شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله : طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۴)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۴)

نکته و مورد دیگر به میزان ایمان بر می گردد که عده ای با عدم درک صحیح سخنان امام ابوحنیفه و زمان و مکان تاریخی که این سخنان در آن گفته شده است امام ابوحنیفه را به انحراف از منهج اهل سنت و اهل جماعت و لغزیدن به منهج مرجئه متهم می کنند.

 در زمان حجّاج، از ایرانیان تازه مسلمان که تحت عنوان موالی از آنها یاد می شد به اين بهانه که ایمان و اسلام آنها واقعی نيست و برای فرار از جزيه ایمان آورده‏اند جزيه گرفته مي‏شد؛ [۱] و حکمرانان اموی با همکاری دهگانان یا فئودالهای ایرانی که درصدد حفظ موقعیت اشرافی خود و جلوگیری از مسلمان شدن مردم بودند، همچنان از ایرانی هائی که اسلام آورده بودند جزیه می‌گرفتند و یکی از مهمترین اصلاحات عمر بن عبدالعزیز اموی برداشتن این مالیات سرانه بود که تا قبل از وی، زمامداران اموی وقت خراسان به زور از مردم ایران زمین می‌گرفتند،[۲]حتی زمانی که اشرس ‌بن‌ عبدالله حاکم اموی در خراسان در ابتدا می‌خواست مانند عمربن‌عبدالعزیز جزیه را از دوش تازه مسلمانان بردارد؛ مردم به این عمل روی‌خوش نشان دادند، اما فئودالهای ایرانی سغد و سایر مناطق که مسلمان شدن مردم را به ضرر خود می دیدند دست به توطئه زدند و این کار نیمه‌ تمام رها شد؛ بنابراین اشرس در نهایت، دستور داد جزیه را مثل سابق از تازه مسلمانان دریافت کنند.[۳]

بعد از اشرس، حاکم اموی خراسان، نصر بن سیار بود که امام طبری و ابن خلدون و دیگران می گویند یکی از اصلاحاتی که می خواست انجام دهد این بود: ازآنجایی‌که قبل از وی مثلاً بهرام سیس یکی از فئودالها و دهگانان ایرانی تنها در ماوراءالنهر از ۸۰هزار کافر ذمی مالیات دریافت نمی‌کرد و در مقابل از ۳۰هزار مسلمان، با وجود پذیرش اسلام، هنوز مالیات سرانه دریافت می‌کرد، [۴] نصر بن سیار جزیه (مالیات سرانه) را از نومسلمانان برداشت و مقرر کرد که جزیه فقط از غیرمسلمانان گرفته شود.[۵]

این تازه مسلمانهای ایران زمین، هم جزیه می دادند و هم از اسلام و ایمان خود محافظت می کردند و به بهانه های این سودجویان فاسد و ظالم اموی و فئودالهای ایرانی که نمی خواستند مردم مسلمان شوند گوش نمی دادند.

پس ایرانی هائی که در این دوران مسلمان می شدند از امتیازات خاصی برخوردار نمی‌شدند، آنان علاوه ‌بر پرداخت مالیات سرانه عنوان تحقیرآمیز جدیدی، یعنی «موالی» را نیز به دوش خود می‌کشیدند و تبدیل می شدند به مسلمان درجه دو؛ اما آن عده از ایرانی ها که الله دلشان را برای پذیرش حق باز کرده بود «شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ » (زمر/۲۲) و حق پذیر بودند تحت تمام شرایط تحقیر آمیز اطرافیان و حاکمیت و ظلم اقتصادی خانهای محلی و استاندارهای عرب هم که وجود داشت باز می خواستند اسلام بیاورند و مسلمان شوند و اسلام خود را حفظ کنند.

زمانی که نومسلمانان از پرداخت جزیه سرباز می‌زدند والیان خراسان آنان را مرتد می‌شمردند و به آنان حمله می کردند و آن‌ها را به وضع فجیعی می‌کشتند تا آنکه بازمانده ها دوباره پرداخت جزیه را قبول می‌کردند[۶] در اثر این تبعیض و اهانتها و ظلمهای اقتصادی که بر مردم تازه مسلمان می رفت مردم به هر کسی که مدعی از بین بردن این ظلم آشکار و بازگشت به عدالت اسلامی بود می پیوستند و سرنوشت خود را به دست هر کس و ناکسی می سپاردند و در هر قتال الفتنه و قیام مرجئه ها یا علوی ها جهت بیرون رفتن از این وضعیت و بحران اقتصادی[۷] و اجتماعی ناشی از ظلم و ستم مسئولین حکومتی و محلی امویان مشارکت می کردند. چنان‌که در شورش عبدالرحمن ‌بن ‌اشعث[۸] و شورش حارث ‌بن ‌ سُرَیج در سال ۱۱۶ق که به مدت ۱۲ سال طول کشید و مهمترین قیام این دوران بود بیشتر سربازان و خوراک جنگی آن‌ها از همین موالی بود. جالب است بدانید که جهم ‌بن ‌صفوان بلخی (سمرقندی) بنیانگذار مرجئه ی خالص و فرقه جهمیه کاتب حارث بود.

حارث ‌بن ‌ سُرَیج اعلام کرد باید، حکومتی ایجاد شود که با اهل ذمه بر اساس قوانین اهل ذمه برخورد کند و از مسلمین ایرانی و ترک و غیر عرب خراج نگیرد و آنان را در حقوق و رفتار با عرب‌ها یکسان بدانند و بر کسی ظلم نکند[۹]و از بین‌ برنده ی ظلم و مبتنی بر قرآن و سنت و رضایت اکثریت مردم خراسان باشد.[۱۰] حارث همچنین از مطالبات مردمان سمرقند که می‌خواستند حقوق‌شان با عرب‌ها برابر باشد جانب‌داری کرد و خواستار آن شد که جزیه جای خود را به زکات برحقی دهد که بر گردن همۀ مسلمانان است؛ به همین دلیل با آنکه زیدی ها[۱۱] و به دلایل مرجئه بودن امثال ثابت بن قُطْنه اَزْدی[۱۲] و یا اختلافات قبلیه ای میان عربها برخی از عربهای منطقه حارت را یاری دادند اما در ابتدای شروع قیام بیشترِ کمک‌هایی که به حارث می رسید از سرزمین‌های بلخ بزرگ مثل تخارستان پایین، جوزجان، فاریاب، طالقان و… بود.

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله : طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۴)

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۳)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۳)

مورد دیگری که عده ای با استناد به آن به امام ابوحنیفه طعن می زنند و این سخن را دستاویزی برای متهم کردن او به مرجئه بودن می کنند این است که در فقه الاکبر آمده است که امام ابوحنیفه گفته: «ما امر عثمان و علی را به الله واگذار می کنیم».[۱] آیا این نگرش باعث مرجئه شدن امام ابوحنیفه می شود یا اینکه باید بگوئیم امام ابوحنیفه بر اساس این سخن الله تعالی عمل کرده است که به شکلی ثابت در دو آیه ی ۱۳۴ و ۱۴۱ سوره بقره تکرار شده است که می فرماید: تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُم مَّا کَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ (بقره/۱۳۴و۱۴۱) ‏(به هر حال، جنگ و جدل درباره آنان چرا؟!) ایشان قومی بودند که مردند و سر خود گرفتند؛ آنچه به دست آوردند متعلّق به خودشان است، و آنچه شما به دست آورده‌اید، از آن شما است، و درباره آنچه می‌کرده‌اند از شما پرسیده نمی‌شود (و هیچ کس مسؤول اعمال دیگری نیست).‏  ما مسئول اعمال خودمان هستیم نه پدر و پدر بزرگمان حالا چه رسد به جرو بحث در مورد صدها روایت ضد و نقیض در مورد ابوبکر و عمر و عثمان و علی و غیره.

 امام ابوحنیفه می گویند این تکفیر کردنهای خوارج در مورد علی و عثمان و اهل جماعت آنها، متوقف شود و کار اینها که سالها قبل وفات کرده اند به الله واگذار شود و قیامت؛ چون محاکمه مردگان با این دلایل آشفته و انسانهای جاهل و مغرض و دور از عدالت و انصاف تنها هدر دادن انرژی مومنین و تولید تفرق بیشتر و ضربه زدن به جماعت و حرکت روبه جلو مومنین است؛ و با آنکه بر مومن و اهل بهشت بودن علی و عثمان اقرار دارد اما در مورد اختلافات پیش آمده در مورد آنها می گوید دخالت نکنیم و امر آنها را به الله واگذار کنیم.  

