بهره گیری به موقع از خوب میان بدها و هشیاری در برابر مسلمان نمایان داخلی(۷۸)

بهره گیری به موقع از خوب میان بدها و هشیاری در برابر مسلمان نمایان  داخلی(۷۸)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

اصولاً هدایت یافتگان وپیروان رسولان، مجددین وبیدار گران افرادی خوب ازمیان انبوهی ازبدان مشرک، مرتد، گمراه، اهل بدعت و….. می باشند که بر اثراسباب وبازدارنده های متنوع وفریبنده، پس از مدتی با دریافت صحیح پیام اسلام به خود آمده یا مسلمان می گردند، یا اینکه با حفظ عقیده ی باطل خود، به چنان تشخیصی می رسند که یاری رساندن به اسلام و پیروزی آن حافظ منافع مادی و معنوی وی بوده و به همین دلیل به حمایت  از آن بر می خیزند  .

و یا این که بدون تغییر عقیده و پیروی سر سختانه از عقاید شرک آلود خود در مراحلی به خاطر پیروی از فطرت و رحم خدادادی و یا هر عامل دیگری، در هنگام سختی و نیاز مسلمین از حقوق انسانی آنها در برابر دیگر هم کیشان ظالمش دفاع کرده است، اما سرانجام در اتخاذ سیاستهای کلان و جنگ طلبانه تابع رای فرمانده هانش بوده  و ممکن است بعدها به همراه دیگر کفار حربی کشته شده یا اسیر جنگی هم شده باشد .یا این که شخصی مسلمان، فریب حزب یا جماعتی «بد» منتسب به اسلام را خورده باشد وناآگاهانه و بر اثر غفلت و جهل مغلوب دسیاس و خطواط شیطان گشته باشد .

درهر صورت با درخشش خورشید و صبح صادق اسلام  «خوبهایی» که در میان «بدان» منحرف، آلوده و گم شده اند، اما با علایمی که از خود بروز می دهند، بعضی در پاره ای موارد و گروهی کلا موضع و صف خود را از ظالمین به نفع مسلمین تغییر داده و یاری رسان و افزایش دهنده ی قدرت و شوکت مسلمین گشته، یا این که حداقل از میزان ستم وحشیانه ی دیگر همقطارانشان نسبت به مسلمین می کاهند.

زندگی اسلامی مومنینی که دورانی را در جاهلیت و در میان «بدها» به سر برده اند از یک سو، و مشرکین غیر مسلمانی که در هنگام نیاز و یا ذلیلی مسلمین به ندای فطرت خود پاسخ داده ودر مواردی یاری رسان مسلمین شده اند فرمول ساده و تکرار شدنی است که، سرپرستان و صاحبان امر باید با تشریح چنین حرکات وواکنشهای سودمند و امیدوار کننده ای، به کشف وشناسایی این گونه افراد پرداخته و با تقویت وهدایت این جرقه های امید، یاکلا آنها را از صف مشرکین و جاهلین بریده وبه صف مسلمین ملحق نمایند یا این که به موقع از استعداد مفید آنها در پیشبرد مبارزه بهره مند گردند…          ادامه خواندن بهره گیری به موقع از خوب میان بدها و هشیاری در برابر مسلمان نمایان داخلی(۷۸)

اهمیت و علل هم مسیری غیر مسلمین با جریان مسلمین شریعت گرا(۷۷)

اهمیت و علل هم مسیری غیر مسلمین با جریان مسلمین شریعت گرا(۷۷)

 

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

چنانچه بر کسی پوشیده نیست هدف عام و دنیوی اسلام ومجاهدین فرقه ی ناجیه در «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ » و پس از برداشته شدن دو مانع فقر و ترس، درفراهم نمودن زمینه های مناسب عبادت و پرستش خداوند متعال خلاصه می گردد.

مسئله ی اول، از میان برداشتن فقر و ایجاد رفاه در جامعه است. مسئله ی اقتصاد جزو آن گونه مواردی است که همچون معدن آهن، در هر زمان و به نسبت پیشرفتهای علمی و تکنولوژی بشر، چیز تازه ای از آن تولید می گردد. اما معدن همان معدن چند میلیون سال پیش است و تغییر نمی کند. خداوند در اینگونه موارد معدن و چهار چوبه اصلی را معرفی می نماید و انسان متناسب با پیشرفتهای عصرش در راه تحقق آن می کوشد.

اگر یک نگاهی به مسیر تکاملی برداشتهای اقتصادی از زمان رسول الله صلی الله علیه و سلم تا زمان عمر بن خطاب بیاندازیم، می بینیم  ابزاری چون دیوان که جهت بر آورده نمودن چنین نیازی استفاده گردید، چیزی بود که مسلمانان قبلا از وجود آن محروم بودند .اما به محض دست یافتن به آن،با برداشتن نقاط ضعفش، از بکارگیری چنین وسیله ای جهت رسیدن به چنان هدف مبارکی، به خود درنگ راه ندادند.

حتی در گرفتن جزیه و مالیات نیز از همان اسلوبهای نوین با اصلاح موارد منفی اش استفاده نمودند. عمر بن خطاب در گرفتن جزیه از نمادهایی پیروی کرد که در ایران باستان و زمان انوشیروان بن قباد اجرا شده بود… عمر بن خطاب این شیوه و وسیله را بکار برد و تنها کاری که انجام داد این بود که مالیات سرانه از افرادی که کمتر از ۲۰ سال سن داشتند و همچنین از افرادی که بالای ۵۰ سال داشتند را ملغی کرد.

