جبران نیکی های سکولاریستهای محارب و غیر محارب توسط پیامبر خاتم (۸۸)

جبران نیکی های سکولاریستهای محارب و غیر محارب توسط پیامبر خاتم (۸۸)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

ابن اسحاق روایت کرده است :رسول الله صلی الله علیه وسلم  زمانی که از طایف به قصد مکه برگشت، کسی را نزد اخنس بن شریق فرستاد و از او درخواست پناهندگی کرد. اخنس جواب داد که من دارای پیمان و قرارداد هستم؛ بنابراین قدرت پناه دادن را ندارم. بعد از او نزد سهیل بن عمرو فرستاد، او نیز گفت : بنی عامر به بنی کعب پناه نمی دهند. سپس نزد مطعم بن عدی فرستاد و مطعم درخواست پناهندگی رسول الله صلی الله علیه وسلم  را پذیرفت.

در مختصر السیره ی عبدالله بن محمد آمده است: «رسول الله صلی الله علیه وسلم  چند روزی در تاکستان به سر برد و زمانی که خواست به مکه برگردد، زید بن حارثه گفت : چگونه پیش قریش برمی گردی و حال آنکه شما را بیرون کرده اند؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم  فرمود : ای زید! خداوند چاره ساز و مشکل گشا است؛ خواهی دید که دری را بگشاید، خداوند یاور و پشتیبان دین خود است. به قصد مکه به راه افتاد. مردی از اهل خزاعه را نزد مطعم بن عدی فرستاد و از او خواست، چنانچه تمایل دارد به او پناهندگی بدهد. مطعم درخواست رسول الله صلی الله علیه وسلم  را پذیرفت و به اقوام و فرزندان خود دستور داد که خود را مسلح کنند ود ر کنار بیت الحرام به صورت آماده باش بایستند تا رسول الله صلی الله علیه وسلم  در امنیت به مکه وارد شود. رسول الله همراه زید حرکت کرد تا به بیت الحرام رسید. در این موقعیت مطعم بر شتر مخصوصش سوار شد و به اهل قریش رو کرد و گفت: من محمد را پناه داده ام و کسی حق ندارد برای او مزاحمت ایجاد کند. رسول الله صلی الله علیه وسلم  قبل از هر چیز در کعبه نشست و دو رکعت نماز به جای آورد و در بستر امن و حمایت و حفاظت مطعم و بستگانش به منزل خود برگشت .[۱]

چنانچه سفر رسول الله صلی الله علیه وسلم  به طائف با دو هدف «دعوت و درخواست یاری بود»، بی تردید اکنون به درخواست پناهندگی و حمایت شخصی از رهبران مکه منجر شده است. و در روایتی که گذشت متوجه شدیم که همین سکولاریستهای قریش رسول الله صلی الله علیه وسلم  را از مکه بیرون کرده بودند و زید به رسول الله صلی الله علیه وسلم  گفت : «راستی چگونه پیش قریش برمی گردی و حال آنکه شما را بیرون کرده اند؟» اما رسول الله صلی الله علیه وسلم  مطمئن بود که پیروزی و گشایش خدادادی نزدیک است و به ویژه زمانی که محنت شدت یابد و بلا افزون گردد، خداوند به فریاد بندگان خود خواهد رسید.

مطعم بهتر از همه کس نسبت به خطر و حساسیت این کار مطلع بود و چه بسا احتمال می داد که به دشمنی او با تمام قریش منجر شود؛ چرا که او می بایست با هر نوع تهدیدی علیه رسول الله صلی الله علیه وسلم  مبارزه کند. اگرچه این حمایت منجر به جنگ بین او و قریش گردد.

هنوز از یاد نبرده ایم که مطعم در زمان حمایت ابوطالب از رسول الله صلی الله علیه وسلم  چقدر بر همبستگی قریش اصرار می ورزید! رسول الله صلی الله علیه وسلم  در این لحظه فراموش نکرده است که مطعم همان کسی است که هنگامی که ابوطالب تبادل عماره بن ولید با رسول الله صلی الله علیه وسلم  را نپذیرفت اورا سرزنش کرد و به ابوطالب گفت : ابوطالب! قسم به خدا قوم تو منصفانه با تو به میان آمده و تلاش کرده اند که تو را از این بحران نجات دهند. عماره بن ولید را بگیر و به پسری خود قبول نما و محمد را به قریش تسلیم کن. از این بهتر چه می خواهی؟

ابوطالب به او جواب داد : نه، قسم به خدا این انصاف نیست، پسرشان را به من دهند که او را خدمت کنم و پسرم را به آنها بدهم که او را بکشند! مطعم برای شکست من انجمن تشکیل داده ای و قوم قریش را بر من شورانده ای. نه نه، برو هرچه دوست داری بکن! آری، مطعم همان کسی است که امروز رسول الله صلی الله علیه وسلم  از او درخواست پناهندگی می کند. در این موقعیت دشوار و حساس، آیا با تحمل هزینه ی دشمنی با قوم خود به رسول الله صلی الله علیه وسلم  پناهندگی بدهد یا همچون دیگران شانه از زیر بار این مسئولیت سنگین خالی نماید؟

او موضع شرافتمندانه  و افتخار آفرینی انتخاب نمود که تاریخ آن را حفظ کرده است. به درخواست رسول الله صلی الله علیه وسلم  جواب مثبت داد و فرزندان و سربازان خود را مسلح و با نمایش به سوی کعبه ، اعلام کرد که به رسول الله صلی الله علیه وسلم  پناهندگی داده است و رسول الله صلی الله علیه وسلم  این دعوتگر با تدبیر همراه زید در فضای امنیتی که با درخواست خود مهیا کرده بود به طواف کعبه پرداختند و پیامبر با حمایت و حفاظت آنان بعد از طواف به خانه ی خود بازگشت.

این سیلی محکمی بود که با قدعلم کردن سکولاریست های بنی نوفل در مقابل سکولاریستهای قریش نواخته شد. اما بنی نوفل با رهبری مطعم نیز همچون بنی هاشم با رهبری عبدالمطلب که مردانگی و شرافتمندی خود را در دفاع از رسول الله صلی الله علیه وسلم  به اثبات رساندن بر آیین شرکی خود همچنان ماندند. و رسول الله صلی الله علیه وسلم  این دفاع شرافتمندانه مطعم همراه با جان نثاری های او جهت نقض پیمان تحریم را در یاد و خاطره ی خود حفظ کرده بود و در جنگ بدر که هفتاد نفر از سران قریش را به اسارت گرفته بود، فرمود :ای کاش امروز مطعم بن عدی زنده بود به خدا این اسیرها را به او می بخشیدم.مطعم بن عدی کافرسکولاری بود و از نظر عقیدتی تفاوتی با سکولاریستهای قریش نداشت.. پیامبر خاتم  در هنگام قدرت نیکی های او را فراموش نکرده است و در جواب درخواست قریش مبنی بر آزاد کردن هفتاد نفر از اسیران که متشکل از سران سکولارقریش بود، می فرماید : «اگر مطعم اینجا بود و درخواست پناهندگی می کرد آنها را به او می بخشیدم».