اگر امام ابوحنیفه را می بینیم که در زمینه ی محاکمه مردگان و بزرگان اصحاب توقف می کند اما بر اساس «وَلَکُم مَّا کَسَبْتُمْ» و فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر در سطح حکومتی و با در نظر گرفتن شرایط و لوازم قیام و تغییر منکر حکومتی با دست، مومنین را به قیام و تغییر وضع موجود تشویق و تحریک می کند و می گوید: هر مردی از قریش که مردم را به کتاب و سنت و عمل به عدل فرا خواند، امامت او ثابت می‌گردد و بر دیگران همراهی با وی در «خروج» و قیام واجب می‌شود،[۲] و خودش هم در قیام زید بن علی رهبر شیعیان زیدی وقیام دیگر شیعیان به رهبری ابراهیم ابن عبدالله حسنی با فتوا و یا مال مشارکت می کند؛ و به دلیل همین حمایت از این انقلابات شیعیان هم زندانی می شود و در زندان توسط عباسیان با سم کشته می شود، بر این اساس است که هم خود شیعیان زیدی و هم عده ای دیگر او را شیعه زیدی می نامیدند؛[۳] همچنانکه امروزه اگر کسی بر اساس منهج اهل سنت و جماعت، در ایران، اهل جماعت شود و از دارالاسلام ایران در برابر کفاراصلی و مرتدین حمایت کند مخالفین او را شیعه جعفری می نامند و عده ای از شیعیان هم او را «تسنن دوازده امامی» می نامند و … یا اگر از زیدی های یمن در برابر آمریکا و ناتو حمایت کند او را زیدی می نامند و حتی عده ای همچنانکه صلاح الدین ایوبی را به دلیل حضور در حاکمیت شیعیان فاطمی تکفیر کرده اند اینجا هم دست به تکفیر می شوند.

به هر حال بدون در نظر گرفتن سرزنش سرزنش گران، همین دیدگاههای عدالت گرایانه و پویا و زنده و انقلابی و عملگرائی امام ابوحنیفه باعث شده بود کسانی چون وکیع و اوزاعی دیدگاههای او را مورد حمله قرار دهند و او را به «شمشیر گرایی» متهم کنند.[۴]

مساله ی دیگر تعریف امام ابوحنیفه از «ارجاء» و منظور او از«ارجاء» است. ابوحنيفه در العالم والمتعلم اصل ارجاء را از ملائکه می داند و می گوید: هنگامی که الله اسماء خودش را بر آنان عرضه کرد و به آنهـا دسـتور داد تا او را با این اسماء بخواننـد، ملائکـه از اینکـه دچار اشـتباه شـوند، درهراس بودند؛ پس در مقابل این فرموده الله توقف کردند و گفتند: ‏منزّهی تو، ما چیزی جز آنچه به ما آموخته‌ای نمی‌دانیم تو دانا و حکیمی، ‏«قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» (بقره/۳۲) بنابراین، نمی توان امر آنـان را بـدعت بـه حساب آورد.[۵]

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۳)

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۲)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۲)

کسی که تابع قرآن و احادیث صحیح رسول الله صلی الله علیه وسلم و اجماع جماعت مسلمین شد هر چند با سخن فلان امام و فلان عالم بزرگوار در تضاد هم باشد باز از مذهب خودش خارج نمی شود بلکه چنین شخصی پیرو واقعی امام و مذهب خودش و تمام ائمه ی مذاهب اسلامی به شمار می رود و در مسیری حرکت می کند که این ائمه در حالت ضرورت و اضطرار جهت رسیدن به شورای اولی الامر واحد و اجماع واحد مسلمین مشخص کرده اند.

این ائمه هدف را با حرکت از این راه و مسیر تعیین کرده اند و کسی که به بهانه ی اینکه فلان آیه یا حدیث صحیح با سخن امامش سازگار نیست آن آیه یا حدیث صحیح را کنار بزند و سخن فلان امام یا عالم را بگیرد نه تنها برخلاف مذهب و امام خودش و سایر ائمه حرکت کرده است بلکه به هدف والای تمام مومنین هم ضربه زده است و این کار تنها متعلق به دارودسته ی منافقین است که همیشه می خواهند با حفظ ضرارهائی که به عنوان سنگرهایی جهت ضربه زدن به اسلام و مومنین ساخته اند در برابر مومنین سد و مانع شوند و آفت تولید کنند و مانع رسیدن مومنین به وحدت اسلامی و اهداف شرعی خودشان شوند.

اینهائی که مانع تبعیت از الله و رسولش صلی الله علیه وسلم به بهانه های مختلف می شوند قطعاً در تقلید مسیر انحرافی را می روند یا به قول امام طحاوی حنفی (۲۲۹- ۳۲۱ ق) جزو مومنین متعصب و کودن هستند چون: «لا یقَلِّدُ اِلاّ عَصَبِی اَوْ غَبِی» [۱] کسی تن به تقلید (جاهلانه) نمی‌دهد مگر متعصب یا کودن، یا در ظاهر جزو مومنین نیستند و اگر ادعای اسلام و مسلمانی داشته باشند قطعاً جزو دارودسته ی منافقین هستند چون الله تعالی قسم می خورد و می فرماید: فَلا وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا (نساء / ۶۵) سوگند به پروردگارت که آنان مؤمن نمی‌شوند تا آنکه تو را در مخاصمت‌های خود حکم قرار داده، سپس از قضاوت تو ناراضي نبوده و کاملاً تسلیم شوند.

اگر چنین اشخاصی را دیدید که سخن الله و رسولش صلی الله علیه وسلم را به نفع سخن سایر مخلوقات کنار می زنند باید از آنها حذر کنید و مواظب اینها باشید و هوشیاری خودتان را نسبت به اینها حفظ کنید چون اینها اگر جزو کفار آشکار نباشند و ادای مسلمین را در شعائر اسلامی در بیاورند در واقع یکی از دارودسته ی منافقین هستند و الله تعالی در موردشان می فرماید: فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (نور / ۶۳) آنان که با امر رسول الله صلي الله عليه و سلم مخالفت می‌کنند از این کار باز آیند یا اینکه دچار فتنه و یا عذاب دردناکی خواهند شد.

امام طحاوی (۲۲۹-۳۲۱ق) محدث و فقیه حنفی و ابویعلی موصلی (۲۱۰ – ۳۰۷ هجری) از محدثان حنفی، از سالم‌بن عبدالله بن عمر روایتی نقل می‌کنند که ایشان گفته است: روزی با ابن عمر در مسجد نشسته بودیم. مردی از اهل شام وارد شد و از ایشان در مورد تمتع از عمره به حج سؤال نمود؟ ابن عمر در پاسخ گفت: کار خوبی است. مرد گفت: پدرت ما را از این کار منع می‌کرد. ابن عمر رضی الله عنه گفت: وای بر تو! دستور پدرم را اجرا می‌کنی یا دستور رسول‌الله صلي الله عليه و سلم  را که به آن عمل کرده و دستور داده است؟ ایشان گفت دستور پیامبر صلي الله عليه و سلم را.[۲]

همچنین ابن عساکر (۴۹۹- ۵۷۱ق‌) روایت می کند: سعدبن ابراهیم در مسئله‌ای طبق رأی ربیعه بن ابی‌ عبدالرحمن علیه مردی قضاوت کرد، به ایشان گفت: خلاف قضاوت رسول الله صلی الله علیه وسلم قضاوت کردی. سعد رو به ربیعه کرد و گفت این ابن ابی‌ذئب فردی قابل اعتماد است، از رسول الله صلی الله علیه وسلم حدیثی روایت می‌کند که بر خلاف رأی شما است. ربیعه گفت: شما اجتهاد کرده اید قضاوت شما انجام گرفته و قبول است. سعد گفت: عجبا! قضاوت خود را اجرا کنم و قضاوت رسول‌الله صلي الله عليه و سلم  را رد کنم؟ خیر، بلکه قضاوت خود را در مقابل قضاوت پیامبر، پس می‌گیرم، و فوراً شرع‌نامه را خواست و آن را پاره کرد و مجدداً به نفع کسی که محکوم شده بود، قضاوت کرد.[۳]

اگر دقت کنید در اینجا مساله اصلاً بر سر دشمنی مثلاً ابن عمر با پدرش عمر بن خطاب نیست، و مساله اصلاً دشمنی و لج کردن و طعن زدن و ناچیز شمردن و تحقیر و هتک حرمت عمر بن خطاب یا فلان امام و عالم و فقیه نیست بلکه مساله بر این است که :

  • اولاً: تمام مخلوقات باید سخن الله و رسولش صلی الله علیه وسلم برایشان مهمتر و محبوبتر و در اولویت و بالاتر و مقدم تر از سخن هر کسی باشد
  • و ثانیاً: تمام اصحاب و تابعین و ائمه ی بعد از ایشان نیز سفارش کرده اند که اگر سخنشان که قطعاً اجتهادی بوده، به صورت غیر عمد مخالف قرآن یا حدیث صحیحی بود سخن آنها ترک شود و سخن الله و رسولش صلی الله علیه وسلم گرفته شود چون سخن اینها هم همان سخن الله و رسولش صلی الله علیه وسلم است.   

