قهرمانان خود را بشناسید: امیر مجاهدین قفقاز، شیخ عبدالحلیم (تقبله الله)  (۲)

قهرمانان خود را بشناسید: امیر مجاهدین قفقاز، شیخ عبدالحلیم (تقبله الله)  (2)

به قلم: ابوسلیمان هورامی

بخشی از پیام شیخ عبدالحلیم درباره دولت اسلامی پان قفقازی آینده:

“من توضیح دادم که در اسلام هیچ نام (مقامی) – رئیس جمهور – وجود ندارد. عناوین اسلامی – امیر، خلیفه، امام، حتی سلطان وجود دارد. در زبان چچنی، این به معنای رهبر است.

ما قصد داریم همه چیز را کاملاً با اسلام مطابقت دهیم و امروز روی این موضوع کار می‌کنیم و شما را از دستورالعمل‌های بیشتر مطلع خواهیم کرد.

لازم است درک شود که اگر قدرت رئیس جمهور در چچن محدود باشد، قدرت امیر به کل قفقاز شمالی گسترش می‌یابد

 من خودم را شایسته این مقام نمی‌دانم و نمی‌خواستم فقط به خاطر رهبری امیر باشم، بلکه می‌خواستم برای خشنود کردن دل مسلمانان این مقام را داشته باشم.

بنابراین، اگر این مقام را معرفی کنیم، باید حکومتداری مناسب باشد و این مسئولیت مستقیم ما به عنوان مسلمان است. ما از مجاهدین قفقاز سوگند یاد کردیم و بر این اساس باید مسئولیت آنها را بر عهده بگیریم.

تاکنون جمهوری چچن ایچکریا وجود داشت، اما امروز ما به تغییر این موضوع و یک دولت پان قفقازی فکر می‌کنیم. سرزمین‌هایی که تاکنون مسئول آنها بودیم محدود به جمهوری چچن (CRI) بود، اما اکنون این سرزمین‌ها افزایش یافته‌اند و ما مسئول آنها هستیم. از نظر سیاسی، ما آماده اعلام یک دولت پان قفقازی هستیم.

اکنون در حال بحث در مورد نیروها و توانایی‌های خود هستیم. ما تمام مسائل مربوط به سازماندهی مجدد ساختار دولت را با ابو ادریس (شمیل باسایف) مورد بحث قرار دادیم و به سایر امیران اطلاع دادیم.

ما به اعلام یک دولت اسلامی فکر می‌کنیم و وقتی تصمیم بگیریم که زمان آن فرا رسیده است، بیانیه ویژه‌ای صادر خواهیم کرد و این بدون هیچ شکی است. ما به سمت این حرکت می‌کنیم.

یا خلافت خواهد بود یا امامت، اما واقعیت این است که ما روی این موضوع کار می‌کنیم.

من به واکنش جهان غیراسلامی به این بیانیه و وضعیت مهاجران ما در خارج از کشور فکر می‌کنم. واضح است که آنها ممکن است مشکلاتی داشته باشند، اما اگر زمان آن فرا رسیده باشد، ما نمی‌توانیم اعلام دولت اسلامی را به تأخیر بیندازیم و من به این فکر می‌کنم

 پس از اعلام امامت، به عنوان مثال، تمام نهادهای جمهوری خلق چین، از جمله پارلمان که در خارج از کشور قرار دارد، منحل خواهند شد. آنها نماینده جمهوری خلق چین نخواهند بود. اما کفار مطمئناً سعی خواهند کرد از نهادهای ایچکریای سابق (مانند پارلمان) علیه ما استفاده کنند. حتی در حال حاضر می‌بینیم که اگرچه آنها ما را به رسمیت نمی‌شناسند، اما همچنان، در صورت نیاز، در مورد ایچکریا، رهبران و نمایندگان آن صحبت می‌کنند.

بنابراین، این گمان وجود دارد که کفار سعی خواهند کرد از این لحظه علیه ما استفاده کنند. اما ما همچنان در این مسیر حرکت خواهیم کرد

 علاوه بر این، من در مورد بیانیه‌ای فکر می‌کنم که می‌گوید جنگ تا آزادسازی کامل سرزمین‌های اسلامی ادامه خواهد یافت.

  ما در حال فکر کردن به این موضوع و آماده شدن هستیم و وقتی آماده شدیم، آن را انجام خواهیم داد. بنابراین، ما در حال بررسی اوضاع، مطالعه اوضاع و مشورت با یکدیگر هستیم.

ما باید این کار را در اولین فرصت انجام دهیم، زیرا حق نداریم این موضوع را به تأخیر بیندازیم. ما حتی حق نداریم مسلمانان دیگری را که تحت ستم کفار هستند، بدون کمک رها کنیم.

هر کسی که با این واقعیت که ما یک دولت اسلامی داریم مخالفت کند، طبق شریعت اشتباه می‌کند و نمی‌تواند به عنوان نماینده من در مورد آن صحبت کند. و هیچ کس حق ندارد در این امر با شما دخالت کند و ما این اجازه را به هیچ کس نخواهیم داد، تا زمانی که شما به وظیفه خود عمل کنید، می‌خواهم در سمت وزیر اطلاعات و مطبوعات باقی بمانید

  از شما می‌خواهم که تا حد امکان در این راستا، از جمله در وب‌سایت، تلاش کنید. تا حد امکان، صحبت کنید، صحبت کنید و دوباره صحبت کنید.

