مَن رَأَى مِنكُم مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بيَدِهِ، هر کس از شما منکری را دید آن را با دست تغییر بدهد،
فإنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسانِهِ، اگر با دست نتوانست با زبان آن را تغییر بدهد،
فإنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ، وذلكَ أضْعَفُ الإيمانِ[۱]. اگر با زبان نتوانست با قلبش آنرا تغییر دهد، این ضعیفترین مرحلهی ایمان است.
این امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یکی از محافظت کننده های ایمان، بر مسلمین جهت حمایت از شریعت اسلام واجب شده است، که هم در قالب فردی انجام می شود و هم به صورت گروهی و در قالب «امت»ی واحد که باز قالب فردی به نحوی از سوی قالب «امت» تغذیه و مدیرت وهدایت می شود.
در قالب فردی لقمان به پسرش سفارش می کند: یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (لقمان/۱۷) ای پسرم نماز را برپا دار، و به کار نیک دستور بده و از کار بد نهی کن، و در برابر مصائبی که به تو میرسد شکیبا باش. اینها از کارهای (اساسی و مهمّی) است که باید بر آن عزم را جزم کرد و ثبات ورزید.
اما نصیحت کردن نیز همچون سایر مسائل متعلق به فریضه امر به معروف و نهی از منکر داریا قواعد خاصی است که باید توسط نصیحتگر رعایت شوند؛ در این زمینه امام محمد غزالی می گوید:
هرگاه با دلیل و از روی یقین بر لغزش و بدی مسلمانی آگاهی یافتی او را در نهان نصیحت کن و شیطان تو را نفریبد که وی را غیبت نمایی.
و چون او را نصیحت کردی چنان نباشد که از دانستن گناه و کاستی وی شادمان و خوشحال باشى؛ تا با چشم تعظیم به تو نگاه شود و آن یکی با حقارت دیده شده و در لباس نصیحت بر وی فخر فروشی نمایی.
بلکه می بایست هدف تو از نصیحت، نجات دادن وی از گناه باشد در حالی که خود از دچار شدن وی به گناه ناراحت باشی همانگونه که اگر خللی در دینت وارد شود بر خود افسوس می خوری.
و باید چنان باشد که ترک گناه بدون نصیحت، در نزدت از ترک گناه به خاطر نصیحتت دوست داشتنی تر باشد.
اگر چنین کردی آنگاه پاداش نصیحت و نیز پاداش ناراحتی به خاطر مصیبت و همچنین پاداش یاری وی جهت ثبات و استحکام بر دینش را باهم کسب کرده ای.
اهل جماعت شدن یعنی در دارالاسلام در غیر معصیت الله تابع حاکمیت شدن، یعنی اگر در دارالاسلام ایران اهل جماعت شدی و میبینی که به تدریج با حاکمیت شوراهای مختلف و نظارت همگانی به سوی حکومت اسلامی بر منهاج نبوت قدم بر می دارد و جهاد مسلحانه با آمریکا و ناتو و صهیونیستها را به پیش می برد، دیگر منتظر نتیجه نمان و تنها به وظیفه ی خودت عمل کن.
سمیه.. ياسر .. مصعب ..أنس بن نضر .. عبدالله بن جحش .. سعد بن ربيع .. عمرو بن الجموح و…
همه ی اینها عزت اسلام و تمکین آن را ندیدند ..
فتوحات عمر و پیروزی های خالد را ندیدند ..
و چشمان شان با فتح بیت المقدس و آزادی آن روشن نگشت.
ربعی بن عامر را ندیدند که چگونه در برابر رستم پادشاه فارس به دینش افتخار می کند ..
هیچ یک از این موارد پر افتخار و والا را ندیدند و شاهد نبودند .. عزت، تمکین، نصرت و قوت ..
آنان راه را آغاز کردند
و در ابتدای راه از دنیا رفتند و به پایان راهی که آغازش کرده بودند نرسیدند و بلکه ثمره ی راهی که آن را کلید زدند نچیدند ..
اما تو؛ آری تو ؛ از پایان راه مپرس
مهم این است که در ابتدای راهی
اگر در ابتدای راه یا در میانه راه بمیری، ضرری متوجه تو نخواهد شد ..