ابوالفتح ابن دقیق العید که در قرن هفتم قمری زندگی کرده[۴] هنگامی که به جمع‌آوری مسائلی که در آنها رأی ائمه چهارگانه ی حنفی و مالکی و شافعی و حنبلی با حدیث صحیح مخالف بود پرداخت و آنها را به شکل کتابی درآورد، در مقدمه‌ی آن چنین نوشت: نسبت دادن این مسائل، به ائمه بزرگوار حرام است، بنابراین بر فقهایی که از آنها تقلید می‌کنند لازم و ضروری است که این مسائل را بدانند تا با نسبت دادن آنها به ائمه، باعث افترا بر آنان نشوند.[۵]

پس تمام کسانی را که می بینند سخن فلان امام مذاهب یا فلان فقه و عالم – حالا چه رسد به فلان نویسنده و خطیب دغل بازی که جزو دارودسته ی منافقین است- را می گیرند که مخالف سخن الله و احادیث صحیح رسول الله صلی الله علیه وسلم است و بر این سخن اشتباه این اشخاص عمل می کند و سخن الله و رسولش صلی الله علیه وسلم را کنار می زند بدانید بدون شک چنین شخصی علاوه بر جرم مخالفت ۱- آگاهانه ۲- عمدی ۳- و اختیاری با الله و رسولش صلی الله علیه وسلم، به آن امام و عالم و فقیه هم افترا و دروغ بسته است.

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۲)

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۱۱)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۱)

آیا امام ابوحنیفه (۸۰–۱۵۰ ق) مثل مرجئه می اندیشید و مثل اهل ارجاء عمل می کرد؟

 همچنانکه آثاری را به بسیاری از بزرگان نسبت داده اند که متعلق به آنها نیست یا ترکیبی است از سخنان این بزرگان و برداشتها و سخنان نویسنده ی کتاب، کتابهای زیادی هم به امام ابوحنیفه نسبت داده شده است که به تأکید نمی تواند صحت همه ی آنها را تأئید کرد، عده ای اصلاً متعلق به ایشان نیست و عده ای هم با حذفیات و بریدگی ها و قاطی شدن دیدگاه شارحین مخلوطی از سخنان ابوحنیفه و دیگران شده است[۱] که گاه اصل دیدگاه امام ابوحنیفه کنار زده شده و دیدگاه دیگران غالب شده است،[۲] به همین دلیل از نظر قابل اعتماد بودن درجات متفاوتی دارند.

 در این کُتبِ منسوب به امام ابوحنیفه مطالب متناقضی هم دیده می شود؛ به عنوان مثال در العالم و المتعلم که یکی از مراجع ابومنصور ماتریدی هم هست[۳] با تعریفی غیر معمول از ایمان[۴] احساس می شود که به نحوی به آموزش تفکر ارجاء پرداخته شده است و در عین حال به مرجئه حمله می شود؛[۵] یا در کتاب «رسالةٌ الی عثمان البتّی» که در انتساب آن به امام ابوحنیفه کمتر تردیدی وجود دارد[۶] امام ابوحنیفه به روشنی ضمن بیان عقایدش، اتهام ارجاء و مرجئه بودن به خودش را نفی می کند. یا «رسالةٌ فی الایمانِ و تکفیرِ من قالَ بخلقِ القرآنِ» همین عنوان رساله و بیان مساله ی تکفیر معتقدین به خلق قرآن بر تمام عقاید مرجئه خط بطلان می کشد و تمام اتهامات نسبت به مرجئه بودن امام ابوحنیفه را که بیشتر از سوی دسته هائی از اهل حدیث و شیعیان جعفری و اشعری ها و معتزلی ها به او وارد شده است[۷] را رفع می کند، چون مرجئه هیچ اهل قبله ای را تکفیر نمی کردند و واکنشی تفریطی به افراطهای خوارج و معتزله در مساله ی تکفیر اهل قبله و برخورد آنها با گناهان کبیره اهل قبله داشته اند و دارودسته ی منافقینی هم که در پشت تفکرات مرجئه بر علیه اسلام و مومنین و اهل جماعت و دارالاسلام سنگربندی کرده اند هم که اصلاً تمایلی به تکفیر امثال خودشان که مرتکب انواع مفاسد عقیدتی و رفتاری می شده اند ندارند، اما امام ابوحنیفه در این رساله و همچنین در یکی از نسخه های کتاب فقه الاکبر به صراحت معتقدین به خلق قرآن را تکفیر می کند و آنها را کافر می داند؛[۸] یا به صورت علی التعیین می گوید: جَهْمُ بْنُ صَفْوَانَ الْخُرَاسَانِيُّ كَافِرٌ.[۹] جهم بن صفوان خراسانی کافر است؛ با این وجود می بینیم که عده ای مثل خطیب بغدادی و ابوالحسن اشعری و ابن حبان او را به عنوان نخستین کسی که معتقد به خلق قرآن بود معرفی می کنند،[۱۰] میزان نادرست بودن خبر این عزیزان را – که به نظر من عمدی نبوده بلکه از منبع نادرست به دستشان رسیده- نگاه کنید تا اگر سودی از خیرات علمای عامل خود نمی برید حداقل زبان خود را در مورد سابقین بالخیرات خود حفظ کنید.

امام ابوحنیفه در جای دیگری می‏گوید: هر کس خداوند را به شکلی از اشکال بشری توصیف کند، حقیقتاً کافر است.[۱۱] یا امام ابوحنیفه در جای دیگری بر اساس آیاتی چون: أَأَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّمَاءِ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ … (ملک/ ۱۶) آیا از آن کس که در آسمان است ایمن شده‌اید که شما را در زمین فرو برد؟  و احادیثی چون: ارْحَمُوا مَنْ فِی الأَرْضِ یَرْحَمْکُمْ مَنْ فِی السَّمَاءِ.[۱۲] بر اهل زمین ترحّم کنید تا آن که در آسمان است بر شما ترحم کند؛ می گوید: كسي كه بگوید: من نمی دانم پروردگارم در آسمان است يا در زمين و همچنین کسی که بگوید: نمی دانم عرش در آسمان است یا در زمین، کافراست.[۱۳] اگر کسی منکر بودن الله در آسمان شود، بدون شک کافر است.[۱۴]

آیا کسی دیدگاه اهل ارجاء را داشته باشد و مرجئه باشد اینگونه اهل قبله را تکفیر می کند؟ واضح است که امام ابوحنیفه از پدیده ی پلید و ویرانگر مرجئه بری بوده.

البته دیدگاههای مختلفی در تعریف ایمان (تصدیق قلبی و اقرار زبانی با خارج کردن عمل از حقیقت ایمان) و کم و زیاد نشدن ایمان از نگاه امام ابوحنیفه روایت شده است؛ در اینجا باز نکته ی مهم و اساسی به منظور و معنی «تصدیق» از نگاه حنفی ها برمی گردد؛ ابن الهمام الحنفي (۷۹۰- ۸۶۱ق) وابن عابدين حنفی (۱۱۹۸ -۱۲۵۲ق‌) پیشوای حنفیان شام، در حاشیه اش می گوید: معنی «تصدیق» قبول قلب و موافقت و فرمانبرداری از تمام آنچه است که به ضرورت دانسته می شود که از دین محمد صلی الله علیه و سلم است، به گونه ای که عموم مردم بدون نظر و استدلال آنرا می دانند مثل وحدانیت الله و نبوت و دوباره زنده شدن و جزاء و واجب بودن نماز و زکات و حرام بودن خَمر و امثال این.[۱۵] در اینجا این تصدیقِ مورد نظر حنفی ها همان «أنَّ الإيمانَ قَولٌ وعَمَلٌ» است که در برگیرنده ی اعمال ظاهری نیز هست.

علامه ابن ابی العز حنفی مذهب (۷۳۱ – ۷۹۲ ق) با ذکر اصل: أنَّ القَولَ قِسمانِ: قول و سخن دو بخش است: قَولُ القَلبِ، وهو الاعتقادُ، سخن قلب که اعتقاد است، وقَولُ اللِّسانِ، وهو التكَلُّمُ بكَلِمةِ الإسلامِ، و سخن زبان که تکلم و سخن گفتن به کلمه ی اسلام است؛ والعَمَلَ قسمان: و عمل هم دو بخش است: عمَلُ القَلبِ، وهو نيَّتُه وإخلاصُه، عمل قلب که نیت و اخلاص قلب است، وعَمَلُ الجوارحِ، و عمل جوارح و اعضای بدن؛ به شکل دیگری توضیحاتی را در مورد اینکه ایمان شامل: أنَّ الإيمانَ قَولٌ وعَمَلٌ، است ارائه می دهد که ابن قیم بیان کرده بود.[۱۶]

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۱۱)

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۱۰)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۱۰)

هم اکنون در میان عوام الناس و بخصوص در میان دارودسته ی منافقین کسانی وجود دارند که ملزم شدن و پایبندی به قوانین و احکام ظاهری شریعت الله معیار خوب بودن شخص در آن کارهایی که انجام می دهد نیست بلکه بر اساس «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا الْبَاطِلُ» می گویند قلب و درون مهم است و ایمان در قلب است و قلب هم تنها الله می داند که چه کسی در آن راست می گوید و یا دروغ می گوید به همین دلیل نزد خودشان انجام تکالیف و احکام شرعی و پایبندی به دستورات الله و رسولش صلی الله علیه وسلم را کوچک و ناچیز و حتی بی ارزش کرده اند؛ و جهت توجیه اینهمه سرپیچی از قرآن و احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم و آنهمه اجماع و منابع فقهی و انجام آنهمه مفاسد اخلاقی و رفتاری و حتی عقیدتی و زبانی،  لقلقه ی زبانشان این شده که «معیار و ملاک، پاکی قلب است» و می خواهد با اینهمه تخلف و سرپیچی از الله و رسولش صلی الله علیه و سلم و با نادیده گرفتن و سبک شمردن آنهمه احکام و قوانین شریعت الله و با ارتکاب آنهمه مفاسد عقیدتی و زبانی و رفتاری به شما بفهماند قلبش پاک است.