ظاهراً حمایت مطعم محدود به حمایت از شخص رسول الله صلی الله علیه وسلم  بوده است نه مبنی بر آزادی دعوت. به همین دلیل می بینیم، رسول الله صلی الله علیه وسلم  به جستجو مکان دیگری است که دعوت خود را در آنجا آزادانه آغاز کند .

پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم همین واکنش را نسبت به ابوالبختری که  به عنوان یک کافر محارب، در جنگ مسلحانه بر علیه  مسلمین شرکت کرده و در میدان جنگ بود،  اعمال نمود؛ و دستور داد وی را در صورت اسارت نیز نکشند.  چون این شخص  کافر و محارب در شکسته شدن محاصره ی اقتصادی شعب ابی طالب بر مسلمین تاثیر داشت .

[۱]– همان ، ص ۲۱۸

تمایز در ایفای وظیفه، حمایت و خوشحالی از پیروزی خوب میان بدها (۸۷)

تمایز در ایفای وظیفه، حمایت و خوشحالی از پیروزی خوب میان بدها (۸۷)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

عمروبن عاص به عنوان نماینده ی سکولاریستهای قریش  علی رغم شکست سختی که خورده بود، تا بذر جنگ داخلی را در میان صنف مردم حبشه نکاشت، آنجا را ترک نکرد. با سیاست خود حبشه را به دو جبهه تبدیل کرد: جبهه ای که به رهبری نجاشی رسالت رسول الله صلی الله علیه وسلم  و وجود مسلمانان در حبشه را تأیید کرد  و جبهه ی مخالف و ماجراجو که مخالف وجود مسلمانان در حبشه بود و درباریان نجاشی و ارتش حبشه آن را رهبری نموده و کینه ی نهفته خود را نسبت به مسلمانان آشکار کردند و با تأیید ماجراجویان آتش انقلاب و کودتا را علیه نجاشی داغ تر ساختند.

در حالی که از سرچشمه این منهج نبوی برداشت می کنیم به احساسات و انعکاس مسلمانان برخورد می کنیم و به ام سلمه گوش فرا می دهیم که می گوید : «قسم به خدا ما از اعلام مبارزه ی این مخالفان با نجاشی چنان غمگین و افسرده گشتیم که چنین حالتی را به خود ندیده بودیم». و عکس العمل مسلمانان از حد غم و غصه تجاوز کرد و با بیداری و احتیاط مراحل جنگ را تدبیر و رهبری کردند و زبیر نوجوان که کسی متوجه بچه بودن او نمی شد مسئولیت دیدبانی و مراقبت را بر عمده گرفت و از دریا گذشت و در آن سوی مرز اخبار قطعی جنگ را به نجاشی و مسلمانان برگرداند و از فرط شادی و ابراز احساسات خود نسبت به پیروزی نجاشی، از دور لباس خود را از تن بیرون آورده بود و با علامت پیروزی آن را تکان می داد و پیروزی یک جریان کافر که مسلمانی آن را رهبری می کرد و آزادی عبادت و عمل آنها را تضمین می کرد بر جریان کافر دیگری که این آزادیها را نابود می کرد ، تبریک گفت.

نکته دوم و سوم که در خاتمه ی سرگذشت و برخورد نجاشی با مسلمانان برداشت می کنیم این است : جعفر بن محمد از پدرش نقل می کند مردم حبشه در آن ایام بر نجاشی شوریده بودند و از جمله بهانه هایی که برای این کار داشتند این بود که نجاشی را به واسطه ی حمایتی که از مسلمانان کرده بود به انحراف از دین خویش متهم ساختند. سپس کاغذی را برگرفت و بر آن نوشت «اشهد ان لا اله الا الله، عیسی بنده و رسول و روح و کلمه ی خداست که او را به رحم مریم بتول افکنده است». گفت : ای مردم مگر من از همه کس نسبت به شما محرم تر نیستم؟ مگر نه این است که من فرمانروا و مسئول امور شمایم؟ گفتند : همین طور است. گفت : نظر شما درباره ی من چطور است؟ گفتند : شما بهترین فرمانروا بودید. گفت : پس چه می خواهید؟ گفتند : دین ما را ترک کرده ای و گمان می کنی که عیسی بنده است! گفت : نظر شما درباره ی عیسی چیست؟ گفتند : ما می گوییم عیسی فرزند خداست. نجاشی در حالی که دست خود را بر سینه و عبایی که زیر آن کاغذ بود، گذاشته، گفت : من شهادت می دهم حقیقت عیسی بن مریم چیزی بیش از این نیست – منظورش نوشته ی جیبش بود- مردم خشنود گشتند و دست از راهپیمایی و تحصن برداشتند و این برخورد نجاشی به رسول الله صلی الله علیه وسلم  رسید بنابراین در هنگام مرگ نجاشی در غیاب نماز مرده را بر او خواند و از خداوند برایش طلب استغفار کرد ..[۱]

در یک پیش بینی واقعی انتظار می رفت که مسلمانان با کشته شدن نجاشی یا عزل او این پایگاه استراتژیک را از دست می دهند و نجاشی خوب می دانست که هدف از این شورش و ناآرامی، حذف وجود مسلمانان مهاجر از حبشه و از بین بردن پایگاه استراتژیک آنهاست ، بنابراین کشتی ای را برای آنها تهیه کرد تا در جو متشنج حبشه، آسیبی به آنها نرسد و در فضایی آرام، مسئله را حل و فصل کند. لازم است در اینجا مواضع نجاشی و جعفر را با هم مقایسه کنیم. علی رغم اینکه نجاشی و جعفر هر دو مسلمانند چرا مواضع آنها با هم متفاوت است؟ و چرا آنچه برای نجاشی جایز است برای جعفر جایز نیست؟

جعفر الگو و سخنگوی اسلام و مسلمانان است و مردم در خلال مواضع و سخنان او پیام و عقیده ی اسلامی را می فهمند بنابراین بهانه ای برای تعارف و مخفی کردن حقایق ندارد و هرگونه تعارف و پنهان کردن حقایق، به معنای سرپوش نهادن بر حقایق اسلامی است که باید برای مردم روشن گردد.

