عمر بن خطاب نمونه ای از عدالت اجتماعی

عمر بن خطاب نمونه ای از عدالت اجتماعی

ارائه: ابومحمود کندزی

از يمن پارچه هايی آمده بود که بين مسلمانان مساويانه توزيع گرديد، حضرت عمر رضی الله عنه نيز از آن مثل يک مرد عادی سهم خود را گرفت. او قامت کشيده داشت که وقتی بين مردم راه ميرفت، بنظر ميرسيد که سواره است. هنگاميکه با پيراهن ساخته از همين پارچه ها به منبر برآمد و طی خطبه يی مردم را به جهاد دعوت کرد، ناگاه آوازی که از يک گوشه مسجد بالا شد، او را به خود جلب کرد که ميگفت: “نه گفته های تو شنيده ميشود و نه از آن فرمان برده ميشود” عمر(رض) با آوازی که از نهايت مهربانی نماينده گی داشت پرسيد: برای چه؟ خدا بر تو رحم کند. آن مرد بدون هر ملاحظه يی گفت: تو از پارچه های يمن به همان اندازه سهم داشتی که ما داشته ايم، چگونه از آن پيراهن ساختی که به جانت بيايد، در حاليکه قد تو از ما درازتر است! حتمی تو از ما بيشتر گرفتی! عمر(رض) ديد که آن شخص در سئوالش حق بجانب است. لذا از پسر خود عبدالله که هم در آنجا حاضر بود، خواست تا موضوع را روشن سازد، عبدالله اعلان کرد که او از قسمت خود به سود پدر خويش در گذشته است تا پدرش برای خود پيراهنی بسازد که بدن او را بپوشاند و بتواند بر فراز منبر برای اداره امور دولتی که از بحر ابيض تا چين امتداد دارد بالا شود. درين حال سئوال کننده قناعت يافته گفت: حالا حرفهايت را می شنويم و از آن فرمان ميبريم 
تاريخ نويسان را موقعيت اين چنين فرمانروا در قرن هفتم میلادی به حيرت وا ميدارد که می پذيرد مورد سئوال قرار گيرد و از خود در مقابل آراء عامه دفاع نمايد، اين موقف برازنده يی است و بيشتر از آن اينکه امتی آنقدر به عدالت استحکام دارد و بر آن اصرار ميکند که فرمانروايی خود را مورد محاسبه قرار ميدهد و در موضوعی که در آن شک موجود است، از وی توضيح و تفسير ميخواهد. اينست مثال آزادی در اسلام

متن نامه رسول‌الله صلی الله علیه وسلم رهبر جماعت و دارالاسلام مدینه به دارالکفر ساسانی

متن نامه رسول‌الله صلی الله علیه وسلم رهبر جماعت و دارالاسلام مدینه به دارالکفر ساسانی

برگرفته از : سیره ابن هشام

از پیامبر خدا محمّد به شاهنشاه خسروپرویز ساسانی

«درود بر آنكس كه از راه راست پیروی كند و به خداوند و رسول او ایمان آورده است و گواهی دهد كه خدایی جز خدای یگانه و بی شریك وجود ندارد و محمّد بنده و رسول او است. من تو را ای خسرو به پذیرش دین خدای عزّوَجل فرا می‌خوانم. زیرا فرستاده او بر همه جهانیانم تا پیام او را به همه كافران ابلاغ كنم. پس ایمان آور تا رستگار شوی و اگر چنین نكنی گناه و لعنت مجوس بر تو باد.»

شهيدى که بر زمين راه ميرود

شهيدى که بر زمين راه ميرود

محمودالحسن

جابر (رض) حديثى را روايت مى کند که ترمذى آنرا اين چنين نقل مى کند : رسول خدا بسوى طلحه بن عبيدالله(رض) نظر کرد و گفت : کسى که دوست دارد تا ببيند مردى را که مُرده است و بر روى زمين راه ميرود بايد که بسوى اين مرد (طلحه) نظر کند و در يک روايت ديگر، اين لفظ آمده است ، کسى که با ديدن بسوى شهيدى که بر زمين راه ميرود خود را خوشحال مى سازد بايد که بسوى طلحه بن عبيدالله نظر کند. طلحه بن عبيدالله يکى از جمله ده يار بهشتى رسول خدا است ، ده يار بهشتى که بنام عشره مبشره معروف اند آن ده يار پيغمبر خدا اند که در يک محل، رسول خدا براى آنها مژده جنت داده آنها را بهشتى گفت، ده يار بهشتى اينها اند – ابوبکر، عمر، عثمان، على، طلحه، زبير، ابوعبيده بن جراح، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابى وقاص، و سعيد بن زيد رضى الله عنهم.

در احاديث رسول خدا در باره اين ياران بهشتى منقبه هاى خاص، ذکر شده است از جمله طلحه را شهيدى خوانده شده که برزمين راه ميرود.

علماء در تعبير و توضيح اين حديث نظريات مختلفى را ارائه کرده اند بعض ها مى گويند که اين سخن رسول خدا، ايماء و اشاره است به اينکه خاتمه وى نيکو بوده شهادت نصيب اش ميگردد گرچه فعلاً شهيد نه بلکه زنده اى است که بر روى زمين راه ميرود اما در آينده به درجه شهادت نايل مى شود، بعض ها ميگويند که طلحه رضى الله عنه در روز احد جان خود را سپر رسول خدا ساخت و در جهت وقايه کردن پيغمبر خدا تا آخرين حد توان کوشيد و خود او مى گفت که تمام بدن من در روز احد زخمى شد حتى آله تناسلى ام. صحابه هنگاميکه روز جنگ احد را ياد ميکردند مى گفتند آن روزى بود که همه خوبى ها و سعادت را طلحه(رض) نصيب شد.