البته در کنار این توهمات و حماقتهای دارودسته ی منافقین می بینیم که یا خودشان دچار انواع جرمهای آشکار و پنهان می شوند و یا برای جاهلان و کسانی که در هوی و هوس خود سرگردان هستند درهای ارتکاب انواع افکار و عقاید و گفتارها و رفتارهای حرام شده را باز می کنند و همه ی این منحرفین به عیبجویی از کسانی روی می آورند که به احکام ظاهری شریعت پایبند و ملتزم هستند؛ چرا که بسیاری از احکام شرع، افعال و اعمال ظاهری هستند و زمانی که خودشان انجام نمی دهند و دیگران این اعمال ظاهری را انجام می دهند جهت توجیه سرپیچی خودشان از انجام این اعمال، به عیبجوئی و ایراد گیری های جاهلانه و حتی به تمسخر کسانی می پردازند که پایبند به احکام شریعت هستند حتی اگر چیزی مثل ریش گذاشتن برای مرد یا پوشیدن حجاب کامل برای زنان و یا اموری مهمتر مثل اهل جماعت شدن و جهاد فی سبیل الله باشد. آیا برایتان قابل تصور بود که دارودسته ی منافقین تا چه اندازه می توانند احمق و برای ضربه زدن به عقیده و شریعت اسلام تا چه اندازه می توانند سمی و خطرناک باشند؟

در کنار این جری شدن به ترک فرایض و قوانین شریعت الله و موضع بی خیالی و به اصلاح لیبرال گرفتن در برابر دیگران که دوست دارند نماز بخوانند یا نخوانند یا زکات بدهند یا ندهند یا روزه بگیرند یا نگیرند و غیره که کلاً رویه ای سکولار است نسبت به این دست از مسائل در سطح فردی اسن اما همین دسته در سطح حکومتی خواستار عمل حاکمیت مسلمین به ریزترین مسائل هستند و کوچکترین اشتباه و تخلف از این حاکمیت برایشان قابل پذیرش نیست و با علنی کردن و فاش کردن و حتی با بزرگنمائی این مفاسد اداری و اجرائی سعی در تولید اغتشاش و از بین بردن اطاعت مسلمین نسبت به حاکمیت و جماعت و عمل کردن به وصیت عبدالله بن سبأ یهودی دارند؛ اما در عوض: اگر حاکمیت دست خودشان بیافتد مثل آنچه که ۲۰ سال در افغانستان در دستشان بود یا مثل آنچه که بیشتر از ۳۰ سال در کردستان عراق در دستشان است یا مثل آنچه که هم اکنون در پاکستان و بنگلادش و بخشهایی از لیبی و سومالی و مالی و یمن و … در اختیارشان است باز در برابر مفاسد اجرائی حکومتی موضع مرجئه گونه و بی خیالی و لیبرال می گیرند و حتی سعی می کنند برای این مفاسد و نارسائی ها صدها عذر بدتر از جرم بیاورند و یا با نادیده گرفتن این انحرافات و مفاسد و سکوت در برابر این مفاسد سعی در سرپوش گذاشتن بر این مفاسد و انحرافات در سطح حکومتی داشته باشند؛ همین کاری که هم اکنون رسانه های سکولار محلی در برابر دیکتاتوری و خیانت بزرگ مزدوران سکولار حزب کارگران اوجالان در بخشهائی از خاک سوریه گرفته اند. 

در دنیا اگر کسی اطاعت خودش را از طاغوتها و هوای نفسش گرفت و این اطاعت را به الله و رسولش صلی الله علیه وسلم داد و از الله تعالی اطاعت کرد و اطاعت خودش را به قوانین شریعت الله تعالی داد می توانیم بگوئیم که این واکنش قلب و تصدیق قلبی این شخص است که اعمالش نیز چنین واقعیتی را تصدیق می کنند و برای ما مهم نیست انجام دهنده ی این کار یکی از مومنین راستین است یا یکی از منافقینی که دارد نقش بازی می کند و ما از ماهیت او بیخبر هستیم  و کسی هم که ۱- آگاهانه ۲- عمداً ۳- به میل خودش و اختیاری اعمالش قوانین شریعت الله را تصدیق نمی کنند به سادگی می توانیم بگوئیم که قلبش هم این قوانین را تصدیق نمی کند و همچنانکه اعمالش فاسد هستند قلبش هم فاسد است و اعمال آلوده نشان دهنده ی قلب آلوده است. چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: ألا وإنَّ في الجَسَدِ مُضْغَةً، إذا صَلَحَتْ، صَلَحَ الجَسَدُ كُلُّهُ، وإذا فَسَدَتْ، فَسَدَ الجَسَدُ كُلُّهُ، ألا وهي القَلْبُ.[۱] بدانید در بدن عضوی وجود دارد که صلاح و فساد سایر اعضا، به صلاح و فساد آن، بستگی دارد و آن (قلب) است. پس عمل فاسد یعنی قلب فاسد.

الله تعالی می فرماید: لَيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلَا أَمَانِيِّ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءَاً يُجْزَ بِهِ وَلَا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللهِ وَلِيَّاً وَلَا نَصِيرَاً (نساء/۱۲۳) نه به آرزوهای شما و نه به آرزوهای اهل کتاب است. هرکس که کار بدی بکند در برابر آن کیفر داده می‌شود، و کسی را جز الله یار و یاور خود نخواهد یافت (تا او را کمک کند و از عذاب خدا محفوظ گرداند).‏

پس اینگونه نیست هر غلطی بکنی و بعد خودت را با عبارت «دل حساب است» فریب دهی؛ این توهمات و آرزوها را دور بنداز، قطعاً باید در برابر کارهای خلاف شرعی که انجام می دهی حساب پس بدهی. البته عده ای می دانند در حال جرم هستند و می دانند دلشان هم چقدر کثیف و فاسد است که چنین اعمال کثیفی از آنها سر زده اما در یک مرحله ی دیگر خود فریبی و دیگرفریبی، می گویند خدا بزرگ است و می بخشد. امام حسن بصری (ت ۲۱ق) می گوید: لَيْسَ الإِيمَانَ بالتَّمَنِّي ولا بالتَّحَلِّي، وَلَكِنْ هُوَ مَا وَقَرَ في القَلْبِ، وَصَدَّقَهُ العَمَلُ، وَإِنَّ قَوْمَاً خَرَجُوا من الدُّنْيَا وَلَا عَمَلَ لَهُم؛ وَقَالُوا: نَحْنُ نُحْسِنُ الظَّنَّ باللهِ؛ وَكَذَبُوا، لَو أَحْسَنُوا الظَّنَّ لَأَحْسَنُوا العَمَلَ.[۲] ایمان به خودآرایی و تمنا نیست، بلکه آن چیزی است که در دل جای گرفته و اعمال هم مویدآن است و آن را تصدیق می کند. کسانی که از دنیا خارج شدند و عمل صالحی نداشتند و گفتند ما به الله گمان نیک داریم، اینها دروغ گفتند، چون اگر به الله گمان نیک داشتند اعمالشان را نیک می کردند و اعمال نیک انجام می دادند.