و در این صورت مصداق کسانی خواهی بود که الله تعالی در مورد آنها می فرماید:
در ميان مؤمنان مرداني هستند كه با خدا راست بوده اند در پيماني كه با او بسته اند. برخي پيمان خود را بسر برده اند (و شربت شهادت سركشيده اند) و برخي نيز در انتظارند (تا كي توفيق رفيق مي گردد و جان را به جان آفرين تسليم خواهند كرد). آنان هيچ گونه تغيير و تبديلي در عهد و پيمان خود نداده اند (و كمترين انحراف و تزلزلي در كار خود پيدا نكرده اند)
هم اکنون نگاه کن اهل جماعت هستی یا اهل تفرق و فرقه بازی و حزب بازی؟ مسیر تو یکی از اینهاست و بر اساس مسیرت منتظر هدف و نتیجه هم باش، چون: چون: الجَماعَةُ رَحمَةٌ و الفُرقَةُ عَذابٌ.[۱] جماعت رحمت است و جدائی و تفرق عذاب
ابن تیمیه می گوید: مردم چون از یکدیگر جدا شدند، هلاک و تباه می شوند. و اگر به هم پیوستند، اصلاح و مالک میشوند؛ از به همین دلیل «جماعت» رحمت است و «تفرقه» عذاب و عقوبت.[۲]
[۱] مسند أحمد۱۹۳۵۱ / الألباني، السلسلة الصحيحة ۶۶۷
یکی از بزرگترین ابزار دنیوی محافظت از مجاهد این است که «اهل جماعت» شود تا بعد از نصرت الله، در دنیا از حمایت قدرتمند جماعت برخوردار شود .
شما تصور کنید که اروپای جنایتکار تنها یک سرباز دیپلمات ایرانی را اسیر کرد، دارالاسلام و جماعت ایران با قدرت و افتخار و عزت این اسیر را از اتحادیه اروپا و ناتو پس گرفت و با عزت به دارالاسلام برگرداند اما هزاران مجاهدی که از فرقه های مختلف جهادی در زندانهای آمریکا و ناتو و مزدوران آنها قرار دارند چه؟
والله قسم که یک قطره خون مسلمان مجاهد گران قیمت تر و با ارزش تر از تمام این دنیای پست و فانی است و این امر و وصیت رسول اللهﷺ است که می فرمایند «فُكُّوا العَانِي» اسیران و درماندگان را ازاد کنید را نیز انجام داد و باید که جانها و اموالمان را فدای کلام رسولمانﷺ کــرد.
این امر تنها از کانال اهل جماعت شدن و دوری از فرقه گرائی انجام می شود.
سلام و رحمت الله بر شیــر مردانی که نه اسم هایشان را می دانیم و نه چهرهایشان را می شناسیم
ولی بزرگــی و هیبت اعمالشان را تمام امت حس کرده اند؛ اینها باید بر اساس دستور رسول الله صلی الله علیه وسلم که می فرماید: «تَلْزَمُ جَمَاعَةَ المُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ» اهل جماعت شوند و با رهبر دارالاسلام و جماعت مسلمین باشند و «فَاعْتَزِلْ تِلْكَ الفِرَقَ كُلَّهَا»[۱] از تمام فرقه ها و اهل تفرق دوری کنند و در غیر معصیت الله از این دارالاسلام و جماعت در جهاد فی سبیل الله اطاعت کنند چون: «لا طَاعَةَ في مَعْصِيَةٍ»[۲]
دیدار هیئت حماس با رهبر ایران و دیدار هیئت محمود عباس با جولانی بیانگر دو جبهه ی مختلف
به قلم: مسعود سنه ای
متاسفانه به دلیل فشار بی سابقه ی روانی و تبلیغی رسانه های وابسته به آمریکا و ناتو و احزاب سکولار و دارودسته ی منافقین دسته هایی از اهل سنت و جماعت حتی جرئت بازگوئی واقعیت سخنان امثال السنوار و آبوعبیده و اسماعیل هنیه و سایر رهبران جهادی فلسطین در مورد ایران را ندارند و عده یا اگر دست به خیانت سکوت نزنند اگر اخباری در این زمینه را نقل کنند تماماً آن بخشهایی از سخنان این رهبران که در مورد واقعیت ایران هست را سانسور و تحریف می کنند چه رسد به اینکه خودشان چنان جرئت و شهامتی داشته باشند که مثل این رهبران جهادی فلسطین واقعیت را مستقلا بر زبان بیاورند.
در کنار این، باز می بینیم که جناحی مشخص از این طیف مشخص، با تمام توان و تلاش و سعی در غسل تعمید و سفید نمائی خائنینی چون جولانی می کنند که اگر در چند سال گذشته خیانت و مزدوری او برای عده ای پنهان بود اما هم اکنون خیانت و مزدوریش در دربار آمریکا و ناتو و صهیونیستها و مزدوران آنها چون آل سعود و ترکیه و امارت و غیره برای همگان آشکار و واضح شده است.