حقيقت اين است هرکه خود را در راه خدا وقف کند، و هر لحظه اى زندگى را در راه خدا خصوصاً در جهاد عليه کفار سپرى نمايد اين يک خصوصيت خاص و امتياز بزرگ است که خدا براى او مى دهد، و هر لحظه زندگى توام با خطرات و تهديدات است که مرگ در پيشا پيش روى او قرار دارد گنجايش دارد که به همچو اشخاص شهيد يا مرده اطلاق گردد ، اين هم احتمال دارد که طلحه که تا پايان مرگ يا شهادت در راه خدا به جنگ و مقابله آمادگى دارد و تا آنکه به مرگ طبيعى يا شهادت در راه خدا زندگى اش خاتمه يابد هم چنان طرز زندگى بعض اشخاص که آنها سمبول روش و زندگى اسلامى اند مايه درس و آموزش ديگران قرار ميگيرد همچو اشخاص چنان با دنيا و آرايش آن بى تعلق و کاملاً ازين قيد آزاد اند گويا آنکه فعلاً مُرده و يا شهيد باشند ، يعنى حکماً مرده و يا شهيد اند .

مسلمان هيچگاه مرگ را فراموش نکند و هميشه در فکر شهادت در راه خدا باشد، مرگ يک پديده حتمى است که هر نفس آنرا مى چشد و اين دنيا را وداع مى کند، شهادت مرتبه بلندى است که براى بندگان خاص ميسر ميگردد کبر وغرور مايه ذلت و سقوط انسان است متکبرين و مردمان سرکش نه مرگ را ياد مى کنند و نه در فکر رسيدن به سعادت و خدمت در راه دين خدا اند آنها با شيوه خود بر تربينى و تحقير ديگران، چنان بر زمين راه ميروند که اصلاً اثرات انقياد و تسليمى در آنها ديده نمى شود، برعکس، مردمان منقاد و تسليم به حکم الهى چنان راه ميروند که اثر انقياد در آنها ديده ميشود.

بايد که انسان در هرحالت مرگ را فراموش نکند خصوصاً در شرايط و ظروفى که دشمنان دين از هر سو او را در محاصره قرار داده تهديد به مرگ ميکند، اين حالتى است که بايد به مقابله آنها کمربسته کشته شدن درين راه را سبب فوز و فلاح داند و براى رسيدن به خوبى هاى آخرت خود را قربان راه خدا سازد.

آرى طلحه کارنامه هاى دارد که اگر در حق او گفته شود، شهيدى که برزمين راه مى رود صدق مى کند او مردى است که در جنگ احد بخاطر بالا شدن پيامبر خدا بر سنگ خود را زير پاى پيغمبر مى اندازد تا رسول خدا بر آن پا بگذارد و برسنگ ايستاده شود چنانچه زبير روايت مى کند که در روز جنگ احد بر بدن رسول خدا دو زره بود خواست که برسنگ ايستاده شود اما نتوانست پس طلحه در زيرپاى رسول خدا نشست تا آنکه رسول الله صلى الله عليه وسلم برسنگ ايستاده شد زبير مى گويد که من از پيامبر (ص) شنيدم که ميگفت : طلحه جنت را براى خود واجب گرداند، يعنى عملى را انجام داد که مستحق جنت گرديد.

طلحه کسى است که در جنگ احد دست خود را قربان حمايت و پاسدارى از رسول خدا گرداند و در همين روز دست وى که رسول خدا را وقايه مى کرد، در نتيجه ضربه هاى زياد کفار شل شد.

واقعاً صحابه رسول خدا در راه دين و پاسدارى از نواميس دينى قربانى هاى دادند که سبب عروج دين، استقرار نظام خالص اسلامى وسرنگونى بزرگترين دشمنان اسلام گرديد ، سيرت و طرزالعمل آنها براى همه مسلمانان الگوى است که بايد در عملى ساختن آن هر انسان مسلمان سعى و تلاش کند، صداقت وامانت دارى و اخلاص وفادارى از جمله خصايل نيکوى آنها و لازمه زندگى هر فرد امت اسلامى است تا ازين راه مجد و عظمت اسلام حفظ و عالم بشريت از تباهى ها و هلاکت نجات يابد.

مولوی عبدالحمید اسماعی زهی خطیب مسجد مکی زاهدان کلکسیونی از تضاد

مولوی ِ سخنگوی گرسنگان و سوختبران و محرومین بلوچستان

مولوی عبدالحمید اسماعی زهی خطیب مسجد مکی زاهدان کلکسیونی از تضاد

به قلم: آغسار تورکمن

در میان مردم ما ضرب المثلی هست که می گوید: هر ملا اوز بیلننی اوقییر/ هر ملایی، آنچه که خود یاد دارد، می خواند. زمانی که سخنان مولوی عبدالحمید را بررسی می کنیم به راحتی متوجه تضاد در این سخنان و موضع گیری ها می شویم و هر طالب علمی می داند که اینهمه تضاد در فروع و سخنان، ناشی از فساد در اصول است. یعنی شخص در اصول مشکل دارد به همین دلیل است که اینهمه تضاد را در سخنانش مشاهده می کنیم؛ اما قضیه ی خطیب مسجد مکی زاهدان علائم دیگری را نیز نشان می دهد!