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۱۰)

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۹)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۹)

دسته هائی از مرجئه میان اهل سنت و جماعت بعدها می گفتند «قضاوت و حکم در مورد عثمان و علی و فتنه هائی که میان اصحاب اتفاق افتاده است را باید به تاخیر انداخت»[۱] و کلاً عمل را از حقیقت ایمان خارج کردند و مدعی شدند عمل جزئی از ایمان نیست و ربطی به ایمان ندارد و ایمان تنها تصدیق قلبی است[۲] و ایمان کم و زیاد نمی شود و فاسقینی هم که دچار انواع گناهان کبیره می شوند باز مومنینی کامل الایمان هستند و «با وجود ایمان هیچ گناهی ضرری ندارد، چنانکه با وجود کفر هیچ طاعت وعبادتی سودمند نیست»[۳] یعنی تا آنجا پیش رفتند که مدعی شدند ایمان یعنی شناخت الله و کفر هم یعنی جهل به الله! و غلاة میان مرجئه بر این باور شدند «کسانی هم که دچار گناهان کبیره می شوند حکم آنها را برای روز قیامت باید به تاخیر انداخت و حکم مناسبی در موردشان صادر نشود»[۴] گفتند: «ممکن است کسی قلبا  تصدیق کند، اما جز کلمه کفر بر زبان نیاورد با اینکه می تواند تصدیق قلبی خود را اظهار کند؛ و ایمانی که در قلب به صورت پنهانی دارد، ایمانی است که برای او در آخرت سودمند است»[۵] 

مرجئه ۴ دسته ی عمده با دهها زیر مجموعه بوده اند:

  1. مرجئه جهميه، مرجئه خا‌لص، مي گويند: ايمان تنها شناخت قلب ا‌ست و كفر عدم شناخت خدا با قلب مي باشد. هر كس پروردگارش را با قلبش شناخت، او ايماندار ا‌ست در غير اين صورت او كافر ا‌ست. اين قول جهم بن صفوان بلخی/ سمرقندی ا‌ست، با تعريفی كه از ايمان کرد آن را تباه كرد.

با اين تعريف جهم بلخی/ سمرقندی، شیطان هم ايماندار و مومن ا‌ست چون او مستقیم با الله صحبت کرده و قطعاً الله را با قلبش مي شناسد؛ به همین دلیل گروههایی چون یزیدی ها و علی اللهی ها که از دل همین تفکرات منحرف میان مسلمین رشد کرده و به تکامل انحرافی خود رسیده اند شیطان را یکی از ملائکه ی مقرب می دانند و در قالب ملک طاووس به پرستش و تقدیس آن مشغول هستند؛ این در حالی است که شیطان ۱- آگاهانه ۲- عمداً ۳- به میل خودش و اختیاری جحود کرد و تنها یک سجده که یک عمل ظاهری هست را انجام نداد و با عدم انجام دادن این عمل کافر شد؛ هر چند قلباً و با اقرارهای مکرر او در قرآن و احادیث صحیح می بینیم به الله و تمام پیامبران شناخت دارد.

فقط شناخت الله و شناخت رسول الله صلی الله علیه وسلم و حتی اقرار زبانی به آن برای مومن بودن شخص کافی نیست؛ طلحة النميری بعد از گفتگوئی با مسیلمه کذاب در نهایت گفت: أَشْهَدُ أَنَّكَ كَذَّابٌ وَأَنَّ مُحَمَّدًا صَادِقٌ، وَلَكِنْ كَذَّابُ رَبِيعَةَ أَحَبُّ إِلَيْنَا مِنْ صَادَقِ مُضَرَ. [۶] گواهی می‌دهم كه تو دروغگو هستی و محمد [صلی‌الله ‌علیه ‌و سلم] راستگو است، اما درغگوی قوم ربیعه نزد ما از راستگوی قوم مُضَر محبوب‌تر است. رسول الله صلی‌الله‌ علیه‌ ‌و سلم از نسل مُضَر بودند، و مسیلمه از نسل ربیعه، آن شخص هم از قوم ربیعه بود؛ به همین دلیل بنابر تعصب قومی و حس‌ ناسیونالیستی، به مسیلمه كذاب ملحق شد و در جنگ یمامه با او كشته شد؛ همان کاری که هم اکنون تورکها و عربها و فارسها و کوردها و بلوچها و ازبکها و امازیغی ها و طوارق و هورامی ها و سایر جاهلین میان مسلمین انجام می دهند، می دانند که احزاب سکولار منبع جنایت و کثافت و خیانت هستند و بر باطل و «اهل جماعت»  و حاکمیت بر دارالاسلام بر حق است یا حداقل برحق تر از این احزاب قومیت گرای سکولار است و به سوی الله و قوانین الله بر اساس یکی از مذاهب اسلامی هم دعوت می دهد اما چون رهبر این جماعت و دارالاسلام از قوم و نژاد آنها و هم مذهب آنها نیست از او حمایت نمی کنند و اهل جماعت نمی شوند بلکه مسلمین فرقه ساز اهل تفرق می شوند و این موجودات هم اهل ارتداد می شوند؛ به همین سادگی، مگر نمی بینید؟ 

هم در شیطان: قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ ۖ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ (اعراف/۱۲) و هم در این موجود سکولار عامل نژاد و ناسیونالیسم و قومیت گرائی سبب نابودی آنها و دوری از عمل به قوانین شریعت الله شد هر چند قلبا و زباناً به الله و حقانیت پیامبر و پیامش تصدیق و اقرار داشتند. علاوه بر این شما بگوئید کدام کافر اهل کتاب و شبه اهل کتاب وجود دارد که الله را با آلودگی هائی در قلبشان نشناسند؟ آیا همین شناخت آلوده باعث می شود شما بگوئید یهودی ها و نصرانی ها و زرتشتی ها و صابئین مومن و جزو امت محمد صلی الله علیه وسلم هستند؟ مسخرگی و باطل بون این تفکر واضح و آشکار است. پس کسی بهانه نیاورد من الله را در قلبم می شناسم و همین برای اینکه جزو امت پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم قرار بگیرم کافی است و بعد برود و هر غلطی خواست بکند. 

  • دسته ی دوم مرجئه، کرامیه هستند که اینها می گویند: ايمان تنها اقرار كردن به زبا‌ن است.[۷] یعنی تصدیق قلبی هم لازم نیست و عمل هم که قطعاً از نگاه اینها شرط ایمان نیست؛ فقط اقرار به زبان؛ همینکه با زبان اقرار به شهادتین کرد کافی است حالا هر غلطی هم می خواهد انجام دهد و در دلش هم هر چه می خواهد باشد.

فرقه ی کرامیه معتقد بودند ایمان فقط قول زبانی است و بس، هر چند انسان قلباً معتقد به کفر باشد، ولی او را مؤمن می دانند مادامی که به زبان اقرار به ایمان کرده است؛ در مورد منافقین هم که ما آنها را در دنیا جزو مسلمین محسوب می کنیم می گویند: منافق مؤمن است؛ چراکه ایمان قول ظاهری است. چنانکه دیگران آنها را مسلمان می نامند» [۸] و می گویند: منافقين ايمانشان به اندازه ايمان انبیاء و ملائکه و جبرئیل و میکائیل است، چون همگی اقرار زبانی داشتند.[۹] اما الله تعالی ضمن رد و انکار مومن بودن منافقین در آیات متعدد در مورد سرانجام آنها در قیامت هم می فرماید: إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا (نساء/۱۴۵) بدرستی که منافقان در جهنم در پائین ترین و پست‌ترین جایگاه جهنم هستند و برای آنان هرگز یاری نخواهی یافت.

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۹)

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۸)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۸)

 در بعضی از منابع آمده است که در واکنش به این انحراف و بدعت خوارج و بعدها معتزله، بدعت اهل ارجاء و مرجئه به وجود آمد.[۱] البته چه دستهایی ابتدا در قالب یک تئوری و شایعه این تفکر مسموم را میان مومنین و دارالاسلام در هنگام الفتنه اواخر حاکمیت زمان عثمان بن عفان و در دوران حاکمیت علی ابن ابی طالب نشر و فراگیر کردند تنها دارودسته ی منافقین به عنوان منبع ذینفع معرفی می شوند با آنکه  در جبهه ی خوارج زمان عثمان بن عفان طیفهای مختلفی از دارودسته ی منافقین و مومنین فریب خورده ی اهل سنت و اهل جماعت و مومنین اهل تفرق اهل تأویل و بغی حضور داشتند اما به روایتی اولین کسی که «اهل جماعت» را مرجئه نامید نافع بن ارزق از خوارج اهل تأویل (ت ۶۵ هـ) است،[۲] که ابتدا از شاگردان ابن عباس بود[۳]و چون می دید افکار عبدالله بن عباس با او یکسان است و خیال می کرد عبدالله بن زبیر هم با او همفکر است[۴]مدتی در قیام عبدالله بن زبیر بر علیه امویان جنگید[۵]اما بعد از مرگ یزید چون دید عبدالله بن زبیر عثمان بن عفان را تکفیر نمی کند از او جدا شد و به بصره رفت[۶]و میان خوارج تفرقه انداخت و فرقه ای جداگانه برای خودش ساخت،[۷]و بر اهواز و کرمان و فارس مسلط شد و در اهواز خودش را امیر المومنین نامید.[۸]

 یعنی خوارجی که پیام آور قتال الفتنه بودند «اهل جماعت» را مرجئه می نامیدند؛ با آنکه می توان دسته هائی از مسلمین اهل جماعت تحت حاکمیت امویان را اهل ارجاء دانست اما در حاکمیت «مُلْكاً عَاضّاً» امویان که انواع تفکرات و مذاهب مختلف آزادانه تولید می شدند و وجود داشتند اتهام مرجئه بودن در مورد اهل سنت و جماعت در حد یک فحش و توهین و برچسب زنی به کار می رفت همچنانکه همین الان هم برچسب خوارج و رافضی و غیره مثل یک فحش بر علیه اهل دعوت و جهاد میان اهل سنت و جماعت به کار می رود.