اما شخصیت نجاشی معرفی کننده ی مبادی و اصول اسلامی نیست، و مردم در خلال سخنان و برخوردهای او اسلام را نمی فهمند بلکه او فردی عادی است و هرگونه موضع و انعکاس از طرف او تصمیم شخصی محسوب می شود. نزد مردم هنوز به عنوان یک فرد نصرانی مطرح است نه مسلمان و تمام لشکریان و نزدیکان او نیز از نصرانی ها بودند ، و مصلحت سیاسی چنان اقتضا کرد که بر مخفی بودن عقیده و افکار خود اصرار ورزد و در آن لحظه حساس و بحرانی به کنایه و تعارف متوسل شود و عقیده ی خود را مخفی بدارد و در ذهن ملت چنان وانمود کند که هنوز نصرانی است تا با این روش، آتش شورش را خاموش نموده و خدمتی به جریان نوپای شریعت پیامبر خاتم و مسلمین  نماید . نجاشی و عباس و نعیم بن مسعود، شخصیت های گوناگونی هستند که هر یک از آنها در نقش خود و مسئولیتی که به ایشان سپرده شده بود، ادای وظیفه کردند و بنابر نقش خود اصول پناهندگی، پیروزی و یا زمینه سازی وجود مسلمانان را در روی زمین مهیا ساختند و حرکت اسلامی را از بحرانها و گره هایی که ممکن بود با آن مواجه شود، نجات دادند و اینگونه شخصیت ها الگوی حرکت های اسلامی در چگونگی ادای وظایف و حرکت هستند.

[۱]   محمد بن عبدالوهاب ، تهذیب مختصر سیره الرسول ،. بیروت ، المکتبه العصریه   ۱۴۲۶ ق.=۱۳۸۴ ش ،ص۸۷

 

استفاده از افکار عمومی جامعه جاهلیت جهت فشار بر دستگاه حاکمه (۸۶)

 

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

چنانچه می دانیم دسته ای از کفار سکولار قریش دور هم گرد آمدند و جهت نقض پیمان محاصره به تلاش پرداختند. اولین فرد نیکوکاری که در این امر مهم گام برداشت، هشام بن عمرو بود، که با زهیر بن امیه- که فرزند عاتکه دختر عبدالمطلب بود- ملاقات کرد و احساسات او را نسبت به رنج و محنت دائی هایش تحریک کرد و زهیر هم به خواسته و پیشنهاد او جواب مثبت داد.

سپس هشام نزد مطعم بن عدی رفت و به او گفت : آیا قبول داری دو نسل از اولاد عبد مناف در میان این محاصره ی غیر انسانی و وحشتناک هلاک شوند و آیا رحم و شفقت به ما اجازه می دهد که نسبت به این محاصره سکوت کنیم؟ مطعم نیز به صف آنها پیوست. سپس هشام به سوی بختری بن هشام رهسپار شد و آنچه را به مطعم گفته بود به او نیز گفت و نزد زمعه بن اسود رفت و مسأله ی خویشاوندی و حقوق انسانی را با او در میان نهاد و احساسات او را نیز در این باره تحریک کرد. زمعه گفت:آیا کس دیگری را سراغ داری که ما را در این امر مهم یاری کند؟ هشام گفت: آری و نام تک تک آنها را ذکر کرد.

قرار گذاشتند شب به «حطم الحجون» در ارتفاعات مکه بروند. به آنجا رفتند و قرار گذاشتند این پیمان را نقض کنند. زهیر گفت: ابتدا من مسأله را در جریان می گذارم و سخن می گویم. فردای آن روز به محل گرد همایی خود رفتند. زهیر در حالی که جامه ی زیبایی بر تن داشت، هفت بار کعبه را طواف کرد. سپس مردم را موردخطاب قرار داد گفت:  «ای مردم چگونه می پسندید در منزل خود غذا بخورید و لباس بپوشید در حالی که بنی هاشم و فرزندان عبدالمطلب در محاصره از گرسنگی و برهنگی جان دهند؟! نه چیزی به آنها فروخته شود و نه چیزی از ایشان خریده گردد!! قسم به خدا تا این قرار داد ظالمانه را پاره نکنید آرام نخواهم نشست.

ابوجهل در حالی که در گوشه مسجد نشسته بود، گفت: بی خود کردی به خدا پاره نمی شود، زمعه گفت: به خدا تو بی خود کردی و دروغ گفتی و تو بانی تمام این ظلم و ستم ها هستی و زمانی که این قرارداد ننگین را نوشتی، هیچ کس از ما آن را قبول نداشت! ابوالبختری هم به سخن آمد و گفت: به خدا زمعه راست می گوید ما در اصل هم چنین پیمانی را قبول نداشتیم و همه ی این کارها زیر سر توست. مطعم بن عدی هم گفت: شما راست  می گویید و هر کس خلاف آن را بگوید دروغ گفته است. به خدا قسم آن را پاره و مفادش را باطل اعلام می کنیم. هشام بن عمرو نیز آنها را تأیید کرد. ابوجهل گفت:این تصمیم را در شب و در جایی دیگر گرفته اید؟! ابو طالب هم در گوشه ای از مسجد نشسته بود چرا که ماه حرام و زمان حج بود. مطعم برخاست که ورقه را پاره کند، دید موریانه جز جمله ی «باسمک اللهم» تمام آن را خورده است .[۱]

ایستادگی اسلامی و پشتیبانی قبیله ای تأثیری بسزاتر از جنگ مسلحانه و پیروزی در پایگاه جهل و شرک بر جای گذاشت و همین مقاومت برای برانگیختن احساسات و موضع گیری مناسب سکولاریستهای اهل مکه کافی بود و عملاً تمام احساس های خیر نهفته در اهل مکه را به حرکت در آورد، عاطفه های خویشاوندی به جنبش افتاد و دوستان و خویشاوندان بنی هاشم و عبدالمطلب با تمام توان کوشیدند که ابر سیاه این حصار را از آسمان خویشاوندان خود بزدایند و کار از موضعگیری منفی و لفظی و ابراز احساسات تجاوز کرد تا حدی که خود را در معرض خطر قرار دادند و با تمام سعی خود در مقابل آرای عموم ایستادند و دراین راه جان خود را بر کف نهادند. این گروه با وحدت کلمه و آماده شدن جهت جانفدایی توانستند شرایط را تغییر دهند. زنجیرهای محاصره را گسستند و قید و بند های اجتماعی را از میان برداشتند و حقوق غصب شده را به صاحبانش برگرداندند و ظلم و ستم حاکم بر مسلمانان را محو کردند.