به عنوان مثال مولوی عبدالحمید در ۹دی ۱۴۰۱ش به صراحت می گوید:”اعتقادی به بودن عالم اسلامی در رأس کار ندارم… عالم برگردد به وظیفه خودش … ” حتی در نمایندگی شوراهای مختلف هم مثال می آورد که نباید عالم باشد بلکه یک دانشگاهی برود و..

با آنکه مولوی عبدالحمید یک خطیب است و هرگز نمی تواند در جایگاه عالم و اهل علم قرار گیرد با این وجود منظورش این است که اهل علم نیز مثل خودش به خطبه و آداب حیض و نفاس و دستشوئی و طهارت و البته سخن گفتن بدون تخصص در هر زمینه ای بپردازند اما مسائل مهم چون حاکمیت و مسندهای مهم حکومتی و اجتماعی و فرهنگی و … را به کسانی غیر از اهل علم شرعی بسپارند! و حاکمیتهایی چون امارت اسلامی افغانستان یا هر حاکمیتی بر اساس قوانین شریعت الله که نیاز به متخصصین در این قوانین دارد نزد او باطل هستند! اما حاکمیت دیگران خوب است!!

بدون شک این مولوی باید بداند که سید شریف جرجانی ترکستانی که در سال ۸۱۶ق وفات کرده در شرح خود بر کتاب المواقف قاضي عضد الدين الايجي می گوید: جمهور فقها و اهل علم  بر آنند که  اهل امامت و کسی که شایسته و مستحق رهبر شدن دارالاسلام است باید در اصول و فروع مجتهد باشد …. تا توانایی داشته باشد دلایل و حجج الهی را اقامه و شبهات را در عقاید دینی حل کند و در مورد مسائل روز نیازی به فتوای دیگران نداشته باشد و خودش در مورد مسائل روز و نوازل و مستحدثه مستقل باشد.”

قضاوت و مسند قوه قضائیه هم به همین شکل است و سایر مناصب هم باید از متخصصین و «اولی الامر» میان مومنین باشند نه دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها یا کفار سکولار. این خطیب مسجد مکی زاهدان می داند که در اسلام رهبریت تخصصی است که تنها از عهده ی یک مجتهد بر می آید نه پائنتر از آن، آنهم دکترها و لیسانسه و فوق لیسانسه های سکولار و بی سواد در امور شرعی که خودشان همیشه منبع فساد و مصیبت بوده اند. به همین دلیل است که در خطبه‌های نماز جمعه دوم دی ۱۴۰۱ می گوید:

“ولی امر به نظر ما و بر اساس اعتقاد اهل‌سنت نمی‌تواند امر الله را تعطیل کند… ولایت و ولی‌امر مسلمین به هر سطحی برسد در چارچوب شریعت اسلام باید عمل کند. هیچ مصلحتی در دنیا بالاتر از مصلحت اسلام نیست. مصلحت نظام باید در چارچوب اسلام باشد. اگر اسلام چیزی را ناجایز کرده، مصلحت نظام نمی‌تواند آن را جایز کند. ما معتقدیم که ولی امر و حاکم در چارچوب قرآن و سیره اسلام باید باشد و تار مویی نمی‌تواند از شریعت رد بشود.”

پس این خطیب مسجد مکی آنچه را که می گوید، می داند؛ و تضادهایش به خاطر جهل نیست بلکه آگاهانه دارد با شعور مخاطبین خود بازی می کند و اگر این روزها در «جبهه» ی کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار محلی و دارودسته ی منافقین قرار گرفته است به خاطر جهالت نیست بلکه عمداً در این «جبهه» قرار گرفته است و عمداً اینهمه سخنان متضاد را بیان می کند و «عملاً» برای کفر سکولاریسم و حاکمیت تحصیلکرده های سکولار جاهل به دین در مناصب مختلف حکومتی تبلیغ می کند.

امام بیهقی رحمه الله و دیگران از ابن عباس رضی الله عنهما نقل شد کرده اند که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَنْ تَوَلَّى مِنْ أُمَرَاءِ الْمُسْلِمِينَ شَيْئًا فَاسْتَعْمَلَ عَلَيْهِمْ رَجُلًا وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَوْلَى بِذَلِكَ وَأَعْلَمُ مِنْهُ بِكِتَابِ اللهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ ، فَقَدْ خَانَ اللهَ وَرَسُولَهُ وَجَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ .[۱]  کسی که کارگزاری از مسلمین را به کار بگمارد در حالی که می داند در میان مسلمانان کسی هست که شایسته تر از آن و آگاه تر به کتاب خدا و سنت رسولش وجود دارد، به خدا و رسولش و به تمامی مسلمانان خیانت کرده است.”

در اینجا معیار شایستگی برای کسب مناصب حکومتی نزد اهل سنت آگاهترین به کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم است نه ….