 برچسب زنی اهل بدعت در برابر اهل سنت و اهل جماعت تا کنون تبدیل به سنت سیئه ای در میان این فرقه های منحرف شده است؛ اما به هر حال تولید بدعت ارجاء و مرجئه به عنوان یک جریان عقیدتی فاسد با دهها فرقه ی مختلف و متنوع یکی از سنگرها و کمینگاههای خطرناک دارودسته ی منافقین و دشمنان دیرینه ی اسلام و مومنین جهت «ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ» (توبه/۱۱۰) ضرر رساندن و عادی کردن کفر به قوانین شریعت الله و ایجاد تفرق میان مومنین و ضربه زدن به اصل اسلام و مومنین و جماعت مسلمین و دارالاسلام و حرکت رو به جلو مومنین شده است.

ارجاء در لغت به معنی «تأخير دادن» و«به تأخیر انداختن»[۹] و به معنی «اميد دادن» آمده است[۱۰]، مثلاً الله تعالی می فرماید:

  •  قَالُوا أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ (أعراف/ ۱۱۱) (به فرعون) گفتند: (عجله مکن و جریان کار) او و برادرش (هارون) را به تأخیر بینداز (تا سپس درباره او تصمیم گرفته شود و کسانی از لشکریان خود را) به شهرها بفرست تا (جادوگران مجرّب را) جمع کنند (و به اینجا بیاورند).
  • تُرْجِي مَنْ تَشَاءُ مِنْهُنَّ وَتُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشَاءُ ۖ (احزاب/۵۱) ‏(به خاطر شرائط خاصّ زندگی) می‌توانی موعد همخوابگی هر یک از زنان را به تأخیر اندازی (و به وقت دیگری موکول کنی) و هر کدام را بخواهی می‌توانی در کنار خود جای دهی.

از نگاه اهل ارجاء عمل از ایمان به تاخیر افتاده است[۱۱] و ايمان تنها تصديق قلب و به قول عده ای اقرار به زبان و به قول دسته ی دیگر تصدیق قلب و اقرار به زبان ا‌ست؛ و چون نمی توان از عقیده و درون افراد مطلع شد پس نباید در این دنیا در مورد کافر یا مؤمن بودن کسی که در قلبش یا در زبانش اقرار به اسلام دارد اظهار نظر کرد؛ بلکه باید تعيين وضعيت آن را تا قیامت به تأخير انداخت[۱۲]؛ در نتیجه شخص اگر به هیچ یک از دستورات الله و رسولش صلی الله علیه وسلم عمل نکند یا اگر هر گناه و جرمی هم که انجام می دهد ضرری به ایمان او وارد نمی کند و سروکارش به قیامت است، به همین دلیل شما هرگز نمی بینید که بر اساس ظوابط تکفیر هم کسی را که مکفره ای مرتکب شده است تکفیر کنند و کسی که بر اساس ظوابط تکفیر یک اهل قبله ای را تکفیر کند فوراً به او برچسب خوارج و تکفیری و غیره می زنند و در عوض خودشان با هر مذهب فقهی که دارند در زیر سایه ی حکام فاسد اهل بدعت و یا طاغوتهای دست نشانده ی حاکم بر مسلمین به سر می برند و مردم را نیز به اطاعت پذیری از چنین حکام اهل بدعت و حتی حکام کافر و مرتدی دعوت می کنند.

مامون عباسی معتزلی هم می گوید: الارجاء دین الملوک؛[۱۳] ارجاء دین شاهان است. چون این تفکر اﯾﺪﺋﻮﻟﻮژﯾﮏ زﻣﯿﻨﻪ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﻓﺴﺎد عقیدتی، قانونی و اجرائی ﺣﮑﻮﻣﺘﯽ را ﺑﺮای حکام فاسد و ظالم و حتی کافر و مرتد فراهم می کند ﺑﺪون اﯾﻦ ﮐﻪ آنگونه که خواست شریعت است و از کانال فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر از کانال شرعی آن با او برخورد شود به همین دلیل شما در تاریخ نمی بینید یک حاکم فاسد ظالم که مومنین اهل دعوت و جهاد اهل سنت و اهل جماعت از دست و زبان آن در امان نبوده اند آمده باشد و یک مرجئه را صرفاً به خاطر عقاید مرجئه بودنش مورد اذیت و آزار یا محدویت قرار داده باشد آنگونه که مثلاً امام احمد بن حنبل و سایر اهل سنت و اهل جماعت را صرفاً به خاطر عقایدشان مورد اذیت و آزار قرار داده اند همان کاری که طاغوتهای کنونی و ظالمین کنونی حاکم بر مسلمین انجام می دهند. 

مرجئه برای مومن بودن شخص اصل را به قلب و نیت قرار می دهند و اقرار به زبان هم نزد عده ای از مرجئه لازم می شود اما اصل، قلب و نیت است و عمل فاقد تأثیر است؛ چون با قیاسی غیر شرعی بر این باور بودند همچنانکه اگر کسی کافر باشد انجام عبادات برایش سودی ندارد به همین دلیل شخص اگر مومن باشد انجام گناه ضرری برای ایمان او ندارد و ایمان ثابت است و این گناهان چیزی از ایمان کم نمی کنند یا ایمان را از بین نمی برند؛ به همین دلیل اگر کسی هم مرتکب گناهان کبیره شود در مورد او حکمی صادر نمی کنند و اینکه به خاطر این گناهانش عذاب می بیند یا مورد بخشش قرار می گیرد را برای روز قیامت به تأخیر می اندازند چون تنها الله از قلبها آگاه است و تنها الله می تواند به مومن یا کافر بودن یا بهشتی و جهنمی بودن شخص حکم صادر کند؛[۱۴] یعنی چون از دل شخص بی خبر هستیم حتی اگر شخص با زبان کفر الله بگوید و با زبان الله را انکار کند و یا انواع مفاسد رفتاری و اخلاقی و عملی را نیز مرتکب شود باز ایمانش ثابت است و دارای ایمان کاملی است؛ به زبانی دیگر: چون ما از دل شخص بی خبر هستیم پس اگر دزدی کرد یا زنا کرد و دچار قتل شد باز شهروندی مثل سایر شهروندان است و نمی توان به او گفت دزد یا زناکار یا قاتل و غیره و نمی توان در مورد او حکم اجرا کرد!

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۸)

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۷)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۷)

خوارج: یعنی کسانی که به صورت فیزیکی از جماعت مسلمین جدا شده و بر علیه حاکمیت بر دارالاسلام خروج کنند و بر علیه «اهل جماعت» دست به قیام مسلحانه بزنند که به ۴ دسته تقسیم می شوند:

  1. مرتدین
  2.  منافقین آشکار شده که در دنیا باز مشمول حکم مرتدین می شوند چون شکل تکامل یافته ی دارودسته ی منافقین در لباسی شبهه اسلامی هستند
  3. مومنین اهل بغی که به خاطر مسائل دنیوی مثل حاکمیت و غیره دست به قیام زده اند
  4. مومنین اهل تأویل که به دلیل اختلافات عقیدتی و فکری دست به قیام زده اند.

 احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد خوارج نیز به تناسب هر ۴ دسته از خوارج یاد شده متفاوت است که متاسفانه عده ای با جهالت به تفاوت و اختلاف حکم هر یک از این ۴ دسته در احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم، و یا با تجاهل و خود را به خریت زدن نسبت به این احکام جداگانه جهت رسیدن به اهدافی کاملاً ضد اسلامی: كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا ۚ (جماعه/۵)، حکمی که متعلق به خوارج مرتد و خوارج منافقین آشکار شده است را بر خوارج اهل تأویل تطبیق می دهند که این ظلم بسیار بزرگی است.

به هر حال این اهل تأویل تا زمانی که دارای همین تأویلات باشند و به عقاید خود تصریح کنند و حتی تا زمانی که تنها به تبلیغ و کار فکری و تبلیغ به افکار و عقاید خود مشغول شوند و سایر مومنین مخالف خود و حتی رهبری چون علی ابن ابی طالب را نیز تکفیر کنند و کافر بدانند اما دست به قیام و جنگ مسلحانه بر علیه جماعت و حاکمیت بر جماعت نزنند اسم خوارج بر آنها اطلاق نمی گردد بلکه مثل سایر تفاسیر و مذاهب اسلامی با آنها برخورد می شود، همچنانکه اگر منافقین نیز تکامل پیدا نکنند و خود را آشکار نکنند همچون یکی از دارودسته ی منافقین از حقوق اسلامی سایر مسلمین برخوردار خواهند شد.