با تمام تلاشی که این دسته دارند اما اتفاقاتی می افتد که برای کم هوشها نیز نشان می دهد که جبهه ی جولانی و جبهه ی ایران چقدر از هم متمایزند و ریشه های این تمایز هم چیست؟
محمود عباس سکولار و مرتد رئیس تشکیلات خودگردان سکولاریستی فلسطین که با دلارهای آل سعود و حمایتهای اسرائیل و آمریکا و شرکای آنها یکی از بزرگترین خائنین به آرمان فلسطین به شمار می رود و در پاریس هم با مریم رجوی سرکرده گروهک سکولار و مرتد منافقین دیدار داشت و… هیئتی را به ریاست محمد مصطفی نخست وزیر تشکیلات خودگردان به دیدار با جولانی در دمشق فرستاد.
از سوی دیگر «محمد اسماعیل درویش» رئیس شورای رهبری حماس و «خلیل الحیه» معاون رئیس دفتر سیاسی حماس نیز در ۲۰ بهمن ۱۴۰۳ با رهبر ایران دیدار کردند.
محمد اسماعیل درویش در این دیدار گفت: ما تلاقی ایام پیروزی مقاومت غزه با سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی را به فال نیک میگیریم و امیدواریم این تقارن، زمینهساز آزادی قدس و مسجدالاقصی شود.
خلیل الحیه هم گفت: ما امروز درحالی به دیدار جنابعالی آمدهایم که همه سربلند هستیم و این پیروزی بزرگ، پیروزی مشترک ما و جمهوری اسلامی است.
با استناد به همین دیدار و کارنامه ی عملی هر دو جبهه و با استناد به سخنان رهبران و اعضای هر دو جبهه به سادگی هم ریشه های اختلاف و تمایز عقیدتی و منهجی میان این دو جبهه مشخص می شود و هم اینکه یکی خائن به آرمان فلسطین و همسو با آمریکا و ناتو و صهیونیستهاست و دیگری خادم به آرمان و جهاد فلسطین و دشمن شماره یک آمریکا و ناتو و صهیونیستهاست.
آیا حداقل شهامت بیان حق به روش مجاهدین اهل غزه را داری؟
به این شکل هم متحدین حماس را بشناس هم متحدین محمود عباس را، هم مسیر ایران و حماس و جهاد اسلامی را متوجه شو هم مسیر جولانی و نوچه اش ملافتاحی و آل سعود و امارات و ترکیه و … را.
چگونه یک حکومت سکولار از یک استشهادی یک جاسوس ساخت؟
به قلم: مجیب الرحمن نمنگانی
سال ها پیش زمانی که یکی از برادران از حاکمیت سکولار فرار می کند و به صفوف مجاهدین مى پيوندد و می خواهد از دین حمایت کند، وبه فكر خواهرهاى اسیرشده هست تا آنها را آزاد کند، و در راه خدا جهاد کند.
این مجاهد در واقع زاهد و عابد و در راه خدا مستقر بود و به مجاهدان و مجالس آنان عشق می ورزید و عاشق بیرون رفتن و حضور در صفوف اول بود و در چندین جنگ شرکت کرد و نزدیک بود کشته شود و به بدنش جراحات متعددی وارد شد.
سپس عشق به شهادت او را بر آن داشت تا در لیست رزمندگان استشهادى برای انجام عملیات ثبت نام کند و مدت زیادی را در انتظار نوبت بود، تا روح و جسم خود را در راه خدا فدا کند.
از این کار به آن کار و از اين ثغر به ثغر دیگر، در حال حركت بود،که هنوزهم مجروح بود و از جراحتش رنج می برد.
خلاصه از سازمان اطلاعات خارجی به جاسوس خود در صفوف مجاهدین پیشنهاد داده شد که «فلانی» را جذب بکند و شماره واتساپ خود را به او دهد، چون این مجاهد فقیر بود و همانطور که قبلاً اشاره کردیم چندین جراحات به بدنش وارد شده بود.
در همین ایام شماره عجیبی با او تماس گرفت و به او گفت که این یک منظمه بشردوستانه است که به مجروحان کمک می کند و شماره او را از یکی از دوستانش گرفته اند و به او گفته اند که می دانند كه مجروح شده است و نیاز به مداوا دارد. و می خواهند به اوكمک كنند. مبالغی را برای درمان در اختیار او قرار دهند.
در واقع آن مجاهد از آنها بخاطر کمکشان خوشحال شد وبه گمان خود كه آنها یک مجموعه از خیرین هستند.و به او پول مى دهند تا زخم هاي خود رادرمان کند، به هر حال آن سازمان (اطلاعات خارجى) مبالغ زیادی بدون هیچ طلبى به او مى دهند، درمرحله اول اطلاعات شخصی و عكس وی را ازاوطلب مي كنند .
