت خویش را به این نقطه متوجه ساخته اند، تا دین را از ماهیت اصلی آن كه سعادت بشریت است، تغییر دهند. طوریكه همین روش و برخورد را با دین مسیحیت نیز بعمل آوردند. سعی و كوشش آنها در انزوا قرار دادن دین در مساجد و معابد دینی است و بس. آنان نمی گذارند كه دین وارد جامعه و عرصهء سیاست گردد. به همین منظور شعارِ جدایی دین از سیاست را در همه جا مطرح كرده اند و این مبارزه را در دستور روز خویش بخصوص بعد از ختم جنگ سرد، قرار داده اند. غربی ها از تشكیل حكومت اسلامی كه دین و سیاست را بطور قطع باهم پیوند میدهند، سخت در هراس اند و حتی از آن رنج هم می برند. علت عمده ترس از این مسأله را میتوان در دو نقطه عمده مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد:
اول: دین كه در جوامع غربی وجود دارد، دین مسیحیت كنونی است، و این بدین معنی است كه این دین بر اثر تحریفات، ماهیت دینی خویش را با گذشت زمان اصلا از دست داده و دین عملا به یك مسأله خصوصی و فردی و منحصر به رابطه خلق و خالق كه تعلیمات آن منحصر به یك سلسله توصیه های اخلاقی میشود، درآمده است و كاری به مسایل اجتماعی و مخصوصا مسایل اخلاقی ندارد. فرقِ یكنفر دیندار با یكنفر غیر دیندار در این جوامع آنست كه فرد دیندار بیك سلسله مسایل اخلاقی پایبند است و هفته ای یكبار آنهم روز یكشنبه صبح ناوقت به كلیسا می رود و ساعتی هم به عبادت و مناجاتِ خدا میپردازد، ولی افرادِ بی دین هیچ تعهدی نسبت به مسایل اخلاقی اساسا نداشته، هرگز به كلیسا هم نمی روند و به منظور تقویهء بنیهء مالی خویش از پرداخت مالیه به كلیسا رسما استعفاء نموده، خود را بی دین معرفی داشته و حتی حاضر نیست كه طفلش در كلیسا(غسل تعمید) ببیند و مرده اش توسط کشیش كلیسا دفن شود.