این خوارج اهل تأویل که عده ای تحت عنوان وعیدیان و بیم دهندگان از آنها یاد می کنند بدون در نظر گرفتن اصل «کم و زیاد شدن ایمان» و بدون فرق گذاشتن بین گناهان مکفره و غیرمکفره، و بدون رعایت ظوابط تکفیر، یکی از اعتقاداتشان این بود که شخص مومن یا مسلمان اگر صرفاً به یکی از احکام و قوانین شریعت الله عمل نکند و دچار گناه کبیره ای شود مرتد می شود و خون و مال و حتی ناموسش حلال می شود.

الله تعالی می فرماید: إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْماً عَظِیماً (نساء/ ۴۸) بیگمان الله (هرگز) شرک به خود را نمی‌بخشد، ولی گناهان جز آن را از هرکس که خود بخواهد می‌بخشد. و هر که برای خدا شریکی قائل گردد، گناه بزرگی را مرتکب شده است.‏

در میان گناهان کبیره هم ترک نماز کفر بواح و آشکاری است که باعث خارج شدن شخص از دایره ی اسلام و مسلمین می شود و چنین شخصی با احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم و اجماع اصحاب رسول الله صلی الله صلی الله علیه وسلم تکفیر می شود؛ در مورد سایر گناهان مثل زنا  و دزدی[۱] و غیره مادام که آنها را حلال نداند نیز آمده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم در حضور گروهی از اصحابش فرمود: «بَايِعُونِي عَلَى أَنْ لا تُشْرِكُوا بِاللَّهِ شَيْئًا، وَلا تَسْرِقُوا، وَلا تَزْنُوا، وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ، وَلا تَأْتُوا بِبُهْتَانٍ تَفْتَرُونَهُ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَأَرْجُلِكُمْ، وَلا تَعْصُوا فِي مَعْرُوفٍ، فَمَنْ وَفَّى مِنْكُمْ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، وَمَنْ أَصَابَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئًا فَعُوقِبَ فِي الدُّنْيَا فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ، وَمَنْ أَصَابَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئًا ثُمَّ سَتَرَهُ اللَّهُ فَهُوَ إِلَى اللَّهِ إِنْ شَاءَ عَفَا عَنْهُ وَإِنْ شَاءَ عَاقَبَهُ». فَبَايَعْنَاهُ عَلَى ذَلِك.[۲]

بر اینکه شریکی برای الله عزوجل قرار ندهید، زنا و دزدی نکنید وفرزندانتان را نکشید و بهتان نزنید و در امورات شرعی نافرمانی (رهبران و بزرگانتان را) نکنید با من بیعت دهید. هر کسی از شما به مفاد این بیعت نامه وفادار باشد، پاداشش با الله عزوجل خواهد بود واگر کسی در اجرای آن تخطی کند ودچار عقوبت (و یا حدی دنیوی) شود این حد، کفاره گناهش خواهد بود و اگر (دچار عقوبت نشده وحد بر او جاری نگردد به هر دلیلی) والله متعال او را بپوشاند ورسوا نکند(در دنیا)، در مشیئت واراده او قرار خواهد گرفت. اگر بخواهد از او می گذرد و اگر بخواهد عذابش می دهد) عُباده می گوید: بر این موارد با او بیعت دادیم.

علامه صدرالدين محمد بن علاء‌الدين مشهور به ابن ابى‌العز الحنفى (۷۳۱ -۷۹۲ ق) شارح متن کتاب عقیده طحاویه اثر ابوجعفر طحاوی (۲۲۹- ۳۲۱ ق) می گوید: اهل سنت متفق اند، فاعل گناه کبیره برخلاف آنچه که خوارج می گویند، مرتکب کفری نشده که او را از دایره اسلام خارج کند، زیرا اگر دچار چنان کفری شده باشد که از ملت اسلام خارجش کند، مرتد است و در هر حالتی کشته می شود و مثلاً  در گناه قتل (عمد وعدوان) بخشش وعفو خانواده مقتول که صاحب قصاص هستند، پذیرفته نیست ونباید حدود شرعی (کمتر از قتل) در زنا ودزدی وشراب خواری جاری شود (و بلکه باید حد ارتداد که کشتن است بر آنان پیاده شود). و بطلان این قول اظهر من الشمس است. همچنین (اهل سنت) متفق القولند، بر اینکه: مرتکب گناه کبیره از ایمان و اسلام خارج نشده و داخل دایره کفر نمی شود و آنگونه که معتزله می پندارند مستحق جاودانه بودن در آتش جهنم همراه با کافران نیست و رأی ونظر آنان نیز باطل است.[۳]

هم خوارج اهل تأویل و هم معتزله بر این باور بودند که ایمان قول و عمل است و یک چیز واحدی هستند که قابل تجزیه و انشعاب نیست، به همین دلیل کم و زیاد نمی شود و اگر کسی مرتکب گناه کبیره ای شود و بدون توبه بمیرد مانند کافران همیشه در آتش جهنم است،[۴] با آنکه خوارج اهل تأویل با معتزله در موارد مختلفی با هم اختلاف دارند اما همین وجه تشابه باعث شده بود که مخالفین، معتزله را به خوارج اهل تأویل نسبت بدهند. [۵]

  اختلاف معتزله و خوارج اهل تأویل تنها در این بود که معتزله می گفتند این شخص مسلمانی که دچار گناه کبیره شده است در دنیا نه مومن است نه کافر بلکه «مَنزِلةٌ بَینَ المَنزِلَتَین»[۶] است و در آخرت هم با آنکه جاودانه در آتش است اما عذابش با سایر کفار فرق دارد اما خوارج اهل تأویل چنین شخصی که مرتکب کبیره شده است را در همین دنیا کافر می دانستند و خون و مالش را حلال می دانستند.

انحراف دیگری که توسط خوارج به وجود آمد و تا کنون ادامه پیدا کرده است سوء فهم در مساله ی ولاء و براء است. ابوالعبّاس مُبَرَّد (ت۲۱۰ق) می گوید: تمام شاخه ها و اصناف خوارج از شخص دروغگو و کسی که مرتکب گناه ظاهری شود برائت می کنند،[۷]و هر کسی که همفکر خودشان نباشد را جزو کسانی می دانند که مرتکب گناهان ظاهری شده اند؛ یعنی از غیر خودشان اعلام برائت می کنند.

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۷)

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۶)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۶)

نکته ی بعدی این است که به قول امام مالک (۹۳ – ۱۷۹ق): «الإيمانُ قَولٌ وعَمَلٌ، يزيدُ ويَنقُصُ» [۱]ایمان قول و عمل است که کم و زیاد می شود، یا به قول ابوالحسن اشعری (۲۶۰- ۳۲۴ق): ایمان عبارت است از: قول و اعتقاد و عمل؛ و به تمام آنچه اصحاب حدیث و اهل سنت در مورد ایمان معتقد هستند او هم اعتقاد دارد[۲] و می گوید: أنَّ الإيمانَ قولٌ وعَمَلٌ، يَزيدُ ويَنقُصُ؛[۳] ایمان، قول و عمل است که کم و زیاد می شود؛ ابوالقاسم هبةالله بن حسن بن منصور رازی طبری لالکایی (و ۴۱۸ق) ازامام شافعی و امام احمد بن حنبل و اسحاق و ابوعبید و ابوزُرعه و غیره همین عبارت «أنَّ الإيمانَ قولٌ وعَمَلٌ، يَزيدُ ويَنقُصُ» را می آورد.[۴]

 از امام اوزاعی در مورد ایمان سوال شد: آیا زیاد می شود؟ گفت: بله، تا جائی که مثل کوه می شود. به دنبال آن سوال شد: آیا نقصان هم پیدا می کند و کم می شود؟ گفت: بله، تا جائی که چیزی از آن باقی نمی ماند.[۵] از امام احمد بن حنبل(ت۱۶۴ق) هم در این زمینه سوال شد، گفت: ایمان زیاد می شود تا اینکه به بالاتر از آسمانهای هفتگانه می رسد، و نقصان پیدا می کند و کم می شود تا اینکه به أسفل السافلين هفتم، پست ترین درجه جهنم که درجه هفتم است می رسد.[۶]

ابن تیمیه هم می گوید: لفظ ازدیاد وکاهش ایمان از صحابه رسول الله صلی الله علیه وسلم ثابت است ومخالفی هم ندارد[۷] و اتفاق گذشتگان صالح در این زمینه را می آورد و می گوید: سلف صالح متفق القولند که ایمان – در تعریف شرعی آن – قول و عمل است که زیاد شده و کاهش پیدا می کند. به عبارت دیگر ایمان شامل قول قلب و عمل قلب و قول زبان و عمل جوارح و اعضای بدن است.[۸]