سپس ازاستخبارات با او تماس گرفتند و عکسها ومشخصات که از او دریافت کرده بودنند برایش فرستادند و به او گفتند که این حوالهها ازطرف استخبارات است و اگرشما با ما همکاری نكنيد، تو را در معرض دید عموم قرار میدهیم که با ما همکاری كردي و ميكنى، مخصوصاً گواهی مکالمات و دریافت حواله كه تو از ما دريافت كردى هست اگرنكني تو را رسوا ميكنيم
هر چند در اینجا آن مجاهد دخیل محسوب نمی شود و مي توانست گزارش آنها را به جماعت خبربدهد، اما از آبرو خود بیمناک بوده و متأسفانه تسلیم آنها مي شود.
آنها (استخبارات ) ديدندكه اوبالاخره تسليم شد در ابتدا از او اطلاعات قدیمی و سوخته از او خواستند تا امتحانش كنند كه او با آنها همکاری مى کند يا نه، در واقع برادر از ترس آنها و به دلیل قدیمی بودن اطلاعات با آنها همکاری ميكند.
سپس به ارسال پول برای او ادامه دادند و به او گفتند که فعالانه درگیر شده است و باید اطلاعات جدید و حساس را برای او ارسال کند.
به راستی که این فقیر پس از تطمیع به آنان تسلیم شد و گام های شیطان را به سوی جاسوس بودن دنبال کرد.او بدون ترس و احساس گناه شروع به کار با آنها به طور کامل و سازمان یافته و ارسال اطلاعات در مورد مجاهدین کرد و مدت ها در این حالت باقی ماند تا اینکه از او خواستند برای آنها و برای حاکمیت سکولار جنایتکار یک جاسوس مزدوج باشد.
او تسلیم آنها شد وراه جاسوسى را درپيش گرفت .در اینجا او شروع به ارسال اطلاعات مجاهدین برای افسران حکومت سکولار به صورت دوره ای و بدون هیچ طلبى مى كند.
او از مجاهدی استشهادى به جاسوسى برای دشمنان مجاهدین در هر صورت تبدیل ميشود.او سرانجام در جریان کمین های استخبارات مجاهدين علیه ماموران و افراد فاسد دستگیر ميشود.سپس او را به زندان می اندازند و ندامت او را می بلعد.
بله برادرمجاهد من، داستانی کوتاه، غم انگیز و دردناکی است، اما درس های زیادی دارد:
اولاً: مجاهد باید پیوسته از خداوند متعال بخواهد درراه اوثابت قدم باشد و از وسوسه هاي شيطان های انسی وجني دوری کند و عاقبت خیراز خداوند طلب بكند.
ثانیاً: مجاهد باید حواسش جمع باشد و نسبت به هر طرف یا شخصی که نمي شناسد ارتباط برقرار نکند، اطلاعات به اندازه نیاز باشد و فرقی بین قدیم و جدید نيست.
ثالثاً: وقتی مجاهدین درگیر مشکلات مالی هستند، نباید هر كمک مالى که از بيرون جماعت مى آيد را بپذيرند مگر تا زمانی که از فرد خیر مطمئن باشند. و چنین حوادثی را می توانند به راحتی با جماعت در میان بگذارند و حل کنند.
رابعاً: راه جهاد، راهی است که نیازمند صبر و مبارزه با هواهای نفسانى است، از وروديهای شیطانى برحذر باشید که درهای مختلفی دارد، مانند کسب درآمد و وسوسه های مختلف دنیا.
خامسا: اما امراء (كلكم راع وكلكم مسؤول عن رعيته ) بس اى أمراء به يادداشته باشيدكه مجاهدین زيردست شماهستند پيش شما امانت هستند و از شما روزقيامت درموردشان سوال ميشود پس ازاحوالشان درجبهات ومقرات بپرسيد و به آنها ازهيچ کمکي دريغ نكنيد.
مسلمین به صورت عام خدای یگانه را می پستند، به نبوت رسول الله صلی الله علیه وسلم و روز قیامت و معاد ایمان دارند . همه ی مسلمین قران را قبول دارند و به سوی یک جهت نماز می خوانند و قبله ی واحدی دارند . با اختلافات بسیار ریز فقهی همه ی مسلمین مثل هم نماز می خوانند و مثل هم حج می کنند و مثل هم روزه می گیرند و … . در کنار این همه ی مسلمین دشمنان مشترکی دارند که امروزه آمریکا رهبریت این دشمنان را بر عهده گرفته است .