آغای اسماعیل زهی : هر بیر اکین اوز وقتنده بیشر/هر محصولی به وقت خودش می رسد. پس روزی می رسد که عقلای ملت بلوچ -همچون سایر ملل بیدار شده- این شعبده بازی ها و بازی با کلمات و عوام فریبی های تو و امثل تو را کنار هم قرار می دهند، آنوقت …   


[۱] الحاكم في مستدركه (۴/ ۱۰۴) وقال صحيح الإسناد ، والطبراني في ” المعجم الكبير ” (۱۱/ ۱۱۴) ، / الهيثمي في مجمع الزوائد (۵/ ۲۱۲)/

حاکمیت سکولار بنگلادش: برگی دیگر از تاریخ سیاه و ننگین سکولاریستهای محلی

حاکمیت سکولار بنگلادش: برگی دیگر از تاریخ سیاه و ننگین سکولاریستهای محلی

نویسندەی مصری- سردبیر مجلەی «المجتمع» کویتی

آنچه در بنگلادش می‌گذرد جنگی تمام عیار است علیه اسلام، و جهان در قبال این جنایت‌های ضد اسلامی و انسانی که در کشور بنگلادش می‌گذرد از جمله اعدام ظالمانه و ناجوانمردانە روز پنجشنبه گذشتە که پروفسور «عبدالقادر ملا» به علت سرودن شعار «ربّیَ الله = پروردگارم تنها الله است» اعدام شد، سکوت اختیار کرده، گویی وجدان و درون انسانی در سطح جهانی – و بویژه جهان اسلام – با کُمای سرسام آوری دچار شده است.

به دارآویختن مرحوم پروفسور «عبدالقادر ملا» در شرایطی توسط چماق بدستان خودفروختەی بنگلادشی اجرایی شد که برای فریب افکار عمومی – که این روز‌ها بیش از هر زمان دیگر فریب می‌خورد – تقریباً از یک ماه پیش ۲۷ فوریەی گذشته جلساتی کاملاً نمایشی و با نتایج قطعیِ از پیش معین شده در مکانی موسوم به دادگاه رسیدگی به جنایات جنگی برای محاکمەی رهبران «جماعت اسلامی» و کادر و اعضای آن تشکیل شده بود، آن – بی‌– دادگاهی که قبلاً رهبر فرزانه اسلامی «دلوار حسین» رئیس جماعت اسلامی را نیز به اعدام محکوم نموده بود و در ژانویەی گذشته نیز «پروفسور عبدالکلام آزاد» رهبر سابق همین حزب را غیاباً به اعدام محکوم نموده بود؛ تازه علاوه بر اتهام‌های مشابهی که در انتظار شش تن از دیگر رهبران این حزب می‌باشد. آنچه باعث دهشت و تعجب بیشتر می‌شود این است که این عده از رهبران اسلامگرا در بنگلادش بابت اتهام‌هایی – البته دروغ و بی‌اساس – محاکمه و اعدام می‌شوند که ۴۰سال پیش رُخ داده است! و آن اتهام‌ها که از طرف دادگاه – تهی از داد – بنگلادش عنوان شده عبارت است از: ۱) مشارکت این رهبران اسلام گرا در جنایت‌های ضد انسانی! آن هم در جریان استقلال کشورشان بنگلادش از پاکستان! ۲) تلاش جهت به تعویق انداختن استقلال کشورشان ۳) مجبور کردن هندی‌ها جهت گرویدن به اسلام.

در چنین شرایط سخت و دشواری، مردم بنگلادش از طرف دولت «عوامی» لیبرال‌های افراطی و برخوردار از حمایت‌های خارجی بدخواهان اسلام ومسلمانان، با رنج و مصیبتی بزرگ مواجه هستند؛ این دولت خودکامه، مردم مسلمان آنجا را که بیش از ۸۷ درصد شهروندان این کشور را تشکیل می‌دهند، با کودتا علیه قانون اساسی غافلگیر نمود؛ لیبرال‌های کینه توز و مزدور در صدد این هستند که قانون اساسی «تمام سکولیبرال» ی تدوین نموده و در قانون اساسی جدید تمام آن مواد را که مستقیم یا غیرمستقیم با اسلام در ارتباط بوده را حذف نمایند!

تنها راه برای عملی کردن این توطئەی شوم و نادیده گرفتن هویت دینی و ملی این ملت مسلمان و ریشه کنی اسلام راستین از منطقه، عبارت است از سر راه برداشتن «جماعت اسلامی» دومین حزب و جریان بزرگ و برخوردار از حمایت مردمی در بنگلادش، تا برای مدتی هم شده آن را از صحنه بیرون رانده و آنگاه به راحتیِ آب خورن، طرح‌های – ساخت آمریکا و اسرائیل و.. – شان را اجرا نمایند.

ادامه خواندن حاکمیت سکولار بنگلادش: برگی دیگر از تاریخ سیاه و ننگین سکولاریستهای محلی

حرکت جهادی اهل سنت عراق قبل از پیدایش جماعت دولت اسلامی در عراق و شام

حرکت جهادی اهل سنت عراق قبل از پیدایش جماعت دولت اسلامی در عراق و شام

ارائه: ابوعبدالله موکریانی

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله، و الصلاة و السلام على رسول الله، و على آله و صحبه و من والاه .. أما بعد :

به صورت عام جهاد بر تمام مومنینی که دارای عذر معتبر شرعی نباشند واجب است. حالا زمانی واجب کفائی می شود و زمانی واجب عین یا فرض عین. الله تعالی می فرماید: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) (البقرة:۱۸۳)«‏اي كساني كه ايمان آورده*ايد ! بر شما روزه واجب شده است ، همان گونه كه بر كساني كه پيش از شما بوده*اند واجب بوده است ، باشد كه پرهيزگار شويد.»