البته در غرب خواهند گفت که پس از مسخدوف، یک بنیادگرای اسلامی آمد و ساختار دولت را تغییر داد، اگرچه حتی طبق قوانین آنها (اگر به آنها اعتماد کنیم)، تغییرات (شریعت) قبلاً انجام شده بود، حتی در زمان مسخدوف، اگرچه او را به عنوان یک دموکرات معرفی می‌کردند…”

قهرمانان خود را بشناسید: امیر مجاهدین قفقاز، شیخ عبدالحلیم (تقبله الله) (۱)

قهرمانان خود را بشناسید: امیر مجاهدین قفقاز، شیخ عبدالحلیم (تقبله الله) (۱)

به قلم: ابوسلیمان هورامی

سالها  پیش،  در ۱۷ ژوئن ۲۰۰۶، شیخ عبدالحلیم، رئیس جمهوری خلق چچن و امیر مجاهدین قفقاز، به همراه ۵ مجاهد، برای ملاقات با برخی از امیران وارد شهر آرگون شد.

همانطور که بعداً مشخص شد، خودرویی که شیخ با آن به خانه‌ای شخصی در «روستای سرخپوستان» می‌رفت، توجه رئیس گروه FSB مستقر در آرگون را به خود جلب کرد. تقریباً در همان زمان، در محله همسایه، کفار و دست‌نشانده‌های محلی تصمیم گرفتند به اصطلاح «پاکسازی» انجام دهند.

یک کافر به همراه یک مرتد برای بررسی به خانه‌ای که ماشین وارد آن شده بود، فرستاده شدند. آنها پس از ورود به حیاط خانه و صحبت با صاحبخانه، مشکوک شدند که مشکلی وجود دارد. با این حال، صاحبخانه توانست مرتد را متقاعد کند که بهتر است هیچ اقدامی نکند، زیرا در غیر این صورت تلفات زیادی به بار خواهد آمد.

پس از این، مجاهدین به همراه شیخ عبدالحلیم سوار ماشین شدند و شروع به ترک خانه کردند. با این حال، در آخرین لحظه، یک کافر به سمت ماشین دوید و فریاد زد: “من فقط یک نفر را آنجا می‌بینم، ما الان به سرعت او را تمام می‌کنیم” و سعی کرد در را باز کند. در پاسخ، گلوله‌ای به پیشانی او اصابت کرد. پس از این، تیراندازی آغاز شد.

کافران و مرتدان نیروها را به محل تیراندازی کشاندند. مجاهدین به همراه شیخ عبدالحلیم در پشت پی یک خانه ناتمام در همسایگی، مواضع دفاعی گرفتند.

نبرد شدید چندین ساعت طول کشید. طبق گزارش شرکت‌کنندگان در این نبرد، شیخ عبدالحلیم برای شلیک برخاست و در آن لحظه گلوله‌ای به شقیقه‌اش اصابت کرد.

او فوراً درگذشت. او هیچ زخم دیگری نداشت. مجاهدین حدود یک ساعت دیگر جنگیدند، سپس از منطقه محاصره شده عبور کردند و آن را ترک کردند. هیچ مجاهد دیگری زخمی نشد.

شرکت‌کنندگان در نبرد گزارش دادند که مطمئن هستند ۲ کافر و ۴ مرتد کشته شده‌اند (و تعداد زیادی زخمی نیز وجود دارد)، از جمله همان رئیس FSB که متوجه ورود خودرو به خانه شده بود. با این حال، طبق اطلاعات ساکنان روستا، تلفات دشمن به طور قابل توجهی بیشتر بوده است.

از خاطرات روزنامه‌نگار احمد سردلی:

من و شیخ عبدالحلیم فقط آشنا نبودیم، ما همسایه دیوار به دیوار هم بودیم. عبدالحلیم ۸ سال از من کوچکتر بود و جلوی چشمان من بزرگ شد. در خاطر من، او همان پسری خواهد ماند که کنار جوی آب می‌نشست و با چوب انواع حشرات بی‌احتیاطی را که جریان آب آنها را با خود می‌برد، می‌گرفت. از او می‌پرسیدیم: «پسر، داری چه کار می‌کنی؟» پسر کوچک با لحنی معنادار پاسخ می‌داد: «من از آفریده‌های خدا محافظت می‌کنم.»

عبدالحلیم هرگز از مسیر یک فرد مسن‌تر عبور نمی‌کرد. او که فراتر از سن خود فکر می‌کرد، با چشمانی به دنیا نگاه می‌کرد که اصلاً کودکانه نبود و در آنها خرد یک بزرگسال می‌درخشید. عبدالحلیم در ارتباطات، لباس پوشیدن و زندگی روزمره متواضع بود.

 یک بار، یک ماشین ژیگولی به او هدیه داده شد. او که از این موضوع خجالت می‌کشید، هدیه را نپذیرفت، اما به محض اینکه هدیه‌دهنده آنجا را ترک کرد و هدیه‌اش را در حیاط گذاشت، عبدالحلیم فوراً رو به یکی از رفقای رنج‌دیده ما، ابوبکر (شهید ان شاالله!) کرد و اصرار داشت که ماشین را برای خودش بردارد.