آیا محتوای اینهمه مشترکات کافی نیست که مسلمین تفرق و دشمنی و اختلافات را کنار بگذارند و خود را مشمول این حکم الله متعال کنند که می فرماید :”نعمت خدا بر خویشتن را بیاد آرید، آن گاه که دشمنان یکدیگر بودید، پس میان دل هاى شما الفت و مهربانى انداخت تا به لطف او برادران هم شدید.” (آیه ۱۰۳ آل عمران)
قرآن علاوه بر تأکید بر وحدت مسلمانان، در آیه ۶۴ آل عمران به آنان توصیه مى نماید که با پیروان ادیان دیگر نیز بر اساس کلمه توحید، متحد باشند: ” بگو: ای اهل کتاب، بیایید از آن کلمه حق که میان ما و شما یکسان است پیروی کنیم که به جز خدای یکتا را نپرستیم ، و چیزی را با او شریک قرار ندهیم.” اگر ما دنبال مشترکاتی جهت وحدت با کفار اهل کتاب هستیم آیا اینهمه مشترکات مسلمین با هم کافی نیست که مسلمین اختلافات ریز فقهی را کنار بگذارند و با هم متحد شوند؟
در اینجا ما با نوعی وحدت پایدار و عمیق مواجه هستیم نه وحدتی تاکتیکی و بنا بر مصالح سیاسی. آیت الله خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران با کمونیست های ایران که آنان نیز با نظام شاهنشاهی مبارزه می کردند و قدرتی بسیار بیشتر از تمام گروههای اهل سنت در ایران داشتند ، دست برادری نداد و آنان را متحد مبارزاتی مردم مسلمان قلمداد نکرد. چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی از آیت الله خمینی سؤال شد که آیا شما با عناصر مارکسیستی همکاری می کنید؟ ایشان در پاسخ گفت: “هدف های ما با هدف های آنها مختلف است، ما متکی بر اسلام هستیم و بر توحید و آنها مخالف با هر دو وجه آن هستند. احکام ما، احکام اسلام است و آنها اسلام را نمی پذیرند و لذا ما علاقه مند به همکاری با آنان نیستیم، وهمکاری نداریم و نخواهیم داشت…»
واضح است که وحدت مورد نظر مسلمین وحدتی تاکتیکی و موقت نیست، بلکه وحدتی عمیق و پایدار است
حکم امام و رهبر بر دارالاسلام که بدون مشورت مردم انتخاب می شود
به قلم: خالد هورامی
رهبر بر دارالاسلام گاه از مذهبی خاص اسلامی است که با رضایت سایر مذاهب اسلامی سرکار نیامده است بلکه یا با رضایت هم مذهبی هایش که اکثریت هستند به حاکمیت رسیده است یا با قدرت نظامی و زوری که داشته به حاکمیت می رسد. در هر دو حالت مادام که مسلمان است هر چند که مذهبش مخالف مذهب ما باشد باز امام و رهبر ما هم محسوب می شود و ما هم باید در هر آنچه بر اساس شریعت الله دستور می دهد از او اطاعت کنیم.
امام نجدی ها می گوید: من ولي الخلافة واجتمع عليه الناس ورضوا به، أو غلبهم بسيفه حتى صار خليفة، وجبت طاعته وحرم الخروج عليه (الدرر السنیه۲/۱۴)یعنی کسیکه صاحب خلافت شده است و مردم بر او اجماع کرده اند و راضی به او شده اند با به سبب غلبه اش با شمشیر خلیفه شده است طاعتش واجب شده است و خروج بر او حرام شده است.
ابن حجر عسقلانی در کتاب فتح الباری اجماع فقها را می آورد و می گوید: وقد أجمع الفقهاء على وجوب طاعة السلطان المتَغلب، والجهاد معه، وأن طاعته خير من الخروج عليه؛ لما في ذلك من حقنِ الدماء، وتسكين الدهماء. فقها اجماع کرده بر وجوب و واجب بودن پیروی از سلطانی که با غلبه و شمشیر سلطان شده است و جهاد با او و اینکه اطاعت از او بهتر است از خروج بر او زیرا غیر این موجب خون ریزی و فتنه می گردد.
هم چنین امام نجدی ها می گوید: الأئمة مجمعون من كل مذهب على أن من تغلب على بلد أو بلدان له حكم الإمام في جميع الأشياء (الدر السنية ۷/۲۳۹) امامان از همه مذاهب اجماع کرده اند بر اینکه کسی که بر سرزمین یا سرزمین هایی غلبه نمود برایش حکم امام در همه امور ثابت است.