امروزه مکاتب مختلف اقتصادی بوجود آمده که هدف بسیاری از آنها ؛استثمار و استضعاف وبه بردگی کشانیدن بشریت، تحت برچسب های دروغین سرمایه داری دولتی (سوسیالیسم وکمونیسم) و سرمایه داری و بازار آزاد تحت عنوان کاپیتالیسم را دارند، بعضی دیگراز آزادی خواهان ومجاهدین فرقه ی ناجیه  نیز با بهره گیری از تمامی نظریات مترقیانه موجود همچون ابزاری درخدمت اصول وچهارچوبه های اقتصادی اسلام، قصد برطرف کردن فقر و محرومیت در جامعه و ایجاد رفاه و بهره مندی از نعمتهای خدادادی برای تمامی انسانها را دارند. ادامه خواندن اهمیت و علل هم مسیری غیر مسلمین با جریان مسلمین شریعت گرا(۷۷)

هماهنگی و اشتراک در مصالح و اهداف میان مسلمین و غیر مسلمین(۷۶)

هماهنگی و اشتراک در مصالح و اهداف میان مسلمین و غیر مسلمین(۷۶)

 

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

در بسیاری از برنامه های افتصادی و امنیتی مسلمین در جامعه، میان اهداف و خواسته های مسلمین و غیر مسلمین یک نوع هماهنگی و وحدت در منافع به وجود می آید. ساده تر اینکه می توان گفت که اهداف انقلابی دنیوی مبارزین مسلمان برای تمامی انسانهای دارای فطرتی سالم ،همچون ساخت یک جاده یا مرکز بهداشتی و یا نصب علائم راهنمایی و رانندگی می باشد. به همان میزان یک مسلمان از اینگونه امکانات بهره می برد به همان میزان یک غیر مسلمان نیز از آن بهره مند می گردد و در پاره ای موارد مسلمانان و غیر مسلمانان مجبور به استفاده از چنین امکاناتی می گردند، چون اگر به عنوان مثال یک مسلمان یا غیر مسلمان از زیر بار قوانین بهداشتی یا علائم راهنمایی و رانندگی شانه خالی کند، تنها خودش به تنهایی دچار ضرر نمی گردد، بلکه علاوه بر آن امنیت دیگران را نیز مورد تهدید و مخاطره قرار می دهد.

در یک جامعه ای که در آن فقر و محرومیت بیداد می کند، قطعا عواقب ناشی از چنین بیماری خطرناکی که ساخته ی دست بشر است تنها گریبانگیر شخص فقیر و نیازمند نمی گردد، بلکه امنیت و سلامت جامعه را نیزمورد تهدید قرار می دهد. عمر بن خطاب اولین حقوق بازنشستگی را به یک پیرمرد یهودی داد و بعد از وی بود که دیگران را بهره مند ساخت .زمانی که امنیت دینی و عقیدتی در جامعه برقرار می گردد شخص غیر مسلمان در مجتمع خودشان به همان اندازه ای از آن بهره می گیرد که شخص مسلمان بهره مند است.

چنین شخص غیر مسلمانی می تواند در مقابل مبلغی که جهت حفظ امنیتش از وی دریافت می گردد: اولا از خدمات سربازی اجباری و یا حضور در جنگها و به خطر انداختن جانش در امان باشد. ثانیا به نسبت زکات و انفاق و صدقات و… مسلمین پول کمتری را از دست می دهد و در تمامی امور فرهنگی و عقیدتی و… در مجتمع خودش نیزآزاد و مستقل باشد. می تواند آموزش و پرورش خاص خودش را داشته باشد، قضاوت خاص خودش، علمای دینی خاص خودش و … خلاصه از یک نوع خود مختاری کاملی در داخل سرزمینهای مسلمانان بهره مند می گردد.

زمانی که جامعه از چنین امنیتی برخودردار نباشد قطعا آشوب و شورش کل جامعه را فرا خواهد گرفت و مصیبت آن تنها دامنگیر شورشیان نخواهد شد، بلکه کل جامعه را در می گیرد. در نتیجه در سیستم انقلابیون مبارزین مسلمان نقاط بسیار قوی و مشترکی وجود دارند که هم مسلمانان و هم غیرمسلمانان بعنوان اهدافی مطلوب و مشترک بدان می نگرند .همگی دوست دارند که از لحاظ خوراک، پوشاک، مسکن، آموزش و بهداشت در سطح مطلوبی باشند و علاوه بر آن از لحاظ عقیدتی، مالی، ناموسی و … در امنیت کامل به سر برند.

در جنگها و دسته بندی های سیاسی نیز باز ممکن است میان مسلمین با غیر مسلمین مصالح مشترکی بوجود آید. جنگ رسول الله صلی الله علیه و سلم با هراکلیوس سزار دوم در موته، هم به نفع مسلمین بود هم منافع امپراطوری ساسانی ایران را نیز در برداشت. در ضمن نباید فراموش کرد که این روم همان روم اهل کتابی است که خداوند در سوره روم پیروزی آنرا بر ساسانیان مایه خوشحالی و مسرت مؤمنین می داند و به این پیروزی مسلمانان را مژده و بشارت می دهد. ادامه خواندن هماهنگی و اشتراک در مصالح و اهداف میان مسلمین و غیر مسلمین(۷۶)

جایگاه مردم در حکومت اسلامی(۷۵)

جایگاه مردم در حکومت اسلامی(۷۵)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

با بررسی دو رکن اساسی حکومت، یعنی قدرت و مشروعیت، نقش مردم در حکومت، تامین کننده قدرت در حکومت اسلامی است ؛ اما مقوم رکن دوم حکومت یعنی مشروعیت در نظام اسلامی، اراده خداوند است؛ زیرا منبع مشروعیت باید خود مشروع و شایسته بالذات باشد و تنها اراده خداوند است که عادل بالذات و مشروع بالذات است و اراده انسان یا جامعه انسانی نمی تواند ملاک عدالت و مشروعیت حکومت قلمداد شود، و همین ویژگی است که حکومت اسلامی را از حکومتهای عرفی و سکولاردیکتاتوری یا مبتنی بر دموکراسی متمایز ساخته است زیرا در حکومتهای دیکتاتوری دین سکولاریسم ، علاوه بر آنکه قانون شریعت جایگاهی در قانون اساسی جامعه ندارد مردم نیزمقوم قدرت حکومت نیستند و در حکومتهای دموکراسی، خداوند مقوم مشروعیت حکومت نیست و مردم نیز به صورت نمادین در صحنه هستند و گرنه حکومت و قانونگذاری و گرداندن  سیاستهای جامعه با طبقه ی سرمایه دار وشرکتهای سرمایه دار جامعه است .