«تو بیشتر به او نیاز داری، ابوبکر. خانواده‌ات بزرگ و نیازمندند، اما برای من و فاطمه آسان‌تر است.» در جوانی، شیخ آینده هرگز در هیچ مراسم تفریحی دیده نمی‌شد، می‌توانستی همه چیز را با او تقسیم کنی، و من هرگز نشنیدم که از کسی بد بگوید.  

او پاسخ داد: «هر کاری که می‌کرد، برای خودش می‌کرد.» این عبدالحلیم ما در رابطه با اطرافیانش بود.

در بزرگسالی، او آن مسلمانی بود که اعمالش به همان اندازه انجام مناسک مذهبی، عبادت بود. او دائماً مشغول کارهای نیک بود و به دنبال جلب لطف خداوند بود.

او ایمانی عمیق و خالص داشت و با توجیه هدف وجودش در این زندگی، که با کلام خداوند متعال تعریف شده است، آنجا را ترک کرد: «و جن و انس را جز برای اینکه مرا بپرستند، نیافریدم.»

جنگهای تحمیلی بر جماعت مسلمین در زمان حاکمیت علی بن ابی طالب (۴)

جنگهای تحمیلی بر جماعت مسلمین در زمان حاکمیت علی بن ابی طالب (۴)

به قلم: خالد هورامی

امیرالمومنین علی رضی الله عنه به درستی اهمیت وحدت و جایگاه حیاتی حکومت اسلامی را دریافته بود  چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرمایند:

« لتنقضن عرى الإسلام عروة عروة ، فكلما انتقضت عروة تشبث الناس بالتي تليها ، فأولهن نقضاً الحكم وآخرهن الصلاة » شیعیان نیز همین حدیث را چنین روایت کرده اند :لتنقضن عری الاسلام عروة ، کلما انتقضت عروة تشبث الناس بالتی تلیها، فاولهن نقض الحکم ، و اخرهن الصلاة .

دستگیره های اسلام یک به یک شکسته می شود، هرگاه یک دستگیره نابود شود مردم به آنچه نزدیک آن است چنگ می زنند، اول آنها شکستن حکم است (حکم بر اساس قانون خدا را رها می کنند) و آخر آنها نمازاست (نماز را ترک می کنند.

 اولین بنیانی که  پس از شهادت علی ابن ابی طالب در اسلام نابود و فاسد گردید حاکمیت و شورا و در نتیجه حکومت اسلامی و حکم کردن بر اساس قانون شریعت الله بود، به دنبال این ام الفساد هزاران فساد و بیماری دامن گیر مسلمین گردید تا اینکه به ترک نماز رسیدند.

 یعنی از ترک حکومت شورائی اسلامی و حکم کردن بر اساس قانون شریعت الله تا ترک نماز هر مصیبت و فسادی که مسلمین به آن دچار گشته و می شوند ناشی از فساد حکومتی و عدم تحکیم به شریعت الله می باشد و تا این ام الفساد اصلاح نگردد دیگر امور نیز اصلاح نمی گردند .

بدون شک تجربه ی شورشیان آخرین سال خلافت عثمان بن عفان رضی الله عنه و تجربه ی همین شورشیان و سرکشی های اصحاب جمل و صفین از دستورات رهبر جماعت مسلمین که باعث سست شدن پایه های حکومت اسلامی و جماعت گردید و به دنبال آن تبدیل شدن حکومت اسلامی به حکومت سلطنتی و موروثی توسط معاویه اولین دستگیره ای بود که شکسته شد و مسلمین را طی این قرون متمادی به چنان ذلتی رسانده که غیر قابل کتمام است و تا مسلمین به باز سازی این دستگیره و تشکیل دوباره ی حکومت اسلامی اقدام نکنند هیچ چیزی قادر به برگرداندن عزت ، ابهت ، رفاه، امنیت و  فراهم نمودن زمینه های عبادت کامل الله برای آنها نخواهد بود.

الله متعال با شناسائی علت شکست در جنگ احد مسلمین را بیدار نمود که با آسیب شناسی خود از سهل انگاری عاملین این شکست در عدم اطاعت از فرمانهای رهبریت عبرت بگیرند . مسلمین با عبرت از این رویداد و اتحاد و تبعیت از فرمان رهبریت، در هشت سال بعد از شکست احد، موفق شدندعلاوه بر فتح پایتخت سکولاریستهای شبه جزیره ی عربستان موفق به فتح تمام شبه جزیره شوند .  

آسیب شناسی تاریخ صدر اسلام چون عوامل شکست جنگ احد، قتل عثمان، جنگهای جمل و صفین و نهروان و در نهایت قتل علی و تشکیل حکومت سلطنتی توسط معاویه و عوامل پیروزی مسلمین در  تشکیل حکومت اسلامی، جنگ بدر، احزاب ، فتح مکه ، نابودی مرتدین، فتح ایران و روم و درسهائی هستند که می توان امروزه جهت اهل جماعت شدن و پرهیز از تفرق و بازگرداندن وحدت ، حکومت اسلامی و عزت و اقتدار از آنها سود جست.