 یعنی شخص مومن با انجام وعمل به زیر مجموعه ها و مصداقهای متعدد این موارد سه گانه ی ۱- تصدیق قلب  2- اقرار به زبان و ۳- عمل جوارح بر ایمان خود اضافه می کند چنانچه الله تعالی می فرماید:

  • وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِکَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَیَزْدَادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیمَاناً (مدثر/۳۱) ‏مأموران جهنم را جز از میان فرشتگان برنگزیده‌ایم، و شماره آنان را نیز جز آزمایش کافران نساخته‌ایم. هدف این است که اهل کتاب یقین و اطمینان حاصل کنند و بر ایمان مؤمنان نیز بیفزاید.
  • –         ‏ الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ ‏ (آل عمران/۱۷۳) ‏آن کسانی که مردمان بدیشان گفتند: مردمان (احزاب سکولار و سایر کفار) بر ضدّ شما گرد یکدیگر فراهم آمده‌اند، پس از ایشان بترسید؛ ولی (چنین تهدید و بیمی به هراسشان نیانداخت؛ بلکه برعکس) بر ایمان ایشان افزود و گفتند: الله ما را بس و او بهترین حامی و سرپرست است.‏
  • وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِیمَاناً وَتَسْلِیماً ‏( احزاب/۲۲) ‏هنگامی که مؤمنان سکولاریستها (احزاب / مشرکین) را دیدند، گفتند: این همان چیزی است که الله و پیغمبرش به ما وعده فرموده بودند. و الله و پیغمبرش راست فرموده‌اند . این سختیها جز بر ایمان و تسلیم ایشان نمی‌افزاید.‏ ( پس هنگامی که شما اهل جماعت باشید و در مسیر صحیح در حرکت باشید قطعاً احزاب مختلف سکولار بر علیه شما متحد می شوند و اگر دیدید که دارالکفرهایی سکولار که در وضع موجود «سر افعی» و دشمن اصلی هستند به همراه مزدوران و متحدینش از شما حمایت مالی و نظامی و رسانه ای و دیپلماسی می کنند و از شما راضی هستند باید در ایمان و مسیری که در آن در حرکت هستید شک کنید)
  • –         ‏ وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِیمَاناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَهُمْ یَسْتَبْشِرُونَ ‏(توبه/۱۲۴) ‏هنگامی که سوره‌ای (از سوره‌های قرآن) نازل می‌شود، کسانی از آنان ( که دارودسته ی منافقین هستند) می‌گویند: این سوره بر ایمان کدام یک از شما اضافه کرد؟ و امّا مؤمنان، بر ایمانشان اضافه می کند و شادمان می‌گردند.‏
  • –          إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (انفال/۲)‏مؤمنان، تنها کسانی هستند که هر وقت نام  الله برده شود، دلهایشان هراسان می‌گردد و هنگامی که آیات او بر آنان خوانده می‌شود، بر ایمانشان اضافه می کند، و بر پروردگار خود توکّل می‌کنند.
  • هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَاناً مَّعَ إِیمَانِهِمْ (فتح/۴)الله است که به دلهای مؤمنان آرامش و اطمینان خاطر داده است تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند.
ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۶)

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۵)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۵)

رسول الله صلی الله علیه وسلم در تعریف اسلام می فرماید: الإسْلامُ أنْ تَشْهَدَ أنْ لا إلَهَ إلَّا اللَّهُ وأنَّ مُحَمَّدًا رَسولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وسلَّمَ، وتُقِيمَ الصَّلاةَ، وتُؤْتِيَ الزَّكاةَ، وتَصُومَ رَمَضانَ، وتَحُجَّ البَيْتَ إنِ اسْتَطَعْتَ إلَيْهِ سَبِيلًا، اسلام یعنی گواهی دادن به این که هیچ معبود برحقی جز الله وجود ندارد و محمد، فرستاده الله است و نیز این که نماز بپا بداری، زکات بدهی، ماه رمضان را روزه بگیری و در صورت توانائی به حج خانه الله بروی؛ شخص به این شکل  و با این گواهی و اقرار و انجام این اعمال ظاهری وارد دایره ی مسلمین می شود؛ یعنی در حالت عادی، بدون انجام نماز که عملی ظاهری است و در صورت توانائی بدون انجام رمضان و حج و دادن زکات که اینها نیز اعمالی ظاهری هستند شخص وارد دایره ی اسلام و مسلمین نمی شود؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد قول قلب در توضیح ایمان هم می فرماید:أنْ تُؤْمِنَ باللَّهِ، ومَلائِكَتِهِ، وكُتُبِهِ، ورُسُلِهِ، والْيَومِ الآخِرِ، وتُؤْمِنَ بالقَدَرِ خَيْرِهِ وشَرِّهِ.[۱] ایمان آن است که به الله، فرشتگان، کتاب‌ها، پیامبران، روز آخرت و خیر و شر تقدیرات الهی معتقد باشید.

 همین ایمان به الله ی که خودش خودش را در آخرین شریعتش معرفی کرده به عنوان رب و پرودگار یعنی پذیرش تمام آنچه که الله فرموده و عمل به تمام آنچه الله از کانال پیامبر خاتم صلی الله علیه و سلم به عنوان شریعت قرار داده به اندازه ی توانائی و استطاعت:

  • یعنی:  قُلْ: آمَنْتُ باللَّهِ، ثم اسْتَقِمْ.[۲] بگو به الله ایمان آوردم و سپس [به مقتضای ایمانت] استقامت کن؛ یعنی مختصر همه.
  • یعنی: إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (فصلحت/۳۰) کسانی که می‌گویند: پروردگار ما الله است، و سپس (بعد از این اقرار، و آن را با انجام قوانین شریعت عملاً نشان می‌دهند، و بر این اطاعت از الله تا زنده‌اند ) پابرجا و ماندگار می‌مانند (در هنگام آخرین لحظات زندگی) فرشتگان به پیش ایشان می‌آیند (و بدانان مژده می‌دهند) که نترسید و غمگین نباشید و شما را بشارت باد به بهشتی که به شما وعده داده می‌شد.‏
  • یعنی: إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (احقاف/۱۳) کسانی که گفتند: «پروردگار ما اللّه است، سپس استقامت کردند»، نه ترسی برای آنان است و نه اندوهگین می ‌شوند.

زمانی هم که اجازه ی جهاد و جنگ مسلحانه به مومنین جماعت و دارالاسلام مدینه که قبلاً مورد ظلم دارالکفر سکولار تحت حاکمیت سکولاریستهای قریش در مکه قرار گرفته بودند داده می شود:أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ (حج/۳۹) الله تعالی در مورد علت اخراج مهاجرین از خانه و کاشانه ی خودشان توسط این سکولاریستها می فرماید: الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ (حج/۴۰) کسانی که به ناحق از خانه و کاشانه خود اخراج شده‌اند (و از مکّه وادار به هجرت گشته‌اند) و تنها گناهشان این بوده است که می‌گفته‌اند پروردگار ما الله است!

مشخص است که آنهمه ظلم و تعدای کفار سکولار قریش نسبت به مومنین به دلیل صرف یک عقیده ی قلبی و اقرار به آن نبود چون قبل از پیامبر شدن رسول الله صلی الله علیه وسلم افرادی که خود را حنیف می دانستند و یا نصرانی و صابئی شده بودند و غیره نه تنها بت نمی پرستیدند بلکه حتی از بت پرستی هم عیب می گرفتند و برای همه کلمه ی الله هم شناخته شده بود اما مختص کردن عبادت یعنی امور ۱- عقیدتی ۲- قلبی ۳- زبانی ۴- بدنی ۵- مالی  به این الله که تمام امور درونی و زندگی ظاهری آنها را اداره می کند و هدف خلقت هم همین است «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»(ذاریات/۵۶) برایشان تازگی داشت و تعجب می کردند که تمام این ۵ مورد عبادی تنها به یک الله مختص شود: أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَٰهًا وَاحِدًا ۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ (ص/۵)  و اینگونه مختص کردن عبادت در هر ۵ مورد آن برای الله در راستای دین سکولاریستی آنها نبود و نمی توانستند چنین حقی را بپذیرند.

امام ابوطالب مکی (درگذشت ۳۸۶ ق) در تعلیقی بر این حدیث مشهور جبرئیل در تعریف اسلام و ایمان می گوید: «امت اجماع دارد براینکه اگربنده ای به تمام عبادات قلبی که در حدیث جبرئیل پیرامون توصیف ایمان آمده باور داشته باشد؛ اما به ارکان اسلام که (در قالب طاعات عملی) بیان شده عمل نکند، مؤمن نامیده نمی شود. درجهت عکس آن هم اگر به همه ی آنچه اسلام بدان وصف گردیده (از عبادات ظاهری) عمل نماید؛ اما به ارکان ایمان معتقد نباشد، مسلمان به حساب نمی آید.[۳]

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۵)