جنبش اسلامی در خط مشی و مسیر پر فراز و نشیب خود نیازمند هنر برخورد با نظام جاهلی است. باید در کالبد اجتماع، نیروهای یاری دهنده ی خود را بیرون کشد و هر کسی را که می تواند حمایت و حفظ آزادی آن را تأمین کند، مورد استفاده قرار دهد و از اختلاف های موجود بین صف های مختلف و تنوع نگرش ها نهایت استفاده را ببرد و این روش با خصوصیات ویژه ی حرکت و عنصر تفاوت و فاصله بین آن و حکومت کفر هیچگونه تضادی ندارد؛ بلکه در اینجا لازم می دانیم «فاصله ها» به خصوص فاصله ی اجتماعی برداشته شود که وجود آن همیشه به مصلحت دعوت و حرکت نیست. با آمیخته شدن فاصله های اجتماعی تبار بنی هاشم توانستند به دفاع از حرکت اسلامی نوپا و پاره کردن قرارداد ظالمانه اقدام کنند. و دل مسلمانان را با شادمانی بی نظیری مواجه سازند که تا آن لحظه به خود ندیده بودند و مذاکره ی رئیس بنی هاشم پیرامون لغو این پیمان دلیل بر پیشرفت این گونه فرهنگ است و در روایتی که زهری از موسی بن عقبه نقل کرده است، به این بیداری پی می بریم:

خداوند زودتر پیامبر را در جریان خورده شدن این ورقه قرار داده بود و پیامبر آن را با ابوطالب در میان نهاد. ابوطالب نیز با دسته ای از خاندان عبدالمطلب به سوی کعبه به راه افتاد، دید کعبه از مردم قریش پر است. قریشیان خیال کردند ابوطالب و همراهانش از فرط گرسنگی آمده اند که محمد صلی الله علیه وسلم  را تسلیم کنند. ابوطالب گفت : پدیده ای روی داده که ممکن است سبب گردد با هم صلح کنیم؛ سند پیمان را بیاورید، می ترسید قبل از آوردن آن و نشان دادنش به عموم مردم آن را بنگرند و از آوردن آن خودداری کنند، به عجله سند پیمان را آوردند و شکی نداشتند که  محمد به دست آنها تسلیم می گردد و گفتند : اکنون وقت آن فرا رسیده که بر سر خانه و کاشانه ی خود بازگردید و تنها کسی که باعث شد که شما را در محاصره قرار دهیم محمد بود. ابوطالب گفت : من پیشنهاد منصفانه ای داردم، بردرزده ام سخن شگفتی گفته است و دورغ را به او ندیده ام، خداوند از مفاد این قرارداد برائت جسته و تمام نام های خود را در آن خاموش کرده و پیمان غدر و محاصره ی شما را باقی گذاشته است .  اگر برادرزاده ام راست گوید قسم به خدا تا حد مرگ از حمایت او دست برنمی دارم و اگر دروغ گوید او را به شما تسلیم می کنم،آنگاه اگر خواستید او را می کشید یا زنده نگه می دارید. گفتند : قبول داریم ورقه ی پیمان را گشودند، دیدند همانطور است که محمد صلی الله علیه وسلم  خبر داده است. گفتند : این نیز سحر دوست شماست. سرافکنده باز هم با شکست مواجه شدند. بعد از این، آن دسته سخن گفتند و نامه را پاره کردند .[۲]

پیامبر خاتم  صلی الله علیه وسلم  همراه مسلمانان و بنی هاشم به شهر مکه بازگشت، شهری که بهترین فرزندان خود را بیرون رانده و برخی به حبشه مهاجرت کرده بودند و برخی به ناچار عذاب و رنج مکه را تحمل کرده و برخی دیگر به سوراخ و سنگلاخ و دره های مکه پناه برده بودند. در میان آن دسته پنج نفری که به این کار انسان دوستانه اقدام کردند، هشام و زهیر بعدها ایمان آوردند و خداوند از آنها خشنود گشت و متاسفانه مطعم در مکه در حالت کفر مُرد، و ابوالبختری و زمعه در جنگ بدر کشته شدند.

[۱]ابن هشام ، السیره النبویه، ج ۲، ص ۱۶

[۲]همان ، ص ۱۸

سابقه ی تاریخی دیپلماسی با غیر مسلمانان به قبل از پیامبر خاتم (۸۵)

سابقه ی تاریخی دیپلماسی با غیر مسلمانان به قبل از پیامبر خاتم (۸۵)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

از نظر تاریخی اسلام ، دیپلماسی به معنای به کارگیری شیوه های مسالمت آمیز و استفاده از مذاکره و گفت و گو برای جلوگیری از جنگ ، ختم جنگ، اعاده صلح، تامین صلح و تامین اهداف است که به حکومت پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم  و نیز پیامبران قبل ایشان باز می گردد. نامه ی سلیمان به ملکه سبأ یکی از بارزترین نمونه های موجود در قرآن است . بدین سان روابط ديپلماتيک  و تقدم تبلیغ و دعوت قبل از جنگ مسلحانه از ابتداي ظهور پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم  وجود داشته و پيامبر خاتم صلی الله علیه وسلم  نیز براي تبليغ رسالت خود در عربستان وساير نقاط ازآن استفاده کرده است.

هرچند در آغاز بعثت ، دیپلماسی اسلام به صورت ساده و به دور از تشریفات اعمال می شد و قاعده مند نبود. اما رفتار عملی پیامبرخاتم صلی الله علیه وسلم  قوانین و آداب دیپلماسی را در دوره های بعدی آشکار کرد. پادشاهان برخی از ممالک همراه نامه ها، هدایائی برای پیامبرخاتم صلی الله علیه وسلم  فرستادند که وی نیز با کمال میل آن ها را پذیرفت. همین امر سیره عملی و مبنای جواز قبول هدایای اهل کتاب، نزد فقهای اسلامی تلقی شده و از سوی دیگر یکی از آداب دیپلماسی اسلام در عصر خلفای بعدی به اجرا در آمد.

از نخستین روزهای تشکیل دولت پیامبر صلی الله علیه وسلم  به هر حال  دیپلماسی اسلام به دلیل داشتن اهدافی، چون نشر الدعوه الاسلامیه، تبادل الفداء الاسری، تحقیق و تفحص درمورد علاقه های  مشترک، تحکیم  وگسترش روابط فرهنگی وتجاری توجه شده است.