جنگهای تحمیلی بر جماعت مسلمین در زمان حاکمیت علی بن ابی طالب (۳)

جنگهای تحمیلی بر جماعت مسلمین در زمان حاکمیت علی بن ابی طالب (۳)

به قلم: خالد هورامی

امیر المومنین علی رضی الله عنه و فرمانده ی ارتش مسلمین جنگ صفین را بعد از پایان جنگ این گونه تحلیل می‌کند: «آغاز کار چنین بود که ما با مردم شام دیدار کردیم که در ظاهر پروردگار ما یکی و پیامبر ما یکی و دعوت ما در اسلام یکی بودو در ایمان به خدا و تصدیق کردن پیامبرش، هیچ کدام از ما بر دیگری برتری نداشت و ما با هم وحدت داشتیم جز در خون عثمان که ما از آن برکناریم. پس به آنان گفتیم: بیایید با خاموش ساختن آتش جنگ و آرام کردن مردم، به چاره جویی و درمان بپردازیم، تا کار مسلمانان استوار شود و به وحدت برسند و ما برای اجرای عدالت نیرومند شویم. اما شامیان پاسخ دادند: چاره‌ای جز جنگ نداریم.

…پس آنگاه که دندان جنگ در ما و آنان فرورفت…به دعوت ما (صلح و گفتگو)گردن نهادند و بر آنچه آنان را خواندیم، پاسخ دادند. ما همه به درخواست آنان پاسخ دادیم و آنچه را خواستند زود پذیرفتیم تا حجت را بر آنان تمام کنیم و راه عذرخواهی را ببندیم…»( نامه ۵۸)

 شورشیان و قاتلین عثمان که بسیاری از مورخین آنها را عامل تحمیل جنگهای جمل و صفین بر مسلمین می دانند پس از جنگ صفین به بهانه ی حکمیت از سپاه رهبر مسلمین جدا شده و برای خود رهبر و خلیفه ی جداگانه ای انتخاب کردند . همان کاری که قبل از بیعت انصار و مهاجرین با علی بن ابی طالب ترس آن می رفت که توسط این شورشیان انجام شود.

رهبر مسلمین جهت پرهیز از جنگ و حفظ وحدت مسلمین با آنها مدارای زیادی نمود و کسانی چون ابن عباس را جهت گفتگو و برگرداندن  این گروه به دامان حکومت اسلامی فرستاد .

با آنکه این گروه رهبر مسلمین را کافر می دانستند اما رهبر مسلمین هرگز حقوق آنها را از بیت المال قطع نکرد و تا زمانی که آنها تا دست به سلاح نبردند و مسلمین را نکشتند با آنها وارد جنگ نشد. این شورشیان با همراه نمودن هزاران مسلمان دیگر با خود سومین جنگ داخلی را بر مسلمین در نهروان تحمیل نمودند . حتی بعد از شکست این شورشیان رهبر مسلمین به آنها اجازه داده بود که در مسجد کوفه پایتخت آن زمان مسلمین نماز بخوانند و کسی مزاحم این‌ها نمی‌شد.

با آنکه چندی بعد رهبر مسلمین توسط این خوارج ترور شد، اما رهبر مسلمین با آنکه بر اثر زخم ناشی از ضربه ی آنها در بستر شهادت قرار داشت باز گفت:«بعد از من با خوارج نبرد نکنید، زیرا کسی که در جستجوی حق بوده و خطا کرده مانند کسی نیست که طالب باطل بوده و آن را یافته است»( خطبه ۶۱)

رهبر جماعت مسلمین به این شیوه در این مدت چهار سال و نه ماه خلافت از دست همه ضربه خورد و با معیار قرار دادن حکومت اسلامی و آنهائی که اهل جماعت بودند و به وحدت پایبند بودند می گوید: «مسلمانان پس از وحدت و برادری به جدایی و تفرقه رسیدند و از ریشه و اصل خویش پراکنده شدند، تنها گروهی شاخه‌ی درخت توحید را گرفتند و به هر طرف که روی آورد همسو شدند»( خطبه ۱۶۶، ش۲)

این تفرق نگرانی جدی برای رهبر مسلمین به وجود آورده بود به گونه ای که می گوید : «در حالی که خداوند بر این امت اسلامی بر وحدت و برادری منت گذارده بود،که در سایه‌ی آن زندگی کنند، نعمتی بود که هیچ ارزشی نمی‌توان همانند آن تصور کرد، زیرا از هر ارزشی گران‌قدرتر و از کرامتی والاتر بود، بدانید که پس از هجرت، دوباره چونان اعراب بادیه‌نشین شده اید و پس از وحدت و برادری به احزاب گوناگون تبدیل گشته اید، از اسلام تنها نام آن و از ایمان جز نشانی رانمی‌شناسید. شعار می‌دهید: آتش آری، ننگ هرگز. گویا می‌خواهید اسلام را واژگون و پرده‌ی حرمتش را پاره کنید و پیمانی را که خدا برای حفظ حرمت مسلمین در زمین و عامل امنیت و آرامش مردم قرار داد بشکنید؟» ( خطبه ۱۹۲ ش ۱۵)

رهبر مسلمین اهمیت وحدت میان مسلمین و ضررهای ناشی از تفرق را می دانست به همین دلیل می گفت :«همواره با بزرگترین جمعیت‌ها باشید که دست خدا با جماعت است، از پراکندگی بپرهیزید که انسان تنها بهره‌ی شیطان است… هرکس مردم را به این شعار «تفرقه و جدایی» دعوت کند او را بکشید، هر چند که زیر عمامه من باشد» ( خطبه ۱۲۷، ش ۲)