و همچنین می فرماید: (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) (البقرة:۲۱۶)«‏جنگ بر شما واجب گشته است ، و حال آن كه از آن بيزاريد ، ليكن چه بسا چيزي را دوست نمي*داريد و آن چيز براي شما نيك باشد ، و چه بسا چيزي را دوست داشته باشيد و آن چيز براي شما بد باشد ، و خدا ( به رموز كارها آشنا است و از جمله مصلحت شما را ) مي*داند و شما ( از اسرار امور بي*خبريد و مصلحت خود را چنان كه شايد و بايد ) نمي*دانيد.‏»

و امام بخاری در صحيحش روایت می کند که مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم آمد و گفت: مرا به عملی راهنمایی کن که برابر با جهاد باشد، فرمود: چنین عملی را نمی یابم و فرمود: آیا می توانی هنگامی که مجاهد برای جهاد خروج می کند، به نماز بایستی و ازپای ننشینی و روزه بگیری و افطار نکنی. گفت: چه کسی توانایی آن را دارد..

بر این مبنا و در زمان اشغال عراق توسط کفار سکولار به رهبری آمریکا و انگلیس و با همکاری احزاب سکولار کورد و عرب؛ مسلمین عراق دست به جهاد و مقاومت در برابر اشغالگران زدند، در میان شیعیان گروههای مختلفی درست شدند و در میان اهل سنت هم به همین شکل.

برای آشنایی با حرکت جهادی اهل سنت قبل از پیدایش دولت اسلامی در عراق و شام به ذکر مطالبی اشاره می کنم که از بیانیه های مجاهدین اهل سنت در همان زمان استخراج شده است و مسائل مهمی را نشان می دهد.

خطاب به تمامی مجاهدان منهج حق:

پس ای کسانی که رویارویی و مقابله با کفار را نسل در نسل به ارث بردید.. سوگند به پروردگار که شما فرزندان همانهایی هستید که در گذشته با طغیان و الحاد زمانی که تسلط یافته بود و آشکارا کفر و محاربه با اسلام را منتشر می کرد، به مقابله برخاستید، در سه دهه گذشته ثابت کردید که اهل مقاومت و پایداری هستید و در این دهه ثابت کردید که اهل معرکه و پیکار و نبرد هستید و شما امید امت بودید و زنان آزاده بی صبری و بی تابی خود را با امید به شما تحمل کردند.. چه پیران و ریش سفیدانی در صفوف شما سرخاب خون به خود مالیدند و چه جان فدایانی در میان شما به سوی حور کوچ کردند و چه برآشفتید آندم که زن آزاده ای به شما پناه می آورد..

پس ای اهل اسلام و ای فرزندان امت:

شما امروز در میادین جهاد از برترین مسلمانان هستید و با جریانات جهادی خود مفهوم ولاء و براء را تحقق بخشیدید، و شما بودید که جهاد را در عراق شروع کردید و شمائید که سکان معرکه میدان عراق – آمریکا را بدون هیچ ابهام و شکی در دشمن و بدون قبول مزایده از هیچ فرصت طلبی، اداره می کنید و هیچ وقت به راه حلهای مسالمت آمیز یا گفتگوهای سری روی نیاوردید و میدان نبرد به این مساله شهادت می دهد و تاریخ آن را ثبت کرده است..

پس ای مجاهدان:

مرحله پیش رو از نظر سیاسی و جنگی کم اهمیت تر از مراحل طی شده نیست، و جماعت به صورت عملی برای این مرحله اظهار تفاوت در مفاهیم را مقرر کرده است و تمامی پرچم های حق را به صدور شناسنامه تولد شرعی جنگ و قتال، فرامی خواند، شناسنامه ای که انتساب و مرجعیت تاریخ طی شده و در حال گذر بر سرزمین عراق را ثبت کند.. و باید مقررات و قوانین منهج دعوت و جنگ را که جماعت آنها را برگزیده و آن را مسیر جهادش قرار داده محقق کنیم..

لذا کمیته نظامی جماعت موارد زیر را مقرر کرده است:

۱٫ بر تمامی مجاهدان التزام به تمام واجبات شرع در دین و همچنین در مسائل سیاست شرعی و جنگی و عدم کشیده شدن دنبال هرج و مرج پیش رو، لازم و ضروری است.

۲٫ بر مجاهدان در این مرحله تاکید بر افزایش منظم جهاد سیاسی و جنگی و دعوی لازم و ضروری است.

۳٫ عمل به قوانین جنگ چریکی فرسایش و عمل در جهت انجام عملیات ازپای درآورنده ی معنوی و نظامی ضد پس مانده های نیروهای نظامی و شبه نظامی هم پیمان با آمریکا در تمام مناطق لازم و ضروری است.

۴٫ بر مجاهدان لازم است که برای ساختن فضای جنگی ویژه و متفاوت در این مرحله و بر وفق سیاست جماعت، با جماعت های حامل پرچم حق، همکاری سازنده داشته باشند.

۵٫ بر تمام مجاهدان لازم است که از امت و دیار مسلمین محافظت کنند که آنها ذخیره جهاد آینده هستند.