سوالی که ممکن است در همین ابتدا به ذهن خطور کند این است که :

آیا تمام اصول مطرح شده در در دیپلماسی خارجی اسلام منحصراً به ديپلماسى اسلامى تعلق دارد؟ آيا اصول دعوت، نفى سبيل، عزت اسلامى و التزام به پيمان‏هاى سياسى منحصراً اصول ديپلماسى اسلام است يا اصولاً هر دولت و جامعه‏اى سياست خارجى خود را براساس همين اصول تنظيم مى‏كند؟

واقعيت اين است كه اصولى چون عزت و استقلال خواهی عرف جهانى محسوب  مى‏شود و البته واقعيت‏هاى موجود در جهان ضرورتاً مطابق با اين خواست‏ها و اصول ملل مختلف نيست. در بحث ماهيت ديپلماسى اسلامى مسائلى چون اسلام و شناسايى بين‏المللى، مصونيت سياسى سفيران و اموال و دارايى آنها، معاهدات بين‏المللى و شيوه‏هاى حل اختلاف‏هاى بين‏المللى، مذاكرات سياسى و ميانجى‏گرى و داورى و ويژگى‏هاى سفير اعم از جسمانى، اخلاقى و علمى مطرح است  كه هيچ تفاوتى ماهوى با رويه‏هاى جارى در بين كشورهاى ديگر ندارد و همواره در بين كشورها و حتى قبل از آن در بين قبايل معمول و متعارف بوده است .

در ابزارهاى ديپلماسى اسلامى به ابزارهايى چون مذاكره، ابزار تبليغاتى و فرهنگى و ابزارهاى اقتصادى اشاره مى‏ شود كه اصولاً اين موارد از ابزارهاى ديپلماسى به طور كلى است و اینها نیز هيچ ارتباط ذاتى و انحصاری به ديپلماسى اسلامى ندارد .

مولفین بحث مفصلى در مورد اصالت جهاد يا دعوت در اسلام مطرح مى‏كنند و هر چند كه جمع بندى روشنى از بحث ارائه نمى‏دهند، ولى در مجموع تلاش مى‏كنند اصالت دعوت را اثبات كنند و تأكيد مى‏كنند كه جهاد هميشه بعد از دعوت بوده است؛ ولى واقعيت اين است كه از لحاظ تاريخى، اصالت هر يك از آنها را قدرت تعيين كرده است.

اگر مسلمانان ديگران را به اسلام دعوت مى‏كردند و آنان نمى‏پذيرفتند با آنان به جهاد مى‏پرداختند، آيا در صورت عدم توانايى هم جهاد با آنان صورت مى‏گرفت؟ در توضيح ديپلماسى دوران خليفه دوم: مسلمانان در مذاكرات خود به روميان ياد آور شدند كه تنها راه موفقيت مذاكرات سياسى اين است كه يا اسلام بياوريد يا جزيه بپردازيد يا آماده جنگ شويد. در مورد ايران هم شاه ايران را در سه راه مخيّر كردند: پذيرش اسلام، پرداخت جزيه يا جنگ. اين امر بدين معناست اصل اساسى و تعيين كننده ميزان قدرت دولت اسلامى بوده است.

دیپلماسی نیز ماننداقتصاد ،  شورا و روشهای مدیریتی و …. منابع و معدن آن مشخص شده است و از این معادن ممکن است که انسانهای دیگری هم استفاده کنند .

 

شيوه هاي حل اختلافات با غیر مسلمین در رفتار سياسي پيامبر خاتم (۸۴)

شيوه هاي حل اختلافات  با غیر مسلمین در رفتار سياسي پيامبر خاتم (۸۴)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

 

در ارتباط بین افراد جامعه با حکومت، گروههای موافق و مخالفی وجود دارند که با برخوردهای متفاوت حکومت روبه‏رو می‏شوند. صرف‏نظر از انگیزه مخالفتها و چرایی آنها، نحوه برخورد حکومت با گروههای مخالف در جوامع قابل بررسی است و از برخوردهای ساده و همراه با ملایمت تا برخورد خشن، ضرب و جرح و به دار کشیدن مخالفان را در طول تاریخ شاهد بوده‏ایم. لیکن باید دید که پیامبرخاتم صلی الله علیه وسلم در نحوه برخورد با گروههای مخالف  چگونه عمل نموده اند :

۱-         مذاکره : مستقيم ترين راه حل اختلافات، مذاکراتي است که طرفين نزاع مي توانند براي روشن شدن وضع و اخذ تصميم نهايي با يکديگر داشته باشند.اين روش حل اختلاف از ديدگاه حقوق اسلام بلامانع بوده و عملا نيز پيامبر خاتم صلی الله علیه وسلم  در ديپلماسي و رفتار سياسي خود درموارد متعددي اين شيوه را دنبال کرده است،[۱]   از جمله  ی این مذاکرات با غیر مسلمین  می توان به موارد زیر اشاره کرد  :

  • مذاکره با نمايندگان قريش و ماجراي نمايندگي ابوطالب از طرف سران قريش
  • مذاکره با نمايندگان مردم يثرب درعقبه ي اولي و عقبه ي ثاني
  • سفارت جليس بن علقمه، مرد سياسي – نظامي قريش
  • مذاکرات پيامبربا سهيل بن عمرو ، فرستاده ي مخصوص قريش و انعقاد قرارداد تاريخي صلح حديبيه
  • مذاکره با نمايندگان ثقيف (طايف)
  • مذاکره پيامبر در جريان فتح مکه
  • مذاکره با سفراي ملوک حمير
  • و مذاکره با هفتاد هيأت نمايندگي .[۲]

۲- حکميت و داوري : ديگر روش حل اختلاف ، حکميت و داوري است . در اين شيوه، هيات مورد قبول طرفين، مأموريت حل اختلاف را پذيرفته و اختيار دارد تا راه و روش حل احتلاف را ارايه دهد.  پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم نيز حکميت و داوري را در رفتار سياسي خود براي حل اختلاف به عنوان يک قاعده ي حقوقي بين المللي به کار بردند، چنان که اختلاف با يهود بني قريظه به شيوه ي حکميت حل و فصل گردد.[۳]

مفهوم حکمیت عبارت است از توافق دو یا چند طرف اختلاف بر واگذار کردن مساله به مقام دیگر تا رای صادر کنند  . حکمیت در دو وضعیت حقوقی وسیاسی انجام می شود و ماهیت قهر آمیز دارد در بحث سیاسی از مبحث حل و اختلاف یا مذاکره صورت می گیرد و پذیرش آن به صورت اختیاری است ولی در صورت پذیرفتن اگر حکمی صادر شود باید طرفین بپذیرند همانند جنگ صفین و ابوموسی اشعری . حکمیت در اسلام تاسیسی نمی باشد و اسلام آن را قبول کرده است در حکمیت توافق طرفین وجود دارد و اجباری در پذیرش آن نیست . در حکمیت توافق طرفین اختلاف و توافق درباره نحوه رسیدگی مهم است .