شیخ الاسلام ابن تیمیه هم می فرماید: وقل من خرج على إِمام ذي سلطان؛ إِلا كان ما تولد على فعله من الشر أعظم مما تولد من الخير(منهاج السنة ج ۲ ص۲۴۱٫) کسانی که بر امام صاحب قدرت قیام کرده اند آنچه به خاطر کارشان از شر به وجود آمده بزرگتر از خیری بوده که به وجود آورده اند. خلاصه سخن ابن تيميه اين است كه خروج بر امام صاحب سلطه شر بزرگی در آن است.
نکته ای که علمای سوء از سخنان ابن تیمیه به نفع امرای سکولار خود سو استفاده می کنند و می گویند با توجه به قول ابن تیمیه شما نباید با حکام جز با صبر رفتار کنید. خود شیخ الاسلام ابن تیمیه تصریح نموده است که امارت در اقامت دین است آنجا که می فرماید: إنما الإمارة هي ما أقامت الدين ثم بعد ذلك قد تكون إمارة بَرة، أو إِمارة فاجرة…. ” خلاصه سخن شیخ این است که امارت در اقامت دین است اگر حتی در این راه به نیکویی و فجور هم باشد باز صحیح است. (منهاج السنة، ج ۱ ص۱۴۶)
پس مشکل فقط با فجور امام و رهبر نیست بلکه مشکل اساسی با امرایی است که حکم به غیر ما انزل الله و حکمبه سکولاریسم می کنند و مسلمین نا آگاه به این اشخاصی که اقامه دین و شریعت نمی کنند و بر ارتدادند و سکولاریسم را تطبیق می دهند همراهی می کنند. امیر بایستی مسلمان باشد و بیعت با امیر مسلمان شریعت گرای و تحاکم کننده به راه الله و نه به سیبل طاغوت(حکم به سکولاریسم و غیر ما انزل می کنند) واجب شرعی است.
امام قرطبی در تفسیر می گوید: فَإِنْ تَغَلَّبَ مَنْ لَهُ أَهْلِيَّةُ الْإِمَامَةِ وَأَخَذَهَا بِالْقَهْرِ وَالْغَلَبَةِ فَقَدْ قِيلَ إِنَّ ذَلِكَ يَكُونُ طَرِيقًا رَابِعًا (یعنی کسی که اهلیت امامت را دارد و غلبه پیدا کند و این منصب را با قهر بگیرد گفته شده آن در طریق چهارم است) که در ادامه قولی از ابن خویز منداد می آورد که می گوید: وَقَالَ ابْنُ خُوَيْزِ مَنْدَادُ: وَلَوْ وَثَبَ عَلَى الْأَمْرِ مَنْ يَصْلُحُ لَهُ مِنْ غَيْرِ مَشُورَةٍ وَلَا اخْتِيَارٍ وَبَايَعَ لَهُ النَّاسُ تَمَّتْ لَهُ الْبَيْعَةُ، وَاللَّهُ أَعْلَمُ.(ابن خویز منداد گفت: اگر چه بر این کار اقدام کند و صلح شود برایش از غیر مشورت و نه اختیار و مردم به او بیعت دهند برایش بیعت تمام شده است و خدا داناتر است.[۱]
پس اگر در دارالاسلام، رهبری مسلمان (دقت کنید: مسلمان نه کافری سکولار) بر شما حاکم شد بدون توجه به مذهبش باید در آنچه بر اساس شریعت الله حکم می دهد اطاعت خودت را به او بدهی.
علت اصلی سقوط تدریجی القاعده ی الظواهری، اینبار جماعت نصرالاسلام والمسلمین در مالی و بورکینافاسو
به قلم: محمد اسامه
القاعده که با منهج و تفکرات اخوان المسلمینی سیدقطب رحمه الله توسط دکتر عبدالله عزام رحمه الله شکل گرفت و توسط شیخ اسامه بن لادن رحمه الله رسمیت یافت جریانی جهادی بود که بر دو محور اصلی فعالیت داشت:
اتحاد با تمام تفکرات و جریانات و مذاهب اسلامی
تمرکز بر آمریکا و صهیونیستها و متحدان آنها به عنوان دشمنان اصلی و پرهیز از بازکردن هرگونه جبهه ی انحرافی
تا زمانی که شیخ اسامه بن لادن زنده بود این جریان با قدرت پیش می رفت و روز به روز در حال گسترش در تمام سرزمینهای اسلامی از غرب آفریقا تا اندونزی در شرق اسلامی بود و ضربات مهلکی هم به آمریکا و متحدینش وارد کرد.