به عنوان نمونه به چند آیه از قرآن اشاره می شود:

«وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ‏ وَرَبُّكَ يَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ وَهُوَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ »(قصص/۷۰- ۶۸) پروردگار تو هر چه را بخواهد مي‌آفريند ، و هر كس را بخواهد برمي‌گزيند ، و مردمان ( پس از صدور فرمان خدا درباره‌ي چيزي و كسي ) حق انتخاب و اختيار ندارند . خداوند بسي منزّه‌تر و بالاتر از آن است كه چيزي را انباز او كنند ‏ ( اي پيغمبر ! ) پروردگار تو آگاه است از آنچه سينه‌هايشان ( از كينه‌ها در خود ) پنهان مي‌دارد ، و از آنچه آنان آشكار مي‌سازند ( و به صورت اعتراضها و طعنه‌ها بروز مي‌دهند ) . ‏پروردگار تو الله است و خدائي جز او نيست ، و هر گونه سپاس و ستايشي بدو تعلّق دارد چه در اين جهان و چه در آن جهان ، و فرماندهي و داوري از آن او است ، و بازگشت همه‌ي شما به سوي او خواهد بود .  ( او خالق ، و او حاكم ، و او قاضي است ) .

در این آیات، به صراحت اعلام شده است که گزینش، منحصرا در اختیار خدای متعال می باشد و روشن است که مقصود از گزینش در اولین آیه، شایستگی و عدل و مشروعیت است و روح حاکم بر آیه چنین است که شایسته تر و بهتر بودن، مخصوص خداست. با اراده اوست که چیزی بر چیزی برتری می یابد و برگزیده می شود.

« قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ » ( یونس/۳۵٫)‏ بگو : آيا از اين انبازان شما كسي هست كه به سوي حق راه نمايد (و راه راستين را بنمايد ؟) بگو : خدا راه حق را مي‌نمايد . آيا آن كس كه راه راست را نشان مي‌دهد سزاوارتر است كه پيروي شود (و انسان به فرمان او رود) يا كسي كه راهي نمي‌نمايد و بلكه بايد خودش راهنمائي گردد (و راه برده شود) ؟ شما را چه مي‌شود (كه چراغعقل از كفتان به در مي‌رود ؟ به دنبال چه چيز مي‌رويد ؟) اين چه حكمي است كه مي‌كنيد ؟

« وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ..» (مائده/۵۰- ۴۹) و این که میان آنان حکم کن به آن چه خدا بر تو فرو فرستاده است، و از هوای نفس آنان پیروی مکن…آیا حکومت جاهلیت را می طلبند؟ در حالی که چه حکمی شایسته تر از حکم خداست برای آنان که یقین دارند؟

از این آیات، به خوبی استفاده می شود که تنها حکومت مشروع، حکومت خداوند است و فقط حکم و فرمان اوست که میزان و ملاک برتری و شایستگی و حقانیت است. آیات فراوانی در قرآن می توان یافت که نشانگر این ادعا باشند و همه آیاتی که به نوعی بر اختصاص حق حکومت به خداوند دلالت دارند؛ مانند «له الخلق و الامر» ، «له الحکم»، «هو الولی» و «له الملک» همگی بر این حقیقت تاکید دارند که حکومت شایسته و عدل، مخصوص خداوند است.

آیت الله خمینی  در معرفی قانون و جایگاه قانون شریعت اسلام می گوید :

حکومت اسلام، حکومت قانون است؛ در این طرز حکومت، حاکمیت، منحصر به قانون است، حاکمیت منحصر به خداست و قانون، فرمان و حکم خداست؛ قانون اسلام یا فرمان خدا، بر همه افراد و بر دولت اسلامی حکومت تام دارد؛ همه افراد، از رسول اکرم صلی الله علیه و آله گرفته تا خلفای آن حضرت، و سایر افراد، تا ابد تابع قانون هستند؛ همان قانونی که از طرف خدای تبارک و تعالی، نازل شده و در لسان قرآن و نبی اکرم صلی الله علیه و آله بیان شده است. اگر رسول اکرم خلافت را عهده دار شد، به امر خدا بود؛ خدای تبارک و تعالی آن حضرت را خلیفه قرار داده است [۱]

باز آیت الله خمینی در باره ی هیکل کلی حکومت اسلامی می گوید :

حکومت اسلامی، نه استبدادی و نه مطلقه، بلکه مشروطه است؛  البته نه مشروطه به معنای متعارف فعلی آن که تصویب قانون، تابع آراء اشخاص اکثریت باشد، مشروطه از این جهت که حکومت کنندگان، در اجرا و اداره، مقید به یک مجموعه شرط هستند که در قرآن کریم و سنت رسول اکرم معین گشته است؛ مجموعه شرط، همان احکام و قوانین اسلام است که باید رعایت شود؛  از این جهت، حکومت اسلامی حکومت قانون الهی بر مردم است. فرق اساسی حکومت اسلامی با حکومتهای مشروطه سلطنتی و جمهوری در همین است؛  در این که نمایندگان مردم یا شاه در این گونه رژیمها به قانونگذاری می پردازند، در صورتی که قدرت مقننه و اختیار تشریع در اسلام، به خداوند متعال اختصاص یافته است؛ شارع مقدس اسلام، یگانه قدرت مقننه است. هیچ کس حق قانونگذاری ندارد و هیچ قانونی جز حکم شارع را نمی توان به مورد اجرا گذاشت.[۲]