[۱]محمد صالح الظالمي،  من الفقه السياسي في الاسلام،قم ، موسسه دار الکتاب الاسلامی ،۱۴۲۸ق ،۱۳۸۶ص۱۳۹

 

[۲] غلامحسين زرگري نژاد ، تاريخ تحليلي اسلام، ص ۲۳٫

[۳]ابن هشام، سيره النبي،ص۲۶۷

ویژگیهای کلی حاکم بر روابط پیامبر خاتم با اقوام و ملتها(۸۳)

ویژگیهای کلی حاکم بر روابط پیامبر خاتم با اقوام و ملتها(۸۳)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

پیامبر اسلام (ص) در طول تاریخ روابط سیاسی با اقوام و ملتها ودر تمامی برخوردهای سیاسی با نمایندگان آنها و سران کشورها ، اغلب موفق بود و سرانجام بیشتراین برخوردها یا به اسلام آوردن آنها منتهی می شد یا به توافقها وامضای قرادادهایی می انجامید. در هیچ کدام از این موارد نه خود پیامبرخاتم  (ص) و نه نمایندگانش هرگز از فریبکاری، دسیسه بازی، دروغ گفتن، نفاق افکنی،گزافه گویی، عهد شکنی ، تزویر و دیگر خصلتهای ضد ارزش استفاده نکرده وهمواره از سادگی وصداقت به جای ابهام گویی و دو پهلو سخن گفتن به نفع خود وطرف مقابل بهره گرفتند. همچنین از نمایندگان اقوام و ملل ومکاتبات وحتی هدایای روسای کشورها استقبال کردند وهرگز در روابط و برخوردها منفعل نبودند وابتکار عمل را در دست داشتند و هرگز مقهور قدرت و قدرت نمایی نشدند و در مواردی که از نظر قدرت نظامی و موقعیت سیاسی در موقعیت نابرابری بودند، تن به سازش وسستی ندادند و اصول را فدای روابط مقطعی ومصالح زود گذر نکردند.پیامبر اسلام (ص) در روابط دیپلماتیک نه فریب وعده های دیگران را می خورد و نه خود وعده هایی می داد که اطمینان بر اجرای آن نبود و همواره از برخوردهایی که موجب تنفر و سلب اعتماد طرف مقابل می شد، اجتناب می ورزید و در عین حال، شیوه ای را در پیش می گرفت که او از ملایمت وی سوء استفاده نکند و به طمع نیفتد[۱]

پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم  جز در موارد خاصی که از طریق غیب به مسائل پنهانی واسرار و نیات طرف مقابل آگاهی می یافت، همواره با تکیه به مسائل عادی، تاکید بر آن داشت که از ضمیر ونیات پنهانی طرف متخاصم آگاه شود و در این مورد از گروههایی که کار اطلاعاتی انجام می دادند سود می برد و به نمایندگان خود توصیه می کرد که پیش از هر نوع رابطه و از پس آن مسائل را با کنجکاوی و دقت تحلیل و بررسی کنند و از حوادث احتمالی غافل نباشند وعکس العملهای طرف مقابل را تحت مراقبت دقیق قرار دهند.

پیامبر اکرم(ص) در موفقیتهایی که در روابط دیپلماتیک به دست می آورد دلباخته نمی شد و در شکستهای مقطعی نیز بی حوصله ومضطرب نمی نمود و همواره آرامش کامل داشت و با گشاده رویی سخاوتمندانه ای از نمایندگان اقوام و طوایف مختلف پذیرایی می کرد و متواضعانه اما قاطع و قوی سخن می گفت و نمایندگانش نیز در عین مراعات نزاکت در محاوره، سخت مسلط و خویشتندار بودند[۲] ادامه خواندن ویژگیهای کلی حاکم بر روابط پیامبر خاتم با اقوام و ملتها(۸۳)

دیپلماسی از لحاظ لغوی و اصطلاحی و اهداف کلی دیپلماسی (۸۲)

دیپلماسی از لحاظ لغوی و اصطلاحی و اهداف کلی دیپلماسی (۸۲)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

دیپلماسی با ریشه‌ای یونانی به‌معنای نوشته طومارمانندی است که به موجب آن امتیازات خاصی به کسی داده می‌شود. بعدها این واژه بر منشور یا سند رسمی سفیران و فرستادگان دولت‌ها نزد دولت‌های دیگر اطلاق گردید. علی‌رغم اجماع نظر نسبی در تلقی از مفهوم دیپلماسی، تعاریف متعددی از آن ارائه شده که برخی از تعاریف ناظر به ماهیت دیپلماسی و برخی دیگر ناظر به کارکرد ویژه آن است[۱]

واژه ي«ديپلماسي» از ريشه يوناني ديپلوما اخذ شده که معناي لغوي آن صفحه يا برگ تا شده است،ودر اصطلاح «ديپلوما» به سندي گفته مي شود که به موجب آن عنوان يا امتيازي به شخص مي دادند. از اين ريشه واژه ي«ديپلماسي»و «ديپلمات» ساخته شده است .[۲]

واژه ي ديپلماسي به گونه هاي مختلف تعريف شده است ؛ مانند:

  • اداره ي امور بين الملل به وسيله ي سفير وديگر مأموران ديپلماتيک
  • اداره ي امور بين دولت ها به وسايل مسالمت آميز
  • هنر ديپلمات در اداره ي امور خارجي دولت به وسايل مسالمت آميز،خصوصاً با مذاکره و گفتگو
  • هنر و روش انجام مذاكره با دولت‏هاي خارجي براي دست‏يابي به روابط سياسي رضايت‏بخش و متقابل است[۳]
  • علم و هنر نمايندگي كشورها و فن مذاكره است؛ هنري كه براي انجام امور ديپلماتيك و حقوقي و حفظ منافع كشور متبوع، در خارج صورت مي‏گيرد[۴]
  • اصول و مقرّراتي است كه به موجب آنها روابط دولت‏ها با هم از راه مذاكره و فرستادن مأموران فوق‏العاده و جلب موافقت يا بستن قراردادها تمشيت پيدا مي‏كند.[۵]
  • روش حل و فصل مسائل روابط خارجي دولت با دولت‏هاي ديگر، به وسيله مذاكره يا هر شيوه مسالمت‏آميز ديگر است. بنابراين، معناي خاص ديپلماتيك، روابط خارجي دولت و ديپلماسي، نحوه اداره آن روابط است.[۶]

ادامه خواندن دیپلماسی از لحاظ لغوی و اصطلاحی و اهداف کلی دیپلماسی (۸۲)

تفاوت‌های بین اهداف دولتهای مبتنی بر دین سکولاریسم با دولت اسلامی(۸۱)

تفاوت‌های بین اهداف دولتهای مبتنی بر دین سکولاریسم با دولت اسلامی(۸۱)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

این دو نوع دولت علي‌رغم اشتراكات ظاهری در اهداف، نه تنها هدف یا اهداف اختصاصی دارند، بلکه در زمينه تفسير، تعبير و تنقيح اهدافِ مشترک نیز دارای اختلافات مهمي می‌باشند که ریشه در ساختارهای عقیدتی و انگیزه‌ های حاکم بر آن‌ها دارد.  در این جا آنچه مورد نظر ماست، مقايسه اهداف دولتهای مبتنی بر دین سکولاریسم با دولت اسلامی است، نه صرفاً نحوه شكل‌گيري آن‌ها.