بعد از کشته شدن شیخ اسامه و در زمان دکتر ایمن الظواهری رحمه الله به صورت بنیادین تغییراتی در القاعده رخ داد:
منهج القاعده از تفکرات اخوان المسلمینی سید قطب رحمه الله به تفکرات نجدیت شیخ محمد بن عبدالوهاب و گرایش به شیوخ نجدی چون ابومحمد المقدسی و هانی السباعی و… تغییر یافت
بعد از گرایش به نجدیت، به صورت اتوماتیک همچون تمام نجدی ها: القاعده ی الظواهری از اتحاد با تمام مذاهب اسلامی به فتنه و دامی جهت مشغول شدن مسلمین به مسلمین تبدیل شد و با باز شدن جبهات انحرافی میان گروههای مختلف اسلامی، تمرکز بر آمریکا و صهیونیستها و متحدین آنها از بین رفت
در بدترین حالت، القاعده ی الظواهری به صورت غیر مستقیم در جبهه ی آمریکا و ناتو قرار گرفت و بر علیه مسلمین مخالف خود در سوریه و یمن و … وارد جنگ شد.
نجدیت، القاعده را از درون نابود کرد تا اینکه به تدریج از جریانی بین المللی به گروه و حزبی منطقه ای و محدود در چند سرزمین محدود شد و در نهایت به این نقطه رسید که شاخه های آن به تدریج در حال انحلال خود هستند.
سه روز پیش حراس الدین شاخه القاعده در سوریه بعد از آنهمه قتال فی سبیل آمریکا و ناتو در کنار جولانی، خودش را منحل کرد و امروز هم جماعت نصرالاسلام والمسلمین (JNIM)، شاخه القاعده که در مالی و بورکینافاسو فعالیت می کند، تصمیم به جدایی از القاعده و منهج نجدیت گرفته است.
هدفی که القاعده برایش درست شده بود با کشته شدن شیخ اسامه رحمه الله در القاعده الظواهری از بین رفت و با کشته شدن دکتر ایمن الظواهری هم القاعده با رهبریتی کاریزماتیک در عمل وجود ندارد.
القاعده جهت اتحاد میان مسلمین با تفکرات مختلف و بیرون راندن اشغالگران خارجی از سرزمینهای اسلامی و تمرکز بر آمریکا به عنوان سر افعی و متحدینش درست شده بود با نفوذ نجدیت در آن نه تنها هدف از بین رفت بلکه خودش در سرزمینهایی چون سوریه و یمن به مانعی در برابر اهل دعوت و جهاد تبدیل شد.
بر این اساس آنهائی که این واقعیت را متوجه شده اند می دانند که دیگر هیچ توجیهی برای اطلاق نام القاعده ی الظواهری بر روی خودشان وجود ندارد و به جای سود بردن آنها، فقط مشکلات آنها را افزایش می دهد.
این یکی از ثمرات نجدیت است، نجدیت با نقاط مثبتی هم که دارد اما در کل نقاط منفی آن به اندازه یا زیاد است که همچون یک آفت و مانع عمل می کند که اگر به قلبی برود آنرا آلوده می کند و اگر به حزب و جریان و جامعه ای هم وارد شود آنرا به تدریج به سمت و سوی تفرق و خدمت به اهداف دشمنان سوق می دهد.
عدالت حقیقی نزد سکولاریستها اسیر قدرت و در حد شعار است
به قلم: کیوان مریوانی
علاوه بر حمایتهای بی دریغ سیاسی و اقتصادی و تسلیحاتی و جاسوسی و امنیتی آمریکا و متحدین آن از صهیونیستهای جنایتکار در قتل عام مردم مسلمان غزه، یکی از دستورات اجرائی ترامپ در همان روز اول ریاست جمهوریش این بود که فرمان اخراج دانشجویان خارجی حامی حماس و حزب الله از آمریکا را امضا کرد!
البته این برای قدرتهای ریز و درشت جهانی سکولار امری غیر عادی نیست، زمانی که چند قدرت برتر سکولار جهان از حق وتو برخوردارند یعنی چه؟ یعنی اگر تمام دنیا بگوید فلان کار صحیح است و من گفتم صحیح نیست پس صحیح نیست. به همین سادگی.
پائین تر از حق وتو، این قدرتهای سکولار جهانی باز عدالت را اسییر قدرت خود کرده اند؛ به عنوان مثال زمانی که در سال ۲۰۱۷ دادستان لاهه شکایتی را علیه جنایات جنگی امریکا در افغانستان مطرح کرد بلافاصله امریکا او را تحریم کرد و با سرسختی تمام گفت که اگر چنین تحقیقاتی انجام شود تمام قضات لاهه را تحریم میکند و پشت پرده فشارهای مختلفی به این نهاد وارد کرد امروز که ۸ سال از آن زمان گذشته هیچ تحقیقاتی در خصوص جنایات جنگی امریکا در افغانستان انجام نشده است و حتی درخواست دادستان لاهه در دستور کار این نهاد نیز نیست!!