همچنین آیت الله خمینی در مورد جایگاه مردم در مساله تشریع و قانون گذاری  خطاب به شورای نگهبان که نقش تطبیق مقررات و قوانین را با احکام الهی و منابع دینی بر عهده داشت می گوید :

اصولا آن چه باید در نظر گرفته شود، خداست نه مردم. اگر صد میلیون آدم، اگر تمام مردم دنیا یک طرف بودند و شما دیدید که همه آنان حرفی می زنند که بر خلاف اصول قرآن است، بایستید و حرف خدا را بزنید؛ ولو این که تمام بر شما بشورند. انبیاء همین طور عمل می کردند، مثلا موسی در مقابل فرعون مگر غیر از این کرد؟ مگر موافقی داشت؟[۳]

امتیاز نظام حکومتی اسلام بر نظام دموکراسی سکولاریستی در این است که علاوه بر دارا بودن نقطه قوت تئوریک نظام دموکراسی، یعنی محوریت اراده مردم، از نقطه ضعف آن، یعنی فقدان منبع مشروعیت نیز به دور است و با تکیه بر قوانین الهی و انضباط به ضوابط و دستورهای خداوندی، از هدایت اراده خداوندی برخوردار می باشد و از این طریق، عدالت و مشروعیت، با ماهیت نظام حکومتی اسلام درآمیخته است.

بر همین اساس عده ای توجه به جایگاه مردم و مجریان قانون شریعت اسلام را به عنوان یکی ازاصول كلى حاكم بر ساختار نظام سياسى اسلام برشمرده و اصول یاد شده را چنین ذکر کرده اند :

  • ضرورت مشروعيت الهى مجريان
  • ضرورت اسلاميت قوانين
  • توجه به جايگاه مهم مردم به عنوان مبدأ شكل‏گيرى و كارآمدى همه نهادها
  • خطاپذيرى مجريان و ضرورت نظارت بر آنان[۴]

در نظام حکومت اسلامی، اراده مردم، که در شورا خود را نشان می دهد، منبع قدرت و اراده خداوند، منبع مشروعیت است. از این رو حکومت اسلامی، از هر دو رکن حکومت، یعنی قدرت مردمی و مشروعیت الهی برخوردار می باشد.

 

 

[۱]خمینی، حکومت اسلامی،  ص ۵۴٫

[۲]همان، ص ۵۲

[۳]خمینی ، صحیفه نور، (بیانات  در جمع اعضای شورای نگهبان)، ج ۱۲، ص ۲۵۸٫

[۴] احمد ديلمى، مقدمه‏اى بر مبانى حقوقى – كلامى نظام سياسى در اسلام،تهران ، دفتر نشر معارف ۱۳۸۱ ص ۱۴۹٫

امور ذاتی و ثابت و امور اکتسابی و متغیر انسان‌ها و قانون اسلام(۷۴)

امور ذاتی و ثابت و امور اکتسابی و متغیر انسان‌ها و قانون اسلام(۷۴)

 

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

یکی از حوزه‌هایی که دین اسلام در آن با دین سکولاریسم تفاوت دارد، به حوزه‌ی مباحث انسان‌شناسی مربوط می‌شود. تلقی‌ای که اسلام از انسان دارد، یک تلقی فرازمانی است؛ یعنی اگر یک مکتب می‌آید از انسان یک تعریف ارائه می‌کند، این تعریف دیگر نمی‌تواند تعریف زمان‌مند باشد. زیرا انسان امروز با انسان دو هزار سال پیش تفاوتی نکرده است و او همان انسان است.

انسان‌ها یک سری امور ذاتی دارند و یک سری امور اکتسابی؛ که این امور اکتسابی در طول زمان تغییر می‌کند، اما امور ذاتی او ثابت هستند ‌و ما به واسطه‌ی این امور ذاتی است که می‌توانیم بگوییم انسان امروز با انسان دیروز یکی است.

مسئله‌ای که در این جا به وجود می‌آید، این است که اگر به سمت عدل رفتن و به سمت ظلم نرفتن در ساختار وجودی انسان باشد، کنترل آن را خود انسان نمی‌تواند به دست بگیرد و نیاز به یک عامل بیرونی دارد؛ یک انسان دیگر هم نمی‌تواند باشد؛ چون آن انسان دیگر هم همین مشکل را دارد. در اینجا به ضرورت وحی و ضرورت دین می‌رسیم.

یعنی این ایرادی که در وجود انسان بود، باعث شد که خداوند متعال در حق بشر یک لطف دیگری کند و انبیا را مبعوث بکند تا انبیا بیایند و انسان را هدایت کنند و از او در جهت عدالت استفاده کند. لذا انسان باید سعی کند که راه‌های آسان‌تر و کم‌هزینه‌تر را پیدا کند، اما باید مقید به عدالت باشد.

به قرآن که نگاه کنیم، می‌بینیم که خداوند متعال همین را می‌فرماید. مثلا در این آیه‌ می‌فرماید که: «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ » (بقره /۲۱۳)‏ مردمان يك دسته بودند .  پس خداوند پيغمبران را برانگيخت تا (مردمان را به بهشت و دوزخ) بشارت دهند و بترسانند . و كتاب (آسماني) كه مشتمل بر حق بود و به سوي حقيقت (و عدالت) دعوت مي‌كرد، بر آنان نازل كرد تا در ميان مردمان راجع بدانچه اختلاف مي‌ورزيدند داوري كند می‌گوید.