جنگهای تحمیلی بر جماعت مسلمین در زمان حاکمیت علی بن ابی طالب (۲)

جنگهای تحمیلی بر جماعت مسلمین در زمان حاکمیت علی بن ابی طالب (۲)

به قلم: خالد هورامی

امیر المومنین علی رضی الله عنه در مورد کیفیت سمع و طاعه و بیعت و نصیحت نسبت به خلفای قبل از خود می گوید: «فمشيت عند ذلك إلى أبى‏بكر، فبايعته ونهضت فى تلك الأحداث… فلما احتضر بعث إلى عمر فولاه فسمعنا وأطعنا وبايعنا وناصحنا…»[۱].«پس در آن هنگام به طرف أبوبکر رفتم و با او بیعت کردم و در آن حوادث، به همراه او قیام کردم… زمانى که أبوبکر به حالت احتضار رسید، ولایت را به عمر سپرد و ما شنیدیم و اطاعت کردیم و بیعت نمودیم و خیرخواهى نشان دادیم».

با این نگرش سیدنا علی ابن ابی طالب رضی الله عنه  است که شیخ طوسى نیز روایت کرده است: «زمانى که در جمع شکست‏خوردگان جمل امام علی علیه السلام گفت: «فبايعت أبابكر كما بايعتموه… فبايعت عمر كما بايعتموه فوفيت له بيعته… فبايعتم عثمان فبايعته وأنا جالس فى بيتى، ثم أتيتمونى غير داع لكم ولا مستكره لأحد منكم، فبايعتمونى كما بايعتم أبابكر وعمر وعثمان، فما جعلكم أحق أن تفوا لأبى‏بكر وعمر وعثمان ببيعتهم منكم ببيعتى؟»[۲].

«پس با أبوبکر بیعت کردم، همانگونه که شما بیعت کردید… با عمر نیز بیعت کردم، همانگونه که بیعت کردید و در بیعت با او، وفادار بودم… سپس با عثمان بیعت کردید، من هم با او بیعت کردم، و در حالى که در خانه‏ام نشسته بودم، به طرف من آمدید در حالى که من از شما نخواسته بودم و کسى را هم به آن مجبور نساخته بودم. پس با من هم بیعت کردید، همانطور که با أبوبکر و عمر و عثمان بیعت نمودید. بنابراین چه چیز شما را وادار کرد که در بیعت با أبوبکر و عمر و عثمان باوفاتر از بیعت با من باشید؟».

به دنبال این جنگ خونین امیرالمومنین تلاش زیادی به خرج داد تا جنگی دوباره جلوگیری کند، اما معاویه که شیوه ی حکمرانی او یکی از اسباب پیوستن مسلمین به شورشیان بود، پس از کشتار اینهمه مسلمان توسط همدیگر باز حاضر نشد تسلیم فرمان رهبر شرعی مسلمین شود و اهل جماعت شود . امیرالمومنین  در نامه ای که به معاویه نوشت متذکر شده بود: که تو حق ندارى با من بیعت نکنى؛ زیرا همه مردم با من بیعت کرده‏اند.. تحت همان شرایطى که قبلاً با أبوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند و هیچ کس هم مخالفت ننمود و اگر کسى به عنوان امام انتخاب شد، این خشنودى خدا را مى‏رساند! پس اگر کسى از روى طعن و بدعت، با امام منتخب‏شده بیعت نکرد و مخالفت نمود، بایستى مسلمانان او را برگردانند و اگر باز هم مخالفت نمود، بایستى با او – به خاطر سرپیچى‏اش – بجنگند و…»[۳].

و در جای دیگری باز به معاویه می نویسد : این که از من خواستی تا قاتلان عثمان را به تو بسپارم، پیرامون آن فکر کردم و دیدم که توان سپردن آنها را به تو یا غیر تو ندارم سوگند به جان خودم، اگر دست از گمراهی و تفرقه برنداری به زودی آنها را خواهی یافت که تو را می‌طلبند»[۴].

با این وجود سپاه امیرالمومنین و رهبر شرعی مسلمین در مکانی به نام صفین در برابر گروه نافرمان معاویه قرار گرفت. با آنکه این گروه سرکش در برابر امیر و رهبر مومنان شمشیر کشده بود اما رهبر مسلمین آرزوی پرهیز از جنگ و ایجاد وحدت را داشت .

به همین دلیل زمانی که دید بعضی از سربازانش به شامی ها فحش می دهند آنها را منع کرد و گفت:  : «من خوش ندارم که شما دشنام ‌دهنده باشید، اما اگر کردارشان را توصیف و حالات آنها بازگو می‌کردید، به سخن راست نزدیکتر و عذرپذیرتر بود. خوب بود به جای دشنام آنان می‌گفتید:خدایا، خون ما و آنها را حفظ کن، بین ما و آنان اصلاح فرما و آنان را از گمراهی به راه راست هدایت کن….»[۵] .

همچنین می‌فرماید:«اما امروز با پیدایش زنگارها در دین، کژی و نفوذ شبه در افکار، تفسیر و تأویل دروغین در دین، با برادران مسلمان خود به جنگ خونین کشانده شدیم. پس هرگاه احساس کنیم چیزی باعث وحدت ماست و به وسیله‌ی آن به یکدیگر نزدیک می‌شویم و شکاف‌ها را پر و باقیمانده‌ی پیوندها را محکم می‌کنیم، به آن تمایل نشان می‌دهیم، آن را گرفته و دیگر راه را ترک می‌گوییم»[۶].