این تنها یک نمونه از واقعیت جایگاه عدالت نزد قدرتهای سکولار است به همینی دلیل اینها تنها زبان زور را متوجه می شوند و مسلمین باید قدرت نظامی بازدارندگی جهت ترساندن این دشمنان و حمایت از عدالت واقعی داشته باشند چنانچه الله تعالی می فرماید: وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِباطِ الخَيلِ تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُم وَآخَرينَ مِن دونِهِم لا تَعلَمونَهُمُ اللَّهُ يَعلَمُهُمۚ(انفال/۶۰) برای (مبارزه با) آنان تا آنجا که میتوانید نیروی نظامی و اسبهای ورزیده آماده سازید، تا به وسیله ی آن دشمنِ خدا و دشمن خویش را بترسانید، و کسان دیگری جز آنان را هم به هراس اندازید که آنها را نمیشناسید و خدا آنان را میشناسد.
رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز در تفسیر این آیه می فرماید: «أَلَا إِنَّ الْقُوَّةَ الرَّمْيُ أَلَا إِنَّ الْقُوَّةَ الرَّمْيُ أَلَا إِنَّ الْقُوَّةَ الرَّمْيُ» [۱]آگاه باشيد كه براستى منظور از (قوه)، تیراندازی است؛ آگاه باشيد كه براستى منظور از (قوه)، تیراندازی است؛ آگاه باشيد كه براستى منظور از (قوه)، تیراندازی است.
الان چگونه می توان آمریکا و ناتو و روسیه و چین و اتحادیه ی آفریقا و سایر کفار اصلی و احزاب سکولار و مرتد محلی را ترساند و از عدالت مورد نظر الله محافظت کرد؟ با چاقوی آشپزخانه ی زنان با ریش و عمامه که اخلاق زنان حجله نشین را دارند؟ یا با کلاشینکف و آر پی جی و چند اسلحه ی مختصر فرقه ها و گروههای متفرق؟ یا با انواع موشکها و بمبها و هواپیماها و کشتی ها و زیر دریایی های جنگی حاکمیت بر دارالاسلام؟
از عدالتی که اسیر دست قدرتهای سکولار است اینگونه می توان آنرا بر اساس شریعت الله پیاده کرده و از آن محافظت کرد.
نکته ی مهم اینکه: سکولاریستهایی چون آمریکا و امثال آمریکا با زبان زور وارد سرزمینهای اسلامی شده اند و با زبان زور سکولاریستهای مرتد محلی را بر مسلمین تحمیل کرده اند و تنها زبان زور را متوجه می شوند.
دمکراسی : حکومت قوانین مردم بر مردم بجای حکومت قوانین الله بر مردم
به قلم: آغسار تورکمن
به صورت ساده در عنوان مطلب، تعریف دموکراسی را آوردم اما دوست دارم این مفهوم را با چند آیه توضیح دهم.
حکومت مردم:منظور از آن، اين است که تشريع و قانونگذاری حق مردم است و به اللّه وقانون الله در دموکراسی جایی ندارد، پس مردم و نماینده ها با قانونهای که میگذارند، حکم میکنند
هرچه را بخواهند حلال و هرچه را بخواهند حرام میکنند و اين از طريق نمايندگانی که در مجالس قانونگذاری کفری هستند.
الله متعال میفرماید :
إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّه [یوسف ۴۰]حکم و فرمانروایی از آن الله است
أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ[الأعراف: ۵۴]آگاه باشيد که آفرينش و فرمانروايي از آنِ او است، پر برکت (و به غايت بزرگ) است خداوندي که پروردگار جهانيان است.
وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ اَلْخِيَرَةُ سُبْحانَ اَللّهِ وَ تَعالى عَمّا يُشْرِكُونَ[القصص: ۶۸]و پروردگارت هرچه را بخواهد ميآفريند و بر ميگزيند و آنها را اختياري نيست، اللّه منزه و فراتر از آن چيزي است که شريک (او) ميسازند.
أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُم مِّنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَن بِهِ اللَّهُ وَلَوْلَا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[الشوري: ۲۱]آيا براي آنها شريکاني هست که برايشان از دين، چيزي را که الله بدان رخصت نداده تشريع کردهاند؟ و اگر آن سخن (مهلت) قطعي نبود مسلّماً ميان آنها حکم ميشد و قطعاً برای ظالمان، عذابی دردناک است.
باید برایت روشن شده باشد:
شخص یا مسلمان است و تابع قوانین شریعت الله یا کافری است سکولار و تابع قوانینی که توسط این مردم به جای قوانین الله تولید شده اند.