خداوند پیامبران را با کتابی در دست فرستاد، برای اینکه در اختلافات بین مردم داوری کنند. در ادامه‌ باید گفت که یک سری از اختلافات به دلیل به وجود آمدن حقهای متفاوت و ضد هم می باشد و این هم امری طبیعی است، چون هر شخص و گروهی برداشت و آنچه نزد خودش است را برتر و برحق تر از دیگران می داند و این منشاء نزاع‌هایی است که از سر ظلم کسی می خواهد خودش را بر دیگران تحمیل کند . لذا انسان نیازهای خودش را نمی‌تواند به تنهایی تأمین کند و محتاج وحی و خدا است و این هم فرازمانی است و متعلق به دیروز و امروز نیست.  نبی برای این آمده است كه جلوی ظالمان را بگیرد و با حقی که از طرف الله آمده است بین افراد براساس عدل حکم کند.

وحی به ما می‌گوید که اگر کسی امنیت دیگری را خدشه‌دار کرد باید مجازات شود و حدود آن را مشحص می‌کند؛ عقل وتجربه به ما می‌گویند که چطور می‌شود قاتل را پیدا کرد و چطور می‌‌توان ثابت کرد که این طرف قاتل است. دیگر دین نمی‌آید به ما بگوید که قاتل کیست! دین اسلام  به ما می‌گوید که اگر قتلی به شکل عمدی اتفاق افتاد، قاتل را می‌شود قصاص کرد یا دیه گرفت . حالا برای اینكه بفهمید قاتل کیست، باید بروید دانشکده‌ی پلیس تأسیس کنید و با شیوه‌های جدید کشف جرم آشنا شوید.

بحث حکومت سازی هم همین‌طور است. عقل و تجربه به ما می‌گوید که حکومت ، همچون یک ابزار، امری ضروری است. وحی به ما حدود را می‌گوید و اینکه چه کسی برای این کار اصلح است. تجربه هم به ما می‌گوید که در این عصر و زمانه، یک وسیله ، نظام و سازمان اداری مطلوب چگونه باید باشد تا حقوق مردم حفظ شود. مساله انتخاب رهبر و مسولین اجرایی جامعه هم به مرور زمان شکل آن در حال تغییر بوده است؛ در صدر اسلام به آن بیعت می‌گفتند و امروز انتخابات. شکل و نام آن مهم نیست بلکه محتوا و هدفی که دنبال می کند مهم است .

لذا در اینگونه موارد باید خط قرمزهای شرع را رعایت کنید و در عین حال از تجارب بشری هم می‌توانید استفاده کنید. در این صورت، این شبهه که در زمان صدر اسلام جامعه، ساده بوده و الان پیچیده شده است، جایگاهی ندارد. زیرا اساسا دین نیامده که ابزارهای متغییر وسازوکار‌های حکومت و اجرایی کردن اهداف را مشخص کند. دین آمده تا با ایجاد بسترِ هدایت، بشر گرفتار ظلم نشود. ولی تعیین سازوکارها، اقتضایی و تجربی است و بر عهده‌ی متدینین است که تحت رهبری رهبر، بنشینند و مسائل را حل‌و‌فصل کنند.

 

نظام شورائی اسلام و تحکیم قانون شریعت اسلام(۷۳)

نظام شورائی اسلام و تحکیم قانون شریعت اسلام(۷۳)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

در نظام شورائی :

هر چه ما آرای مردم را در امور کلان حکومتی غیرمستقیم تر کنیم  و مشارکت مردمی را به اموری محدود کنیم که برآن اشراف و تسلط دارند نه تنها الزاماً منافاتی با رشد جامعه ندارد بلکه به نفع جامعه نیز می باشد.

درثانی درصد احتمال خطای یک جمع شورائی مثلاٌ ۳۰۰ نفری متخصص کمتر از درصد احتمال خطای یک شخص خانه دار یا شهروند غیر متخصص است ، بنابراین در نظام شورائی به این دلیل که تصمیمات در مرکز قدرتی با حضور ۳۰۰نفر صورت گرفته می شود درصد خطای کمتری نسبت به تصمیمات یک شخص غیر متخصص دارد.

زمانی که  رئیس هیئت حکومت از شورا  که پایگاهش مردم هستند منصوب می شود،مردم راحت تر می توانند منظورات خود دربارۀ روش ادارۀ کشور را از طریق شوراهای متعدد به منصه ظهور برسانند، علاوه بر این به دلیل اینکه  شورا پشتوانه قوی ای دارد راحت تر می تواند مشکلات و معضلات را حل کند و قدرت نظام در شورا متمرکز می شود.

حال با جمع بندی مطالب بالا و رصد شرایط فعلی سرزمینهای مسلمان نشین می توان گفت در حال حاضر مشکل مسلمین در نظام شورائی یا ریاستی و… بودن نیست؛ مشکل این است که ما باید در وهله اول تحکیم قانون شریعت الله را به عنوان قانون اساسی خود بپذیریم. نظام چه شورائی  باشد و چه غیره یکی از مهمترین لوازمش برای رسیدن به جامعه ی اسلامی  وجود قانون اساسی مبتنی بر شریعت پیامبر خاتم صلی الله علیه و سلم  است. ما نمی توانیم به حکومت اسلامی ملتزم باشیم اما به لوازمش ملتزم نباشیم!

مفهوم ساده دولت اسلامی و چگونگی شکل گیری آن در صدر اسلام(۷۲)

مفهوم ساده دولت اسلامی و چگونگی شکل گیری آن در صدر اسلام(۷۲)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

دولت اسلامی عبارت است از مجموعه ای از مردم دائم الاسکان در یک قلمرو مشخص، که با حکومت مستقل، احکام و مقررات اسلامی در آن جاری و ساری می باشد .