به زبان دیگر، تفاوت‌های عقیدتی ، فکری و فرهنگی دو جامعه سکولار و اسلامی، تفاوت‌ها در اهداف دولتها و حکومت های سکولار و اسلامی را نتیجه می‌دهد که این تفاوت‌ها می‌تواند در عناوین یا تفاسیر آن‌ها باشد. در این میان ، دولتها و حکومتهای  سکولار غربی و دولت و حکومت اسلامی ما به ترتیب به عنوان نمونه‌های نسبتاً خوبی از دولتها و حکومت‌های سکولار و اسلامی فرض شده است . مقایسه اهداف دولتهای مبتنی بر دین سکولاریسم با دولت اسلامی را می‌توان در سه سطح طبقه‌بندی کرد که :

  • اهداف بلند مدت یا غائی .

غایت حکومت‌های سکولار عبارت است از: “کامیابی و رضایت انسان‌ها و به سامان دهی امور جامعه در حیطه همین زندگی مادی و دنیوی” و غایت دولت وحکومت اسلامی عبارت است از: “بسترسازی و هدایتگری در صحنه جامعه برای تقرّب اختیاری افراد و جامعه به خداوند از طریق عبودیت و معرفتِ ألله”. این دو غایت را می‌توان اهداف بلند مدت نامید که در این سطح تفاوت‌های اساسی بین دو نوع حکومت وجود دارد و این تفاوت‌ها تأثیر خود را در سطح دوم، یعنی اهداف میان مدت و کوتاه مدت به جای می‌گذارند.

  • اهداف میان مدت و متوسط
  • اهداف کوتاه مدت و عملیاتی .

بحث در مورد اهداف میان مدت دولت و حکومت، ارتباط تنگاتنگی با درک از مفهوم دولت و حکومت، نحوه تأسیس و غایت آن دارد. اصولاً پیرامون مفهوم دولت و حکومت، دو نگرش عام در میان سکولارها وجود دارد. در نگرش اول، دولت پدیده‌ای ذاتی و جوهری است. ماهیت دولت و حکومت در جوهرگرایی، فرافردی و مستقل از اراده اعضای جامعه در نظر گرفته می‌شود. در نگرش دوم، دولت و حکومت، پدیده‌ای مصنوع و ساخته شده است؛ بدین معنی که سرنوشت حتمی و مقدّر نبوده است، اما به دلایلی توسط بشر به وجود آمده است. با این حساب، فرد برای حفظ منافع و یا ارتقاي سطح رفاه و امنیت خویش ناچار است تن به یک سازمان اجتماعی به نام دولت و حکومت دهد. بنابراين، غایت اصلی و بالذّات دولت و حکومت، خوشبختی تک تک افراد در همین زندگی دنیوی و مادی است و دولت و حکومت در نهایت، شرّی ضرور است که دارای کارکردهای حدّاقلی، مثل تأمین امنیت است.

بر این اساس در دیدگاه این گروه، نخستین عاملی که بتواند عدّه‌ای از انسان‌ها را برای تشکیل دولت و حکومت گرد هم آورد، تأمین امنیت و پرهیز از بی‌نظمی است.  ضرورت این کار چنان است که انسان‌ها حاضرند، مقداری از آزادی و دارایی و برابری خود را در پای دولت و حکومت قربانی کنند، چرا که بدون داشتن نظم و امنیت، این سه عنصر به کلی نابود می‌شوند.

در نتيجه، تأمین نظم و امنیت بر سه هدف دیگر- رفاه، عدالت و آزادی- تقدّم دارد؛ همچنان‌که مقدّمه‌ای برای ثبات و شکوفایی آن‌ها نیز هست. در وهله بعد، آنچه در رأس خواسته‌های انسان و جامعه قرار می‌گیرد، رشد مادی و توسعه رفاهی است. همین که تأمین امنیت، خیال دولتها و حکومتها را راحت کرد، آن‌ها به برخورداری و جمع‌آوری هر چه بیشتر نعمت‌های دنیوی و مایحتاج زندگی روی خواهند آورد. اما به دلیل کمبود منابع از سویی و میل سیری‌ناپذیر بشر از طرف دیگر و همچنین وجود موانعی همچون سودجویی، زیاده‌طلبی، ریاست‌خواهی و …که همیشه در اجتماعات بشری مشکل‌ساز بوده‌اند، منافع و خواسته‌ها با هم برخورد نموده و گاهی متضاد می‌شود.

در یک تحلیل می‌توان گفت از آنجا که زندگی دنیایی در اسلام به عنوان مقدّمه و بلکه زمینه زندگی اخروی از ارج و اهمیّت ویژه خود برخوردار است، لذا همانند دولتها وحکومت های غیر اسلامی، سه هدف «نظم و امنیت»، «اقتصاد و رفاه»، «عدالت اجتماعی» از جمله اهداف ضروری و مستقل حکومت اسلامی و جامه ی عمل پوشاندن به «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» طبق قانون شریعت الله می باشد که به منزله اهداف متوسط  دولت و حکومت اسلامی مطرح می گردند . ادامه خواندن تفاوت‌های بین اهداف دولتهای مبتنی بر دین سکولاریسم با دولت اسلامی(۸۱)

تفاوت کارکردهای دولت اسلامی و دولتهای مبتنی بر یکی از مذاهب دین سکولاریسم(۸۰)

تفاوت کارکردهای دولت اسلامی و دولتهای مبتنی بر یکی از مذاهب  دین سکولاریسم(۸۰)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

 

وظیفه دولت چیست؟ کارکرد پدیده دولت  چیست؟ در چه حوزه‌هایی وظیفه دارد؟ این از سئوالات مهم و از بحث‌های اساسی امروز ماست.وقتی از دولت سخن می‌گوییم منظور قوه مجریه نیست. در اندیشه سیاسی به مجموعه نظام سیاسی، ستیت دولت [۱]می‌گویند. قوه مجریه ،گورمنت  [۲]است. بنابراین وقتی از دولت نام می‌بریم منظورمان  ستیت یا همان اصطلاحی است که به عنوان مجموعه نظام از آن نام می‌بریم.