[۱] الغارات ثقفى، ص‏۳۰۲- مستدرک نهج‏البلاغه، شیخ کاشف‏الغطاء، چاپ لبنان، ص‏۱۲۰-۱۱۹- همچنین با کمى تفاوت نامه ۶۲، نهج‏البلاغه شرح فیض‏الإسلام منار الهدى، على بحرانى، ص‏۳۷۳- ناسخ التواریخ، ج‏۳، ص‏۵۳۲٫

[۲] الأمالى، شیخ طوسى، ج‏۲، ص‏۱۲۱، چاپ نجف.

[۳] نهج‏البلاغه، نامه ۶٫

[۴]نامه ۹٫

[۵]خطبه ۲۰۶٫

[۶] خطبه ۱۲۲، شماره ۳٫

سرزمین کفر یا دارالکفر در اشعار زنان

سرزمین کفر یا دارالکفر در اشعار زنان

به قلم: اسماء هورامی

عده یا از مردم خیال می کنند اصطلاح دارالکفر و دارالاسلام از تولیدات فقهای قرون بعدی است اما نه تنها در آیات و احادیث و اقول بزرگان اصحاب این مساله ذکر شده است بلکه به عنوان یک فرهنگ اسلامی عمومی در میان انصار و مهاجر وجود داشته است.

داستان زنی سیاه پوستی که دارای گردنبندی چرمی بود حتی خواستند عورت….

ام المومنینعايشه – رضي الله عنها – ميگوید: زن سیاه پوست، خيمه اي در صحن مسجد داشت. عایشه گوید: او پیش ما می آمد و در کنار ما سخن مي گفت و هنگامي که سخنش را تمام می کرد، مي گفت: وَيَوْمُ الوِشَاحِ مِن تَعَاجِيبِ رَبِّنَا،… ألَا إنَّه مِن بَلْدَةِ الكُفْرِ أنْجَانِي.[۱] روز گم شدن آن زیور قرمز از شگفتيهاي پروردگار ما بود ، ولي بايد شكر الله کنم که مرا از دیار کفر نجات داد.

وقتی که زیاد این شعر را خواند عایشه به او گفت و روز وشاح چیست ؟ گوید:

من كنيز يکي از قبایل عرب بودم آنها مرا آزاد کردند آنگاه دختر بچه خردسالي از آن قبیله که گردنبند چرمی سرخ رنگي داشت، از خانه بیرون شد. گردنبند از گردن او افتاد و از قضا يك پرنده گوشت خوار که آن را دیده و گمان برده بود که گوشت است، به سمت آن پایین آمد و آن گردنبند را با خود برد آنها مرا متهم کردند که آن را دزدیده ام مرا شکنجه دادند، کار بجایی رسید که خواستند عورتم را بازرسی کنند، در حالیکه آنها دو رو برم را گرفته بودند و من در آن سختي و محنت بسر مي بردم ناگهان آن پرنده گوشت خوار سر و کله اش پیدا شد و آن گردنبند را از بالا به پایین انداخت آنها هم آن را برداشتند و من گفتم: این همان چیزی است که مرا به سرقت آن متهم نمودید در صورتیکه من از آن بري و بي گناه بودم

بعد از آن، آن زن به خدمت رسول الله رسید و مسلمان شد.

در این داستان شما متوجه شدید که دارالکفر یا دیار کفر به سرزمینی گفته می شود که تحت حاکمیت قوانین شریعت الله نباشد.


[۱]  بخاری ۳۸۳۵

شجاعت زنان صدر اسلام: صفیه رضی الله عنها

شجاعت زنان صدر اسلام: صفیه رضی الله عنها

به قلم: اسماء هورامی

عده ای از مردم خیال می کنند که زن مسلمان یعنی زنی ترسو که تنها در منزل نشسته و قادر به انجام اموری چون جهاد و … نیست. در زیر به داستانی توجه فرمائید تا میزان شجاعت زنان صحابه برایتان روشن شود:

صفیه عمه رسول الله صلی الله علیه وسلم و خواهر حمزه رضی الله عنه است و در جنگ احد شریک بود. وقتی مسلمانان مواجه باشکست شدند و عده ای از انان پا به فرار گذاشتند، او بشدت جلو فراریان را می گرفت و به طرف میدان جنگ برمیگرداند.

در غزوه خندق رسول الله صلی الله علیه وسلم تمام خانم ها را در یک قلعه اسکان دادند و حسان بن ثابت را مامؤر حفاظت آنان کردند. این فرصت برای یهود فرصتی بسیار طلائی بود.  گروهی از یهود قصد حمله به خانوم ها را کردند و یک نفر یهودی به خاطر بررسی اوضاع خود را به قلعه رساند صفیه از برنامه یهودی ها مطلع شد. به حسان گفت: این یهودی(اشاره به آن مخبر) برای بررسی اوضاع آمده است تا زمینه را برای حمله آماده کند.  شما بیرون قلعه بروید و او را نابود کنید.  حسان ناراحتی و ضعف جسمی داشت و توان حمله را به خود ندید صفیه چوب خیمه را کند و به یهودی حمله برد او را از پای در اورد و به قلعه برگشت و به حسان گفت: به دلیل مرد و نامحرم بودن یهودی لباس ها و وسایلش را بیاورید و سرش را نیز از بدن جدا کنید به داخل قلعخ بیاورید.