دوره ۲۳ ساله رسالت پیامبر به دو دوره تقسیم می شود : دوره ملت سازی که در آن دوره ۱۳ ساله پیامبر در مکه اقامت داشت  و دوره دولت سازی که شامل ۱۰ سال اقامت در مدینه است و مهمترین اقدامات پیامبرخاتم صلی الله علیه وسلم  عبارتند از تاسیس مسجد به عنوان مرکز عبادی، اجتماعی و حکومتی در مدینه ، انعقاد پیمان اخوت و تاسیس نخستین قانون اساسی مدینه و محافظت از مدینه و مقابله با دشمن خارجی که استراتژی دعوت و جهاد را در تشکیل حکومت در نظر داشت .

ضرورت تشکیل حکومت اسلامی(۷۱)

ضرورت تشکیل حکومت اسلامی(۷۱)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

هر موجود اجتماعی نیازمند به حکومت است و حتی نمونه آن را در زندگی حیوانات اجتماعی از قبیل زنبور عسل و مورچه نیز مشاهده می‌کنیم، چرا که زندگی اجتماعی مستلزم نظم ، انضباط و تحدید خواسته‌ها و اراده‌های افراد آن جامعه بر اساس قوانین مشخص است و تحقق نظم و انضباط نیز مستلزم فرد یا افرادی است که مسئول اجرای نظم و مدیر و ناظر بر امور باشد. پس حکومت و دولت زائیده زندگی اجتماعی است.

با توجه به این فرض که تحدید آزادی و خواسته‌های افرادی که امروز بصورت قانون تجلی می‌یابد باید در راستای تامین منافع و مصالح مردم باشد این سوال مطرح است که: این قوانین مشخص را چه منبعی ارائه می دهد؟ آیا منبع خالق انسان است یا خود انسان ؟ قانون گذار کیست؟ و بدیگر سخن چه کسی را توان تشخیص مصالح و منافع عامه مردم است؟

برای روشن شدن پاسخ این سوال توجه به این نکته‌ها ضروری است:

  • انسان موجودی است دارای ابعادی متفاوت و گوناگون، بنابراین مصالح و منافع او در جهت خاصی خلاصه نمی‌شود.
  • انسان هر چند ازلی نیست ولی ابدی است و مرگ پایان وجود او نیست بلکه با مردن از عالمی به عالم دیگر انتقال می‌یابد به همین دلیل منافع و مضار او منحصر در منافع و مضار دنیوی نیست بلکه باید تامین خوشبختی و سعادت اخروی وی نیز مد نظر قرار گیرد.
  • مساله تاثیر و تاثر پذیری موجودات از یکدیگر، امری است انکار ناپذیر، و انسان نیز از این حکم مستثنی نیست.

بنابر این منافع و مصالح انسان از پیچیدگی خاصی برخوردار خواهد بود.

با توجه به این نکته‌ها می‌توان گفت قانونگذار باید دارای شرائط ذیل باشد تا قانون وی در برگیرنده منافع همه یا اکثریت جامعه باشد:

  • قانون گذار باید از انسان و ابعاد وجودی وی و نیز تاثیر و تاثرات افعال انسان بر سعادت و خوشبختی وی شناختی کامل داشته باشد
  • بی نیاز باشد تا به خاطر حب ذات صرفا منافع خود و طبقه خود را مد نظر قرار ندهد.

با چنین شرایطی غیر خداوند نمی‌تواند قانونگذار باشد. پس قانون حقیقی برای بشر احکامی است که بر پیامبران نازل شده است و به عقیده ما مسلمانان، کاملترین قانون در جهان، قانون اسلام است که به صورت احکام الهی در قرآن کریم و سنت پیامبر خاتم صلي الله عليه وسلم  بیان شده است بنابراین اگر حکومتی بخواهد در راستای تامین مصالح و دفع مضار جامعه حرکت کند باید در مسیر قانون اسلام حرکت نماید.

قدیس آوگوستینوس (متوفی ۴۳۰ میلادی) در کتاب شهر خدا از دو نوع حکومت و بالطبع از دو نوع قانون سخن به میان آورد:

۱) حکومت دنیوی یا شهر زمینی که هدف آن ایجاد امنیت و نظم است؛ ۲) حکومت آسمانی یا شهر خدا که برعهده قدّیسان و هدف آن، صلح و آرامش حقیقی است.[۱]

آشکارا در این تقسیم بندی متوجه جدایی میان دو نوع زندگی و حکومت دنیوی و آسمانی تخیلی هستیم. اما دیدگاه شریعت اسلام در مورد زندگی انسانها و حکومت نمی تواند با آنچه که در شریعتهای تحریف شده ی اسلامی آمده است موافق باشد . زمانی که الله متعال می فرمایند :

وَ مَا اَرْسَلنا مِنْ رَسُولٍ اِلا لِیُطاعَ بِاِذْنِ اللهِ . ( نساء/ ۶۴) و هيچ پيغمبري را نفرستاده‌ايم مگر بدين منظور كه به فرمان خدا از او اطاعت شود (پس اطاعت از او، اطاعت از خدا، و سركشي از دستور او ، سركشي از دستور خدا بوده است) .وقتی در قرآن کریم می خوانیم: اَلَّذینَ اِنْ مَکَّناهُمْ فِی الارْضِ اَقامُو الصَّلوهَ وَ اتُو الزَّکاهَ وَ اَمَرُو بِالْمَعرُوفِ وَ نَهَوا عَنِ الْمُنکَرِ. ( حج/ ۴۱)‏ (آن مؤمناني كه خدا بديشان وعده‌ي ياري و پيروزي داده است) كساني هستند كه هرگاه در زمين ايشان را قدرت بخشيم، نماز را برپا مي‌دارند و زكات را مي‌پردازند، و امر به معروف، و نهي از منكر مي‌نمايند.