و مجاهدان اهل پرچمهای حق با جهاد مبارکشان ثابت کرده اند که آنها مرجع شرعی و سیاسی و نظامی در اداره این معرکه در گذشته و این مرحله و مراحل بعدی هستند. ان شاء الله.

همچنین جماعت ما به هیچ عهد و پیمانی که حکومت مرتد یا احزاب کفری یا غیر آنها با آمریکا یا غیر آن، با اشغالگر و جریانات هم پیمان با او امروز یا در گذشته بسته اند، ملتزم نیستیم.

و آنچه ما در جماعت  به آن ملتزم هستیم، همان است که فرماندهی جماعت از شرع اسلام مقرر کرده.. همین و بس.

این نمونه ای از برنامه ی حرکتی مجاهدین اهل سنت در زمان اشغال عراق توسط آمریکا و انگلیس بود که نشان می دهد در این دوران اثری از تحریک افکار عمومی به جنگ مذهبی و تفرق میان گروههای مختلف جهادی شیعی و سنی به چشم نمی خورد و تمرکز اصلی بر آمریکا «سر افعی» و متحدین و مزدوران آمریکاست.

با همین برنامه ی حرکتی بود که گروههای مختلف جهادی با همکاری عشایر عراقی توانستند آمریکا و انگلیس و مزدورانش را از استان الانبار و بسیاری از مناطق دیگر اخراج کنند اما به دلیل نداشتن مرکزیت فرماندهی واحد، جماعت دوله با توانائی هایی که داشت توانست بر ثمره ی فتوحات این گروههای متفرق بنشیند و حتی این گروهها و بسیاری از عشایر را نیز از میدانهای جهاد فراری دهد. 

آینده از آن جنبش‌های اسلامی است چرا؟

آینده از آن جنبش‌های اسلامی است چرا؟

به قلم: شهيد (باذن الله) دكتر عبدالعزيز رنتيسي

گسترش جنبش هاي اسلامي نيازي به استدلال ندارد ، افكار مخالف با تفكر اسلامي در كشورهاي عرب و مسلمان آشكارا در حال عقب نشيني در برابر تفكرات جنبش هاي اسلامي است . در راي گيريهاي اخير در كشورهاي مغرب ، پاكستان و بحرين جنبش هاي اسلامي پيروزي هاي بي نظيري به دست آورده اند . جالب است بدانيم اين پيروزي ها در زماني به دست مي آيد كه محدوديتهاي زيادي بر جنبش هاي اسلامي اعمال مي شود و اين جنبش ها از بسياري از حقوق كه گروههاي ديگر از آن بهره مندند برخوردار نيستند . گاهي اجازه تشكيل حزب ندارند و چنانچه اين اجازه به آنان داده شود، اجازه ندارند پايگاه تبليغاتي براي خود داشته باشند و پس از مدت كوتاهي كه از تاسيس اين حزب گذشت با صدور حكم انحلال حزب و يا دستگيري رهبر و يا اعدام سياسي (ترور) آن را از صحنه رقابت خارج مي كنند .

ما هيچ وقت فشارهاي وارده به سازمانها و موسسات خيريه اسلامي را كه در فعاليتهاي اجتماعي ، آموزشي ، بهداشتي و يا فرهنگي و يا غيره مشاركت دارند ، فراموش نمي كنيم .

همچنين تبليغات ظالمانه اي را كه به هدف ضربه زدن به جنبش هاي اسلامي و رهبران و فرماندهان اين جنبش ها صورت مي گيرد ، فراموش شدني نيست . اين حملات تبليغاتي عموما از سوي جريانهايي صورت مي گيرد كه رسانه ها و مراكز تصميم گيري را در دست دارند . اين جريان ها با در اختيار داشتن رسانه ها و مراكز آموزشي و موسسات مختلف و به علت نداشتن وجداني كه اين جريان ها را از كنترل حقد و حسد نسبت به اسلام و پرچمداران آن باز دارد ، حق و باطل را وارونه جلوه مي دهند و از اين كار خود هيچ ابايي ندارند . از جمله خطرات ديگري كه جنبش اسلامي با آن مواجه مي باشد اين است كه دشمنانش حكومتهايي را در دست دارند كه از آن براي سركوب ، تهديد ، از بين بردن و دستگيري و ارعاب اين جنبش ها بهره مي گيرند.

ادامه خواندن آینده از آن جنبش‌های اسلامی است چرا؟

برخورد زنان با کتاب و سنت و حضور آنان در مساجد صدر اسلام

برخورد زنان با کتاب و سنت و حضور آنان در مساجد صدر اسلام

ارائه دهنده : عبدالله جوانرویی و کارزان شکاک ( از درسهای استاد هورامی ) 

مسجد در زمان حیات پیامبرصلی الله علیه وسلم  از آن مرد و زن بود. برای حفظ حجاب، مردان در صف های اول و زنها در صف های آخر با کمی فاصله می ایستادند و حتی زن و مرد از یک در وارد و خارج می شدند تا این که پیامبر صلی الله علیه وسلم  به علت ازدحام زن و مرد، به قسمتی از مسجد اشاره نمود و فرمود : کاش در اینجا دری برای ورود و خروج زنان ایجاد می کردیم و بعدها ایجاد شد و اکنون هم به «باب النساء» مشهور است.