حسان بن ثابت چون انسان ترسوئی بود این کار را هم نتوانست انجام بدهد.  انگاه صفیه دوباره بیرون قلعه رفت و سر او را برید و داخل قلعه اورد و از بالای دیوار به جایی که یهودی ها تجمع داشتند به بیرون انداخت  وقتی سر از تن جدا شده جاسوس خود را دیدند. به همدیگر گفتند: ما می دانستیم که محمد صلی الله علیه وسلم خانوم ها را بدون محافظ مرد در قلعه رها نمیکند.

صفیه در سال بیستم هجری در سن ۷۳ سالگی وفات کرد. هنگام جنگ خندق که در سال پنجم هجری صورت گرفت ۵۸ سال داشت. امروز برای خانوم های ۵۸ ساله انجام کارهای خانه نیز مشکل است.  چه جایی که بتوانند با مردان مقابله کنند و آنان را از پای در آورند. علی الخصوص در چنین شرایطی که یک طرف تنها زنان و طرفی تجمع یهودی باشد.

بیدار شویم:

امروزه که کفار سکولار همگی زن و مرد قبح شکنی کرده و به فرهنگ و دین و عقاید ما یورش آورده اند خود را بار دیگر سازماندهی کرده و در برابر این دشمنان قرار بگیریم حتی اگر یکی از اعضای خانواده و یکی از اطرافیان و هم محله ای های ما باشند.

چرائی چوپان بودن پیامبران

 چرائی چوپان بودن پیامبران

به قلم: ابراهیم هورامی

احادیثی از رسول الله صلی الله علیه وسلم هستند که برای درک بهترشان لازم است به تفسیر بزرگان اهل العلم خود مراجعه کنیم. یکی از این احادیث این است که : عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِيِّﷺ قَالَ: «مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيًّا إِلَّا رَعَى الغَنَمَ»، فَقَالَ أَصْحَابُهُ: وَأَنْتَ؟ فَقَالَ: «نَعَمْ، كُنْتُ أَرْعَاهَا عَلَى قَرَارِيطَ لِأَهْلِ مَكَّةَ» (رواه البخاری)

 یعنی : از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که پیامبرﷺ فرمودند: «خداوند هیچ پیامبری نفرستاده مگر اینکه گوسفندان را چوپانی کرده است» اصحاب ایشان گفتند: تو نیز یا رسول اللهﷺ؟ فرمود:« بله، من برای اهل مکه در مقابل چند قیراط گوسفندان را چوپانی می کردم»  (قیراط بخشی از واحد پولی آن زمان  بوده است.)

در اینکه چرا پیامبران چواپان بوده اند امام ابن حجر رحمه الله در شرح این حدیث می فرماید:

علما در این رابطه گفته اند که حکمت از الهام کردن چوپانیِ گوسفندان به پیامبران قبل از نبوتشان این بوده است که چوپانی کردن آن تمرینی باشد بر اقدام به امور امتشان، و اینکه در آمیخته شدن با گوسفندان به نوعی بردباری و شفقت دست می یابند چرا که هرگاه بر چراندن آن و جمع نمودنشان پس از متفرق شدنشان در چراگاه و انتقالشان از مکانی به مکان دیگر و حفاظتشان از آسیب درندگان و دزدان و غیره صبر پیشه کردند و طبایع متفاوت آنها و تفرق زیادشان که همراه با ضعف و نیاز به سرپرستی است را درک کردند، با اینکار به صبر بر امتشان عادت گرفته و اختلاف طبایع و تفاوت عقل هایشان  را درک می کنند و در نتیجه به اصلاح کاستی های آنان پرداخته و با ضعیفان نرمش کرده و به نیکی آنان را سرپرستی می کنند، و نیز تحمل کردن این گونه مشقت ها با این تمرین برایشان آسان تر ازآن زمانی خواهد بود که در وهله ی اول بدون تمرین به این وظیفه مکلف می شدند، این بدین خاطر است که با چوپانی کردن گوسفندان به تدریج به این توانایی دست یافته اند، همچنین گوسفند مخصوصا برای اینکار انتخاب شده است که از دیگر مواشی ضعیف تر است و تفرق و پراکنده شدندش بیشتر از شتر و گاو است و معمولا شتر و گاو را  می توان با ریسمانی بست، و اینکه گوسفند باوجود پراکنده شدن بسیار،  زودتر از دیگر مواشی منقاد و مطیع می گردد.[۱]


[۱]  فتح الباري شرح صحيح البخاري باب “رعي الغنم على قراريط

زنی که فقیه و مفتی و از حافظ ترین مردم در فقه بود

زنی که فقیه و مفتی و از حافظ ترین مردم در فقه بود

به قلم: اسماء هورامی

تاریخ اسلام دارای زنان بزرگی در فقه و جهاد است که لازم است به عنوان الگوهایی به نسل سرگردان امروز معرفی شوند. نسلی که عقل و هوش خود را به ماهواره ها و رسانه های مجازی سپرده است.

بانو سُتیته دختر قاضی حسین محاملی (م۳۷۷هـ) یکی از زنان بزرگ تاریخ اسلام است.