آیا این امر جز با تشکیل حکومت دینی و اسلامی میسر است؟ اگر فرض کنیم که تعبیر (مَکَّنّا) به معنی هرگونه قدرت بخشیدن بوده باشد، بازدلالت آیه بر مقصود ما روشن است؛زیرا حکومت بارزترین نمونه ی قدرت است. ادامه خواندن ضرورت تشکیل حکومت اسلامی(۷۱)

مرتبه نازل يا بدل اضطرارى حكومت دينى و دارالاسلام (۷۰)

مرتبه نازل يا بدل اضطرارى حكومت دينى و دارالاسلام (۷۰)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

حكومت دينى، مراتب و درجاتى دارد. مرتبه عالى و ايده آل آن، اين است كه همه امور و اركانش، مبتنى بر دين و هماهنگ با آن باشد ؛ اما زمانی که  تأسيس دولت تمام عيار دينى، ممكن نيست، بايد مرتبه نازل‏تر آن را اجرا كرد.

مرتبه نازل يا بدل اضطرارى حكومت دينى اسلامی، حكومتى است كه در آن احكام و قوانين دينى بر اساس یکی از مذاهب اسلامی رعايت شود؛ هر چند كل نظام از تعاليم دينى برنيامده، چنين حكومتى، تنها در صورت عدم امكان تأسيس «دولت كامل دینی» اسلامى، روا است.

الان مي رسيم به شناخت ساده و مختصر دارالكفر و ويژگيهاي آن :

نكته اي كه در همين ابتدا باز دوست دارم بر آن تاكيد كنم اين است كه تمام گفته هاي بنده حول محور مكان و خاك مي گردد نه كساني كه در چنين مكان و سرزميني زندگي مي كنند ، و اين حكم هيچ ارتباطي به ساكنان چنين خاك و زميني ندارد و به اين معني نيست كه اگر به سرزمين و خاكي گفتيم  كه دارالكفر است ساكنان آنرا نيز كافر بدانيم ؛ بر عكس آن نيز صادق است ، امكان آن هست كه سرزميني دارالكفر باشد و تمام ساكنان آن مسلمان باشند و امكان آن هم هست كه سرزميني  دارالاسلام باشد اما تمام ساكنان آن مشرك و كافر باشند . مثل مكه قبل از هجرت رسول الله صلي الله عليه وسلم ، با وجود آنكه مسلمين در آن مي زيستند اما دارالكفر بود  و در برابر خيبر نيز، پس از فتح، با آنكه تمام ساكنان آن كفار يهودي بودند اما جزو دارالاسلام به حساب مي آمد .

به همين دليل حكم دادن در مورد خاك و سرزميني ارتباطي با ساكنان آن ندارد . اين همان نكته اي بود كه لازم دانستم تاكيد بيشتري به آن داشته باشم تا موجب شك و گمان و يا سوء استفاده ي دين فروشان عوام فريب از اين مطلب نگردد .

دار الكفر : عبارت است از تمام سرزمينها و خاكي كه قانون الله درآن حاكم نيست و حاكميت در اختيار كفار بوده و قانون شريعت الله در امور حكومتي، قضايي، آموزش و پرورش، اقتصاد و ديگر جنبه هاي زندگي اجتماعي انسانها كنار نهاده شده است. تفاوت ندارد این خاک و سرزمین قبلا تحت حاکمیت قانون شریعت الله بوده باشد یا خیر، مهم وضع موجود آن است که فعلا تحت حاکمیت قوانین غیر اسلامی می باشد .

در اين باره قاضي ابويعلا مي گويد: كل دار كانت الغلبة فيها لأحكام الكفر دون أحكام الإسلام؛ فهي دار كفر . يعني : هر خاك و سرزميني كه غير از قوانين اسلامي ، قوانين كفر بر آن غلبه داشته باشد؛ در اين صورت چنين سرزميني دارالكفر مي باشد . در اين صورت، و با اين تعريف پذيرفته شده نزد علماء، هر مسلماني، با هر درجه اي از سواد، قادر خواهد بود نوع جوامع و سرزمينهاي امروزي را تشخيص دهد .

تعریف ساده ی دارالاسلام و دارالكفر (۶۹)

تعریف ساده ی  دارالاسلام و دارالكفر (۶۹)

بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم

مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی

قبل از هر چيزي نكته ي اساسي را بايد روشن نمود تا مسائل با هم مخلوط نشوند ، آنهم اين است كه ما در مورد مكان و سرزمين حكم صادر مي كنيم نه در مورد ساكنين آن .

دارالاسلام : خاك و سرزميني است كه در آن قانون الله غالب است و به دنبال آن اطاعت از اين قوانين آشكار مي گردد و طبق همين قانون و با پشتوانه ي همين قانون  امر به  خوبي و نهي از بدي صورت مي گيرد و حاكم اين خاك و سرزمين نيز مسلمان است ، هر چند كه مكانهاي خودمختاري نيز براي اهل ذمه وجود داشته باشد كه به قوانين خودشان امور خود را اداره مي كنند باز جزو دارالاسلام به حساب مي آيند ، چون زير مجموعه ي حاكميت قانون اسلام هستند .