مسجد تنها منزل عبادت نبود، بلکه یک دانشگاه عالی محسوب می شد که پیامبر صلی الله علیه وسلم  به عنوان مدیر در رأس آن قرار داشت و مسلمانان علوم خود را در آنجا از منبع وحی دریافت می کردند، به همین خاطر زنان اصرار می ورزیدند که از حضور در مجالس خیر و از حرکت با جماعت مسلمانان عقب نیفتند و پیامبر صلی الله علیه وسلم  اوقات خاصی را به پرورش و آموزش آنان اختصاص می داد.

مسجد علاوه بر این که دانشگاه علم و منزل عبادت بود، مرکز تصمیم گیری و اجرای امور و مواجهه با مشکلات و بحران بود؛ بنابراین زنان مسلمان روز به روز و لحظه به لحظه با رویدادها می زیستند و هرگز نسبت به وقایع و مسائل روز در انزوا قرار نمی گرفتند و با احساسات و عواطف و اندیشه های خود با مشکلات می زیستند و کنار می آمدند، از سر باور و از روی قناعت مشکلات همسران خود را از راه آنان می زدودند و به گام های آنان به سوی آینده ی درخشان سرعت می بخشیدند. این جریان عمومی جامعه است و بدان معنا نیست که زنان الگو و نمونه وجود ندارند، اما تعداد آنان در هر منطقه معدود و انگشت شمار است و هنوز به عنوان یک تشکل برجسته و منظم ظهور نکرده اند و از حرکت نوپای اسلامی انتظار می رود که به این جنبه اهتمام ورزد.

از دیدگاه بنده علاوه بر تربیت روحی و علمی ، بزرگ ترین گام عملی که زنان معاصر در اسلام نهادند انتقال عواطف، احساسات و ذوق و سلیقه ی آنان از جاهلیت به سوی اسلام و به ویژه در عرصه ادب و هنر است، و در مقابل فنون جاهلی به رقابت می پردازند و موج رادیوها و کانال های بی بند و بار را قطع می کند که زنان اوقات فراغت خود را با آن سپری کرده و ذوق و عاطفه و افکار خود را با آن شکوفا می نمایند.

یکی دیگر از نمونه های عملی، لبیک آنان به اسلام و تسریع بخشیدن هرچه بیشتر به اجرای احکام اسلامی بوده است و به عنوان شاهد به چند روایت از ام المؤمنین عایشه- رضی الله عنها- در این مورد اشارهمی نماییم :

۱- خداوند زنان پیشگام مهاجر را ببخشاید که به هنگام نزول آیه ی «وَلیَضرِبنَ بِخُمُرِ هِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ» پارچه های آستین خود را بریده و به عنوان نقاب بر سرو گردن خویش فرو انداختند.

۲- صفیه دختر شیبه از ام المؤمنین عایشه روایت می کند : زمانی که این آیه نازل شد، حاشیه های جامه های خود را بریده و سینه و گردن خود را با آن پوشاندند.

۳- باز صفیه روایت می کند : ما در مجلسی در خدمت ام المؤمونین عایشه بودیم که پیرامون فضل و امتیازات زنان قریش بحث می شد، ام المؤمنین عایشه فرمود : راست است که زنان قریش صاحب فضل و امتیازند اما به خدا سوگند فضل و امتیازی که در تصدیق کتاب خدا و ایمان به وحی از زنان انصار دیده ام در هیچ گروهی از زنان ندیده ام، وقتی که این آیه « وَلیَضرِبنَ بِخُمُرِ هِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ» از سوره ی نور نازل شد، مردانی که درخدمت پیامبر صلی الله علیه وسلم  حضور داشتند، این فرمان الهی را به اطلاع زنا، دختران ، خواهران و خویشاوندان خود رساندند، به عنوان تصدیق و ایمان به کلام خدا سر و گردن خود را با جامه هایشان پوشاندند و با پوشش اسلامی و حساسیت ایمانی دنبال دستورات پیامبر صلی الله علیه وسلم  افتادند.

آری زنان این گونه با کتاب و سنت برخورد می کردند و این چنین برای نماز و کسب علم در مسجد حضور می یافتند و به ندای خدا لبیک می گفتند.

روش گفتمانی ابن تیمیه با دارالاسلامی که رهبر آنرا اهل بدعت می دانست و  در نهایت ….

روش گفتمانی ابن تیمیه با دارالاسلامی که رهبر آنرا اهل بدعت می دانست و  در نهایت ….

به قلم: رزگار حسنی

بسم الله الرحمن الرحیم

برادرم، خواهرم ،باید بدانیم که جهاد در راه الله دارای قواعد خاص خودش است که باید توسط الجماعه تولید شده توسط دارالاسلام به پیش برود نه با جمع کردن چند جوان و تولید دهها فرقه و دسته و گروه متفرق که ثمره ای غیر از ظلم به اهل دعوت و جهاد نداشته و ندارد؛ پس ایمان به جهاد برابر نیست با تبعیت از احساسات . جهاد قوانین دارد و این قوانین احساسات نیست ، شرع است .

برای آنهایی می نویسم که دوست دارند بدانند این تیمیه چه کسی بود نه آنانکه برای خودشان ابن تیمیه ی خیالی ساخته اند .می نویسم برای آنان که دوست دارند بدانند علمایشان با حکام چگونه بوده اند نه آنانکه سخن خود را برتر از سخنان علما می دانند .می نویسم تا خداوند روز قیامت از من نپرسد چرا آنچه را که از بنده ی صالحم می دانستی برای برادران و خواهرانت نگفتی .