امام ابن کثیر می گوید : «او دانشمندی فاضل که قرآن، فقه، فرایض(علم ارث)، ریاضی، و همچنین در علوم عربی سرآمد و به منصب فتوا رسیده بود».[۱]

همچنین امام حافظ شمس الدین ذهبی (م۷۴۸هـ) می‌گوید :«امة الواحد رضی الله عنها دختر حسین محاملی رحمه الله زنی دانشمند، فقیه و مفتی بود؛ نزد پدرش فقه آموخت و از وی اسماعیل وراق و عبدالغفار حمصی روایت نموده است. قرآن و فقه شافعی را حفظ نمود و در فرایض (علم ارث) و شیوه محاسبات و علوم عربی و …، تسلط یافت. نام او سُتیته بود؛ بَرقانی گفته است: این بانو به همراه علی بن ابی هریره فتوا می داد. و دیگران گفته‌اند : از حافظ ترین مردم در فقه بوده است.»[۲]

این یکی از نمونه ها و الگوهای زنان ما در تاریخ اسلام است همچنانکه قبل از این مجتهد و اهل فقه و عالمی چون ام المومنین عایشه رضیی الله عنها در همان دوران صدر اسلام داشته ایم.


[۱]  ابن کثیر، طبقات الشافعیین، ص۳۱۴

[۲]  سیر أعلام النبلاء ج۱۵ ،ص۲۶۴

اسامه بن لادن را در چند سطر بشناس

اسامه بن لادن را در چند سطر بشناس

اسامه بن لادن را در چند سطر بشناس

به قلم: ابوهاجر

محمد حسین فضل الله از مراجع تقلید شیعیان جعفری در لبنان می گوید:

شخصیت اسامه بن لادن حاکی از تحسین و تمجید های بسیاری است چرا که فداکاری و زهد و تقوا در دنیا نصیب حال خود کرده و این درحالی است که مردی ثروتمندی بوده و شور و شوق آرزو هایش را به واقعیت تبدیل کرد. در واقع او علیه اعمال آمریکا در افغانستان شورش و به جنگ برخواست که توانست دشمن بزرگ را شکست دهد بدین ترتیب این مرد توانست با کار و علم هایی که داشت سراسر جهان اسلام را مورد تحسین و حمایت خود قرار دهد چرا که مسئله اصلی آن ها [تنظیم القاعده] انتقام خون مسلمین بود.[۱] 

در دنیایی‌که ظلم و استبداد بر مسلمانان همانند قطره‌های باران سرازیر بود و حتی حکام خائن و مزدور بر مسلمین با ترس و واهمه بر مسلمین حکم‌رانی می‌کردند، ابر مردی از قلب بلاد حرمین برخاست و برای سر فرازی دین جد بزرگوار خود (خاتم المرسلین صلی الله علیه وسلم) از خانه و سر زمین خود رانده شد.

او اسامه بود؛ از خانواده‌ی صاحب ثروت و جایگاه بالا در بین حکم رانان بلاد حرمین. احساس و درک او نسبت به دین و دفاع از حریم اسلام آنقدر بالا بود که پس از اظهار کلمه حق، ناگزیر از شهر و دیارش خارج شد و هزاران کیلومتر آن طرف دیگر، برای رویارویی با ملل کفر قیام کرد. اسامه؛ محسن امت و مجدد جهاد عصر حاضر و‌ تطبیق کننده سنت پیامبر در زمانه پر فتن!

اسامه کسی بود که درس ایثار، محبت و شجاعت را برای جوانان باقی گذاشت. او‌ مؤمن با خدا، مجاهد دلیر سلحشور با شهامت و نگین جرئت و غیرت بود. اشخاصی همانند اسامه رحمه الله کمتر یافت می‌شوند؛ زیرا که او‌ با وجود دارایی‌های دنیایی که در اختیار داشت، خود را برای بیداری امت اسلام وقف کرد و تمام دارایی خود را در راه رسیدن به الله و شکوه مسلمانان فدا کرد.

 او‌ اسامه است؛ فردی که امیر المؤمنین ملا محمد عمر مجاهد (رحمه الله) به خاطر دفاع از او، در مقابل تمامی قدرت‌های شرقی و غربی ایستاد و حتی حکومت و قدرت خود را در حفاظت از او از دست داد. او اسامه است؛ مجاهد بی مثال و مدافع هر مظلوم. خداوند او را همجوار با شهدا و صالحین محشور فرماید.

اسامه کسی بود که بر آمریکا به عنوان سر افعی تمرکز کرده بود و از هر گونه جنگ مذهبی میان مسلمین و سایر جنگهای انحرافی دوری می کرد

اسامه کسی بود که بر علیه تمام کفار و مرتدین داخلی چون آل سعود و امارات و چرکستان و ترکیه و … فتوا داد الا بر علیه دارالاسلام ایران بلکه در هنگام حمله آمریکا و ناتو به افغانستان دستور داد فرزندان و ناموسش و فرماندهان ارشدش به دارالاسلام ایران بیایند.

شیخ اسامه الگوئی عملی برای جهاد در میان اهل سنت بود که عده یا سعی در نادیدیه گرفتن این منهج عملی او دارند.


[۱] کتاب المدنس والمقدس..أمیرکا ورایة الارهاب الدولی نشر شده از سایت الجزیره