در اين زمينه الإمام مالك از مكة قبل ازفتح می گوید : “وكانت الدار يومئذ دار حرب، لأن أحكام الجاهلية كانت ظاهرة يومئذ”.[۱]

ابن مفلح حنبلي مي گويد : فكل دار غلب عليها أحكام المسلمين فدار إسلام، وإن غلب عليها أحكام الكفار فدار كفر ولا دار لغيرهما .[۲]يعني : اگر درهرجا وسرزميني احكام و قوانين مسلمين برآن غلبه داشت دارالاسلام است، و چنانچه احكام كافران بر آن غالب بود دارالكفر است و غير از اين دو ، سرزمين و مكان ديگري وجود ندارد .

القاضي أبو يعلى الحنبلي نیز با همین مضمون گفته است : ” كل دار كانـت الغلبة فيها لأحكام الكفر دون أحكام الإسلام فهى دار الكفر”[۳]  ابن القيم  نیز با همین مضمون آورده است: “قال الجمهور: دار الإسلام هي التي نزلها المسلمون وجرت عليها أحكام الإسلام، وما لم تجر عليه أحكام الإسلام لم يكن دار إسلام وإن لاصقها، فهذه الطائف قريبة إلى مكة جدا ولم تصر دار إسلام بفتح مكة وكذلك الساحل” .

و ابوقاسم رافعي شافعي گفته است : وليس من شرط دار الإسلام أن يكون فيها مسلمون بل يكتفى كونها في يد الإمام وإسلامه.[۴] يعني : از شروط دارالاسلام اين نيست كه در آن مسلماني وجود داشته باشد ، بلكه همين كافي است كه در اختيار قانون اسلام و رهبري مسلمان باشد . و شوكاني آورده است: أن الاعتبار بظهور الكلمة، فإن كانت الأوامر والنواهي في الدار لأهل الإسلام بحيث لا يستطيع من فيها من الكفار أن يتظاهر بكفره إلا لكونه مأذونا له بذلك من أهل الإسلام؛ فهذه دار إسلام، وإن كان الأمر بالعكس فالدار بالعكس[۵]

يعني : هدف آشكار شدن كلمه ، اگر قوانين  و دستورات امر و نهي در مكان و سرزميني در اختيار اهل اسلام بود به شيوه اي كه كفار نتوانند به آشكارا كفرياتشان را انجام دهند مگر از كانالي كه قانون شريعت برايش تعيين كرده است، در اين صورت چنين سرزميني دارالاسلام است ، و چنانچه برعكس باشد در آن صورت مكان و سرزمين نيز برعكس تبديل به دارالكفر مي گردد .

و ابن حزم گفته است : وإذا كان أهل الذمة في مدائنهم لا يمازجهم غيرهم فلا يسمى الساكن فيهم لإمارة عليهم أو لتجارة بينهم كافرًا ولا مسيئًا، بل هو مسلم محسن، ودارهم دار إسلام لا دار شرك، لأن الدار إنما تنسب للغالب عليها والحاكم والمالك لها….  .

يعني : اگر كفار اهل ذمه در سرزمين خودشان باشند و كس ديگري با آنها مخلوط نباشد ، در اين صورت اگر شخصي از مسلمين در ميان آنها رياستي داشته باشد يا در ميان آنها مشغول تجارت و كار اقتصادي باشد به چنين شخصي لقب كافر و بدكار داده نمي شود ، بلكه مسلمان نيكوكاري است ، و سرزمينشان نيز دارالاسلام است نه سرزمين شرك، چون سرزمين با قانوني كه بر آن جاري مي گردد و حاكم و صاحبش مشخص مي گردد .

سخنان اين علماء با عمل رسول الله صلي الله عليه وسلم در مورد اهل خيبر تقويت و تائيد مي گردد . خيبر قبل از فتح ، با وجود پيمان نامه ، سرزمين كفر بود ؛ اما پس از فتح با وجود آنكه همه ي ساكنان آن كافر و يهودي بودند جزو دارالاسلام و سرزمين اسلام گرديد . و امام بخاري نيز در صحيح خود بخشي تحت عنوان: «باب استعمال النبي صلى الله عليه وسلم على أهل خيبر» قرار داده است . حالا با همين معيار شرعي كه در مورد دارالاسلام  آورده شد  خودتان بفرمائيد كه امروزه كدام يك از سرزمينها ي مسلمان نشين جزو دارالاسلام است ؟

به همين دليل در هر خاك و سرزميني از كره ي خاكي كه در آن حكم الله، طبق شوراي ديني و يا هر يك از مذاهب و فقه اسلامي، حاكم  است و مسلماني حاكميت را در اختيار گرفته است دارالاسلام  به شمار مي رود .

عناصر متشکله  دارالاسلام :

  • نفوذ احکام
  • استقرار احکام
  • وجود رهبری
  • استقرار حکومت اسلامی
  • وجود قلمرو بر اساس دين اسلام یا یکی از مذاهب آن

[۱]مالک بن أنس، المدوَّنة الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه ، ۱۹۹۴م. ج۲ ص ۲۲

[۲]عبد الله محمد بن مفلح المقدسي ، الآداب الشرعية، المحقق: شعيب الأرناؤوط – عمر القيام ، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۹ – ۱۹۹۹ ج۱/ص۲۳۱

[۳]قاضي أبي يعلى الحنبلي، المعتمد في أصول الدين، تحقيق وديع زيدان حداد، بيروت، دار المشرق الطبعة الاولى ۱۹۸۶  ص ۲۱۵

[۴]العزيز عبد الكريم بن محمد الرافعي ، شرح الوجيز ، المحقق: علي معوض – عادل عبد الموجود، بیروت ، دار الكتب العلمية ، ۱۴۱۷ هـ – ۱۹۹۷ م ج ۸ ص ۱۴٫

[۵]محمد بن علیشوکانی ، السيل الجرار  ، قاهره  ، جنه احیاء التراث الاسلامی۱۴۳۱ق. ج ۴/۵۷۵