برادرم ، خواهرم ، آنچه که می خواهم برایتان بنویسم رفتار یکی از بزرگان مذهب حنبلی با دارالاسلام و حاکم وقت خودش می باشد. با آنکه ابن تیمیه مذهبش با مذهب حاکم یکی نبود و با آنکه آنها را اهل بدعت می دانست اما به هر حال با یک دارالاسلام سرو کار داشت که از نگاه او یک رهبر اهل بدعت بر ان حاکمیت می کرد نه دارالکفری که یک رهبر کافر سکولار یا مرتد یا… بر آن حاکمیت داشته باشد.

دقت کنید روش برخورد او با این حاکم اهل بدعت بر دارالاسلام چگونه بود حاکمی که در نهایت او را به زندان انداخت و در زندان همین حاکم نیز وفات کرد:

لما قدم عليه الشيخ تقي الدين بن تيمية نهض قائما للشيخ أول ما رآه ومشى له إلى طرف الايوان واعتنقا هناك هنيهة ثم أخذ معه ساعة إلى طبقة فيها شباك إلى بستان فجلسا ساعة يتحدثان ثم جاء ويد الشيخ في يد السلطان[۱] وقتی ابن تیمیة آمد و سلطان وی را دید ، برخاست و تا کنار ایوان سلطنت در استقبال شیخ آمد و او را در بغل گرفت و همدیگر را در آغوش کشیدند.سلطان به همراهی ابن تیمیه ساعتی در بخشی از قصر که پنجره اش به باغ شاهی باز می شد ماندند و آنجا ساعتی در خلوت به صحبت پرداختند و سپس دست در دست هم به دربار عمومی آمدند .

این حاکم همان حاکمی است که به هنگام حمله مغول به شهر دمشق لشکر خویش را به سمت مصر برگرداند و با نصیحت علما دوباره لشکر را به سوی کفار روانه نمود . آری . علمای ما اینگونه بوده اند که به هنگام سر زدن خطا از حاکم مسلمان دارالاسلام وقت خودشان هر چند اهل بدعت و فسق هم باشد وی را تکفیر و تفسیق نمی کردند ، بلکه وی را نصیحت می کردند و همین نصیحت باعث شد که مسلمین بر مغول پیروز شوند .

این عالم همان عالمی است که با خون و پوست خود رنج مسلمانان را احساس نمود و می دانست که قسمت بزرگی از این رنج از کجا نشأت می گیرد : از بین رفتن خلافت اسلامی و تولید بدعت بزرگ شاهیگری و تفرق.

در همین دوره بود که مغول ها با اشغال بغداد و به قتل رساندن آخرین پادشاه عباسی حکومت بدیل اضطراری اسلامی آنها را نابود کردند و ضربه ای به اسلام وارد نمودند که تا امروز اثرات آن پیداست . اما در همین دوران حکام دیگر مناطق اسلامی نه تنها به کمک بغداد برنخاستند بلکه تا چندین سال بعد از این اتفاق هیچ عکس العمل قابل توجهی از خود نشان ندادند .قبل از آن و به مدت بیشتر از ۴۰ سال مسلمین خراسان و ماوراء النهر و ایران توسط مغولها قتل عام می شدند اما نه حکومت عباسی به داد آنها رسید و نه هیچ عالم دیگری از شام غرب اسلامی فتوای جهاد نداد.

  آیا شما یک مورد سراغ دارید که وی حکام این عصر را با الفاظی مانند طاغوت ، مفت خور و … خطاب کند ؟ . شما آیا تاکنون در کتب این شخص دیده اید که به حاکمانی که با مغول نجنگیدند بد گفته باشد ؟. او می دانست آنچه که بسیاری نمی دانستند . ابن تیمیه می دانست که دین احساسات نیست ، دین مجموعه ای است از قوانین که الله تعالی مقرر نموده است ، حتی اگر در برهه ای از زمان برایمان ناخوشایند باشد : ” عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ” .

اینکه مسلمانی به وظیفه ی جهاد خود عمل نکند فرق دارد با خائنینی که در ارتش آمریکا و ناتو و سایر دول کافر بر علیه مومنین و دارالاسلام می جنگند و ….


[۱] البدایة و النهایة ج ۱۴ ص ۶۰

Дорул исломни рахбари қаршисида бўйин товлайдиган мўъминларга нисбатан ислом ва мусулмонларни муносабати

Дорул исломни рахбари қаршисида бўйин товлайдиган мўъминларга нисбатан ислом ва мусулмонларни муносабати

Пайғамбаримизни ёронларидан уч киши табук ғазотида қатнашмасдан орқада қолиб кетишган эди. Мана бу уч кишини хар бирини ,  минглаб мўъминлардан ташкил топган лашкарни орасида ўзини ўрни бор эди; аммо уларнинг ва бошқа мўъминларнинг  қилган муомаласи, рафтори ана ўша кундан бошлаб кейинги даврларда хам исломий харакатни йўлига ўзини таъсирини кўрсата олди. Албатта уларни қилган рафтори, доим сўзлари ва рафториларини кўрмаганликка олинадиган мунофиқлар ( секулярзодалар)ни рафторини умуман аксини кўрсатган.  

ادامه خواندن Дорул исломни рахбари қаршисида бўйин товлайдиган мўъминларга нисбатан ислом ва мусулмонларни муносабати