کارویژه های مشترک دولت ها در طول تاریخ :

یک ‌سری کارویژه‌ها را همه دولت‌ها وظیفه خود می‌دانند و انجام می‌دهند؛ گرچه ممکن است در چگونگی و حدود و ثغور آن بحث وجود داشته باشد. در طول تاریخ هم همه دولت‌ها به‌نوعی این کارویژه‌ها را برای خود قائل بودند. در بین ۱۹۰ واحد سیاسی در جهان هیچ یک نمی‌گویند من دولتی هستم که این کارویژه را برای خودم قائل نیستم. مثلاً دفاع از واحد سیاسی . هیچ دولتی تا به حال نگفته است که من به دفاع از مرزها قائل نیستم. ممکن است در چگونگی و حدود و ثغور آن بحث وجود داشته باشد. از دول باستان تا امروز این طور نبوده است که این کارویژه را برای خود قائل نشده باشند.اینها کارویژه‌های لازمی اند که «کافی» نمی باشند .

اما یک‌ سری کارویژه‌ها وجود دارند که برخی به آنها قائل هستند و برخی نیستند. برخی از وظایف به‌نوعی، خاص اسلام و قانون شریعت اسلام است. عده‌ای چون می‌بینند این کارویژه‌ها در دولت‌های  سکولار دنیا وجود ندارند، اصل آنها را نفی می‌کنند و می‌گویند وقتی کس دیگری این کار را نمی‌کند، ما چرا باید انجام بدهیم؟

قرآن صراحتاً اشاره می‌کند:أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَه الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّه وَ أَثَارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوهَا أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا. (روم/۹)‏ آيا در زمين به گشت و گذار نپرداخته‌اند تا بنگرند كه سرانجام كار مردمان پيش از ايشان به كجا كشيده است‌ ؟ آن كساني كه از ايشان نيروي بيشتري داشته‌اند، و زمين را بهتر كاويده و زير و رو كرده‌اند ( تا آب و مواد معدني را استخراج، و درختان و گياهان را در آن كشت و زرع كنند،) و زمين را بيش از ايشان آباد كرده‌اند و در عمران آن كوشيده‌اند .

یعنی: اگر کارویژه‌ دولت این بوده است که قدرت پیدا کند و به موقع از خود دفاع کند، اینها خیلی هم «أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّه» بوده‌ و خیلی هم خوب کار کرده‌اند. یا اگر دنبال این بوده‌اند که در عمران و آبادانی کشورشان تلاش کنند، این کار را کرده‌اند «وَ أَثَارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوهَا». حتی «أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا» خیلی بیشتر از آن چیزی که دیگران انجام داده‌اند، اما تمایز قانون شریعت الله با دیگران در اینجا روشن می‌شود که اسلام می‌گوید این کارویژه‌ها «لازم» ‌اند، اما «کافی» نیستند. ادامه خواندن تفاوت کارکردهای دولت اسلامی و دولتهای مبتنی بر یکی از مذاهب دین سکولاریسم(۸۰)

ياري گرفتن از غير مسلمين(۷۹)

ياري گرفتن از غير مسلمين(۷۹)

 

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

اگر مسلمین در مسائل «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» با غیر مسلمین دارای منافع مشترکی می گردند، به کارگیری آنها توسط رهبر و فرمانده ی مسلمین امر عادی خواهد بود که در زیر به پاره ای از این موارد اشاره می شود :

  1. ياري گرفتن از منافقين:

الشوكاني می گوید : ياري گرفتن از منافقين هم جايز است چون رسول الله صلی الله عليه و سلم در احد و حنين و ديگر غزوه‌ها از آنها ياري طلبيده است.[۱]

ماوردي هم مي‌گويد: رسول الله صلی الله عليه و سلم بر ظاهر آن‌ها حكم را اجرا مي‌كرد و از درونشان چشم پوشي مي‌نمود و مؤاخذه‌ي قلب‌ها را به خداوند آگاه بر غيب واگذار مي‌كرد تا بدين شكل بر شوكت مسلمين افزوده و تعدادشان افزايش يافته و قدرت مسلمين تكميل گردد .[۲]

  1. ياري طلبيدن از فاسقين:

ياري از فاسقين هم به اجماع جائز است[۳]چون آن‌ها با انجام گناه از دايره‌ي اسلام خارج نمي‌شوند و فريضه‌ي جهاد هم از روي شانه‌ي آنها هم برداشته نمي‌شود.

ابوهريره از رسول الله صلی الله عليه و سلم روايت مي‌كند كه: … إنه لايدخل الجنة إلا نفس مسلمة و أن الله ليؤيد هذا الدين بالرجل الفاجر»[۴]

چنان چه دو نفر يكي قوي و شجاع اما فاسق و ديگري صالح اما ضعيف جهت فرماندهي وجود داشته باشند شخص فاسق قوي و شجاع برگزيده مي‌شود. در اين مورد از امام احمد بن حنبل سؤال شد، ايشان گفتند: شخص فاجر قوي قدرتش به مسلمين بر مي‌گردد و فجورش به خودش اما شخص صالح ضعيف، صالحي اش براي خودش و ضعفش به مسلمين مي‌رسد پس، با شخص فاجر قوي بجنگيد …[۵]

قضيه ابومحجن ثقفي در جنگ قادسيه به فرماندهي سعد ابن ابي وقاص دچار گناه مشروب خوري شده بود مسئله‌ي جديد و تكرار نشدني نيست. تا در توبه باز است پشيماني و برگشت هم هست. تا اينكه ابومحجن گفت: «فوالله لا اشربها أبداً»[۶]

  1. ياري گرفتن از اهل بدعت و خرافات:

گروهی در مورد ياري طلبيدن از اهل بدعت و هواء  می گویند : چنانچه اصلی از اصول دين را انكار نكنند ياري طلبيدن از آنها را در امر جهاد جايز و چنانچه ضرر بزرگتر از منفعتي كه از ياري جستن از آنها حاصل شود نصيب مسلمين گردد، در اين حال استعانت از آن‌ها جايز نيست. ابن تيميه در جنگ با مغول به همراه اهل بدعت وارد جنگ و دفع بلاي بزرگتر گرديد. ادامه خواندن ياري گرفتن از غير مسلمين(۷۹)